مدرسه فمینیستی: هر بار با شیندن نام کارگر صحنه پیراهنهای پاره و خونین کارگران یخچال سازی خرم آباد جلو چشمانم می آید، بغضی سنگین گلویم را می فشارد . به یاد می آورم تن خونین و کوفته کارگرانی را که پس از چند ماه کار بدون دستمزد و حتی روی آب بودن فردای زحمت کشیدن شان، برای بازگوکردن درد دل شان در جلوی ساختمان استانداری که اتفاقا در خیابانی فرعی و خلوتی هم واقع شده، جمع شده بودند اما باتوم و لگد ودشنام و خشونت و حتی دستگیری پاسخ شان بود.آنها با آنهمه مشکلات به تنها چیزی درآن خیابان خلوت فکر نمی کردند، تهدید امنیت ملی بود اما نه دادی در میان بود و نه ناجی که تن خسته و خمیده زیر بار فقر تحمیلی شان را با دیده ی وجدان ببیند و چاره ای بیندیشد یا حداقل چنان برخوردی را در حق شان روا ندارد.
همیشه معتقدم که برای رساتر شدن صدای حق طلبانه جنبش های صنفی بایستی دیگر جنبش های مدنی هم همراهیشان کنند و گاهی مرزبندیهای جنبشی در هم شکسته شوند،ما میتوانیم در اول مه با کارگران همراه باشیم و هشتم مارچ با هم ندای برابری سر دهیم.
گرچه در این روزها که در تقویم جهانی ثبت شده اند ما حق هیچ واکنشی را نداریم، حق نداریم در این روزها ضمن گرامیداشت، خواسته های مان را در عین مسالمت و آرامی بدون در دست داشتن سلاح و به مخاطره انداختن امنیت ملی گردهم آییم . ما حق نداریم که داشته باشیم ، ما حق نداریم که بخواهیم و حتی حق نداریم به نداشته های خود و همنوعان مان هم بیاندیشیم
هر روز یک خط قرمز جلوی پایمان کشیدند. هر روز برای هر عمل و حتی اندیشه مان جرمی تراشیدند تا جاییکه امروز بی جرم هم کشان کشان به بند کشیده میشویم و باید تاوان پس بدهیم.
روز اول ماه مه امسال هم به روز پر تنشی تبدیل شد. حکومت نظامی اعلام نشده ای دهها بازداشتی به اوین منتقل کرد که در میان آنها برابری خواهان کمپینی هم بودند که دغدغه کارگری را داشتند. همه اینها در حالی اتفاق افتاد که بواسطه همان حکومت نظامی اعلام نشده حتی تجمعی صورت نگرفته بود
اینجا اوین است. اصرار بر اعتراف به شرکت در تجمع(صورت نگرفته) و نمایشنامه تعهد و بدنبالش پرونده سازی برای جرم نکرده ، بازجویی سخت و طولانی، محروم شدن از ملاقات و حتی شنیدن صدایی آشنا در آنسوی خط تلفن برای مردان! سرنوشت نا معلوم و گاه وحشت انگیز به اتهام های مرسوم شده این روزها : اقدام علیه امنیت ملی ، اخلال در نظم عمومی و … خدا میداند که چه اتهامات تازه ای در حال طراحی و درست شدن است
در آنروز همه را در تجمعی که صورت نگرفت دستگیر کردند اما تازه ای دیگر هم اتفاق افتاد. دستگیری جلوه از عجایبی بود که البته ما در این وضعیت امنیتی و نظامی خیلی نباید تعجب کنیم. اینجا ایران است که قانون معنای دیگری از قانون است و حتی گاهی بی معنا میشود!
ما گام به گام عادت کردیم به دیدن ظلم. نباید به تبعیض و ستم معترض بود ، نباید به شیوه مسالمت آمیز که روزی در قانون اساسی مجاز به آن شده ایم(اصل 27 قانون اساسی) گرد هم آییم، جلوتر آمدیم دیدیم که نباید حتی در منزلمان هم جمع شویم ، نباید با هموطنمان گفتگو کنیم تا بداند که چه حقی میتواند داشته باشد و برای مطالبه آن حق آگاه شود و امضا کند و جلوتر که می آییم حتی عضویت در کمپین آگاهی بخش و مدنی یک میلیون امضا جز نباید ها میشود
در برابر پیگیری مجدانه مادران سرانجام زنان بازداشتی آزاد شدند. نمیدانم جلوه و کاوه و دیگر مردان به چه اتهامی جدای از دوستان بازداشتی قرار است در اوین بمانند
داستان دستگیری جلوه با داستان دستگیری دیگر دوستان بازداشتی فرق داشت که بنظرم نهایت ظلم، بی قانونی، سرکوب و هرج و مرج حاکمیت را به نمایش گذاشت
با مادرش صحبت میکردم . ناراحت بود و شاکی اما مصمم و با روحیه. می گفت جلوه جز اموال کاوه(همسرش) بود که دستگیر شد!
درست است؛ هیچ بعید نیست دیروز از جلوه عذر راهی کردند که اشتباهی دستگیرت کردیم، امروز در حال تراشیدن بهانه و جرم اند و فردا اعلام کنند جرمت اینست که همسرت در پارک بوده! حتی ازاین زن ستیزان هم بر می آید که بگویند دستگیرت کردیم چون جز اموال کاوه بودی
قاضی در پاسخ به مادر جلوه که فقط خواهان آگاه شدن از اتهام نداشته دخترش شده، میگوید : من قاضی اش هستم، دلم میخواهد!!!
در مملکتی که سرانجام و زندگی شهروندان دل بخواه قاضی باشد، پس کجاست آن امنیت ملی که اقدام علیه آن گریبان هرکسی که آگاه باشد، بداند و چشمانش را نبندد ، می گیرد؟
جلوه و کاوه عزیزم
در وبلاگم برایتان نوشته بودم :
روزهای خوشی بود. اما به فاصله دوهفته پس از راهی شدنم شما هم راهی اوین شدید…
این روزها مدام شوخی های مهدی در مورد تجسم آینده ای در اوین برایمان، که خنده را مهمانمان میکرد،در ذهنم جدی میشود. در خیالم جنجال راه می اندازم و محاکمه اش میکنم که این تو بودی که جلوه و کاوه به همین راحتی در عین ناباوری روز را در اوین به شب میرسانند
چند روز پیش کتابهایی را که هدیه راهم کردید ، ورق میزدم ، تا از میانشان یکی را برای خواندن انتخاب کنم
کتاب «نقد و نظر : درآمدی جامع بر نظریه های فمینیستی» را برداشتم تا شروع به خواندن کنم
برگ اولش برایم نوشته بودید :
کوچ مرا از
لحظه های تنهایی ام بنگر!
چنین که بر ویرانه ی آن
به اعتماد تو
فراسوی تردیدم را
آرامشی بی مثال می بینم
به دوست عزیزمان سمانه
۲۵ / ۱ / ۸۸ ج – ک
به این فکر کردم که
کوچ تان در تمام لحظاتم جای دارد، ایستاده ام
در فراسوی تردیدتان یافتم آن آرامش بی مثال را
یافتم آرامشی در ماورای سکوت بی دوام تان
و ظلم نخ نما شده پوسیده در پس دوام تان …
+ There are no comments
Add yours