شبکه بین الملی همبستگی با زنان ایران: قصد من از نوشتن این متن نشان دادن شیوه ی تفکری دوگانه انگاری و مکانیکی ما ایرانیان است که بر یک بینش و شناخت فلسفی دینی 1 قرار دارد که از نگاه من در اشکال متفاوتی ، زمانی به شکل خدا محوری، زمانی دیگر به شکل تسلط عقل (کل) – محوری (منظور بینش هگلی ) و یا حتی به صورت انسان محوری متجلی می شود و از آنجائیکه در هر سه بینش ، انسان هم به مثابه ی جزء رؤیت می شود و هم در رابطه باکل (که می تواند خدا، عقل، انسان ِنخبه ، انسان ِ قهرمان، پول، جامعه ی توحیدی، جامعه ی آزاد، جامعه ی سوسیالیستی، و… باشد ) معنا پیدا میکند ، فرهنگ و نظرگاهی شکل می گیرد که غایت گرا یا مطلق گرا است به این معنا که معرفت شناختی ریشه میدواند که کاملیت یا جامعیت به منزله ی نظامی یکتاگرا که سرچشمه ی هر گونه تنوع ظاهری است، عادت فکری می شود. در این عادت فکری و بینش، مسائل و پدیده های اجتماعی به دوقطب متقابل (درون – بیرون، (تضاد) اصلی – (تضاد) فرعی، ریشه ای – سطحی، عینی ـ ذهنی ، زیر بنا ـ روبنا ، مهم – غیر مهم، کل – جز، سکولار – غیر سکولار، لائیک – غیر لائیک، سکولار – لائیک، سکولارها ـ مذهب گرایان،سلطنت ـ جمهوریت ، زن – مرد، زنانه ـ مردانه، سیاه – سفید ،دوست – دشمن،…) تقسیم می شوند که یا با تضادی حل نشده ای که بین آنها وجود در جبهه ی جنگ به نفی ویا پیروزی یکی از دوطرف به پایان می رسد ویا در بهترین حالت یک قطب تکمیل کننده قطب دیگرمی شود. این بینش حامل ِ تصوری ایده آل از جامعه است که در فرایند ِ تکامل کلی ، جامعه بصورت ِخطی از نقطه ی الف به ث” که غایت آن است، میرسد. فرهنگ و نگاهی که مسایل و پدیده های اجتماعی و تاریخ را به صورت خطی تجزیه و تحلیل می کند یعنی رفتن از “الف به ث” ( همانگونه که مژگان ثروت در مقاله اشان از این روش ونگاه استفاده کردند و عادت فکری ما ایرانیان شده است،) دارای روشی مکانیکی است که نه تنها نگاه دوقطبی رادر جامعه دامن می زند بلکه غایت و آرمانی هم برای جامعه در نظر می گیرد که این آرمان زمانی می تواند در بیان، تفکر و تصوری ازجامعه ی سوسیالیستی یک شکل و همسان برای رهایی انسان ها، زمانی دیگر در جامعه ی آزاد و بی شکل(که همان یک شکلی است ) برای نجات انسان ها (با تصوری که هر انسان بمثابه ی عنصری منفرد، غیر اجتماعی جدا از هم و بطور پراکنده در جامعه قرار دارند) تجلی یابد.
از نظر من این شیوه ی نگرش (آرمانگرایی و غایت نگری) با جامعه ی خدا – محور ِ دینی که غایت یا آرمان اش یک جامعه ی بی طبقه توحیدی برای رستگاری انسان است هم جهت و هم روش می باشد. آرمان واهداف این سه نگرش،یا رهایی، نجات و یارستگاری انسان است و روش ِ نگاه به انسان برای رسیدن به این اهداف یا غایت، مثل ِ هم و نگاهی از بالا و سلسله مراتبی می باشد که از طریق ِ فاعلی بمثابه ی رهبر که در شکل ِ قهرمان یا نجات دهنده ، با تغییر جایگاه خدای آسمانی به خدای زمینی به سرانجام می رسد. روش ِ تفکردراین نگرش، ثنویت و یا دو قطبی کردن مسائل و پدیده های اجتماعی است که نتیجه ای مصیبت بار برای جامعه ی انسانی به ارمغان می آورد . گواه این حرف تاریخ بشری ، و تاریخ چندین ساله ی خود ما است .در شیوه ی دوگانه انگاری توجه و دیدن ِ رابطه ی متقابل، برابر بین ِ فاعل های ِمقابل ایستاوجود نداردوعناصر تشکیل دهنده و موجود در جامعه به صورت ِحلقه هایی کامل “در خود” که به صورت زنجیره ای به هم متصل می باشند و رابطه ای متقابل با هم دارند، دیده نمی شوند . زیراعناصر و جامعه ی بشری به کل و جزء تقسیم می شوندکه با هم برابر نیستند وجزء همیشه تابعی از کل می باشد در نتیجه “جزء”، اصل ، اساسی، ریشه ای، مهم و زیربنایی… نیست بنابراین بینش و توجه به تفاوت های موجود در جامعه نهادینه نمی شود و عادت فکری که به انسان به مثابه ی انسان کامل و مستقل اما با فردیت های متفاوت که در یک رابطه ی متقابل و برابر با هم قرار دارند، پایه گزاری نمی شود و از این طریق بینش ِ تکثرگرایی درمعنای به رسمیت شناختن ِ گوناگونیها توأم با برابر دانستن ِ ارزش های متفاوت ِ انسانی ِ انسان ها که جامعه ی دمکراتیک را بوجود می آورند، زمینه ی مناسب برای رشد و توسعه پیدا نمی کنند2.
بدین سبب جامعه با فقدان ِ چشم مرکب برای گسترش ِکثرت گرایی یا کمبود ِ روح ِ دمکراسی (به رسمیت شناختن ارزش های متفاوت انسانی) مواجه می شود، معضل و دردسری که ما ایرانیان در طول تاریخ مان و در طی این سی سال اخیر همگی با گوشت و پوست مان تجربه کرده ایم. شاهد من ، تکرار ِجامعه ی تمامیت خواه و مستبدمان در طول تاریخ اش است . اگربه استدلال هایی که به تئوری توطئه و یا بربودن ِ دست ِ غیبی معتقد نباشیم می توان به قول مختاری بگویم که انقلاب ِ 57 چهره ی فرد ایرانی یا چهره ی خودمان را نمایان کرد. بر این اساس برای تغییر (نه گسست )در جامعه با “ذهنیت تاریخی مستبدش” که زمانی با ذهنیتی در شکل ِ سیاست ِمذهبی شده و هم اکنون این ذهنیت در شکل ِ مذهب سیاسی تجلی شده است (بیان آن، هم قانون اساسی و دیگر قوانین مدنی و هم ساختار حکومتی 3 کشورمان است که نه تنها حامل عناصر حکومت ِقبل است بلکه حامل ِعناصری جدید است ، زیرا در این ساختار انسان ها ابتدا بر مبنای بیولوژیکی بدن شان بر دو جنس زن و مرد تقسیم شده اند سپس مردان بر دو دسته ی مسلمان و غیر ملسلمان و مابین ملسلمانان، به شیعه و سنی تقسیم شده اند و میان شیعه ها، شیعه اثنی عشری مکتب اصولی و بین این گروه، انسان روحانی برانسان ِغیر روحانی ارجحیت دارد که تبعیض و حق ویژه به شکل ناب آن در این ساختار تجلی یافته است)، پرداختن به این ساختار و قوانین ِ تبعیض مآبانه اش همان بر خورد به تصورات و شیوه ی تفکر ِدوگانه انگاری و رابطه ی فاعل ـ مفعولی یا تابعیتی موجود در مذهب است که زن را جنس دوم می بیند و برخورد به همان نگاه بیولوژیکی و طبیعی است که مژگان ثروت در مقاله اش با این جملات قید کرده ” ذهنیت اجتماعی ایرانی ـ اسلامی نسبت به زن و نقش او در جامعه که غالبا بر بدن زن متمرکز است” و یا به نوع دیگر فرزانه راجی در مقاله ی خود به این صورت که “بر خواسته ی رفع کلیه تبعیضات علیه زنان و ریشه های ستمدیدگی زنان ” تاکید کرده .
با خواندن دوباره ی این دومقاله سؤالاتی برای من ایجاد شد: چرا نگا ه هایی مانند مژگان ثروت و فرزانه راجی به این جمله حساسیت و توجه نمی کنند ویا به این پرنسیب و اصل نمی پردازند ( ” مجموعه قوانین موجود در ایران،زنان را جنس دوم قلمداد کرده و بر آنان تبعیض روا می دارد ، آن هم در جامعه ای که بیش از 60 درصد از پذیرفته شدگان دانشگاه ها را زنان تشکیل می دهند”) که اولین جمله سند بیانیه ی کمپین است و نقد ی بر محتوای معرفت شناسی و نگاه ِ دینی است که ساختار فرهنگی ـ سیاسی ، حقوقی ، اقتصادی جامعه مان را هم در گذشته وهم اکنون متاثرکرده و می کند، چرا آن را مورد تجزیه و تحلیل قرار نمی دهند و در بهترین حالت در این مورد سکوت وجود دارد و اگر خوش بین و دمکرات باشیم می گوییم آن جمله را ندیدند. ولی تمام ِ منتقدان عزیز فقط جمله ی پائین را دیده اند و بر روی آن حساسیت و توجه ی خاصی می کنند. این جمله درسند ِ سوم کمپین (کتابچه ی تأثیر قوانین در زندگی زنان) در رابطه با توضیح ِ این سوال است ( درصفحه ی 19)، ” چرا می خواهیم برای تغییر قوانین تبعیض آمیز یک میلیون امضا جمع کنیم ؟” وآن جمله یکی از چرائی ها یی می باشد که به تنهایی هم آورده نشده و در هوا هم معلق نیست بلکه با توضیح و استدلال با این عبارت آورده شده (” از سوی دیگر درخواست تغییر و اصلاح قوانین تبعیضآمیز هیچگونه ضدیتی با مبانی اسلام ندارد و نقص کننده اصول دین نیست. زیرا قوانینی که ما خواهان تغییر آن هستیم محل اختلاف بین مجتهدین و علمای دین است و… 4″ ) معلوم نیست چرا این نکته و محتوا ی این استدلال که قوانین تغییر پذیرند حتی اگر درقرآن هم باشند زیرا برسر آن یک نگاه و اجماع وجود ندارد و فقط کلمه ی علمای دین دیده می شود و از متن جدا می شود و بر روی آن تفسیر ها وتحلیل هایی کلی و عامی صورت می گیرد بطوری که جهت و راستای این حرکت را زیر سوال می برند و حرکت را مساوی با برخوردی “محافظه کارانه با سنت و مذهب و یا مشخص نبودن تکلیف با مذهب”از جانب فرزانه راجی و از سوی مژگان ثروت” ضدیت نداشتن با اسلام” تعبیر می شود؟ آیا این دو بینش، نگاه ِ ضدیتی که بردو قطب باطل و حق استوار می باشد تولید و باز تولید نمی کنند؟ آیا نگاه ِ ضدیت و نفی همان شیرازه ی نگاه ثنویت موجود در مذهب نیست، و نگاه مکانیکی به مسئله ی دین نیست که دین را درختی تنومند تصور می کند که با ریشه کن کردن آن از طریق اره ی نقد و یا با شیوه ی ممنوع کردن دین (مانند ترکیه آتاتورک) خواهان جلوگیری از تاثیرات آن بر ذهن انسانی هستند؟ به باور من شیوه ی تفکر ضدیتی ، نزدیک به صد سال است لااقل از سوی مخالفان جامعه ما هم با دین و در رابطه با آن با حکومت گرایان وقت در تمام نحله های فکری بکار برده شده است و به صورت یک فرهنگ و عادت فکری مخالفت در آمده است. شیوه ای که به دنبال خود یا تسلیم ، سکوت که با کناره گیری ویا شکوه کردن از وضع موجود و یا با ستیزه جویی با وضع موجود و نه تغییر این وضع منتهی می شود که هر چهارتای این رفتار ، در شکل ِسکوت یا شکوه کردن و تسلیم، تائید خشونت و با روش ستیزه جویانه باز تولید خشونت و نگاه هایی به اصطلاح رادیکال که نتیجه ای جز بی عملی و درجازدن در همان نقطه ی ابتدا، چیزی برای جامعه مان به ارمغان نیاورده است.
بنابراین به نظر من و تا آنجایی که مطالب کنشگرایان کمپین یک میلیون امضا در سایت ها را تعقیب می کنم می توانم بگویم برای نهادینه شدن دمکراسی و جلوگیری از خشونت وتبعیض / تحقیر ِ عادی شده در فرهنگ ِجامعه مان این کنشگران با نگاه ِ ضدیتی مرزبندی دارند و این به معنای وانهادن و برخورد نکردن به مبانی دین نیست بلکه از یک طرف به رسمیت شناختن دین به مثابه ی تعلقات شخصی فرد و از جانب دیگر اما مرزبندی یا مقابله با مذهب ِ سیاسی شده است که در قوانین مدنی، جزایی وتا اعماق ِ سپهر ِ شخصی افراد ریشه دوانیده است. پس برای مقابله با مذهب ِ سیاسی شده و هم سیاست ِ مذهبی شده ، مقابله با معرفت شناسی ِ دین که به شکل ِ مسلکی هم نمایان می شود، روشی است که می تواند به ما در رفع ِ انقیاد، خرافات ، سنت و رسوم غیر انسانی و خشنونت پنهان و آشکار نهادینه شده در جامعه کمک کند و مدنیت و روح انسانگرایی را پایه گذاری کند که این روح در اولین سطر بیانیه و در مطالبات مشترکی که بر سر آن کنشگرایان کمپین با گوناگونی در تفکرشان توافق دارند متجلی شده است تا همراه نیمه راه نشوند (فرهنگی که عادت رفتاری ما ایرانیان می باشد) که از نگاه من پایه های جامعه ی مدنی دارد گذاشته می شود. همان گونه که این کنشگران خودنوشته اند ” این سه سند (بیانیه، طرح کمپین و کتابچه، تأثیر…) مجموعه تلاش های متفاوت اعضاء و همدلان و امضاء کنندگان بیانیه کمپین را با دیدگاه های گوناگون و هویت های مختلف همچون ریسمانی به یکدیگر پیوند می دهد” بنابراین، با توجه به جامعه ی یکرنگ ما که اصل و روش ِ یکتاگرایی و مطلق گرایی در اشکال متفاوت اش ریشه دوانیده است و نتیجه ای جز فرهنگ ِ حذف و به رسمیت نشناختن گوناگونی ها همراه با روحیه ی غیر اجتماعی وانفعال برایمان به ارمغان نیاورده است ، کمپین یک میلیون امضاء می تواند یکی از جوابها به معضل جامعه (فقدان روح دموکراسی یا درک ِ حضور دیگری) باشد که در ضمن پاسخی است به این پرسش که برای بوجود آوردن جامعه دمکراتیک که فرد ایرانی بیش از صد سال است که تحقق و آرزوی آن را دارد چه تعریف یا برداشتی از مذهب و چه نوع رفتاری با آن بایستی داشته باشیم تا از یک طرف باعث نشود، حق ِ مذهب که مسالهی شخصی ِ انسان میباشد خدشه دار شود (یعنی پرهیز از سیاست ِ مذهبی یا مذهبی شده ) ولی از طرف دیگر مانع از رشد و ترویج مذهب ِ سیاسی یا سیاسی شده شویم ؟ سوالی است که می شود درمقابل خانم ثروت وخانم راجی ودیگر هم فکران آن ها قرار داد و یا اصولا از افراد خوش فکرجامعه مان کرد.
جامعه ی مستبد زده ی ِ ما هم در شکل ِ نظام قدیمی اش(سیاست مذهبی شده ) وهم درشکل ِتمامیت خواه ِ کنونی اش(مذهب ِ سیاسی شده)، جامعه ی غیرمدنی و غیردمکراتیکی تولید و باز تولید می کند که انسان فاقد ِ ابتدایی ترین حق انسانی خودش است یعنی حق ِ رعایت ِ شخصیت و حق دیگرگونه بودن ، دگر اندیشیدن، حق ِ زنده ماندن(هم روحی و هم فیزیکی ) و زندگی کردن و انتخاب ِآن، طوری که مایل است را ندارد . بنابراین برای جلوگیری از این که مشکل مان دوباره در غالب ِ نگاه ایدئولوژیکی در اشکال گوناگونش حل نشود توجه، حساسیت و کوشش در رفع ِ روش ِ یکتاگرایی و مطلق گرایی درشکل های متفاوت که هم در ذهنیتی سنتی و هم در نگاهی مدرن، نهادینه شده است و جدا سازی ها ی کاذب و قطبی دیدن ِ مسائل ِ اجتماعی را با اشکال متفاوت ِ استدلالی بازسازی می کند و نتیجه ای جز فرهنگ ِ حذف و به رسمیت نشناختن گوناگونی ها همراه با روحیه ی غیر اجتماعی وانفعال برایمان به ارمغان نیاورده و نمی آورد ، می تواند یکی از راههای بیرون رفت از معضل ما ن باشد . به نظر من این معضل در عادت ِ فرهنگی ما به صورت ِ رفتاری نمایان می شود که “تحمل دیگری متفاوت از “من” را ندارد و یا به قول مختاری در نداشتن ِ “درک حضور دیگری” متجلی می شود 5. تا آنجایی که شناخت ام به من اجازه می دهد بر این نظر هستم که روش انتخابی و جهت ِکمپین یک میلیون امضا هم همین توجه دادن و برانگیختن ِ حساسیت ِ زنان و مردان این مرز و بوم به فقدان ِ درک ِ حضور دیگری در آگاهی اجتماعی شان است 6 . بنابراین من بر خلاف خانم فرزانه راجی توزیع کتابچه ها با محتوایی که تأثیر قوانین را برزندگی زنان توضیح و گسترش می دهد 7 و حتی استفاده از سنت و آداب و رسوم ِ فرهنگی( که روح ِانسانی دارند ) با تغییر محتوایی آن و دادن معنایی به آن که فکر برابری وتغییررا در جامعه ی منفعل شده ای که تبعیض عادت فکری است ،برانگیزد نه تنها درست می دانم بلکه گسترش این فکر و رفع تبعیض را با روش چهره به چهره که بر اساس یک رابطه ی همطراز بنا شده است و برای ارتقاء آگاهی و تغییر ِ رفتارهم آموزش دهنده و هم آموزش بینده بر نامه ریزی شده است8 جهت ِ درستی می دانم زیرا با این رفتار یا کنش متقابل یک نوع فرهنگ سازی نو( در دو طرف رابطه، هم طرفی که کتابچه را توزیع می کند وهم طرفی که آن را دریافت می کند) درجامعه مان بوجود می آید که پایه ی یک تغییر ساختاری ، رفتار ِ ( سیاسی) و فرهنگ ( سیاسی) است. و بر این نظر هستم استدلالی که با ترس از این که با دادن این کتابچه ها می توان سنت را تقویت کرد و به بیراه رفت ، بر تفکرو عادت فکری استواراست که ریشه در همان معرفت شناسی دینی ما دارد . کاملیتی هدف و غایت می شود که انفعال ، بی تحرکی و بی ابتکاری را با خود یدک می کشد و نتیجه ای جز بی عملی برایمان نمی آورد ونیاورده است ، بینشی که بر یک نگاه مذهبی با روش ِ دوقطبی (سیاه – سفید) دیدن ِ مسائل و پدیده های اجتماعی استوار است. رفع ِآن و یا حداقل حساسیت و توجه به آن ، می تواند در رفع بی عملی ، انفعال و گسترش ِ بینش ِ کثرت گرایی واقعی در جامعه مان کمک بزرگی باشد .
برای نشان دادن ِ روش دوقطبی که در دو مقاله مشترک است اما با دو جهت ِ متفاوت به نمونه هایی اشاره می کنم : خانم مژگان ثروت در مقاله ی کمپین یک میلیون امضاء و روایتی از بیرون می نویسد: ” برای من که بر خلاف نوشین احمدی خراسانی، کمپین – روایتی از درون – را این بار از بیرون می بینم، این سوال بارها و بارها تکرار می شود که چطور جنبش زنان، همانند سیر تکامل کلی جامعه به جای آنکه خطی باشد و از الف به ب و ث عبور کند، صد سال است که دور خود می چرخد و یا به قول ابن خلدون، حرکتی دوری به خود گرفته است؟ همان اندک تغییراتی که ما امروزشاهد آن هستیم، بیشتر در بخش ساختارعینی جامعه است و در واقع از بیرون به این جامعه تزریق می شود و نوآوری (ذهنی و علمی) نه در درون این جامعه به طور عام وجود دارد و نه در جنبش زنان به طور خاص.
حال سوال را به گونه ای دیگر مطرح می کنم. چطور شد که زن ایرانی در آغاز ورود به هزاره سوم (در انقلاب اسلامی)، با اینکه هنوز از حقوق مدنی و طبیعی معمول در جهان مدرن برخوردار نبود، همان اندک آموزه ای از آزادی را که از برخورد با مدرن آموخته بود، به این سادگی وا نهاد؟”
مقاله با سؤالات بالا شروع می شود، با شناختی که از مقالات دیگر کنشگران کمپین دارم، همین سؤالات مشغله ی فکری و نقطه ی حرکت ِ آنها هم می باشد 9منتهی با این تفاوت که نزد ِ همین عده از کنشگران مسئله و معضل در جامعه فقط مربوط به زنان نیست یعنی مشکل را سیاه – سفید، زنانه و مردانه نمی بینند و یا جامعه به زنان و مردان یا خاص ـ عام ، درون و بیرون تقسیم نمی کنند. بنابراین نقطه ی حرکت شان و چرائی شان بر خلاف ِ خانم ثروت “از خود آزاری زنان که در نهایت در انقلاب اسلامی خودکشی تاریخی می کنند” و از” به سادگی وانهادن زن ایرانی با اندک آموزه ای که از آزادی داشته” نیست، بلکه نقطه ی حرکت و پرسش آن ها این است که چه عواملی اجتماعی ، خصوصی در جامعه باعث می شود که نه تنها وضع و خواسته ی زنان ایرانی ، بلکه خواست ِ یک جامعه ی دمکراتیک هنوز بعد از صد سال نتوانسته متحقق شود و حتی آن خواسته ها و ساختارحکومتی در جامعه به عقب برگشته است ؟ نمونه ی دوم این که خانم ثروت می نویسد: “کمپین یک میلیون امضاء با تاکید بر اینکه تغییر و اصلاح قوانین تبعیض آمیز هیچ گونه ضدیتی با مبانی اسلام ندارد، در واقع به صورت سنتی همانند روشنفکران دینی با تکیه بر هرمنوتیک، در پی آن است که با رسیدن به تعبیر و تفسیری جدید از شریعت، مذهب را دور زده و خود را به حقوق طبیعی و سکولار متصل کند یا به عبارتی الهیاتی زنانه یا فمنیستی برای زنان فراهم کند”.
از نگاه من این نوع براداشت از کمپین به خاطرجدا دانستن و مجزا کردن فرد وتفکر سکولار (که فرایند تحول تدریجی دین است که به کاهش نفوذ آن بر امور اجتماعی، فرهنگی و فردی می انجامد 10) با فردی که تعلقات دینی دارد. همین درک در مقاله ی خانم راجی هم دیده می شود . یک فرد سکولار می تواند تعلقات دینی هم داشته باشد و اتفاقا می خواهد در دین با روش هرمنوتیک 11رفرم بدهد سوالی که می توان از خانم ثروت کرداین است :چه اشکالی دارد دردین اسلام که به علت شرایط زمانی و مکانی خود آغشته ازقوانین قرون وسطایی است وتاوان آن را من و شما هنوز بعد از ۱۵۰۰ سال داریم پس می دهیم در آن رفمی صورت گیرد؟ و چه اشکالی دارد که افرادی باشند که بخواهند این رفرم فردی شان را همراه با دیگر نحله های متفاوت فکری موجوددر جامعه با روش ِ هرمنوتیکی به یک حرکت اجتماعی تبدیل کنند؟ آیا اگرهر چه فرهنگ یا روح ِ مذهبی در یک جامعه کمتر یا به زبان دیگر، هر چه مذهب موجود در جامعهای متعادلتر و به دور از مطلقگرایی یعنی فارغ از سیستم دو ارزشی(سیاه – سفید) باشد، ارزشهاو نرمهای آن جامعه کمتر سنتی و به همان اندازه در آن جامعه روح یا فرهنگ اطاعتپذیری یا تابعیتپذیری ضعیفتری حاکم نمی شود و در چنین فضایی نیست که انسانهایی با هویت و شخصیت۰ و رفتاری مستقل و باچشمیِ مرکب می توانند رشد یابند.؟ اگر با فرض ِ بالا موافق باشیم پس انتقاد به چیست؟ آیا این نوع نگاه به معرفت شناسی دینی و رفع ِ فرهنگ ِ تابعیتی و تبعیضی که تمام قوانین جامعه به آن آغشته است نمی تواند جوابی به پرسش هایی باشد که خانم ثروت در مقاله شان به این شکل مطرح کرد ه اند : “اساس مشروعیت ساختار پدرسالانه از کجا می آید ؟ تصور اجتماعی رایج به زن در جامعه چگونه و با چه مکانیسمی خودرا بازتولید میکند؟ اساس نرم و هنجارهای اجتماعی چیست و چگونه می توان آنان را تغییر داد؟ ” به نظر من راه و شیوه ای که خانم ثروت در نقد ِدین پیشنهاد می کند اگر بخواهیم از تاریخ مان درسی گرفته باشیم راه آزمایش شده ای است که چیزی جز تکرار استبداد و تحقیر در جامعه مان برایمان به جا نگذاشته است. و همانطور که خودشان هم درمقاله نوشته اند” ورود به چالش های نظری وتئوریک “که از نگاه من این چالش وبرخورد، نقد ِمعرفت شناسی مان است. شاید این چالش یکی از راه های برون رفت از این معضل چند صد ساله مان باشد.
خانم فرزانه راجی در مقاله ی جنبش زنان و چپ می نویسند : “جنبش زنان برای حاکمیت اسلامی یک خطر بود گرچه ممکن بود در آن زمان واقعی نباشد اما می دانست بالقوه خطر است به همین دلیل به فکر ارائه بدیلی برای جنبش نوپای زنان افتاد. و با همین هدف بود که ایدئولوگ های اسلامی داخل و خارج مقوله فمنیسم اسلامی را با الگوبرداری از اسلام گرایان منطقه و توجیه آن با برداشت های ابتری که از پست مدرنیسم کرده بودند- که در آن زمان برای محکوم کردن علم و توجیه نسبی گرایی فرهنگی بدجوری مد شده بود- علم کردند و کمکم در جنبش نوپا و سکولار زنان نفوذ کردند و هر روز به مناسبت دولتی که برسرکار آمد رنگی به آن زدند. مطمئنا زنان مسلمان بسیاری هم بودند که به خاطر تضاد اساسی که با سکولاریسم داشتند و پای بندی به مذهب شان دور این پرچم ساخته شده گرد آمدند.بسیاری از این زنان، زنان مسلمانی بودند که تا دیروز حتی اجازه رفتن به دانشگاه را نداشتند، معتقدات مذهبی خانواده اجازه کار و تحصیل به آن ها نمی داد و در پروسه ی حضور در اجتماع با آن چه که به عنوان حق و حقوق زن در اسلام ترویج می شد تضاد پیدا کرده بودند، در عین حال به واسطه وابستگی به مذهب شان می خواستند رهایی خود را در اسلام بجویند. بسیاری از آن ها با صداقت فمینیستی اشان بالاخره متوجه شدند که در چارچوب اسلام نمی توان حرف از حق و حقوق زنان زد. بنابراین بتدریج از فمینیسم حکومتی و ایدئولوگ های آن فاصله گرفتند و برخی سکولاریسم و حقوق بشر را برگزیدند و برخی حتی فراتر رفتند و به آموزه های مارکس و انگلس استناد می کنند. و عده ای هنوز در چالش بین مذهب و سکولاریسم دست و پا می زنند. در این پروسه بود که جنبش زنان که با رویکردی سکولار آغازیده بود با عناصر و عوامل مذهبی مخلوط و درگیر شد، طوری که گاه نمی شد مرز بین سکولارها و مذهب گرایان را مشخص کرد. عده ای از زنان سکولار فریب مشروعیتی را خوردند که حمایت از مسلمانان برایشان به ارمغان آورد.”
بگذریم ازمحتوای نگاه حاکم بر مقاله که گویا (عده ای از) زنان ابزار و بازیچه ی دست حکومت گرایا ن قرار گرفته اند و خودشان نبودند و نیستند که با آگاهی ،رای ، اراده و تحلیل ِ مستقل شا ن (چه درست و چه اشتباه) دست به اقداماتی زده اند بلکه همان طور که خانم راجی هم به نحوی نوشته اند عده ای از زنان (مثلا به مانند کودکان و نابالغانی) بازیچه یا فریب ِ حکومت گرایان شدند و می شوند. از نگاه من این تفکر و زبان، همان تفکرو معرفت شناسی دینی است که زن راموجودی منفعل و مفعول ِرابطه می پندارد ، و نه آن تفکر مدرنی است که زنان را فاعلان ِ برابر با مردان اما متفاوت در بدن بیولوژیکی خود بپندارد. در معرفت شناسی دینی زنان در بهترین حالت قربانیانی بیش نیستند که می توانند مکمل هایی برای مرد باشند. نگاهی که فرهنگ ِ تابعیتی و سلسله مراتبی با تصورات اقتدار گرایانه را به ارمغان می آورد و برایمان آورده است. در نوشته ی خانم ثروت این فرهنگ ِ سلسله مراتبی و نگاه از بالا به شیوه ای دیگر موجود است. ِاشکال دیگری که من در بینش ِ این مقاله می بینم ، این است که گویا یک سکولار نمی تواند تعلقات مذهبی هم داشته باشد، که این موضوع برمی گردد به عادت فکری ثنویت گرا ی ما و تنها در نوشته ی خانم راجی نیست که به وفور دیده می شود بلکه اکثر خوش فکران، دلسوزان و فعالین سیاسی جامعه ی ما به آن مبتلا هستند.
در متن پائین روش ِ استدلا ل خانم راجی باز بر روی این نگاه ثنویتی استوار است که نتیجه ی آن یک بی عملی ناب می شود که ظاهری رادیکال دارد و برای من با چند سوال و تعجب همراه است و آن این است که آیا خانم راجی دفترچه ی پخش را خوانده است و از محتوای آن با خبر می باشد ؟ زیرا اشارات ایشان در مقاله در موارد “حق پوشش و حق بر بدن ، در ص 18 همان دفترچه تحت ِ تیتر ِ”دیگر قوانین تبعیض آمیز … توضیحاتی داده شده و نوشته شده که این حق از زنان ایرانی و مخصوصا زنان ِ ایرانی بامذاهب متفاوت گرفته شده است12. به تبعیض در احراز مشاغل در قسمتی که” چرا قوانین موجود راعادلانه نمی دانیم” و همچنین به قانون مدنی در رابطه با ازدواج ، طلاق ازص 1 تا 11 اشاره و توضیح داده شده . از نگاه من دقیقا کنشگران کمپین چون این مطالبات را( قانون خانواده و سیستم ِ چند همسری حاکم در این قانون، ازدواج، طلاق، تبعیض در احراز مشاغل که با اجازه ی مرد ـ شوهر است ) با زندگی روزمره زنان ایران با هر مذهب، زبان و فرهنگ ،نژاد و هررتبه ی کاری یاشغلی که داشته باشند، در ارتباط مستقیم می دانند، خواهان رفع این قوانین تبعیض آمیز هستند و بصورت مطالبات و خواست ِ مشترک ِ زنان ایران با گوناگونی در تفکری که باهم دارند در بیانیه ای که در ص 27همین دفترچه آورده شده ، دست به یک اقدام مشترک زده اند13 .
خانم راجی می نویسند :”به نظر من کمپین در چالش بین دو پارادایم فلسفی – سیاسی لیبرالیسم /مدرنیته و اسلام تکلیفش مشخص نیست. دو پارادایمی که به رغم توافقشان با سرمایه- هرکدام سعی دارند برتری های پارادایم خود را در حوزه حقوق و حقوق زنان و سایر مسائل نشان دهند. با سنت و مذهب بسیار محافظه کارانه برخورد می کنند و به مدرنیسم حتی به حد خواسته ی رفع کلیه تبعیضات علیه زنان هم نرسیدند. و برای توجیه خواسته هایشان دست به دامان پست مدرنیسم شدند آن هم درحدی که خودشان از آن برداشت کرده اند ،بومی کردن مفاهیم فمینیستی و نادیده گرفتن نیازهای اساسی انسان از جمله آزادی پوشش، آزادی بیان، آزادی مذهب و غیره…”
” اما آموزه های پست مدرنیستی وجه ی مترقی هم دارد: این که انسان ها متفاوتند: طبقات، نژادها، اقوام، ملیت ها و … بنابراین کسی که داعیه ی تعیین حداقل مطالبات زنان را در یک محدوده زمانی و مکانی دارد باید این تفاوت ها و نیازها و مطالبات متفاوت را نیز در نظر بگیرد. روابط جنسیتی به تنهایی نمی تواند تبیین کننده شرایط و وضعیت زنان باشد. فاکتورهای دیگری همچون طبقه، قومیت، نژاد، وضعیت فیزیکی و روانی، ملیت و غیره به ستم های جنسیتی محتوا و رنگ ویژه ای می دهند. یکی از اشکالات اساسی کمپین نادیده گرفتن این تفاوت ها و تبیین حداقل ها بر اساس مطالبات بخشی از زنان مسلمان طبقه متوسط ایران است. علاوه براین حتی اگر بپذیریم کمپین خود را سخنگوی حداقل مطالبات زنان طبقه متوسط می داند حتی در طبقه ی متوسط هم گرایش ها و مطالبات متفاوتی مطرح است، هم در میان زنان مسلمان طبقه متوسط و هم در میان زنان طبقه متوسط ایران. مطالباتی همچون : حق پوشش، حق بر بدن، آزادی بیان، مطالبات زنان شاغل همچون شرایط برابر کار، امنیت شغلی و اقتصادی، تبعیض در احراز مشاغل، انحصاری بودن مشاغل تصمیم گیری و سیاستگزاری، استثمار خانگی ، مشکلات زنان سرپرست خانواده که بواسطه افزایش طلاق روزبروز بیشتر می شود، حق تشکل برای زنان و بالاخره رفع تبعیضاتی که درمورد سایر زنان در حوزه آموزش به کار گرفته می شود، مثل سهمیه بندی جنسیتی در رشته های درسی، تبعیض دراعزام دانشجویان دختر و… این مطالبات با زندگی روزمره بسیاری از زنان از جمله ۶۴ درصد فارغ التحصیلان دانشگاه و تمامی زنان شاغل ارتباط دارد که بسیاری از آنان به هرحال جزو طبقات میانی و متوسط هستند.”
در رابطه با متن بالااشاره به چند نکته را ضروری می دانم:
الف ـ با در نظر گرفتن محتوای دفترچه ی توزیعی آیا نقد خانم راجی به کمپین که نیازهای اساسی نادیده گرفته شده و این حرکت را حتی در حد مدرنیسم نمیداند وفاقد ِ خواست رفع کلیه ی تبعیضات علیه زنان می دانند، نقدی منصفانه ، با چشمی مرکب و علمی 14 است؟ آیا با این روش مطالبا ت زنان را به اساسی و غیر اساسی تقسیم کردن و در نتیجه ندیدن این مطالبات در حرکت کمپین و همچنین توجه نکردن و حساس نبودن به اولین جمله درسند بیانیه کمپین 15 و سکوت در این مورد، چیزی جز نگاه مغرضانه و در بهترین حالت و اگر خوش بین ودمکرات باشیم نمی توان نگاه و روش ِ در مقاله را نگاهی آغشته به معرفت شناسی دینی بدانیم؟
ّب ـ آیا با روش ِ مکانیکی و با نگاهی که انسان ها متفاوتند و آن ها را به طبقات، نژاد، اقوام و ملیت ها تقسیم کردن به معنی به برسمیت شناختن ِ تفاوت ها و گسترش ِ روح دمکراسی و برابری این تفاوت ها است؟ سوالی که در رابطه با این تقسیم بندی تفاوت ها پیش می آید این است که نقطه ی مشترک ِ این تفاوت ها در بینش ِ دوگانه انگاری در کجا می تواند باشد؟ به نظر من در بینش ِ این مقاله طبقات است. آیا درجامعه ی بسته ومستبد ما با روح ِ غیر انسانی حاکم بر آن تقسیم ِ انسان ها به طبقات و در این طبقات ، زنان را به طبقات متفاوت تقسیم کردن ویا انسان ها را به نژادها، اقوام، ملیت ها و بعد آنها را به زن و مرد تقسیم کردن و زنان هم به مسلمان و بعد به طبقات بالا، متوسط و… تقسیم کردن همان روش معمول عادت فکری و فرهنگ تاکنونی ما نیست و آیا به راه حلی برای معضل جامعه مان است ؟
پ ـ آیا با بینش و روش ِ ثنویتی ، فلسفه ـ سیاسی لیبرالیسم را تحلیل کردن ، نگاه به انسان، نگاه به عنصر ِ منفرد و جدا از جامعه نیست که در جزیره ای به تنهایی زندگی می کند؟ زیرا در این بینش ثنویتی فردیت با منفرد بودن و جزء بودن یکی انگاشته می شود به جای این که انسان ها را به مثابه ی فردیت های اجتماعی شده ی ببیند که با ارز شهای متفاوت امابرابردر شبکه ا ی به هم متصل، می تواند بقای عمر داشته باشند . آیا این دید ِلیبرالیسم با روشی ثنوینی نگاه به انسان، همان اندیشه ای نیست که جزء در رابطه با کل معنا دارد و همسان با نگاه دینی نیست که انسان (جزء) برای خدمت و در رابطه با خدا است که معنا می یابد و اگر به جای خدا، عقل، قانون ، اقتصاد وطبقات گذاشته شود( کل)، انسان جزء یا جزء هایی هستند که در رابطه با و در خدمت به آن کل معنا می یابند. به جای این که خدا، عقل ،قانون، اقتصاد برای انسان و در خدمت ِ انسان باشند . آیا اصلا این جدایی و مقایسه بین لیبرالیسم /مدرنیته و اسلام که منظور مذهب یا دین است در این مقاله درست می باشد؟ یا به عبارتی مقایسه بین لیبرالیسم /مدرنیته و مذهب (کاتولیک و پروتستانیسم ) یا مقایسه ی لیبرالیسم /مدرنیته با دین مسیحیت ویا با دین یهودیت؟
آخرین نکته این است که روش و طرح خانم راجی برای پیش برد و تغییر د ریک ساختار تمامیت خواه چیست؟ اگر توزیع دفترچه ها با آن محتوا و زبان به نظر ایشان راه به ناکجا آباد می برد پیشنهاد برای بهتر شدن و جلوگیری از انحراف راه ویا اصلا چیزی دیگر شدن چیست ؟ به قول مارکس “واقعیت محصول ِ مداخله ی پراتیکی انسان” می باشد. پس بهتر است نیرویمان در این جهت بسیج شود تا باراه ها و ابتکارات بیشترو متنوع تری در تغییر ساختاری جامعه مان کوشا باشیم و بتوانیم واقعیت یا وضع موجود را تغییر دهیم اگر به دست ِ غیبی معتقد نباشیم.
توضیحات
1 – از نگاه من ذهن دینی فقط اندیشه ای نیست که بر اساس مشروعیت ِ الاهی باشد و در آن محور تنها اعتقاد و یا عشق به خدا باشد بلکه هر باوری که در آن چیزی بتواند جای خدا را بگیرد مثل شاه، کسب ِقدرت، عقل کل، قانون، موقعیت ِ اجتماعی، دانش، تکنیک ، تعلق به ایسم حتی چیزهایی مثل ورزش یا پول و غیره که جنبه ی مشروعیت بخشنده به خود بگیرند و جامعه را به هر دلیلی به دوقطب تقسیم کنند به آن نگاه مذهبی یا دوگانه انگاری (ثنویتی) می گویم. ِاشکال ِ این بینش تولید و باز تولید روابط و مناسبات ِ ارباب ـ رعیتی یا فاعل ـ مفعولی (تابعیتی) در تمام عرصه های موجود در جامعه می باشد که در سطح فرهنگی ـ اجتماعی می توان گفت : تولید و گسترش ِنگاه سلسله مراتبی در سطح خصوصی (خانواده) که عادت ِ فکری تابع ِ بودن زن ـ همسر به مردـشوهر و ادامه ی آن در، تابع بودن ِبچه ها به والدین (که در ایران فقط پدر ولی می باشد) را گسترش می دهد ودر سطح اقتصادی: تابع بودن مناسبات کار به سرمایه راایجاد می کند زیرا انسان ها بطور غیر مستقل و بی ابتکار با تصورات و فرهنگ ِ سنتی و اقتدار گرایانه تربیت می شوند و یاد گرفته اند بیشتر حرف شنو باشند بنابراین کار فرما جایگزین پدر ِ مقتدر می شود. عادت ِ فکری که با تصورات ِ اقتدارگرایانه و فرهنگ ِ آتوریته از طریق ِ تولید و باز تولید مناسبات ِ فاعل ـ مفعولی در خانواده ی سنتی( به جای روابط دو فاعل ِ برابر، کامل و مستقل در خانواده بین زن و مرد) ایجاد می شود زمینه های تداوم ِ حکومت های استبدادی و تمامیت خواه را فراهم کرده و می کنند. زیراافرادی در این حکومت ها قرار دارند که حاصل همین خانواده وفرهنگ ِ اقتدارگرایانه هستند و گرفتار همین عادت فکری ثنویتی می باشند . ـ مراجعه شود به نوشته ی من د ررابطه با تأثیر تصورات اقتدار گرایانه و حاکمیت مستبد به نمودار یک در ” نقد کمپین یک میلیون امضا “سایت شبکه بین المللی همبستگی با مبارزات زنان ایران
2- ـ نتیجه ی این نگاه و فرهنگ در جامعه مان این شد که در قانون ِ اساسی و قوانین مدنی کشورمان زنان به مثابه ی انسان های کامل و مستقل دیده نشده ا ند و ا ز زن تنها وقتی صحبت می شود که مادر است که حقوق برابر با پدر در مقابل فرزند مشترک شان هم ندارد توجه به این نکته متاسفانه نه تنها از جانب انسان های جامعه ی ما نشده است بلکه خوش فکران ، سیاسیون و مخالفان حکومتی هم نه در گدشته و نه در این زمان به این نکته نپرداختند و آن را “اساسی ،تضاد اصلی ، مهم و تبیین کننده…” نمی دانند شاهد این حرف نظر خانم راجی در همین مقاله است ایشان می نویسد” روابط جنسیتی به تنهایی نمی تواند تبیین کننده شرایط و وضعیت زنان باشد” .
3- نگاه شودبه ساختار حکومتی جمهوری اسلامی در تارنمای صدای ما
4- ـ در ادامه ی استدلال آمده است…زیرا قوانینی که ما خواهان تغییر آن هستیم محل اختلاف بین مجتهدین و علمای دینی است و بسیاری از فقها از جمله آیت الله صانعی یا آیت الله بجنوردی و دیگر مجتهدین سال ها است که … زیرا آنان معتقدند که قوانین با توجه به مقتضیات زمان و مکان باید تغییر کند و با سطح فرهنگ و زنان متناسب شود. آنان معتقدند که ما در اسلام مسئله ای به نام “حکم ثانویه “داریم. بر اساس حکم ثانویه حتی اگر دستوری هم به صراحت در قران آمده باشد اما مقتضیات زمان و مکان مغایر اجرای آن باد، می توان آن حکم را تغییر داد… ص 21 تا 22 از کتابچه تأثیر قوانین در زندگی زنان. کمپین یک میلیون امضا سایت مدرسه فمینیستی. سوالی که از خانم ثروت می توان کرداین است که آیا این استدالال نمی تواند در گسترش این تفکر که هیچ چیز ماندنی و ثابت نیست حتی وحی الهی، کمکی در تصحیح حافظه ی تاریخی مان بکند، حافظه ای که با قضا و قدر وسرنوشت به انفعال کشیده شده است و حافظ ِ وضع موجود است آیا این استدلال و استدلال های دیگر تلنگری به این حافظه ی خشک نیست؟ . و چرا فکر می کنید استدلال آورده شده در کتابچه بدون عبور از بحث ها و گفتمان های علمی دقیق و روشن که متکی بر عقل انتقادی و روش خردگرا کنشگران کمپین یک میلیون امضاء نیست و این استدلال را رسیدن به اللهیات زنانه با تکیه بر فتواهای علمای دینی می دانید؟ آیا این نگاه ، نگاهی از بالا به مقابل ایستاهای خود نیست؟
5- ـ بیان و تجلی فاقد بودن ِ درک ِ حضور دیگری در قوانین که آینه ی بیداری وکاربرد ِ فرهنگ سازی در جامعه هستند اما در جامعه ی ما کاربردی عکس دارد ثبت شده است و این بیان به شکل روشنی درحذف ِ زنان (در اشکال متفاوت) از مسائل اجتماعی و… درقوانین ثبت شده و ما مردم ِ متمدن از آن غافل هستیم زیرا یا “جزوکسانی هستیم که قانون مانع از کار های خلاف مان می شود و یا اصلا از ارزش ِ قوانین آگاهی نداریم.” جمله ی داخل گیومه از کتابچه تأثیر قوانین در زندگی زنان. درمنبع بالا. و به کتاب محمد مختاری تمرین مدارا در رابطه با چرایی معضل جامعه
6- ـ نگاه شود به مصاحبه ها و مقالات ِ جلوه جواهری، نیلوفر گامکار، منصوره شجاعی در سایت تغییر برای برابری و کتاب جنبش یک میلیون امضاء از نوشین احمدی خراسانی
7- ـ مراجعه شود به گفتگوی لاله حسین خواه درسایت شبکه بین المللی همبستگی با مبارزات زنان ایران
8- ـ مراجعه شود به روش ِ چهره به چهره در سایت مدرسه فمینیستی و سایت تغییر برای برابری و کتاب جنبش یک میلیون امضاء از نوشین احمدی خراسانی
9-ـ به مبنع بالا مراجعه شود و همچنین به مقاله ی منصوره شجاعی در رابطه با کمپین در سایت برابری برای تغییر
10- از گفتگوبا مهناز متین در سایت شبکه بین المللی همبستگی با مبارزات زنان ایران و ؛ آن چیست که لایسیته می نا مند؟ ازشیدان وثیق در تارنمای صدای ما، (http://www.sedaye-ma.org
11- علم هرمنوتیک به مثابه علم تفسیر کتاب مقدس اولین معنایی بود که در عصر جدید مورد توجه قرار گرفت . این معنا با جنبش پروتستانسیم گره خورده است که با نقد صلاحیت کلیسا به عنوان تنها نهاد مفسر کتاب مقدس ، تلاش نمود خودبسندگی متن مقدس را نمایش دهد لذا علم هرمنوتیک به معنای نظریه تفسیرکتاب مقدس مورد توجه ایشان قرار گرفت.
دومین تحول در معنای هرمنوتیک فعالیت شلایرماخر بود که درصدد ساختن نظریه ی عام تأویل ، علم هرگونه فهم زبانی برآمد. نظریه ی که بتوان آن را در مورد متون غیر مذهبی نیز به کاربست. به جز این دو تحول چهار تحول و برداشت دیگری هم وجود دارد که من در اینجا قید نکرده ام از وبلاگ http://kazemi.blogfa.com/post-16.aspx
12- ـ “پوشش اجباری برای کل زنان ایرانی بدون توجه به مذهب و اعتقادشان وجود دارد. به عنوان مثال زنان مسیحی که مذهبشان آنها را به داشتن حجاب مقید نمیکند در صورت نداشتن حجاب مجازات میشوند و در صورتی که بنابه سلیقهی مسئولان لباس نپوشند میتوانند به حبس یا پرداخت پول محکوم شوند. از سایت مدرسه فمینیستی وسایت تغییر برای برابری و کتابچه تاثیر قوانین در زندگی زنان است ص 18
13- ـ خود کنشگران چنین نوشته اند : کتابچه ای به نام “تاثیر قوانین در زندگی زنان” است که هنگام گفتگو با مردم برای جمع آوری امضاء توزیع می شود. این کتایچه در واقع مکمل بیانیه است و قوانینی که فعالان کمپین یک میلیون امضا برای اصلاح و تغییر آن تلاش می کنند با زبانی ساده و به اختصار به همراه ماده های قانونی مورد نظر بیان شده است. … این سه سند مجموعه تلاش های متفاوت اعضاء و همدلان و امضاء کنندگان بیانیه کمپین را با دیدگاه های گوناگون و هویت های مختلف همچون ریسمانی به یکدیگر پیوند می دهد” منظور از سه سند : بیانیه، طرح ، و کتابچه تاثیر قوانین در زندگی زنان است. از سایت مدرسه فمینیستی
14- ـ منظور از نقد علمی و تعریف من از نقد: ” مشخص کردن حدود و ثغور یا مرزهای مثبت و منفی در یک پدیده است”. به این معنا که بتوان تعیین کرد چه عناصری در گذشته در یک پدیده (اینجا این پدیده حرکت کمپین می باشد که اگر آن را جدا از حرکاتی که در ایران وجود داشتند و دارند نبینیم بلکه آن را ادامه ی آن حرکت ها بدانیم که با جهت ومحتوایی متفاوت از آن حرکت ها شروع به عمل و تاثیر گذاری در جامعه کرده است می توان گفت حرکتی جدید می باشد) وجود داشتند که یا از بین رفتند و یا باقی ماندند (این یعنی نقد منفی) و چه عناصر و یا عنصری به آن اضافه شده است که قبلا وجود نداشته است یعنی نقد مثبت. ـ مراجعه شود به برداشت من از سه جلد کاپیتال در تار نمای صدای ما (http://www.sedaye-ma.org و به نقد کمپین از من در سایت شبکه بین المللی همبستگی با مبارزات زنان ایران
15- ـ ” مجموعه قوانین موجود در ایران، زنان را جنس دوم قلمداد کرده و بر آنان تبعیض روا می دارد، آن هم در جامعه ای که بیش از 60 درصد از پذیرفتهشدگان دانشگاهها را زنان تشکیل میدهند. در بسیاری از جوامع اعتقاد بر آن است که قانون باید یک پله از فرهنگ بالاتر باشد تا بتواند فرهنگ جامعه را تعالی بخشد اما قوانین در ایران از فرهنگ و موقعیت زنان عقبتر است” از سایت مدرسه فمینیستی وسایت تغییر برای برابری
+ There are no comments
Add yours