سفرهای نوروزی و استمرار منزل!

محمد غزنویان-14 فروردین 1388

مدرسه فمینیستی: این نوشته یک مقاله نیست بلکه دعوتیست به دیدن و دیگرگونه دیدن پیرامون مان.


اطراف دریاچه مصنوعی لاهیجان قدم می زنیم. شهر و به خصوص این محدوده به معنای واقعی شلوغ است.گوشه ای نسبتاً خلوت پیدا می کنیم و می نشینیم.سعی می کنیم به خودمان بقبولانیم که چقدر خوبست که مردم اینقدر شادند. اما در پس زمینه ذهن مان این مسئله مانور میدهد که به این نگوئیم مسافرت،نگوئیم اوقات فراغت. چون که مردم آمده اند تا استراحت کنند. مردم آمده اند تعطیلات. دائم یاد مسافرت خودمان می افتیم. چقدر تعداد آدم هایی که در طول سفر ،خوابیدن را به تماشای مناظر ترجیح میدادند زیاد بوده است. چقدر مردمی که کارشان را دوست ندارند زیاد است و چقدر شوق زائد الوصفی بین شان برای تعطیلات موج می زند. و چه شگفت که حتی راننده اتوبوسی هم که شغلش رانندگی است چون علاقه ای به آن ندارد _ یا از تاریخی که عشق رکاب داشت خیلی گذشته _ نیز پشت رل می خوابد!

همین طور که این افکار در تحرکند، نگاه مان که به اتفاق به این سو و آن سو می چرخید ،یکباره دوخته می شود به چادری که درست مقابلمان برپاست.بخار حاصل از طبخ غذا از چادر بیرون می زند. زنی داخل چادر نشسته که مشغول تهیه شام برای آن مردی است که کنار چادر سیگار دود می کند و احیاناً درحال دو-دوتا چارتا کردن هزینه های سفر است. و در عین حال تسلط اش را به حریم منزل به نمایش گذاشته است. برای آن بچه هایی که بیرون چادر تو سر و کول هم می زنند.


منزل!

درست است. اینجا منزل است! بدبینانه نگاه نمی کنیم. بلکه در تلاشیم تا فارغ از تمسک به نظریه و یا توسل به ایدئولوژی آنچه را آنجاست ببینیم. و فقط نگاه می کنیم:

این همان منزل است که عجالتاً کوچ بهاره کرده. کوچی چند روزه. با این تفاوت که جای خواب کمی تنگ شده (به نسبت تمول ممکن است حتی فراخ تر هم بشود، لیکن در ماهیت منزل تغییری ایجاد نمی کند). و باز یاد خواب می افتیم. تنها تحول شاید همین است که خانواده فرصت بیشتری برای خوابیدن دارند. و کمی تنقلات بیشتری استعمال می کنند (و منظور نگارنده از تنقلات همان آجیل و شیرینی رایج در این ایام است. اگرچه برخی مصر باشند که امروزه مخدرات به سطح تنقلات تقلیل یافته باشد!)

و در همین بین خواهیم دانست که این کار خانگی زن است که در هیچ سطحی در این قبیل مسافرتها دچار تحول و جابه جایی نمی شود. از آنجا که منزل به شهری دیگر منتقل شده بنابراین توقع اینکه نقش و کارکرد زن مشمول توقفی موقتی بشود، نگاهی خوش بینانه است. در واقع، متوجه می شویم که تعطیلات برای زنان ما حتی در سطح سخیف استراحت هم رخ نمی دهد. اگر فاصله عدم کار (در اینجا کار ناظر بر اشتغال است) به عنوان وقت فراغت را یعنی زمانی که فرد (فرد به معنای اعم نه فرد ذیل گفتمان تبعیض جنسی) می تواند به امورات شخصی و پروراندن علایق و پیگیری سلایق اختصاص دهد، به عنوان شرایط تحقق فرد در نظر داشته باشیم، آنوقت است که در می یابیم اختصاص این زمان به خواب (نه در حد رفع نیاز بلکه خواب با کارکردی مضاعف. یعنی تقلیل فراغت به خواب) باعث استمرار بختک اشتغال، و به مثابه فروکاستن فردانیت از یک سو و گسست از روابط اجتماعی از دیگر سوی می گردد.

با این حال در اقلیمی فرهنگی که تعریف فرد عمیقاً تحت تاثیر تبعیض جنسی باشد این رویداد بگونه ای تکان دهنده بازتولید می شود. یعنی زن، نه تنها از فراغت در مقام فرد محروم است بلکه حتی از تقلیل یافته ترین شکل فراغت یعنی استراحت نیز محروم می باشد.با نگاهی به مسافرتهای نوروزی در ایران که وسیع ترین بخش تعطیلات را در یکی از پر تعطیلی ترین ممالک دنیا تشکیل می دهد می توانیم به واقعیت های بسیاری در این باره پی ببریم.

در این سفرها رویت مردانی که با حضور در پای آتش مشغول درست کردن کباب هستند بسیار رایج است. منتهی مرد به درستی درک کرده است که همسرش هیچ فرصت و شانسی برای آموختن این کار نداشته است.چون اساساً تعریفی برای سفرهای مجردی دختران وجود نداشته است.مرد نیز محافظه کارتر از آنست که این اختیار را در حضور چشم های اغیار به ناموس خود تفویض نماید.و همینطور نباید فراموش کرد که این کار لذت سفر را برایش می افزاید. به این موارد، کار بدون وقفه مراقبت از کودکان به ویژه اطفال و نیز سالمندان، شستشوی ظروف و… هر آنچه را که از وظایف رایج یک زن ایرانی می دانیم به این فهرست بیفزاییم تا دریابیم که «منزل» چنان ریشه عمیقی دارد که نقض یا سهل گرفتن تحلیل آن با مشاهده برخی تحولات فرمی، سهل انگاری در حق زنانی است که هر یک لااقل به اندازه دو فرد مشمول بیگانگی با خود و کار و تفریح و در یک کلام زیست شان، هستند.

وچه بسا که زنان نیز از این سفرها لذتی نصیب می برند. اما این لذت بیشتر کارکردش این است که تسلسل را برای زن کمرنگ تر می کند. وی تجربه چند روز کار بیرون از چارچوب فیزیکی منزل را غنیمتی شمرده و سعی می کند با مهیا ساختن شرایط به گونه ای که همسر و فرزندانش را راضی کند از خوشی خانواده کسب شادی نماید. این شادمانی اگرچه حداقلی و ریزه خوار باقی مانده شعف به جا مانده از سفره باقی افراد خانواده است، انسانی ترین شادی هاست. چرا که فرد از لذت خدمت به انسان های مورد علاقه اش به شادی می رسد. با این حال حکومت های مرد سالار و مشاوران شان با سوء استفاده از این روحیه چنان آیین عجایزی پدید آورده اند که همچون افیونی کشنده زنان را در چنبره ازخود گذشتگی و ایثار مضاعف در بند کرده اند. یعنی مدام از طریق دستگاه های تبلیغاتی خود چنین القا کرده اند که اصولاً زن را از برای خدمت بی مزد و منت آفریده اند و رسالتی برتر از این مقام وی را نشاید.


مردان ایرانی اغلب که درباره خاطرات مسافرتهایشان گپ می زنند معترفند که سفر مجردی چیز دیگری است.این عادت چنان در نهاد آنهاست که بسیار پیش می آید تا سفرها را با چند خانواده تنظیم نمایند.در این سفرها که ترکیبی از چند خانواده است صحبتها ،تفریحها و لطایف و…مردانه و زنان است.این امر بگونه ای جدی و سکه رایج است که تبلیغات پخش شده از تلوزیون جمهوری اسلامی نیز به آن صحه می گذارد. وقتی که شرکت های تولید کننده شوینده ها در تبلیغات خود مردانی را نشان می دهند که دور هم نشسته اند و زنانی که دست جمعی در آشپزخانه کار می کنند. و البته از راحت شدن شستشو به واسطه فلان شوینده رضایت دارند!

در این خصوص مطالب تئوریک بسیاری نوشته شده است با این حال قصد این بود تا یک بار دیگر توجه مان را به دقت در واقعیات عینی جامعه جلب کرده و بنا را بر آن نگذاریم که یکسره هر مسئله ای را انتزاع کنیم.

یادداشت:

◀️  2- جنسیت و اوقات فراغت در عرصه‌های زندگی شهری/مریم رفعت جاه/


مطالب مرتبط

+ There are no comments

Add yours