مدرسه فمینیستی: در خبرها آمده است که 12 تن از فعالان حقوق زنان در آستانه نوروز باستانی هوس های خوب خوب و البته خطرناک به سرشان زده و پس از شال و کلاه کردن و لباس های عید پوشیدن در نظر داشتند که به مهمانی نوروزی بروند! درصد نرم و نارنجی بودن این عملیات خطرناک از این جهت افزایش می یابد که میهمانان می خواستند به میهمانی خانواده های نریمان مصطفوی, منصور اسانلو و زهرا بنی یعقوب بروند!
خوشبختانه برادران امنیتی این بار به دلیل کمبود بهانه هم که شده نگذاشتند خماری گیر دادن به ملت نرم تن، زیاد طول بکشد، در نتیجه طی یک عملیات غافلگیر کننده و شسته رفته در خیابان سهروردی (جنب پل سید خندان) این نقشه استکبار را خنثی کردند.
این دوازده فقره انسان، که به احتمال زیاد از همه جا هم بی خبر بودند در روز روشن به اوین منتقل شده اند. روح گزارشگر ارسالی ما از همان پشت پشت ها گزارش می دهد که:
بازجو به خانم خدیجه مقدم که از قضا جدیدا لقب قاموس زنده کلانتری ها و مراکز بازجوئی و دخمه ها و ریز و بم اوین را به خود اختصاص داده گفته است: مادر برای چی می خواستی بری به خونه اونا!؟ (توضیح: اونا یعنی خانواده های نریمان مصطفوی، منصور اسانلو و زهرا بنی یعقوب)
خدیجه مقدم: ننه جون می خواستم برم مهمونی. خب دم عیده، نوروزه، همه می رن مهمونی. ما هم گفتیم بریم مهمونی این بنده خداهارو دم عیدی شادشون کنیم مثلا ازشون دلجویی کنیم…
بازجو: مادر، شما که دم به ساعت پیش ما مهمونی. مگه مهمان نوازی ما بده که می خواستی بری اونور مهمونی پیش اونا!؟ تازه تو با این سن و سال و گیس سفید چرا روسریت نرم و نارنجیه!؟ ها!؟ حالا بازم بگو عامل بیگانه نیستی!؟
روح گزارشگر ما ادامه می دهد: وضعیت علی عبدی از بقیه وخیم تر است، ایشان به تازگی از یک سفر خارجی از کشور استکباری مالزی برگشته و گویا یک کلاه نرم و نارنجی هم از آنور آب خریده است.
بازجو به علی عبدی: بنال ببینم برای چی میخواستی بری پیش اونا!؟ (توضیح: اونا یعنی همونا)
علی عبدی: به خدا قسم یکبار توی عمرم جو گیر شدم، اونم همین دفعه بوده که هوس کردم برم مهمونی و عید دیدنی…
بازجو: تو شکر می خوری بری مهمونی، خودم مهمونیت می کنم، همین جا مهمونت می کنم، کلاه مسخرشو ببین (توضی: در این لحظه بازجو، با انگشت سبابه به کلاه نارنجی علی عبدی اشاره می کند).
روح گزارشگر در مورد حرف های امیر رشیدی می گوید: ببینید من زن و بچه دارم، این را به شما می گویم اما شما نشنیده بگیرید، امیر رشیدی وبلاگ هم می نویسد! تازه توی وبلاگش هم می گوید رای دادن به خاتمی کار خوبی است! هیس هیس هیچی نگو… من هیچی نگفتم!
بازجو: به به امیر رشیدی خودمون! توی آسمونا دنبالت می گشتیم توی سهروردی پیدات کردیم! ای وبلاگنویس فمنیست امضا جمع کن کمپینی…. تو دیگه هیچی نمی خواد بگی، وبلاگت به اندازه کافی هم نرمه، هم نارنجی، بدبخت.
روح گزارشگر ما بیش از این نتوانست گزارش بدهد! چون که وقتی تلاش می کرد به سمت دلارام علی برود تب و تاب سخنرانی آخن آلمان ایشان آنقدر زیاد بود که روح گزارشگر ما هم لای سیم های خاردار اوین گیر کرد و با دو ضربه باتون نرم دژبان ها به سادگی هرچه تمامتر دار فانی را به سمت یک دار خیلی فانی تر وداع گفت!
اما از آنجائی که قضیه جدی است می خواهم به شما توصیه های ایمنی بکنم تا شما هم خدای ناکرده به هنگام مهمانی رفتن در یکی از کوچه و خیابان های شهرتان از همه جا بی خبر سر از اوین درنیاورید.
◀️ 4. برای صرفه جویی در مصرف آب، برق، میوه، شیرینی، آجیل و البته پرس های غذا در اوین هم که شده خواهشا به مهمونی نروید.
توصیه های ایمنی را جدی بگیرید.
+ There are no comments
Add yours