زمینه های پیدایش و ویژه گی های کمپین یک میلیون امضا / سخنرانی فریبا داودی مهاجر

29 بهمن 1387

سایت تهیه: عصر جمعه 25 بهمن ماه خانه فرهنگی دهخدا در برلین جلسه سخنرانی و بحثی با شرکت “فریبا داوودی مهاجر” روزنامه نگار، فعال جنبش زنان و از اعضای کمپین یک میلیون امضا، “رضوان مقدم” فعال جنبش زنان و عضو کمپین یک میلیون امضا، دکتر “مهرداد درویش پور” استاد جامعه شناسی در استکهلم و پژوهشگر مسائل زنان برگزارکرد.

موضوع سخنرانی ها در این نشست ،زمینه های پیدایش و ویژه گی های کمپین یک میلیون امضا بود.

از آنجا که من در این جلسه حضور داشتم و سخنرانی ها هم بسیار مفید بود و مورد استقبال شرکت کنندگان در نشست قرار گرفت ، گفته های آنها را طی چند نوبت منتشر میکنم. دراینجا میتوانید سخنرانی پرشور فریبا داوودی مهاجر روزنامه نگار و عضو کمپین یک میلیون امضا را که بویژه نگاهی بود به شکل گیری کمپین یک میلیون امضا و تجربیات و فرازو فرودهایی که در این مدت داشته است بخوانید ویا بشنوید

متن سخنرانی فریباداوودی مهاجردرخانه فرهنگی دهخدا در برلین

از انجمن دهخدا که زمینه این بحث و هم اندیشی را فراهم کرد و همین طوراز آقای مهرداد درویش پور که وقت خودشان را تقسیم کردند که ما بیاییم و شما را در جریان فعالیت زنان ایرانی قرار بدهیم،‌تشکر می کنم.

سخنرانی من در مورد زنانی است که با همه مشکلات و موانع، حرکت خود را پیش می برند و نا امید نمی شوند و شاید از جمله گروه های پیشرویی هستند که درهر شرایطی، به دلیل اینکه هویت انسانی شان در معرض خطر است، حرکت خود را ادامه می دهند .

می توان گفت یکی از دستاوردهای خوب دوره اصلاحات این بود که زنان از اصلاحات، همانطور که آقای درویش پور گفتند، ناامید شدند و این ناامیدی از اصلاحات موجب شد که زنان به فکر چاره بیفتند و دست هایشان را بر زانوی خود بگذارند و بدون وابستگی به هیچ طیف، گروه، انجمن و سازمان و بدون یاری هیچ مردی و بدون اینکه در حاشیه تفکر سازمان ها یا گروه ها قرار بگیرند، به دنبال این باشند که چه راهی می تواند آنها را به سر منزل مقصود برساند؛ حالا چه با تفکر بعضی ها که تندتر حرکت می کنند و چه بعضی ها که کندتر حرکت می کنند.به هر حال، من تلاش می کنم در مورد مدل های مختلف فکری صحبت کنم .

یکی از اتفاقاتی که افتاد، ناامیدی فعالان جنبش زن از دوره اصلاحات بود. زنان متوجه شدند که به مطالبات خود نمی رسند و اینکه راست و چپ، هر دو، در واقع، در خصوص هر چیزی که اختلاف داشته باشند، یک وجه مشترک دارند و آن، سرکوب زنان است و اینکه اجازه ندهند زنان بتوانند به مطالبات شان دست پیدا کنند.

این هم به خاطر این موضوع است که بعد از مشروطه تا به امروز، چهار نحله فکری در میان روحانیت به وجود آمده است که قصد ندارم در مورد آنها صحبت بکنم . ولی به هر حال، درهر چهار نحله فکری، در نهایت، زنان قابلیت دستیابی به تمام حقوق خود، در خوشبینانه ترین نوع مدل که در چند سال گذشته شکل گرفت، ندارند و این نکته کلیدی بود که زنان آن را درک کردند.

جایزه ای که به خانم شیرین عبادی اهدا شد، باعث شد که زنان دور هم جمع شوند و فکر کنند که چگونه باید از او استقبال بکنند. همان تجمع در منزل یکی از دوستان ما موجب شد که این جلسات تداوم پیدا کند. خانم عبادی که آمد، جلسه ها گاهی با وقفه تشکیل می شد، گاهی هم تشکیل نمی شد. گاهی با سه نفر تشکیل می شد و گاهی اوقات با بیست نفر. در نهایت، این گروه های پراکنده وجود داشتند و همه به این خود آگاهی رسیده بودند که خود فکری به حال خود کنند. آنها به تدریج اسمی هم برای خود انتخاب کردند که فعالان جنبش زن بود. این فعالان زن به تدریج حرکت های خیلی خوبی در جامعه انجام دادند.

این فعالیت ها وقتی انجام شد که جنبش دانشجویی ایران تحت فشار خیلی شدیدی قرار داشت؛ یکی زندان بود، دیگری تهدید می شد ولذا فعالیت جنبش دانشجویی خیلی خاموش شده بود. اصلاحات، جنبش دانشجویی را رقیب خود فرض می کرد و به همین دلیل، جنبش دانشجویی قدرت لازم را نداشت و فعالانش هم در زندان بودند. از اینجا بود که فعالان جنبش زنان توانستند تظاهرات های مختلفی را سازماندهی کنند.

این خیلی مهم بود که دوران اصلاحات است و شما می خواهید فعالیت اجتماعی کنید. آن وقت خیلی ها از جناح اطلاح طلبان می آیند و لابی می کنند که مثلا آقای خاتمی تضعیف می شود. بخشی هم ممکن است بگویند که که حرکت های خیابانی، حرکت های درستی نیستند، ما در معرض خطر قرار می گیریم، نیروهای مان لو می رود و می سوزد. پس بهتر است روش های دیگری را برای مبارزه انتخاب کنیم. ولی مجموعه جنبش زنان به این نتیجه رسید که هر چه پشت درهای بسته اتفاق می افتد، باید به خیابان ها بیاید و این صداها باید در خیابان شنیده شود.

وقتی که صدا و سیما در نوروز چند سال پیش برنامه ای را با ماهیت ترویج چند همسری پخش کرد، فعالان جنبش زن نشستی را در انجمن صنفی روزنامه نگاران برگزار کردند و در آنجا مجموعه زنان با نگرش های مختلف فکری آمدند و نظر خود را بیان کردند. خیلی جالب بود، زیرا شما می دیدید که زنان مختلف با نگرش های مختلف و حتی ایدئولوژیک در این موضوع با هم وحدت نظر دارند و کم کم یک کف مطالباتی در حال شکل گیری بود و افراد این کار را شروع کردند که دور هم بنشینند و گفت و گو کنند.

پس از این، به انتخابات نزدیک شدیم. در آن وقت، همه گروه های مردانه دنبال این بودند که اثبات کنند که بیش از دیگری به قانون اساسی التزام دارند و به دنبال فعالیت های تبلیغاتی خود بودند. چه لابی هایی با زنان و فعالان زن انجام شد که شما بیایید به یکی از اینها که مدعی اصلاحات بود، رای دهید،‌اما فعالان زن ایستادند و گفتند ما صرفا به دنبال مطالبات خود می رویم و خودمان را با افت و خیزهای افرادی که حالا معلوم نیست که سرشان به کجا بند است و یا معلوم نیست چه اندازه بر سر قدرت بمانند،‌گره بزنیم. به دنبال آن، فعالان زن در آن فضای بسته یک شعار اساسی دادند و آن مقابله با قانون های تبعیض آمیز در قانون بود.

شما تصور بکنید سال ها هیچ تظاهراتی در برابر دانشگاه تهران برگزار نشده بود. جنبش دانشجویی کاملا ابتر شده بود و نکته مهم اینکه بقیه گروه ها هم فعالان زن و شکل گیری این حرکت را رقیب خود تصور می کردند و حتی آن را تئوریزه می کردند. آقای جلایی پور در سخنرانی متعددی می گفت که ما اصلا حرکت زنان را جنبش نمی بینیم. حالا زنان باید در مقابل این حرکت می ایستادند و می گفتند که ما جنبش هستیم و تئوریزه می کردند که چرا جنبش هستیم و آن جنبش مدنی که ایشان در مورد آن صحبت کرد، چه فرقی با جنبش های کلاسیک دارد. از طرف دیگر، فعالان زن باید این را ثابت می کردند ضمن آنکه حاضر به دادن هزینه نیستند، گفتمان مشترک دارند و عده زیادی از روزنامه نگاران و همه اینها هم به دنبال این موضوع بودند.

حادثه ای که در دوران ریاست جمهوری آقای خاتمی اتفاق افتاد و بعدها به جنبش زنان کمک کرد، شکل گیری نسل جدیدی از روزنامه نگاران زن بود که به روزنامه های اصلاح طلب رفته بودند. وقتی هم که روزنامه ها بسته و اینها بیکار شدند، رفتند یک سری وب سایت یا وبلاگ ایجاد کردند. این وبلاگ ها و وب سایت ها به آنها کمک کرد تا بتوانند مجموعه ای از نیروها را جمع کنند.

در عین حال،‌ روزنامه نگاران زن متوجه شده بودند که هر چه در روزنامه ها کار می کنند، به مدیریت این روزنامه ها دست پیدا نمی کنند و به سقف های شیشه ای می خورند و فکر می کردند که چرا مطالب شان باید دائما توسط شوراهای سردبیری مردانه ادیت و بازنگری شود.

به تدریح، با مجموعه این فعالیت ها، سازمان های غیر دولتی، « ‌ان جی او» ها شکل گرفتند، ان جی او هایی که بدون مجوز بودند. چون زنان می دیدند که باید دو یا سه سال بدوند و در آخرهم نتوانند ان جی او خود را ثبت کنند.

ولی تمام اینها، نیرویی را در زنان ایجاد کرد که آن نیرو در 22 خرداد و در آستانه انتخاباتی که محصولش آقای احمدی نژاد بود،‌خود را به نمایش گذاشت.

در پی این انتخابات بود که محمود احمدی ن‍ژاد رییس جمهور شد. من همیشه معتقد بوده ام که چهره واقعی جمهوری اسلامی، آقای احمدی نژاد است. یک بار یکی از دوستان گفت شما که از رای ندادن می گفتید، آخرش باعث شد آقای احمدی نژاد رییس جمهور شود. من به او گفتم اتفاقا ما می خواستیم احمدی نژاد بیاید، چون این چهره واقعی جمهوری اسلامی است و دست به دست شدن قدرت، تبعاتی دارد که حالا جای بحث آن در اینجا نیست.

به هر حال، در آن دوران بسیار استراتژیک، زنان جلوی دانشگاه تهران جمع شدند و خواستار تغییر موادی از قانون اساسی که زن ستیز است، شدند؛ موادی که هم در مقدمه قانون اساسی است و هم در اصول نوزده و بیست، بیست و یک و بقیه قوانین. و یا اینکه زنان نمی توانند رییس جمهور شوند و یا به بعضی پست های بالا دست پیدا بکنند.

بعد از آن، ما تظاهرات هشت مارس را داشتیم که باز با وجود مخالفت های بسیار برگزار شد. وقتی شما می شنوید که تظاهراتی برگزار شد، فکر می کنید عده ای آمدند و تظاهرات کردند و تمام شد و رفت. اما حقیقت آن است که تمام کسانی که اسم شان را پای اعلامیه تظاهرات می گذارند، روزهای متوالی تهدید تلفنی می شدند، احضار می شدند و خانواده هایشان تهدید می شدند. آنها تا لحظه آخر که باید به تظاهرات می رفتند، بازجویی پس می دادند. به هر حال، اینکه در شرایطی که هیچ گروه سیاسی حمایت شان نمی کند، می ایستند، نشانه رو به جلو بودن جنبش آنان است.

در پی تظاهرات هشت مارس، حرکت 22 خرداد برگزار شد که حدود هفتاد نفر در آن تظاهرات بازداشت شدند . البته چند روز قبل از تظاهرات، آن چند نفر از فعالان زن که فعالیت شان بیشتر به چشم می آمد، به دادگاه احضار شدند ، اما بالاخره این تظاهرات برگزار شد و همه بازداشت شدگان با اتهام هایی مثل اقدام علیه امنیت ملی، تشویش اذهان عمومی و از این چیزها مواجه شدند. من هیچ وقت روزهایی که دوستان ما را به دادگاه احضار کردند، مانند نوشین احمدی، پروین اردلان و خانم انتصاری را فراموش نمی کنم. من هم با این دوستان بودم که از همان دم در باید به زور چادر سرمان می کردیم.

من فراموش نمی کنم که این دوستان، کاغذ هایی که میان شما پخش کردم را به زنانی که حتی دم در بودند و ما را می گشتند، می دادند و می گفتند امضا کنید و توضیح می دادند که چرا قوانین زن ستیز است. من فراموش نمی کنم وقتی که پیش قاضی متین راسخ که نماینده وزارت اطلاعات است و تحت نظر قاضی حداد کار می کند، رفتیم، خانم نوشین احمدی به ایشان گفت شما نمی خواهید این را امضا بکنید؟ یعنی حتی این کاغذها را به آنها هم داد و وقتی مراجعه کنندگان زن برای پیگیری شوهران شان می آمدند، بچه ها با اینکه خودشان در حال بازجویی بودند، فورا به آنها توضیح می دادند و می گفتند این کاغذها را امضا کنند. اصلا این قاضی همینطور متحیر مانده بود که اینها را من آورده ام و تهدید می کنم که الان بازداشت تان می کنم، ولی اینها کار خودشان را می کنند. فعالان زن در پاسخ می گفتند شما بیست تا از زنان اعضای خانواده تان را بگویید بیایند، ما برایشان ورک شاپ می گذاریم و در مورد قوانین زن ستیز توضیح می دهیم. بعد می بینیم که نظر آنها چیست. قاضی متین راسخ گفت که اگر زنم مثل شما بود، طلاقش می دادم. من هم به او گفتم مطمئن باش اگر زنت از تو نمی ترسید، چند سال پیش از تو طلاق گرفته بود. توجه کنید که دوستان من در دادگاه انقلاب نشسته اند و با قاضی چون و چرا می کنند.

مطالبات و نابرابری هایی که وجود دارند، به نوبه خود باعث می شوند که زنان با همه انرژی و همه احساسات و عواطف شان و هر چه که دارند، در این مبارزه شرکت کنند.

اتفاقی که بعد از 22 خرداد افتاد، این بود که جنبش دانشجویی ایران به حرکت افتاد. آن زمان که عضو شورای سیاست گذاری دفتر ادوار تحکیم بودم، می دیدم که چگونه پسرها می آیند راجع به این موضوع صحبت می کنند و بعد می گویند حالا ما چه کار کنیم که نه تنها از زنان حمایت کنیم، بلکه به این حرکت اجتماعی نیز بپیوندیم؟ این نشان دهنده آن است که جنبش دانشجویی که دچار رکود شده بود، بعد از حرکت زنان فعال شد. به نظر من، یکی از کلیدی ترین تاثیر جنبش زنان، به حرکت در آوردن آن رکود و انفعالی بود که در بخش های مختلف جامعه به وجود آمده بود.

بعد از آنهمه فشارهایی که وارد شد، زنان دوباره دور هم جمع شدند و در مورد اینهمه فشار و پرونده های مفتوح علیه فعالان زن صحبت کردند. این جلسات سه ماه طول کشید. بحث این بود که چه باید کرد؟ خوب،‌ما نمی توانستیم در خانه بنشینیم و یا دوباره به کتابخانه ها و زیرزمین ها برگردیم و پشت درهای بسته صحبت کنیم. نتیجه گرفتیم که بهتر است حرکت دیگری آغاز شود. محصول این گفت و گوها این بود که در پنجم شهریور 1385 ، کمپین با سه سند اولیه اعلام شد و نکته اساسی اش این هست که در آن شرایط ما به این موضوع فکر می کردیم که آیا اصلا این سه سندی که ساده هم نوشته شده، قابل تحقق است؟ و آیا امکان جمع کردن یک میلیون امضا وجود دارد؟ موضوع مهم، تعداد یک میلیون هم نبود، بلکه آن اهدافی بود که در پی آن یک کمپین بود.

یکی از کارهایی که کمپین یک ملیون امضا کرد، این بود که مشکل تاریخی نخبگان سیاسی؛‌ ارتباط بین نخبگان و عامه مردم،‌را حل کرد. این بدان معنی بود که افراد نخبه باید بین مردم بروند. در اینجا فرق نمی کند که تو کی هستی؟ مهم است که امروز آمدی یا در آن جلسات اولیه شرکت کردی. در واقع، یکی از اهداف، کاهش شکاف بین نخبگان و مردم بود.

دومین هدف هم این بود که مشارکت مردها و زنان را در این کمپین افزایش دهد. یکی دیگر از نکات جالب این بود که آموزش می دادند. یعنی می گفتند این دفترچه کمپین است. این هم موارد نابرابری است. این مشکلاتی است که شما دارید. به این ترتیب، فعالان کمپین با مردم ارتباط برقرار می کردند و این ارتباط، نتیجه خیلی خوبی برای خود فعالان جنبش زنان داشت و آن اینکه اصلا بدانند مطالبات مردم عادی جامعه چه هست؟ اگر مطالبات من ممکن است توسط بعضی ها روشنفکری تلقی شود، ولی آن زن عادی روستایی چه مطالباتی دارد. آن زنی که در جنوب شهر است، چه مطالباتی دارد؟ این می توانست حتی حرکت های پراکنده بین خود زنان را در غالب یک حرکت جمعی سازماندهی کند و یک عمل گرایی به فعالان جنبش بدهد که قبل از آن فقط می نشستند و کارهای فکری می کردند و در نهایت، در جای کوچکی یک کاری انجام می دادند. به علاوه، این موضوع باعث شد آن تظاهراتی که قرار بود روزی دریک میدان برگزار شود تا به مردم بگوییم چه خبر است، آن را به کوچه ها و خیابان ها کشاند و به خانه ها برد، با مردم ارتباط برقرار کرد و صدای خاموش زنان را که به هر دلیلی می ترسیدند، به صدایی رسا تبدیل کرد.

شاید خود ما وقتی به خانه های مردم می رفتیم، متوجه می شدیم که زنان به جز مشکلاتی که ما می دانیم، چه مشکلات دیگری هم دارند که شاید ما حس نمی کنیم. مثلا من یک بار با خانمی مواجه شدم که داشت به خشونت های بعد از طلاقش اشاره می کرد. برای خود من خیلی جالب بود که زنان حتی بعد از طلاق دچار چه خشونت هایی، آنهم از سمت خواهران و اقوام شان می شوند. مثلا این خانم می گفت که بعد از طلاق خیلی نمی توانم با خواهرم ارتباط داشته باشم، چون خواهرم دوست ندارد من خیلی زیاد به خانه اش بروم. او چیزهایی را مطرح می کرد که چون آنها را حس نمی کردم، برای من غریب بودند.

اما کمپین اهداف زیادی دارد. کمپین تمام این موارد کوچک را به یک استراتژی کلی تبدیل کرد. استراتژی ای که می تواند برای سایر گروه های اجتماعی الگو باشد. چیزی که اهمیت داشت، این بود که غیر ایدئولوژیک بود. یعنی اصلا از داوطلبش سئوال نمی کرد که تو وابسته به چه گروه سیاسی هستی؟ یا سابقه ات چی بوده؟ چپی، راستی، مسلمانی، بهایی یا بی دینی؟ هیچ به اینها نمی پرداخت و این موضوع در حکومتی که ایدئولوژیک است و هر جا که می روید، یک واژه شرعی را به دنبال خودش به عنوان قید همراه می کند،‌ مهم بود. این مسئله برای آنها خطر بسیار بزرگی بود و همین باعث شد که دادگاه انقلاب، سپاه، نیروی انتظامی یا خود وزارت اطلاعات جمع شوند تا ببینند باید چه کار بکنند.

در هر حال، به دلیل تلاش فعالان کمپین، خط قرمزهای زیادی توسط زنان شکسته شد و حکومت دیگر نمی آید بگوید ضد مسلمانی و یا ضد اسلام حرف زدی. این خیلی مهم است. یعنی کف مطالبات اینقدر بالا رفته که در دفترچه خواست ها ی کمپین به خواست حق ارث برابر و یا مخالفت با تعدد زوجات که عین آیه قرآن است،‌تبدیل شده است. در عین حال،‌کمپین تا آن حد پیش رفته که حوزه های علمیه و بقیه گروه های روحانی می آیند ببینند که چگونه می توانند با اینها برخورد بکنند. بودجه تصویب می کنند و حتی زنان خود را آموزش می دهند که چگونه با فعالان برخورد بشود.

و در پایان باید گفت کمپین یک میلیون امضا به مردم عادی صدا بخشید و به آنها گفت چقدر تبعیض ها در مورد زنان گسترده است.

مطالب مرتبط

+ There are no comments

Add yours