مدرسه فمینیستی: مروری برکتاب ” دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد” /آنا گاوالدا.ترجمه الهام دارچینیان.تهران : نشر قطره. 1386
اقبال زنان داستان نویس موج دوم و موج سوم ادبیات فمینیستی به داستان کوتاه، به نوعی پیوندی محکم بین این فرم مدرن و امروزی با ادبیات زنانه جهان به بار آورده است. این پیوند وتعلق، به طرز چشمگیری مهارت های داستان نویسی زنا ن را در این قالب از داستان به رخ می کشد. گویی پراگماتیسم زنانه درحیطه عمل اجتماعی ،در زبان ادبی آنان نیز اثر کرده وموجب شده که جان کلام را در کوتاهترین شکل به خواننده عرضه کنند و خواننده را راضی از این تلنگر کوتاه در پی کنکاشی ژرف تر چونان مسافری جست و جوگردر جاده بی انتهای ادبیات روانه سازند.
در ایران نیز اکثر زنان داستان نویس که اکنون با رمان های خویش گوی سبقت از مردان نویسنده ربوده اند، ورود خویش به این عرصه را با داستان کوتاه آغاز کرده اند .
درفرانسه این گونه از داستان نویسی بیش ازدیگر کشورهای جهان مورد توجه زنان داستان نویس، به ویژه از دهه 80 به بعد قرار گرفته و کسانی چون “نوئل شاتله” ، “یاسمینا رضا” ، “ماری داریوسک”،…و” آنا گاوالدا” نویسنده مجموعه حاضررا به جهان داستان کوتاه معرفی کرده است .
آنا گاوالدا در برخی از مصاحبه هایش با شیطنت به خبرنگاران می گوید که در اصل داستان های کوتاه را دوست ندارد ، زیرا آنها بخش محدودی اززندگی را نقل می کنند ونیاز خواننده را برای دانستن کامل برآورده نمی سازند، ولی از آنجا که او دوفرزند دارد برایش راحت تراست شب ها یک داستان کوتاه بنویسد تا یک رمان بلند!!
گاوالدا در سال 1970 در حومه پاریس به دنیا آمد .شغل پدر ومادرش نقاشی روی ابریشم بود و وی با سه خواهر وبرادرش درفضایی بی دغدغه و محیطی هنری روزگار می گذراندند.
پس از جدایی پدر و مادر از هم، در سن سیزده سالگی نزد یکی از خاله هایش رفت و به عضویت انجمنی کاتولیک در آمد. پیش از ورود به دانشگاه سوربن به کارهایی مانند پیشخدمتی ، فروشندگی ، بازاریابی آزانس املاک ، صندوقداری و گل آرایی پرداخت. ” ….زندگی ر ا آموختم . دسته گل های کوچک برای همسران و دسته گل های بزرگ برای معشوقه ها…” (ص. 10) و بدین گونه وجوه متفاوت زندگی را از نزدیک لمس کرد و شناخت . آنابه مدد ذخیره مشاهدات و تجارب متنوع درذهن سوادازده و علاقمندخویش در 29 سالگی پس از چند تجربه جسته و گریخته به ناگاه با مجموعه داستان ” دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد” به موفقیت بزرگی دست یافت. این اثر در خارج از فرانسه به 19 زبان ترجمه شده . و جایزه بزرگ آرتی ال – لیر 2000 را به خود اختصاص داد.
این مجموعه شامل 12 داستان کوتاه است که “الهام دارچینیان” از عهده ترجمه فارسی آن به خوبی برآمده و “نشر قطره” نیز کتاب را در کیفیتی مناسب به بازار نشرعرضه کرده است.
در این مجموعه ، سخن عشق سخن مسلط است وبا نگاه به کارهای دیگر او می توان به این نتیجه رسید که عشق در اکثرکارهای آنا گاوالدا موضوع اصلی است. عشقی که می تواند خوشبختی آفرین و اسرار آمیز باشد و نیز دردآور و مشقت بار.
” به آدم هایی که زندگی احساسی برایشان دردرجه دوم اهمیت قرار دارد ، به گونه ای رشک می برم ، آنان شاهان این دنیایند، شاهانی رویین تن.”(ص.12)
اما،گاوالدا این جهان و پادشاهان بی احساس و بی عشق آنرا به خود وا می گذارد و درپی عشق ، انسانیت ، سرخوردگی ،شادی، رنج و شیطنت مردمانی که در طول زندگی پر تنوع خویش شناخته ، روان شده و حکایت هایشان را از نگاه یک زن مدرن و امروزی بازگو میکند. زنی که از تبار داستان نویسان موج سوم ادبیات زنانه فرانسه است و با تکیه بر
بن مایه های اجتماعی پیش کسوتان خویش اینک از فرد میگوید،از مسائل درونی و همواره ازعشق می گوید و طلب معصومانه خویش را از جهان به زبان قهرمانان خویش فریاد می زند “من عشق می خواهم “.(ص.51)
داستان ” درحال وهوای سن ژرمن” از آدم هایی میگوید که برای پرکردن تنهایی خویش به تصمیات آنی و بی اندیشه و حتی” بی عاقبت” دست میزنند و بعد با آنچه که خود درونی اشان است و آنچه که به استقبالش شتافته اند،دچار تناقض میشوند. این تناقض و چالش درونی در قهرمان زن این داستان به نوعی بازگو کننده تقابل ارزش های باسمه ای و نگاه مردانه نسبت به هرگونه حرکت ساده و بی اندیشه یک زن تنها ست . هرچند که مرد مقابل ظاهرا جنتلمن و مودب بنماید.
“سقط جنین” را میتوان یکی از زنانه ترین داستان های این مجموعه دانست. تصاویری واقعی اززنی که آغاز یک حاملگی خودخواسته را تجربه میکند . ” زنها ….همین که می فهمند حامله اند ، بی درنگ دریچه ها را به تمامی می گشایند ، دریچه های عشق ، عشق، عشق. و دیگر آن ها را نمی بندند”(ص.29)
آنا گاوالدا از عاشقی “زن مادر” می گوید وازدرونی ترین و شخصی ترین راز زنان و لذت سر کردن با این راز دورازچشم و گوش دیگرانی که می آیند و می روند و مادر و جنین همدستش که گاه پنهانی به همه آنهایی که از راز آنها بی خبرند سرخوشانه میخندند. “زنی حامله را می بینید: فکر میکنیداز خیابان عبورمیکند، یاکارمیکندیاحتی باشما صحبت میکند، نه، اشتباه می کنید.اوفقط به کودکش فکر میکند.طی این نه ماه نمی تواند یک دقیقه هم به کودکش فکر نکند”(ص.32).
طول زمانی داستان ازهنگام پی بردن به حاملگی تا لحظه مرگ جنین در شکم قهرمان داستان است.چیزی حدودشش ماه .بیان شعف ارتباطی تنگاتنگ وعاشقانه باموجودی زنده تا کشیدن بار سنگین و غمبار مرداری که زمانی عزیزترین ذره جان زن بوده و توصیف زندگی پیرامون وی که بی اعتنا بدان شعف و بدین یاس همچنان جریان دارد، از شگفتی های ادبیات زنانه در این داستان است .
داستان ” این مرد و زن ” از ملال و روزمرگی نوعی از روابط زناشویی می گوید که دیگر هیچ عشقی موجب ادامه آن نیست و تنها ضرورت و اجبار ادامه آن را موجب شده.
“اپل تاچ” از تنهایی انسان و از نیاز به عشق میگوید . و در بیان این نیاز انسانی چنان صادقانه قلم می زند که جای جای داستان جمله ای همچون ترجیع بند به یاد خواننده می آورد که : ” من عشق می خواهم”وسپس با طنزی شیطنت آمیز اززبان قهرمان داستان چنین میگوید: ” من شبیه شخصیت های فیلم های کمدی هستم : دختری نشسته روی نیمکت بااعلانی روی گردنش به مضمون ” من عشق می خواهم.”( ص. 59).
آنا گاوالدا از معدود نویسندگان زنی است که در برخی از داستان های خویش اززبان راوی مردنیز سخن میگوید . مردان گاوالدا بر خلاف بیشتر مردان درداستان های زنان ، بد مطلق و یا خوب مطلق نیستند. آنان نیز خصوصیاتی انسانی و عام ، از تردیدو عشق و شرم تا قاطعیت و نفرت و جسارت را تجربه کرده و با آن دست و پنجه نرم کرده اند. مردان آنا عاشق میشوند گاه وفادار و گاه بی وفا ؛ حسودند گاه نسبت به زنان و گاه نسبت به مردانی که از آنان محبوب تر واقع می شوند ؛ ملال آورند گاه در نقش همسر گاه معشوقه و گاه دوست ، دست و پا چلفتی و یا جذاب و ترو فرز هستند ، گاه خشن و گاه ملایم می نمایند وگاه در بیان عشق چنان به خجالت و تردید آغشته اند که زنی جسور و شوریده خودرا کادوپیچ تقدیمشان میکند : “ماری وسط اتاق ایستاده ، لباس خواب به تن دارد و کاغذ کادوها را دورخودش می پیچد.کاغذ آبی رنگ را دور بالاتنه اش ، کاغذ نقره ای روی بازوهایش… شبیه کادویی بسته بندی شده ، نوک پا بین جاسیگاری های پر و لیوان های کثیف راه می رود. … به ناگاه بلند شدم . گفتم :
◀️ نه،نه خودت را کادو نکن.
ودرهمان زمان که این را به او می گفتم از خود می پرسیدم آیا ” خودت را کادو نکن” یعنی خواهش میکنم خودت را اینطور نپوشان ، یا ” خودت را کادو نکن” یعنی لطفا خیلی زود نرو،…(ص.90).
از میان 12 داستان این مجموعه 6 داستان آن اززبان راوی مرد است. گویا آناگاوالدا در این مورد نیز خواهان برابری است.!
+ There are no comments
Add yours