تحولات اخیر: کدامین راه و با چه نوع «قربانی» / داریوش برادری

18 تیر 1388

تحولات اخیر: کدامین راه و با چه نوع «قربانی» / داریوش برادری (روانشناس و روان درمانگر)

حال ما، پس از شور و شوق اولیه تحولات، وارد مرحله نوینی شده‌ایم که باید آن را مرحله «‌بحران و بن‌بست سیاسی و احساسی» و مرحله احساسات و حرکات ناسازه و دوسویه نامید. با تایید قابل پیش‌بینی آقای احمدی‌نژاد توسط شورای نگهبان و رد اعتراضات به انتخابات، اکنون شکاف و گسست اجتماعی و سیاسی در مسیرها و سطوح‌های مختلف در حال رشد و عمق‌یابی است.

این بحران و تناقض درونی هم حاکمیت و گروه‌های مختلف حاکم را در بر می‌گیرد و هم شامل جنبش مدنی و رهبران کنونی آن می‌شود آقای احمدی‌‌نژاد از تلاش برای «براندازی مخملی در انتخابات» سخن می‌گوید و آقای خاتمی در جواب او از «کودتای مخملی در انتخابات» سخن می‌گوید.

بخشی برای رئیس‌ جمهور تبریک و تهنیت می‌فرستند و کسانی چون آقایان موسوی و کروبی او را و دولت او را به رسمیت نمی‌شناسند و به گونه‌های مختلف اعتراض خویش را ادامه می‌دهند. اما جنبش مدنی نیز اکنون به همین شکاف و گسست درونی میان خویش و دولت و نیز میان گرایشات مختلف درون خویش دچار شده و می‌شود.
نماد این تناقض درونی در جنبش بدین شکل است که اکنون می‌خواهد بداند به کدامین سو بایستی برود و دچار احساسات متناقض چون خشم، یأس و ترس است و از رهبران تا اقشار مختلفش به دنبال یافتن راهی برای برون‌رفتن از این بحران و بن‌بست هستند. به نوعی جامعه ما در لحظه کنونی دچار یک بن‌بست ارتباطی و بحران ارتباطی شده است. زیرا در لحظه کنونی هیچ راهی، مثل سرکوب شدید جنبش، یا ابطال انتخابات، نمی‌تواند به نکته مشترک بخش عمده گروه‌های حاکم و یا مردم تبدیل شود.

این تحول کنونی در نهایت مرحله‌ای میانی و مهم در تحول گفتمانی و مدرن ایران است و حکایت از چالش قدرت و گفتمانی عمیقی در جامعه ما و در همه سطوح می‌کند. موضوع، یافتن بهترین شیوه برخورد به این حالت و عدم گرفتاری در خشم کور، حرکات شتابزده و یا افسردگی شدید است که انسان یا جامعه گرفتار در بن‌بست و بحران عمدتاً به آن دچار می‌شود و به خویش ضربه می‌زند.

برای یافتن خطوط عمده تحول آینده بایستی به باور من دو تحول مهم ذیل و حالات تلفیقی این دو تحول را در نظر داشت تا بتوان تحلیلی جامع‌تر از شرایط کنونی و آینده داشت و تحول گفتمانی و سناریوی این تحولات، وابستگی حرکات متقابل اپوزیسیون و دولت را بهتر دید و بررسی کرد و خطوط عمده تحولات را تعیین کرد. این دو خطوط عمده روانی و گفتمانی به شرح ذیل هستند:

۱. تأثیر حالت «قربانی» و «بز بلاگردان» در تحولات کنونی

«روانشناسی تاریخی»2 لوی دماوس به ما یاد می‌دهد که وقتی فرهنگ و جامعه‌ای در چنین بحران و شکاف درونی گرفتار می‌شود، آنگاه هر بخشی از جامعه به نوع خویش و به شیوه خویش تلاش می‌کند که بر این شکاف و بحران چیره شود و به وحدتی نو دست یابد.

در چنین شرایطی هر گروهی می‌خواهد، ناآگانه و گاه آگاهانه، با اجرای یک «آیین قربانی‌گری» و یافتن یک « مقصر و یا بزبلاگردان» برای بحران خویش، به وحدت و تولد دوباره خویش دست یابد. تفاوت در نوع حالت بالغانه و یا نابالغانه این «آیین قربانی‌گری و جست‌وجوی مقصر» است. زیرا در نوع بالغانه، یک جامعه، به جای «قربانی کردن جوانان یا یک دشمن» در پای آرمان و وحدت از دست‌رفته، به دنبال تحول مسالمت‌آمیز و قربانی کردن ساختارهای حقوقی و فرهنگی عقب‌مانده است و به جای «بز بلاگردان و مقصر» از «مسئولین قانونی خطاهای گذشته» سخن می‌گوید.

وقتی از این چشم‌انداز روان‌کاوانه به تحولات اخیر و بحران کنونی بنگریم، شاهد چند نوع حالت و شیوه برخورد به این تحولات و شاهد چندین تلاش برای دست‌یابی به وحدتی نو و یا از دست‌رفته هستیم و خطرات این حالات را می‌توانیم برای رشد جنبش مدنی و نیز کل کشورمان ببینیم:

۱. یک شیوه برخورد به بن‌بست و بحران کنونی و راهی برای عبور از آن، تلاش برای ساده‌سازی مشکل از طریق فرافکنی معضلات خویش روی یک «دشمن» و تلاش برای ایجاد یک وحدت دوباره از طریق بدنام ساختن و قربانی ساختن این به‌اصطلاح «دشمن عمومی» است. روشی که در حالت خطرناکش می‌تواند به کشتار یک اقلیت و یا گروه تبدیل شود. این روش ایجاد یک «بز بلاگردان» شاید بتواند برای مدتی باعث ایجاد یک آرامش دروغین شود، اما در نهایت باعث تعمیق بحران و رشد خشم و میل « طغیان» می‌شود.

ما می‌توانیم در برخی حرکات دولت و حاکمیت کنونی کشورمان تلاش برای استفاده از این سناریوی غلط را ببینیم. تلاش این سناریو تبدیل معترضان به «اغتشاش‌گران» و تبدیل دولت‌های غربی به «‌مقصر حوادث اجتماعی» خویش است و می‌خواهد با کمک تئوری «توطئه» و فرافکنی مشکلات بر یک دشمن خیالی و با تلاش برای اجرای «اعترافات تلویزیزنی» به وحدت دوباره میان نیروهای خویش دست یابد.

اما این سناریو در جامعه ما دیگر قدرت خویش را از دست داده است و وحدت درونی میان گروه‌‌های مختلف اجتماعی و میان جامعه مدنی و دولت، میان بخش‌های مختلف حاکمیت نمی‌تواند به این شیوه به‌دست آید. حتی رهبر کشور نیز سعی می‌کند با این شیوه و گاه با حالت یک «فرامین خشمگین و تهدید کننده» و گاه مثل سخنرانی هفته اخیرش، با تلاش برای دعوت طرفان دعوا به آشتی و خوب خواندن هاشمی رفسنجانی و احمدی‌نژاد، بار دیگر این وحدت را علیه یک «دشمن خارجی» به وجود آورد، اما این تلاش در نهایت بی‌ثمر است.

دستگیری کارمندهای ایرانی سفارت انگلیس و یا تلاش برای کشف دست سازمان سیای آمریکا در تحولات اخیر و در قتل «ندا آقا سلطلنی» این بار بسیار کم‌اثر در سطح داخلی و در سطح جهانی بوده و خواهد بود. شکست این سناریو و طنز مردم در باب این «اعترافات تلویزیزنی» در نهایت نمادی دیگر از بلوغ فرهنگی و گفتمانی جامعه ماست.

بخشی دیگر در پی آنند که با شیوه «نان قندی و شلاق» گاه کاندیداها و مردم را مستقیم و یا غیر مستقیم به سرکوب شدید تهدید کنند و گاه به آن‌ها قول رسیدگی به خواست‌هایشان در حد محدودی را بدهند. مشکل «اصول‌گرایان» در این است که نه می‌توانند از «احمدی‌نژاد» صرف‌نظر کنند و تن به حاکمیت بخشی دیگر از نیروهای در چهارچوب سیستم بدهند و نه می‌توانند و نه جامعه اجازه می‌دهد که با سیاست سرکوب و ارعاب کامل عمل کنند و به این شیوه به بن‌بست کنونی پایان دهند.

ازین ‌رو شیوه نهایی این بخش «اصول‌گرا» در این خواهد بود که با تلفیفی از سیاست «نان قندی و شلاق» به حفظ حاکمیت خویش بپردازد. بنابراین ما می‌توانیم و بایستی نگران زندانیان حوادث اخیر و شرایط آینده باشیم، اما امکان بازگشت به شرایط قبل از انتخابات دیگر برای هیچ کس وجود ندارد و ساده‌سازی مشکل و وحدت سنتی نیز دیگر ممکن نیست.

در واقع آقای احمدی‌نژاد تحت تأثیر حوادث اخیر مجبور است که نشان دهد او نماینده و حامی «‌کل ملت» است و باید جواب و پاسخی به خواست‌های «هواداران بیست ‌و چهار مبلیونی» خویش بدهد‌. ازین ‌رو این تحول و شکاف درونی عمیق جامعه باعث می‌شود که حاکمیت مجبور شود به شیوه «چینی» حرکت کند و بخواهد از یک طرف در برابر نیروهای مخالف اقتدار نشان دهد و هم‌زمان در طی زمان تن به تحولات دهد و خود بخشی از این تحولات را انجام دهد.

زیرا هر حرکت او می‌تواند این شکاف رشد یافته در سطوح مختلف دولت و جامعه مدنی را گسترده‌تر سازد و هر چه بیشتر او را به «‌معضل مشترک و هدف خشم و طنز مشترک» برای بخش مهمی از جامعه مدنی و به ویژه طبقه متوسط و بخش‌های مختلف حاکمیت و اپوزیسیون تبدیل سازد. بنابراین تحول این دولت و حرکت در زمینه رشد روابط بهتر با غرب و ایجاد تحولات در خویش اجتناب‌ناپذیر است‌.

هر شیوه عمل دیگر مانند تلاش برای یک سرکوب درازمدت و سرکوب هر اعتراض در نهایت به معنای کوتاه کردن عمر خویش و تبدیل خویش به «‌مقصر و دشمن همگانی» و کشاندن جامعه به مرحله «طغیان خطرناک» و به مرحله «پدرکشی یا پسرکشی» است. یا در حالت بالغانه به تحول بنیادین حکومت و جامعه و همراه با روایت‌های نو و تلفیقی از اسلام دموکراتیزه شده است.

روان‌کاوی به زیبایی نشان می‌دهد که وقتی یک جامعه یا یک انسان قادر به پذیرش یک تمنا و یا یک اعتراض نیست و دست به سرکوب و یا نفی آن می‌زند، آنگاه این اعتراض نفی شده به حالت «واقعی و کابوس‌وار»، یعنی به حالات خشم و انتقام و پارانوییا به جامعه باز می‌گردد و میل نفی قانون و «پدرکشی» اوج می‌گیرد .3
زیرا «پسرکشی و پدرکشی» دو روی یک سکه و نافی دیالوگ و نقد و ارتباط و تحول بالغانه هستند. در چنین شرایطی سیستم به جای این‌که با قبول و چالش اعتراضات، به پذیرش خواست‌های بر حق اعتراضات و معترض و در چهارچوب سیستم دست یابد و خویش را نو سازد، در واقع خود و جامعه خویش را به سوی حالات تخریبی و خشونت‌آمیز مثل انقلاب بهمن سوق می‌دهد. این خطر را بسیاری از بیانیه‌های کاندیداها و نیروهای درون کشور و یا خارج از کشور حس و بیان کرده‌اند.

۲. اکنون جنبش مدنی نیز که در معرض سرکوب شدید قرار گرفته است، هر چه بیشتر در خطر رجعت احساسی و گرفتاری در حالات خشن و افراطی «‌پدرکشی و نفی قانون» و یا «افسردگی و حالت خودزنی» قرار دارد. نمادهای این حالات را ما در رشد خشونت‌ها در تظاهرات هفته قبل و در پس‌رفتن تظاهرات می‌بینیم.

این جنبش یک جنبش خودجودش و با یک خواست معین بوده است. اکنون که این خواست و ابطال انتخابات سابق به تحقق نمی‌پیوندد، این جنبش در واقع دچار یک «حالت خفگی» می‌شود و احساس می‌کند که عاملان این «احساس خفگی و سرکوب خواستش» رئیس‌جمهور، شورای نگهبان و رهبر یا «پدر» هستند. هم خشم و هم افسردگی جنبش در واقع یک اعتراض منطقی است.

موضوع نوع و حالت ارتباط او با احساسات و نوع تلاش جنبش برای «عبور از خفگی و دست‌یابی به رهایی و آزادی» است که حرکت او را به یک «طغیان خشمگینانه و نابالغانه» و یا به طور عمده به یک تحول ساختاری و بالغانه و مسالمت‌آمیز تبدیل می‌کند. جنبش مدنی ما، برای دست‌یابی به تولد خویش و رهایی از حالت خفگی خویش، احتیاج به یک راه جدید و سمبولیک دارد وگرنه خشم او و افسردگی‌اش از عدم دست یافتن به خواست‌هایش، به گونه‌ای خطرناک باز می‌گردد و «قربانی» می‌طلبد و خواهان انتقام از «مقصر خیالی» خویش است.

پس‌روی اعتراضات در چند روز اخیر از طرف دیگر نمادی از بلوغ رهبران و جنبش نیز هست که به جای حرکات شتاب‌زده کمی مکث و تامل می‌کنند تا راه‌های نویی برای بیان خویش یابند و به طرق قانونی حرکت کنند و امکان سرکوب را از طرف مقابل بگیرند. حضور در مسجد قبا و در زیر لوای مراسم هفت تیر نمادی از این تلاش‌های درست است. همان‌طور که این پس‌روی تظاهرات و یا عدم گستردگی آن، تناقض درونی جامعه مدنی ما را و گسست میان خواست‌های طبقه متوسط و طبقه پایینی را نشان می‌دهد، در کنار تأثیر مهم سرکوب و خشونت علیه تظاهرات.

خوشبختانه درون جنبش هنوز عنصر اصلی حرکت مسالمت‌آمیز است. با آن‌که ما شاهد شکستن وحدت اولیه و شروع چالش در درون جنبش در نوع برخورد به شرایط کنونی هستیم. نمونه این تحولات را هم در عرصه نقد و مقاله‌نویسی می‌بینیم و هم در عرصه عملی و شیوه برخورد به شرایط کنونی.

برای مثال آقای سازگارا در مقاله‌اش راه‌های عملی برخورد به کودتا و شیوه ساقط ساختن حکومت را نشان می‌دهد4 و دیگران مثل آقای امینی به این برخورد او اعتراض می‌کنند.5 اعتراضات مسالمت‌آمیز در برابر سفارت‌های کشور از یک سو و از سوی دیگر حمله به سفارت ایران در سوئد، شروع شعارهای افراطی چون «مرگ بر جمهوری اسلامی» و فراموش کردن خواست مدنی جنبش نمادهایی از این تحولات معضل ساز و نمادهایی از رجعت احساسی هستند‌.

همین شکست وحدت اولیه در جنبش سبز و شروع گرایشات و نظرات مختلف در داخل کشور و در میان کاندیداها نیز دیده می‌شود. آقایان کروبی و موسوی در بیانیه‌های آخرین خویش، پس از اعلام نظر شورای نگهبان، در واقع تلاش می‌کنند هم به اعتراض خویش ادامه دهند و هم به نوعی جلوی رشد این احساسات متناقض چون خشم و بدبینی و ناامیدی در درون جنبش را بگیرند و وحدت اولیه را حفظ کنند. اما جالب اینجاست که میان آن دو نیز شکافی در مسیر آینده و نوع برخورد ایجاد شده است و همین شکاف در سطوح مختلف جنبش مدنی و در شیوه برخورد در حال رشد است.

۲. رشد مباحث اساسی در باب قانون و قانون اساسی

در کنار رشد این حالات رادیکالیزم سیاسی و احساسی در جامعه ما، از طرف دیگر ما شاهد رشد نهادینه شده مباحث مدرن در بطن جامعه و در همه سطوح مختلف، از دولت تا جامعه مدنی هستیم. این تحول در واقع تحول بالغانه و مدرنی است که بایستی مورد توجه همگانی و مورد پشتبانی همگانی قرار گیرد.

این تحول، رشد بحث و چالش در باب « قانون» و توجه به «قانون» در مباحث امروزی است. بحث قانون یکی از مهم‌ترین و محوری‌ترین مباحث شهروندی است. اکنون از رهبر تا رئیس جمهور، از کاندیداهای معترض و جنبش مدنی تا نیروی انتظامی، خواهان حرکت قانونی و توجه به قانون هستند و برای توجیه کارهای خویش به قانون ارجاع می‌کنند.

این بحث و این حالت در حال رشد، در واقع نشان می‌دهند که چگونه با رشد درگیری‌ها و جدل اجتماعی، در کنار حالات افراطی «‌پدرکشی و پسرکشی»، ما شاهد رشد یک تحول گفتمانی مدرن هستیم که در آن «قربانی» نه یک معترض و یا احمدی‌نژاد و یا خشم به یک «بز بلاگردان و مقصر همگانی» است بلکه موضوع «مسئولیت» در برابر «قانون» است و هم‌زمان معضلات درونی «قانون و قانون اساسی»، حالات «قانون‌گریزی» در جامعه ما و ضرورت بحث و چالش در مورد آنها رشد می‌یابد.

رشد یک جامعه مدنی تنها در چهارچوب دو عنصر «حکومت قانون» و ضرورت «حقوق شهروندی» ممکن است. جامعه مدرن «آزادی قانونمند» است. بحران کنونی جامعه ما در واقع ناشی از «‌عدم توجه به قانون» از سوی مسئولان و از طرف دیگر ناشی از معضلات ساختاری «‌قانون» کشور ماست و اکنون، تحت تأثیر این بحران اخیر و بن‌بست کنونی، هر چه بیشتر این مباحث به مباحث محوری جامعه ما تبدیل شده و می‌شوند.

از درون بحران کنونی راه حل‌های اساسی و مدرن برای حل مشکلات و بحران کنونی در حال رشد است و گفتمان مدرن ایرانی همه اجزای خویش، از دولت تا جامعه مدنی را وادار می‌سازد که به شیوه خویش و برای حفظ منافع خویش به این معضل بپردازند.

زیرا مشکل جامعه ما از یک سو خویش را هر چه بیشتر در بحث «قانون» و ضرورت رشد حکومت «قانون» نشان می‌دهد . ازین رو نیز مباحثی مثل «لباس شخصی‌ها» و یا عاملان اغتشاش و یا عاملان حمله به کوی دانشگاه مورد توجه عموم از سه قوّه دولتی تا مجلس و اپوزیسیون و کاندیداها قرار می‌گیرد. یک طرف خواهان تظاهرات با اجازه قانونی است و دیگری چون موسوی و کروبی این تقاضا را می‌کند و جواب نمی‌گیرند.

از طرف دیگر این مباحث، معضلات قانون اساسی و ضرورت تحول در قانون اساسی را هر چه بیشتر نشان می‌دهد. زیرا بر طبق همین قانون اساسی افراد حق راهپیمایی دارند و از طرف دیگر همین قانون اساسی مرتب میان دو پایه و اساس خویش دچار نوسان و بحران است.

زیرا از یک سو در قانون اساسی «اساس رأی ملت» است و از طرف دیگر اساس «رأی شورای نگهبان و رهبر» است. همین بحث را در بحث کنونی میان نیاز به یک رهبر و یا به «شورای رهبری» می‌بینیم. آقای هاشمی رفسنجانی به یک «بن‌بست قانونی و شرایط خطرناک» اشاره می‌کند و مجلس و دیگران نیز به شیوه خویش درگیر همین مباحثند و هرکدام برای حفظ نظام می‌خواهند به شیوه‌ای به یک «قانون و مخرج مشترک مورد اعتماد» عمومی دست یابند.

نتیجه‌گیری

با تایید رئیس جمهور توسط شورای نگهبان، اکنون شعار «‌ابطال انتخابات» دیگر شعار روز و محوری نیست بلکه موضوع کنونی بحث «حکومت قانون و رشد حقوق شهروندی» به اشکال مختلف و با شعارهای کوتاه مدت و بلند مدت است. خوشبختانه آقایان کروبی و موسوی، هر کدام به شیوه خویش و در حد توان خویش‌، دقیقاً این ضرورت را درک و بیان کردند.

هر دو هم از «عدم مشروعیت رئیس جمهور» و بیان خشم و اعتراض خویش به این انتخابات سخن گفتند و از طرف دیگر راه‌های مختلف قانونی برای ادامه بحث در این زمینه، برای دفاع مشترک و مسالمت‌آمیز از حقوق شهروندی و به ویژه از حقوق دستگیرشدگان را مطرح کردند.

به ویژه بیانیه شماره نه آقای موسوی هر چه بیشتر به این مباحث می‌پردازد و همزمان مشخص است که آقایان کروبی و موسوی هر کدام راه‌های خاص خویش برای ادامه حرکت را دارند. ازین‌رو ما در جنبش سبز و مدنی کنونی نیز شاهد رشد گرایشات و نظرات مختلف در باب برخورد به «‌معضل قانون و ضرورت تحول در قانون اساسی» خواهیم بود.

موضوع این است که آیا این جنبش می‌تواند به یک وحدت در کثرت دست یابد و خشم و اعتراض خویش به نابرابری‌ها و «خودباوری» رشد یافته در جامعه مدنی را به یک حرکت مشترک و با گرایشات مختلف رشد دهد و یا دچار گسست عمیق درونی می‌شود. این مباحث و ضرورت رشد این مباحث به شیوه مدرن و در همه سطوح جامعه، از طریق مبارزه مدنی و مسالمت‌آمیز، از طریق مناظره و غیره و در همه سطوح جامعه مهم‌ترین موضوع جنبش مدنی و جامعه ایران و مهم‌ترین وسیله عدم رجعت جمعی به حالت «طغیان و سرکوب» است. (یک مقاله خوب در این زمینه، مقاله اخیر آقای گنجی است)6

در مسیر این چالش مهم و اساسی است که هم جنبش مدنی و رهبرانش می‌توانند مانع فراموشی «‌رأی» خویش گردند و در عین حال مرتب شعارها و مباحث جدیدی را مطرح کنند. برای مثال تلاش برای رسیدگی قانونی به وضعیت زندانیان اعتراضات اخیر و آزادی سریع آن‌ها یک وظیفه مبرم جامعه مدنی و دولت و مجلس است.

در مسیر این تحول نیز هست که این جنبش هرچه بیشتر رشد و بلوغ می‌یابد و به یک «جنبش مدنی متفاوت و مدرن» و با گرایشات مختلف و رواداری درونی تحول می‌یابد و جامعه مدنی، دولت و رهبری وارد رابطه نوینی می‌شوند. در مسیر این تحول نیز هست که اندیشه‌های رهبران و جنبش تحول می‌یابد، روایات نو و دموکراتیک از اسلام قوت و قدرت بیشتری می‌یابد و هر چه بیشتر جای یک «رهبر» را «رهبران» می‌گیرند و در چالش میان دو «غیر بزرگ»، یعنی میان «رأی ملت» و رأی «‌شورای نگهبان و رهبر»، رأی ملت بیشتر اساس می‌شود و رهبر به «سمبل قانون» و بی‌طرف تبدیل می‌گردد.

در این مسیر است که هرچه بیشتر روایات تلفیقی و مدرن ایرانی در درون جنبش و رهبران حال و آینده‌اش رشد می‌کند و ایرانی به قول ژیژک، به عنوان بخشی از این جهان «‌پسادمکراتیک»، راه‌های خاص تحول و دگرگونی خویش را می‌یابد.7 زیرا همان‌طور که در مقاله اول8 مطرح کردم، جدل جامعه ما جدل میان سنت و مدرنیت نیست بلکه جدل میان روایت‌های مختلف مدرن با تلفیق‌هایی از عناصر سنت و مدرن هستند.

از اسلام مدرن و انقلابی موسوی تا اصلاح‌طلبی مدرن کروبی تا مدرنیت اجرایی همراه با حکومت اسلامی آقای احمدی‌نژاد، همه نمادهایی از این تحولات مدرن هستند که ژیژک نیز به آن اشاره می‌کند. در مسیر این تحول گفتمانی و چالش میان روایات مختلف مدرن، از روایت شکننده تا قوی مدرن است، و از طریق بحث و چالش مهم «‌حکومت قانون و تحول قانون اساسی» میان دولت و جامعه مدنی است که این بحران کنونی و تحولات چند هفته اخیر می‌تواند هر چه بیشتر به یک «‌تولد دوباره و رشد جامعه مدنی و دولت مدرن» ایرانی کمک رساند؛ در مسیر این تحول و چالش گسترده و چندجانبه است که‌، به زبان مقاله خوب و قوی آقای نیکفر،9 سوژه‌ها و ذهن‌ها هر چه بیشتر دگرگون می‌شوند و خدایان و مقدسان در برابر یکدیگر قرار می‌گیرند.

باری راه ما عبور از خطای گیرافتادن در سناریوی کهن و ایرانی «‌ظالم/ مظلوم» و ورود هر چه بیشتر به چالش مدرن و بازی مدرن و همراه با طنز و شوخ‌چشمی ایرانی، همراه با قلبی گرم و مغزی سرد است. رشد این گفتمان و بازی و عبور از خطای کهن، چالشی است که در برابر یکایک ما از دولت تا جامعه مدنی، از رئیس جمهور کنونی آقای احمدی‌نژاد تا «‌رئیس جمهور جنبش سبز» آقای موسوی و کروبی، از رهبر کشور و مجلس تا رهبران جنبش‌های مدنی و روشنفکران و اپوزیسیون و شهروندان ایرانی قرار دارد.

پانوشت:

۱. روان‌کاوی تحولات اخیر: درامای تولد دوباره و خشم پدر

۲. lioyd deMause: Grundlagen der Psychohistorie.S. 89

۳. مبانی روان‌کاوی فروید/لکان. دکتر موللی. ص. 275

۴. چگونه با کودتا و کودتاچیان مقابله کنیم

۵. اندرزهای خطرناک آقای سازگارا

۶. اعصار ظلمانی: شکست؟! پس نشستن؟! خاموشی؟

۷. تحلیل اسلاوی ژیژک از وقایع ایران

۸. روان‌کاوی انتخابات و معضل اپوزیسیون

۹. در ایران چه می‌گذرد؟ – مقالهٔ دوم

روان‌کاوی تحولات اخیر: درامای تولد دوباره و خشم پدر/ داریوش برادری

هر تحول سیاسی یا فرهنگی دارای یک جنبه احساسی و ناآگاهانه است که این جنبه می‌تواند به شکلی آشکار یا پنهان مسیر تحولات سیاسی یا فرهنگی را تحت تاثیر مثبت یا منفی قرار دهد، بسته به اینکه یک جامعه به چد حد از بلوغ احساسی در رابطه با معضلات احساسی و ناآگاه خویش دست یافته باشد. اکنون، در ادامه دو مقاله قبلیم در باب انتخابات (1)، می‌خواهم در این مقاله تحولات کنونی و نظرات آقای خامنه‌ای و نتایج احساسی و سیاسی ناشی از سخنان او و تحولات احتمالی بعدی را کوتاه شرح دهم. برای این‌کار من از دو تئوری معروف روان‌کاوی استفاده می‌کنم. از یک سو برای درک فانتز‌یهای ناخودآگاه جمعی نهفته در تحولات کنونی از تئوری « روانشناسی تاریخی» لوی دماوس استفاده می‌کنم و سپس برای نشان دادن نوع رابطه گروه‌های مختلف با آرمان یا مخالفشان از تئوری لکان استفاده می‌کنم که در دو مقاله قبلی آن را تا حدودی باز کرده‌ام.

فانتزی‌های ناخودآگاه جمعی در تحولات کنونی و تاثیر آن بر چگونگی تحولات

به باور لوی دماوس، گروه‌های اجتماعی و یا سیاسی، مذهبی، در حین بیان خواست‌های رسمی خویش، در حال بیان فانتزی‌های جمعی خویش هستند. رهبران در واقع بیانگران و حاملان این فانتزی‌های ناخودآگاه جمعی هستند و بسته به بلوغ گروهی شکل بیان این فانتزی می‌تواند به طور عمده به.حالات روان‌نژندی، بیمارگونه یا بالغانه باشد. در لحظه تحولات سیاسی در واقع یک گروه در حال یک تولد دوباره است و مانند لحظه تولد خویش را چون کودکی احساس می‌کند که یا از طرف مادر یا پدری مهربان با غذا و عشق تغذیه می‌شود و یا از طرف یک پدر یا مادر نامهربان مسموم می‌شود و سرکوب می‌شود، بدور انداخته می‌شود.( البته این بیان بسیار ساده این تئوری مهم است).
وقتی از این منظر به تحولات از زمان انتخابات تا امروز بنگریم، می‌توانیم این تحولات احساسی و مهم را شاهد باشیم:

1/ گسترش وسیع مردم در انتخابات بیان‌گر حضور گروه‌های مختلف اجتماعی با فانتزی‌های مختلف جمعی، از میل تحول تا میل حفظ دولت و رئیس جمهور قبلی هستیم. نتایج انتخابات و تظاهرات پس از آن نشان داد که به ویژه فانتزی تحول نو و یک تولد دوباره ملی و عبور از سیاست دولت قبلی به یک قدرت بزرگ اجتماعی تبدیل شده است و این میل تحول و تولد دوباره باعث اوج‌گیری و رشد این جنبش در داخل و خارج از کشور شده است. این جنبش هر چه بیشتر نشان داد که تنها اسیر یک میل نارسیستی نفی احمدی‌نژاد به عنوان « مقصر بلاهای اجتماعی» نیست بلکه خواهان تحول در کل جامعه و روابط خارجی و رشد روابط مدرن است. با آنکه این رشد و میل در همه جنبش به یک شکل رشد و گسترش نیافته است و خطر ایجاد یک کیش شخصیت‌پرستی جدید نیز وجود دارد. اما « حرکت سبز و مسالمت‌آمیز» مردم و تلاش برای حرکت مدنی و بدون شعارهای افراطی، استفاده از شیوه‌های کهن به شکلی نو در بیان اعتراضات خویش، مثل الله اکبر گفتن در شباهنگام، نمادی از این بلوغ و تحول مثبت و عبور از اشکال بیمارگونه این تحول، مانند تبدیل رقیب به یک دشمن خونی و ناموسی است. زیرا عبور از آقای احمدی‌نژاد به معنای حل همه مشکلات نیست و طبیعتا در صورت انتخابات دوباره و پیروزی موسوی، پس از این پیروزی همگانی، موضوع چالش میان نظرات مختلف در درون جنبش و ایجاد یک وحدت در کثرت مدرن هر چه بیشتر مهم خواهد شد.

2/ خشم نارسیستی (خودشیفتگانه) آقای احمدی‌نژاد به جنبش مدنی از طریق «خس و خاشاک خواندن آن» باعث رشد مقابله به مثل طنز‌آمیز و مدرن جنبش شد که خویش را «حماسه خس و خاشاک» خواند و حرکت مسالمت آمیز خویش را ادامه داد. حمله به دانشگاه و شلیک بر روی مردم، نمادی از فانتزی گروهی هواداران دولت و مخالف این جنبش است که در زیر لوای دفاع از نظم و امنیت عمومی در واقع نشان می‌دهند که دچار یک حالت « شیزویید» و با حالات سادیستی هستند و خویش را خوب مطلق و رقیب را دشمن خطرناک و ناموسی می‌بینند که بایستی سرکوب شود. البته این تنها یک گرایش در درون جامعه و حاکمیت است و در همه سطوح حاکمیت و مردم، انواع و اشکال بالغانه و بیمارگونه این حالات احساسی وجود دارد. شکل متقابل این حالت در درون جنبش سبز بروز حالات خشمگینانه‌ای است که به شکاندن شیشه‌های ماشین‌ها یا اتوبوس‌ها در برخی موارد صورت گرفته است.

3/ نظرات رهبر و « پدر» سیستم آقای خامنه‌ای در نماز جمعه امروز، این مشکلات احساسی و خطر درگیری‌های شدید اجتماعی و خطر رجعت احساسی جامعه ما به حالت «پدرکشی و یا پسرکشی»، به حالت « چرخه خطرناک طغیان و سرکوب»، مانند شرایط انقلاب بهمن، را زیاد می‌کند. زیرا نقش پدر و رهبر در واقع بایستی یک نقش میانجی و حامی « قانون و رای مردم» باشد. او بایستی در واقع به سان پدر و رهبر سیستم « سمبل قانون» باشد و برای حفظ وحدت، در عین اینکه از لزوم وفاداری به قانون و وحدت سخن می‌گوید، حامی رای مردم و بی‌طرف باشد و خواهان بحث و چالش در چهارچوب قانون باشد. اما آقای خامنه‌ای، با دفاع مستقیمشان از آقای احمدی‌نژاد و خطاخواندن اعتراضات و برخورد خشم‌گینانه به این اعتراضات، در واقع چون پدری که از یک پسر دفاع می‌کند و پسران و دختران دیگرش را پس می‌زند، به ناچار ایجادگر حس خشم و حسادت و حس عدالت‌خواهی در میان هواداران می‌شود و اگر به هواداران احمدی‌نژاد توجه احساسی فراوان می‌دهد به طرف مقابل خشم ‌می‌ورزد. این حالت از یک طرف اکنون احساسات دوسویه چون ترس و خشم یا حس پارانوییا (بدگمانی) و انتقام را در جامعه رشد می‌دهد، چون برای جنبش سبز و میل تولد دوباره این جنبش، او تبدیل به یک «پدر یا« فرامن» خشمگین و خشن مخالف تحول» می‌شود. از طرف دیگر برای آن بخش از هواداران احمدی‌نژاد که بسیار افراطی هستند، اوهر چه بیشتر به رهبر و پدری مطلق تبدیل می‌شود و در زیر لوای نام او خواهان سرکوب مستقیم و خشن «فرزندان ناخلف» می‌شوند. اعتراضات در میان جنبش مدنی و سبز نیز اکنون در واقع یک حالت رادیکال ایجاد می‌کند و باعث می‌شود آن پتانسیل‌های افراطی که در جنبش وجود دارد، اکنون امکان بروز بیشتری پیدا کنند و دست به خشونت متقابل بزنند. اکنون سخنان رهبر در جامعه فانتزی‌های « سرکوب رقیب و دشمن» را رشد می‌دهد و ترس و میل انتقام بر جامعه حاکم می‌شود. اکنون خطر رجعت احساسی و حالت شیزویید و مطلق‌گرایانه «پدرکشی » و میل نفی پدر و قانون امکان رشد بیشتری می‌یابد، همان‌طور که میل «پسرکشی» و نفی هر تحول و جنبش مسالمت‌آمیز رشد می‌کند .

رشد این حالات « پدرکشی و پسرکشی» خطری بزرگ برای جنبش مدنی ایران، برای تحولات مثبت کشور ما و امنیت ملی و دولتی است و خطری برای آن وحدت عمومی و قانونی است که رهبر در واقع سعی در حفظ آن می‌کند. رهبر در واقع بایستی به سان پدر ملت هر چه بیشتر ایجادگر برخورد بالغانه و برابر میان نیروهای مختلف اجتماعی باشد و نه آنکه به «پدر خشمگین و تهدیدکننده» تبدیل شود. زیرا این حالت او و خطر سرکوب اعتراضات توسط دولت در واقع جنبش صلح‌آمیز و نیز هواداران دولت را به کودکان هراسان و اسیر خشم پدر و یا هواداران دولت را به ابزار سرکوب و بیان خشم پدر تبدیل می‌کند. تنها یک برخورد بالغانه دولت و مردم و جنبش مدنی می‌تواند مانع این تحول خطرناک شود. ازین‌رو بایستی اکنون در واقع همه اقشار جامعه ما، از دولت تا رهبر، از جنبش مدنی تا رهبران کنونیش چون موسوی و کروبی، در پی ایجاد یک راه مسالمت آمیز و خلاق برای حل مشکلات باشند و نگذارند که این درگیری به خشونت و انفجار متقابل رشد یابد و چرخه خطرناک « طغیان و سرکوب» دیگر بار در کشور ما رخ دهد. چرخه‌ای که تقریبا هر بیست و پنج سال تا سی سال در کشور ما رخ می‌دهد و ما پس از مدت‌ها سکوت و صبر یکدفعه شاهد لبریز شدن خشم و طغیان عمومی و عدم درک این خشم توسط رهبری و دولت می‌شویم تا آن زمان که رهبری بگوید که صدای ملت را شنیده است، اما دیگر دیر شده باشد و ما شاهد جنگ داخلی و برادرکشی و رشد استبدادی نوین می‌شویم.

شکل دیگر برخورد جنبش به سخنان رهبر می‌تواند به حالت یک « افسردگی و دلمردگی» عمومی باشد که در حرکت «پدر عمومی» نوعی پس‌زدن احساسی خویش و خواست‌های خویش را می‌بینند. این افسردگی در واقع یک خشم فروخفته است و هر زمان می‌تواند به حالت «شیزویید» طغیان و خشونت تبدیل شود. در این حالت «افسردگی عمومی» و عدم حرکت رهبران جنبش، آنگاه در واقع جنبش ناتوان از اجرای تولد دوباره و یک پوست‌اندازی بهتر می‌شود. آنگاه جامعه ما که با شروع مناظرات و انتخابات به یک وحدت در کثرت نو و یک شادی نو دست یافته بود و دولت و جامعه مدنی به یکدیگر نزدیک شده بودند، بار دیگر از هم دور می‌شوند و جامعه در زیر این خاکستر افسردگی در حال پولاریزه شدن ( دو قطبی شدن) مداوم و اسیر رشد میل «پدرکشی یا پسرکشی» و گرفتار حالات پارانویید و خشم نارسیستی می‌شود. شکلی از این حالت افسردگی می‌تواند در واقع به این گونه باشند که رهبران جنبش و یا جنبش به حالت پسری که توسط پدر پس زده شده است، دچار حالت «خودزنی» شود و بخواهد با تبدیل خویش به یک «شهید» و یا با حالت « سرخوردگی» خویش در واقع به پدر نشان دهد که به خواست او و نفی خویش تن می‌دهد. این حالت نیز می‌تواند به حالات مختلف مذهبی و یا سیاسی رشد کند.

در حالت بالغانه برخورد به سخنان رهبر بایستی اکنون جنبش و رهبری جنبش اسیر این حالت «افسردگی» یا اسیر خشم و میل نفی پدر و قانون و «پدرکشی» نشود، بلکه با توجه به شرایط کنونی به اشکال مختلف قانونی و مدنی به بیان خواسته خویش ادامه دهند، بدون آنکه خویش را به «گوسفند قربانی» تبدیل کند. دولت و رهبری نیز بایستی مانع حمله گروه‌های فشار به این جنبش شود و در حقیقت تلاش کند که این تحولات و رشد دو قطبی شدن جامعه ما بیشتر به شکل مدرن و بر اساس وحدت مشترک و وفاداری به حرکت در چهارچوب قانون و به شیوه مسالمت‌آمیز صورت گیرد. از‌ین‌رو آقای احمدی‌نژاد بایستی اکنون به عنوان رئیس جمهور کنونی سعی در ایجاد این زمینه کند و مانع سرکوب جنبش توسط نیزوهای ضد شورش شود.. از طرف دیگر شورای نگهبان بایستی نشان دهد که او نیز خواهان رشد این قانون‌گرایی و حرکت در چهارچوب قانون است و به خواستهای بر حق کاندیداها رسیدگی کند. با آنکه احتمال حرکتی اینگونه از سوی شورای نگهبان، پس از سخنان رهبری، اندک است، اما هنوز هیچ چیز کامل مشخص نشده است و حرکات بالغانه جنبش می‌تواند تاثیرات خویش را بر کل تحول بگذارد.

سخنان رهبری در واقع شکاف قدرتی و چالش نظری و قدرتی میان نگاه‌های مختلف درون حاکمیت و جنبش مدنی را به وضوح به نمایش گذاشت. درک این شکاف و ایجاد یک جنبش مشترک برای دست‌یابی به خواستهای حدااقلی و درازمدت، وظیفه کنونی جنبش و جامعه مدنی است. وظیفه مشترک دولت و جنبش مدنی و نیز رهبری، اجرای این چالش کوتاه مدت و درازمدت بر بستر یک برخورد بالغانه و همراه با نقد و احترام به طرف و رقیب متقابل است .زیرا یکایک ما در نهایت دارای این هدف مشترک هستیم که هیچکدام خواهان خشونت و تکرار خطای عمومی « چرخه طغیان و سرکوب» نیستیم.

شیوه غلط این است که به قول لکان فرد اسیر حالت و رابطه«رئال یا کابوس‌وار» با نگاه « غیر بزرگ» مثل نگاه رهبر یا آرمان خویش شود و دست به قتل و کشتار رقیب و یا دست به حالات «شهیدطلبی و قربانی‌کردن خویش برای آرمان» بزند. یک نمونه این حالت تیراندازی توسط نیروی بسیجی بر روی ملت است. یا اسیر حالت نارسیستی شیفتگانه/ متنفرانه با « دیگری» شود و خویش را بزرگ بنامد و دیگری را بد و زشت یا خس وخاشاک بنامد. خوشبختانه آقای احمدی‌نژاد این حرف خویش را پس گرفت. شیوه درست، حرکت پارادکس و بالغانه و ارتباط «سمبولیک» با « غیر و دیگری» است که این به معنای ادامه انتقاد و چالش عمومی بر بستر رواداری متقابل و احترام متقابل است. (3)

بنابراین جنبش و کاندیداها بایستی اکنون خلاقیت مدرن خویش را نشان دهند و از یک سو به شیوههای مختلف به دفاع از خواست خویش ادامه دهند و همزمان به دام چرخه «طغیان و سرکوب» نیافتند. آنها همچنین نباید به دام حالت «فلج شدن و افسردگی» به خاطر سخنان رهبری نیافتند بلکه دقیقا با ارجاع به سخنان رهبر و موضوع ضرورت توجه به قانون و وحدت، از خواست خویش دفاع کنند تا قانون و وحدت به وجود آمده ضربه نخورد و حماسه انتخابات به فاجعه خشم و پارانوییای جمعی تبدیل نشود. از طرف دیگر این جنبش و رهبران مختلف آن بایستی به اشکال مختلف مذهبی و یا مدنی از رهبر و یا دولت و جامعه بخواهند که میان فرزندانش مساوات را رعایت کند و سخنان همه را بشنود و خواهان مناظره و چالش عمومی و در چهارچوب قانون در این زمینه باشند. در این مسیر است که هم اختلاف نظرها هر چه بیشتر بیان و مطرح می‌شود و همزمان یک رواداری مدرن و وحدت نو رشد یابد. زیرا مسلم است که این تحولات اجتناب ناپذیر هستند. اکنون دولت بایستی یا به شیوه «چینی» به سرکوب جنبش بپردازد و خود تحولات را به عهده بگیرد و یا جنبش هرچه بیشتر بلوغ خویش را نشان دهد و راههای نویی برای بیان خویش بیابد و از قدرت طنز و خلاقیت ایرانی و شوخ چشمانه خویش برای عبور از فانتزی خشمگینانه و یا حالات افسردگی عبور کند. ادامه «الله اکبر» پس از سخنان رهبر و خواست ادامه تظاهرات توسط کروبی و غیره نمادی از این تحول است. اما جنبش مدنی نباید اسیر میل تبدیل خویش به « قربانی و شهید تحول و خواست پنهان پدر خشمگین» بگردد.

موضوع مهم نیافتادن جنبش و دولت در حالت «پدرکشی یا پسرکشی»، «افسردگی و احساسات دوسویه هراس و انتقام» و سرکوب و پارانوییای متقابل است. جامعه ما در حال یک تحول عمیق و بنیادین است و این تحول اجتناب‌ناپذیر است. موضوع، نوع و حالت این تولد دوباره و پوست‌اندازی مدرن جامعه ما و بدون تلفات انسانی و ملی است. این تولد دوباره اکنون بایستی با حدااقل صدمات صورت گیرد و این بدان معناست که برای اولین بار ما بایستی، برای ایجاد این وحدت در کثرت مدرن، درازمدت بیاندیشیم، هر چه بیشتر خلاق و مدرن بیاندیشیم و خواهان رشد بحث و چالش عمومی درباره همه مباحث و مسائل باشیم. وحدت سنتی شکسته شده است و اکنون یا ما با عبور از این بحران به حالت یک وحدت مدرن، به حالت یک وحدت در کثرت مدرن و چالش مدرن بر « بستر قانون و برای تحول قانون» دست می‌یابیم و یا برای دست‌یابی به یک حالت وحدت سنتی و سرکوب مخالف، دست به سرکوب یکدیگر می‌زنیم و باعث تبدیل تحول مدرن ایران به یک انفجار خطرناک می‌‌شویم. حافظه تاریخی و بلوغ یکایک ما و میل مشترک و همگانی حرکت مسالمت‌آمیز و در چهارچوب قانون بایستی یکایک ما را ، از دولت و رهبر تا جنبش مدنی را، وادارد که بدنبال عبور مدرن از این بحران باشیم وگرنه این تحول جدید و حماسه حضور جدید تبدیل به یک فاجعه جدید اجتماعی و سیاسی خواهد شد.

ادبیات:

1/ http://sateer.de/1981/06/blog-post_…

2/ liyod de Mause: Grundlagen der Psychohistorie. S. 88-100

3/ از بحران مدرنیت تا رقص عاشقان و عارفان زمینی. داریوش برادری. ص. 58

مطالب مرتبط

+ There are no comments

Add yours