مدرسه فمینیستی: صدای بلند مرد از چند قدمی مغازه شنیده می شود. او را به عنوان مالک این مغازه تنگ و کوچک می شناسم. بیرون منتظر می مانم و خودم را با دیدن چیدمان ویترین سرگرم می کنم. دلم به حال اکرم می سوزد، زنی که در طول زندگی چیزی جز سختی به خود ندیده است. پس از فوت همسرش مجبور به ترک تحصیل از دانشگاه و بازگشت به شهرستان شد تا یک تنه بار مسئولیت دو فرزندش را به دوش بکشد. با قدرت، وارد بازار کار شد تا جوابگوی نیازهای خانواده سه نفره شان باشد. اما عرف اجتماعی و سنت او را به دام زندگی مشترکی انداخت که امروز به بزرگترین مشکل زندگی اش تبدیل شده است. در همین رابطه قرار است با او گفتگو کنم.
این افکار در ذهنم مرور می شوند که باز صدای مرد در گوشم می پیچد. اولتیماتومی برای تخلیه هرچه زودتر مغازه می دهد و بیرون می آید. به او سلامی می کنم و به سرعت وارد مغازه می شوم…
وقتی با چهره خسته اش روبرو می شوم می خواهم گفتگو را به وقتی دیگر موکول کنم اما مانع می شود. بنابراین شروع می کنیم.
در ابتدا توضیح دهید با میل خودتان ازدواج کردید یا خیر؟
من سال 78 علی رغم میلم از طرف خانواده ام مجبور به این ازدواج شدم. قوانین حاکم بر اجتماع باعث شد که خانواده ام با این استدلال ها که ازدواج نکردنم گناه دارد و نباید تنها باشم چون این کار حرام است و ازدواج دینی است بر گردنم … خلاصه با این عنوان مرا مجبور به این ازدواج کردند… اما الان به همه ثابت شده که با این طرز فکر نه تنها به من کمکی نکردند بلکه فقط مشکلی بزرگتر به مشکلاتم اضافه کردند.
الان که در شرف طلاق هستید چه احساسی نسبت به سالهای زندگی مشترکتان دارید؟
ببینید، امروزه با توجه به قوانین و شرع حاکم، ازدواج زن و مرد مثل ازدواج میش و گرگه! که همه چیز به نفع مرد تمام می شود. زن فقط برای ورشکستگی ها، برای مشکلات جسمی و روحی، بیماریها، و تنگدستی های مرد است. اما همین که مرد دستش به دهنش رسید و از این مشکلات گذشت، زن دیگر معنا ندارد. می رود سراغ یک زن دیگر، تازه و جدید.
در طول زندگی مشترک بیشتر تصمیم گیریها بر عهده شما بوده یا همسرتان؟
من همیشه مقابل عمل انجام شده قرار می گرفتم. یعنی باید تاوان چیزهایی که خبر نداشتم را پس می دادم. یکی همین که به خاطر چک های بی محلی که همسرم می کشید، خب محل کار من مشخص بود طلبکارها به من مراجعه می کردند. من هم از ترس آبرو مجبور بودم این چکها را عوض کنم و به مرور بپردازم.
چطور شد که تصمیم به جدایی گرفته اید؟
این تصمیم را 5 سال قبل هم گرفتم اما به دلایلی منصرف شدم. ای کاش همان موقع که دخترم کوچکتر بود جدا می شدم. آن موقع دو سال و نیم اش بود، در واقع دوران ناآگاهی اش. دوری پدر را کمتر احساس می کرد. می توانستم کاری کنم که با شرایط راحت تر کنار بیاید و کمتر استرس این روزها را درک کند.
5 سال قبل وقتی سرکار بودم، دسته چکم در خانه جامانده بود. همیشه ساعت ورود و خروجم مشخص است، ساعت یک ربع به نه از خانه بیرون می روم و یک ظهر برمی گردم. آن روز سرزده برگشتم. طبق عادت همیشگی آهسته در را باز و بسته کردم. وقتی وارد شدم دیدم توی رختتخواب خودم زن معتادی که در محله مان همه او را می شناختند پیش شوهرم است. تمام بدنم می لرزید. چنان شوکه شده بودم که هیچ کاری از دستم بر نمی آمد و هیچ چیز به ذهنم نمی رسید. بلافاصله به آشپزخانه رفتم. هردو من را دیدند. خیلی سریع رفتند. در واقع من خروجشان را ندیدم.
به دادگاه مراجعه کردم، شکایت کردم. اما شهادت من، قبول نبود. برای دادگاه باید این عمل اثبات می شد آن هم نه به شهادت منِ زن! من می خواهم بپرسم آیا پست ترین و بی پرواترین انسانها در حضور چند نفر، این کار را انجام می دهند؟!!! منی که شریک غم و غصه هایش بودم، منی که همیشه باید سازنده زندگی باشم، منی که مرد از دامانم به معراج می رود. نمی توانستم طبق آنچه که دیده بودم، آنچه که به سرم آمده بود، شاکی باشم و اثبات کنم.
گفتید آن موقع از تصمیم تان منصرف شدید، اگر ممکن است علت انصراف تان را از تصمیمی که گرفته بودید توضیح دهید.
همان موقع یک آقایی در دادگاه به من گفت: «زن به این زیبایی! طلاق که گرفتی بیا صیغه من شو!» همان موقع دیگر نخواستم پایم را به دادگاه و اینجور جاها بگذارم.
کاش اینها اصلاح می کردند. آن آقا هم دارد، از قانون بهره می برد. قانونی که دست اش را باز گذاشته که با قدرتی که دارد هرجور که می خواهد احساسش را، هوس اش را به زبان بیاورد و به همین راحتی زندگی زن تنهایی مثل من را یا به لجن بکشد یا او را مجبور به برگشت به زندگی خفت بارش کند. اما آیا من هم می توانستم احساسم را بگویم؟ لااقل حرفی بزنم که دلم خنک شود؟ نه ! آن موقع می شدم متهم.
علت تصمیم مجددتان بعد از پنج سال برای جدایی چیست؟
همسرم قصد ازدواج مجدد دارد. حاضر به پرداخت هیچ حق و حقوقی هم نیست. از اینها مهمتر، حضانت بچه را هم می خواهد. در واقع به این وسیله می خواهد از زیر این حقوق شانه خالی کند… قرار است مهریه ام را هم اجرا بگذارم گرچه می دانم فردا می گویند، آقا ماهی یک ربع سکه بدهد. با اینکه الان بوسیله همان زنان «فاسد» توانائی مالی اش هم خوب شده. حتی نفقه هم نمی دهد. چطور توانایی مالی دارد که هر روز ماشین عوض کند، امروز پیکان را با پژو عوض کند، فردا با سمند … اما به من و بچه ام که می رسد ندارد؟! اصلا گیریم که من سرکار نبودم. تکلیف چه بود؟! پول سرویس، خوراک، پوشاک و نیازهای بچه ام را از کجا باید می آوردم؟ من همین الان هم کلی مشکی مالی دارم که هر روز بزرگتر می شوند. روز اول به دختر نمی گویند که فردا که با این آقا به عسر و حرج رسیدی یک ربع سکه بهت می دهند.
الان در چه مرحله ای از پروسه طلاق هستید ؟ چه مشکلاتی بر سر راه دارید؟
من الان اثبات ترک انفاق کرده ام: “استشهاد محلی کن، شاهد بیار، بازجوئی پس بده، دادگاه برو، پاسگاه برو…” همه اینها را انجام داده ام اما هنوز تعیین نکرده اند که “آقا بیا به خانواده ات ماهی ایتقدر خرجی بده”
اما مشکل عمده من حضانت دخترم است. الان دخترم هفت سال و نیم اش است. طبق قانون حضانت به پدر می رسد. حالا این پدر کلاهبردارِ همیشه فراری، که تازه هوای کس دیگری را هم در سر دارد، شده پدر! من هم مجبورم از بچه ام دفاع کنم. از دادگاه خواستم استعلام کند تا معلوم شود استحقاق حضانت را دارد یا نه. اما استعلام نکردند، به چه بهایی نمی دانم. وکیل ام می گوید با پارتی بازی به اینجا رسیده که تا به حال حضانت بچه را توانسته بگیرد. خب من نمی خواهم بچه ام هم به روز خودم بنشیند. اقداماتی کردم. فهمیدم که همکاری یک مسئول در دادگاه یا یک قاضی با چنین مردان شیادی باعث می شود که آینده یک بچه بی گناه بهم بریزد. به هر سختی که بود وکیل ام استعلام ها را درآورد و وارد پرونده کرد. قاضی مخالف بود. قبلا استعلام را راحت تر می دادند اما الان فقط به وسیله شعب مربوطه انجام می شود. حالا که این استعلام ها را وارد پرونده کرده ایم دوباره دعوی جدید حقوقی برای حضانت کرده ام. باید عدم صلاحیت را اثبات کنم و حضانت را به دست بیاورم و می آورم اگر خدا بخواهد.
استعلام ها در چه ارتباطی بودند یا به عبارتی دیگر به چه علت همسر شما صلاحیت داشتن حضانت را ندارد؟
تا حالا که دو سه تا از استعلام ها را درآورده ایم. یکی استعمال و حمل مواد مخدر و دیگری رابطه نامشروع و یکی هم 18 فقره چک بلامحل که مدت زندانی دارند. این آقا تا به حال سه بار در حین جابجائی زنان «فاسد» در سطح شهر دستگیر شده و هر سه بار به این عنوان که من راننده ام و اینها را نمی شناسم این اتهام را رد کرده و جالب اینکه یکبار هم در آن خانه دستگیر شده. اما ازش پذیرفته اند، چرا؟! مگر می شود؟ چرا برای راننده دیگری این اتفاقات نمی افتد؟ چون در این استان ما، متاسفانه روابط بر ضوابط استیلا دارد. سفارشی به … یا یک تلفن می تواند سرنوشت یک خانواده را در عین بی گناهی عوض کند. قانون زیر دست این روابط ذلیل شده است.
زنی که قرار است نامادری دخترم شود رئیس این باند به شمار می رود. زنی است که همه اجتماع ما می شناسندش ! چطور می توانم دختر دسته گلم را دست چنین زنی یا چنین پدری بدهم؟! من به عنوان قربانی این قوانین چه خودم، چه دخترم دارم حرف می زنم. نمی گویم که همه حق را به زن بدهند.نه , من دارم از قانون انتقاد می کنم. باید حضانت از روز اول مساوی باشد. اگر زنی صلاحیت اخلاقی نداشت بچه را به مرد بدهند و اگر مرد صلاحیت نداشت به زن بدهند.
به نظرتان چه چیزی باعث شد که همسرتان قصد ازدواج مجدد داشته باشد؟
اگر مردی هم قصد ازدواج مجدد نداشته باشد قانون و شرع حاکم این حق را به او می دهد و اینجوری وسوسه اش می کنند. این مسئله برای خیلی از خانواده ها پیش می آید.
گاهی بعضی از مجریان قانون هم وقتی وارد زندگی مردم می شوند و درد دل شان را می شنوند، می بینند چطور به خاطر تصمیم گیری غلط یک مرد بر اساس هوی و هوس اش یک خانواده از هم می پاشد دلشان می سوزد. می گویند چاره ای نداریم. آنها هم به نقص قانون معترفند.
به عقیده شما اینکه صدا و سیما به نوعی تعدد زوجات را تبلیغ می کند چه تاثیری می تواند بر روند چند همسری داشته باشد؟
من فکر می کنم خود مسئولانی که چنین قوانینی را وضع کرده اند واز آن دفاع می کنند عامل گسترش این مشکل هستند. همین مسئله صیغه که اهل تسنن آن را قبول ندارند، بدترین ظلم در حق خانواده است. مگر زن دائم چه عیبی داشت که زن صیغه ای هم به میان آمد؟! قوانین، شرع در برابر بچه ای که به پدرش وابسته است و روزها و شب هایی که مرد هوسباز پیش زن دیگرش است، کلی مشکل روحی برایش ایجاد می شود، چه جوابی می دهد؟!… صحبت هایی که اینها می کنند غلط است. حداقل توی این دوره و زمانه ما غلط است. این عدالت است که بچه من از من چیزی بخواهد و من نداشته باشم اما پدرش بهترش را برای زن جدیدش تهیه کند؟ بعد هم قانون در مقابل، گناهی که شوهرم در حق بچه ام کرده را نادیده می گیرد و می گوید بچه مال خودت، ببر بندازش زیر دست نامادری. آدم نمی تواند دو روز از بچه ی خواهر یا برادرش نگهداری کند چه برسد به بچه زنی که رقیبش بوده. بیایند مهر به خانواده را، سالم زندگی کردن را تبلیغ کنند. نه اینکه تو مردی می توانی چند زن بگیری و بچه هایت را بدبخت کنی.
در این میان بچه های ازدواج موقت هم هستند که وضعیتی شاید بدتر هم داشته باشند.
بله، دقیقا. آنها که دیگر تا همین اواخر هویتی هم نداشتند که حقوقی داشته باشند. من بچه حاصل از صیغه دیده ام که تا شش سالگی شناسنامه هم نداشته.
به مسئله خودتان برگردیم. شما در مورد موقعیتی که به واسطه طلاق از سوی اجتماع برایتان حاصل می شود فکر کرده اید؟ در مورد برخورد خانواده، دوستان، اقوام …
بستگی دارد ببینیم آن زن چطور زندگی می کند. فکر کنم زنی باشم که از عهده تمام مشکلات بربیایم به جز اینکه در مقابل خانواده ام قرار بگیرم. پس مجبورم با خانواده ام قطع ارتباط کنم، چون نمی خواهم در مورد زندگی ام دوباره تصمیم بگیرند. به نظرم هرچه زن مستقل تر باشد بهتر می تواند تصمیم بگیرد.
نظرتان در مورد کمپین یک میلیون امضا و تلاشی که در جهت اصلاح قوانین تبعیض آمیز بین زن و مرد شکل گرفته چیست؟ اینکه به عنوان مثال قوانینی همچون طلاق اصلاح شود یا اینکه قانون تعدد زوجات لغو شود چه تاثیری بر سلامت جامعه خواهد داشت؟
این کار یک کاری است که اگر به ماهیت اصلی اش برگردد و در مجلسی که همه اش تبعیض است اثرگذار باشد، بسیار خوب است. عاملینی که می خواهند این امضاها را ارائه بدهند باید خودشان به بالاترین درجه از آگاهی رسیده باشند که در مقابل آنها بتوانند واکنش مناسب را داشته باشند. باید تبعیض بین زن و مرد از بین برود.
+ There are no comments
Add yours