مدرسه فمینیستی: موضوعیت شش پرسش زیر، هشداری است بر معضلی ریشه دار، در منظومه پریشانِ فکری و راهبردی احقاق حقوق زنان شاغل. موضوع روشن است: عدم دخالت گرم و موثر زنان کارگر در سرنوشت اقتصادی و صنفی خویش، فاصله ی همیشگی و تاریخمند زنان مزد و حقوق بگیر از تلاش های دسته جمعی.
پرسش کلی: چرا زنان مزد و حقوق بگیر از کارزار صنفی گریز می زنند، به هماوائی فعال در اتحادیه های صنفی، علقه ی چندانی بروز نمی دهند؟
1. آیا «فرهنگ» مردسالار غالب بر این خطه از گیتی، مانع از دخالت کنشگرانه زنان کارگر در انجمن ها و اتحادیه های صنفی است؟ مبنای گریز، جوهری «فرهنگی» دارد؟ عنصر مرکزی عدم دخالت زنان، در «فرهنگ» آنها نهفته است؟
2. در فضای انجمن های صنفی و سندیکایی ایران آیا ممکن است مردان کارگر، زنان همکار خویش را رقیب خود ببینند؟ یا که علی الاصول زن ها را به طور کلی نمی بینند، نادیده می گیرند؟
3. مردانه و پرتنش بودن فضای درونی انجمن های صنفی و مطمح نظر قرار ندادن شرائط خاص زندگی زنان کارگر است که موجبات دوری گزینی ایشان را از فعالیت های دسته جمعی پدید آورده؟
4. می پنداریم به فرض که: زنان کارگر دلمشغول مبارزات صنفی و سندیکالیستی هم شدند آیا تصور می کنید به وقت رای گیری ـ به جهت انتخاب نماینده ـ مردان کارگر «عُمراً» حاضرند به زنی که نعوذوبالله جسارت ورزیده خود را کاندید نموده رای مثبت دهند؟ که فی المثل یک «زن» را، ضعیفه ای را، به مقام نمایندگی خود برگزینند؟
5. آیا دوری گزینی زنان شاغل از کارزار ضرور سندیکالیستی به واسطه مشغله های خاص و عدیده زنان است؟ داستان را به جزئیات بنگریم: زن کارگر 180 درجه متفاوت با مرد کارگر، از پس فراغت از کارش، وقتی به خانه باز می آید ملزم از انجام امور منزل ـ بچه داری، خانه داری، خورد و خوراک اهل بیت ـ است. این وضعیت، منشاء ظهور پدیده ای است که در عرف مدرن « ضیق اوقات فراغت» اطلاق می شود. آیا شما احتمال می دهید که دلیل اصلی دلزدگی زن شاغل از مشارکت موثر در فعالیت های صنفی و سندیکایی، احیانا «ضیق وقت» باشد؟
6. همه این مشکلات بیرونی را ناگزیریم به پستوی حافظه هل بدهیم اگر پاسخ ها به پنج پرسش بالا، «نه» باشد. مشکل پس کجاست؟ آیا احوالات شخصیه و درونیات زنان شاغل؟
اگر قرار باشد در احوالات شخصیه زنان مزد و حقوق بگیر مراجعه ـ ایضا مداخله ـ شود انگار محتوم است به حوزه پاتولوژی اختلالات شخصیتی زنان نفوذ شود، به روانکاوان «نوفرویدی» فی المثل به اندیشه های بدعت آمیز «مارگریت مالر» رجوع، و جستجو شود که مشکل زنان شاغل ایرانی، راز گریزپا بودن شان از دائره مینای فعالیت های سندیکایی، آیا به سرشت و بافت شخصیتی ایشان راجع است؟ از نوع شخصیت های خودکم بین (وانهاده) اند، یا از سنخ شخصیت های «باری به هر جهت»؟ یا…
+ There are no comments
Add yours