توی یک خانه زندگی می کردند.
عقد کرده بودند ؛ عروسی نکرده بودند.
مرد نزدیک شده بود ؛ زن گریه کرده بود ؛ مرد عقب کشیده بود.
مرد می آمد ؛ زن داد می زد ؛ مرد پرخاش می کرد .
زن حرف می زد ؛ مرد نزدیک می شد ؛ زن می ترسید ؛ مرد دور می شد.
مرد آمد ؛ یک بطری آورد ؛ به خورد زن داد ؛کار تمام شد.
مرد می آید ؛ زن باقیمانده را خورده است ؛ مرد دست بلند می کند ؛ زن کبود می شود .
توی یک خانه زندگی می کنند ؛ توی یک خانه زندگی می کنند ؛ توی یک خانه زندگی می کنند.
+ There are no comments
Add yours