رادیو زمانه : در این بخش از «یک روایت شخصی»، بهروز علوی، از فعالین دانشجویی، روایتی دارد از دستگیری شبنم مددزاده، یکی از اعضای دفتر مرکزی انجمن اسلامی و دفتر تحکیم وحدت. شبنم مددزاده، روز یکم اسفند ماه پس از خارج شدن از دانشگاه، بازداشت شد.
بهروز علوی هستم. از بچههای «انجمن اسلامی (تاسیس 1349) دانشگاه تربیت معلم تهران.» میخواهم در مورد بازداشت یکی از دوستان، خانم شبنم مددزاده، عضو شورای مرکزی انجمن اسلامی این دانشگاه و عضو هیأت رییسهی شورای تهران دفتر تحکیم وحدت، صحبت کنم.
ابتدا در مورد نحوهی بازداشت خانم مددزاده:
ایشان صبح روز پنجشنبه، یکم اسفند ماه، به قصد شرکت در جلسهی شورای تهران دفتر تحکیم وحدت، از دانشگاه خارج شد و در یکی از خیابانهای تهران ربوده شد.
حدود ساعت سه بعد از ظهر همان روز از کلانتری رجایی شهر کرج با برادر ایشان تماس گرفته شد که: بیایید و خواهرتان را اینجا تحویل بگیرید.
برادر ایشان، آقای فرزاد مددزاده، به این کلانتری مراجعه کرد. ما نمیدانیم در آنجا چه حرفی رد و بدل شد و چه اتفاقی افتاد که بعد از آن، ما از او هم بیخبر بودیم.
میتوان گفت، نحوهی این بازداشت در ارتباط با دانشجویان، خیلی کمسابقه بود. این که یک نفر به این شکل ربوده شود. خصوصاً که تا سه روز بعد (شنبه سوم اسفند ماه) ما هیچ خبری از ایشان نداشتیم.
تا این که، حوالی ساعت 12 روز شنبه، آقایی ظاهراً به عنوان مامور دادگاه انقلاب تهران، به دانشگاه آمد و با خانوادهی ایشان و بچههای انجمن اسلامی دانشگاه جداگانه صحبت کرد:
این که خانم مددزاده را بیرون از دانشگاه گرفتهاند، ربطی به مسایل داخل دانشگاه ندارد. تاکید کرد که هیچ فعالیتی صورت نگیرد و بچهها آرامش خود را حفظ کنند. دادرسی خانم مددزاده هم مراحل خود را طی میکند و ایشان تا چند روز دیگر به دانشگاه برمیگردد.
در مورد این که ایشان اصلا کی بود، میتوان بیشتر صحبت کرد. اما چرایی این بازداشت و این که خانم مددزاده چرا بازداشت شد را میخواهم توضیح بدهم.
همانطور که در جریان هستید، خرداد ماه گذشته، در حین اعتراضات گستردهی دانشجویی بود که دانشگاه تربیت معلم هم به دلیل نارساییهای صنفی و رفاهی، دست به اعتراض زده بود. این اعتراض دوازده روز طول کشید و مدت ده روز از این مدت را معترضین در اعتصاب غذا بودند.
این حرکت کمسابقه نقطه عطفی در تاریخ مبارزات دانشجویی بود. مسئولین دانشگاه و وزارت علوم حاضر به مذاکره با متحصنین شدند که با پذیرش تمام خواستهها، هم تحصن و هم اعتصاب غذا شکسته شد.
اما متاسفانه، هنوز دو ماه از ماجرا نگذشته بود که موجی از سرکوب علیه تربیت معلمیها شروع شد.
در ادامهی این سرکوبها، مجوز فعالیت انجمن اسلامی دانشجویان (تاسیس 1349) لغو شد. هشت نفر از متحصنین احکام ممنوعیت از تحصیل دریافت کردند، حدود چهل نفر به کمیتهی انضباطی احضار شدند. دوازده نفر هم از طریق حراست، یا تماس تلفنی به دادگاه انقلاب احضار شدند.
شایان ذکر است که مسئولین در مذاکره با متحصنین، تعهد کتبی دادند که حتا یک نفر هم به خاطر این قضیه به کمیتهی انضباطی احضار نشود و در صورتی که نهادهای خارج از دانشگاه، دانشجویان را احضار کردند، دانشگاه هیچ گزارشی به آنها ندهد و در حد توان هم از احضارشدگان حمایت کند.
خانم شبنم مددزاده از اعضای تیم مذاکره کنند و هستهی مرکزی تحصن بود. هم به کمیتهی انضباطی و هم به دادگاه انقلاب احضار شد. ولی به هیچکدام مراجعه نکرد. چون میدانست این کار برخلاف توافق صورت گرفته است و اگر مسئولین حکمی به او ابلاغ کنند، این کار را نخواهد کرد. تا این که در یکم اسفند ماه به این شکل دستگیر شد.
شروع مجدد یک سری اعتراضات صنفی از اواسط بهمن ماه و جمعآوری امضا از طریق انجمن اسلامی دانشجویان، برای تغییر برنامهی غذایی (خانم مددزاده جزو کسانی بود که این امضاها را جمع میکردند) یکی از حرکتهای بعد از تحصن بود.
همچنین ایشان، مقالهای را تحت عنوان «صد سال مبارزه برای آزادی و عدالت» نوشته بود ک در سایتهای دانشجویی، از جمله خبرنامهی امیرکبیر و خبرنامهی تربیت معلم، درج شد.
اما عکسالعملهایی هم نسبت به این بازداشت وجود داشت. کمیسیون دفاع از حقوق زنان دفتر تحکیم وحدت و همینطور خود دفتر تحکیم وحدت، بیانیههایی را در اعتراض به بازداشتهای گستردهی دانشجویان، از جمله بچههای پلیتکنیک و خانم مددزاده، منتشر کردند.
روز شانزدهم اسفند ماه نیز بسیاری از فعالین سیاسی و مدنی در منزل آقای نریمان مصطفوی، جمع شدند. در این جلسه، آقای عبدالله نوری، آقای عباس عبدی و… شرکت داشتند و طی آن خواستار آزادی هرچه سریعتر دانشجویان شدند.
انجمن اسلامی دانشگاه تربیت معلم هم دو بیانیه در اعتراض به این بازداشت منتشر کرد و در آن ضمن محکوم کردن بازداشت غیرقانونی خانم مددی، خواستار آزادی هرچه سریعتر ایشان شد.
اتفاق دیگری هم که افتاد، این بود که روز هیجدهم اسفند ماه، مادر خانم مددزاده به دانشگاه آمد و خواهان آزادی دخترش شد. ایشان سن و سال بالایی دارد و وضعیت روحی فوقالعاده نامساعدی هم داشت. آن روز به دانشگاه آمد. فارسی هم نمیتوانست صحبت کند و به زبان ترکی به مسئولین دانشگاه و همچنین دانشجویان میگفت که: من دخترم را میخواهم.
ایشان حتا آنجا تهدید به خودسوزی کرد که جو احساسی پیش آمد و تجمعی یک ساعته با حضور بیش از صد دانشجو صورت گرفت.
منتها، بعد از سی و پنج روز و تمام اتفاقاتی که افتاد، هنوز هیچ خبری از خانم مددزاده نداریم.
اتهامی که به ایشان زده شده، همکاری با گروهک مجاهدین خلق است که این اتهام هیچگونه پشتوانهی حقوقی و مبنای صدقی هم ندارد.
تابستان گذشته هم که تعدادی از بچهها را دستگیر کرده بودند، به چند نفری از آنان، اتهام همکاری با گروههای مخالف کرد (کومله، پژاک و…) زده بودند. اما چون خانم مددزاده کرد نیست و همینطور اخبار مربوط به سازمان مجاهدین خلق، الان در بورس است، بهترین وسیلهای است که میتوانستند با آن خانم مددزاده را تهدید کنند.
چه بسا اگر اسم گروه یا سازمان دیگری در این مقطع مطرح بود، حتما ایشان را به همکاری با آنها متهم میکردند.
اما در مورد این که حقوق ایشان به چه شکلی نقض شد، سوال این است که آیا ربودن یک انسان، یک دانشجو، یک فعال دانشجویی تا چه اندازه وجاهت قانونی دارد؟ و چقدر پذیرفته شده است؟ و ما خواهان آن هستیم که هرچه سریعتر به این مساله رسیدگی شود.
این خانم بدون هیچ حکم قضایی، بدون هیچ احضار قبلی، بدون حتا هیچ تماس تلفنی، به این شکل ربوده میشود. الان سی و پنج روز است که در بازداشت است و حق صحبت با وکیل خود را هم ندارد.
لازم است، ذکر کنم که آقای محمد صالح نیکبخت، وکالت ایشان را برعهده گرفته و به دادگاه مراجعه کرده است، اما پرونده را به ایشان ندادهاند.
اینگونه اتهاماتی که به دانشجویان میزنند، از جمله اتهام همکاری با مجاهدین خلق به خانم مددزاده، در سه چهار سال گذشته به شدت علیه دانشجویان مورد استفاده قرار گرفته است.
دانشجویانی مثل زینب بایزیدی، یاسر گلی، حبیبالله لطیفی و… حتا دانشجویانی از شورای مرکزی دفتر تحکیم، مثل بهاره هدایت، صباح نصری، محمد هاشمی، به همکاری با گروهکهای معاند نظام متهم شدهاند.
چطور است که به یک باره در دو سه سال گذشته، این گروهها تا این حد قوی شدهاند و دارند نیروهایشان را در دانشگاههای مختلف پخش میکنند؟
آیا این حربهای تازه برای سرکوب دانشجویان نیست؟ آیا حربهای تازه برای سرکوب مخالفان مدنی نیست؟
بهخصوص سازمان مجاهدین خلق، نمیخواهم توهینی به کسانی که معتقد به این جریان هستند، صورت بگیرد.
اما به راستی در ده سال گذشته، سازمان مجاهدین خلقی که بزرگترین حرکت و عملاش، تغییر فرکانس برنامهی تلویزیوناش بوده و یا به جز اجرای دو تا سرود برای سردمدارانش، چه حرکت معاند نظامی میتواند انجام بدهد.
آنهم برای کسی مانند خانم شبنم مددزاده که دوست ما بوده، او و تفکرش را میشناسیم و میدانیم چنین چیزی در مورد ایشان صحت ندارد. اصلاً چه فعالیت معاند نظامی ایشان میتواند در این سازمان انجام بدهد.
به هرحال ما خواهان آزادی هرچه سریعتر ایشان هستیم و امیدواریم ایشان و همهی بچههای پلیتکنیک و حدود بیست و پنج دانشجوی دیگر که هماکنون در زندان اوین و رجایی شهر هستند، هرچه زودتر آزاد شوند و این جریان بهزودی فیصله پیدا کند.
+ There are no comments
Add yours