در مقدمهی “فرصتی برای بازنگری”(۱) که اخیراً در سایت مدرسه فمینیستی منتشر شده است، هدف از تنظیم و تدوین این متن چنین بیان شده است: “در آستانهی روز جهانی زن- 8 مارس- (۱۸ اسفند ماه ۱۳۸۶) قرار داریم. در این ایام فعالان جنبش زنان معمولاً کارنامهی فعالیتهای خود را مورد سنجش و بازبینی قرار میدهند تا ببینند چه انجام دادهاند، چه دستاوردهایی داشتهاند و دچار چه بنبستهایی شدهاند. سنجش عملکردها به این منظور که بتوانند فعالیتهای خود را بر مبنای مشکلات و دستاوردهای یک سالهشان بازتعریف کنند و رهتوشهای برای سال دیگر که از پی آن میآید جمعکنند تا در پیچ و خمهای راه دشوارشان حساب شدهتر قدم بردارند.”
بر مبنای این تعریف، اولین انتظار خواننده این است که همانطور که در این مقدمه آمده “کارنامهی فعالیتهای فعالان جنبش زنان”، کارهای انجام شده در عرصههای گوناگون، بازدهی و راندمان آن در معرض دید و قضاوت همگان قرار گیرد. اما در پاراگراف بعدی و در اولین قدم، نویسندگان مقاله، فعالیتهای فعالان جنبش زنان را محدود به کمپین یک میلیون امضاء میکنند و در ادامه، این کمپین یک میلیون امضاء است که معادل “جنبش” قرار گرفته و با موقعیت انحصاری که در این بازنگری به دست آورده، به زعم ویرایشگران، عملاً هویت آن در جایگاه هویت “جنبش زنان” قرار میگیرد. اما در سراسر مقاله به این سؤالات پاسخ داده نمیشود که به طور مشخص کمپین یک میلیون امضاء این امتیاز ویژه را در این بازنگری از کجا کسب میکند؟ آیا کارنامهی خود را ارائه میدهد تا این نتیجهگیری را معقول جلوه دهد؟ آیا در این مقاله و مقالات دیگری از این دست که نقشی حماسی به این کمپین میدهند، حتی در یکی از گزارشهای مربوط به آن حداقل آماری از تعداد امضاهای جمعآوری شده داده میشود؟ آیا از تعداد افرادی که با آنان صحبت شده و عکسالعملهای مثبت و منفی آنان و … صحبتی میشود؟ بر چه مبنایی در این مقاله مطالبی از این دست به عنوان رهآوردهای کمپین یک میلیون امضاء طرح میشود؟ به طور نمونه:
◀️ ” جنبش یک میلیون امضاء در تجربه مبارزه اجتماعی و دمکراتیک در کشور ما از موارد نادری است که توانسته است در حرکتی که زنان مبتکر و طراحش بوده اند، مردان را جذب کند”
و حتی اعطای جایزهی اولاف پالمه به مجموعهی فعالیتها و تلاشهای پروین اردلان، به حساب کمپین یک میلیون امضاء گذاشته میشود:
” اعطای جایزه معتبر اولاف پالمه به پروین اردلان از فعالان جنبش یک میلیون امضاء و از اعضای مرکز فرهنگی زنان، نمونه دیگری از حمایت و قدردانی جنبش بین المللی زنان از جنبش یک میلیون امضاء و تلاش های یکی از کنشگران خستگی ناپذیر آن است.”
بگذریم از این واقعیت که اعطای این جایزه به پروین اردلان از سوی جنبش بینالمللی زنان نبوده است.
شیوهی برخورد نویسندگان این مقاله با کمپین یک میلیون امضاء و اسطوره ساختن از آن شاید بتواند در نوشتاری تهییجی و تبلیغی برای کمپین مفید باشد. اما در مقالهای که تحت عنوان بازنگری نوشته میشود و خواننده انتظار بررسی عمیقتر و دقیقتری دارد، نه تنها تأثیری مثبت بر جا نمی گذارد، بلکه سئوال برانگیز است.
در واقع تنها فاکتهایی که ارائه میشود، آنجایی است که به جای کارنامهی جنبش زنان و یا حتی کمپین یک میلیون امضاء، کارنامهی حکومت جمهوری اسلامی در اعمال سیاست سرکوبگرانهاش ارائه میشود. اما در آنجا نیز به جای پرداختن و یا حتی اشاره به بحرانی که رژیم در عرصههای مختلف اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در درون کشور و در عرصهی بینالمللی با آن درگیر است و در نظر گرفتن جنبش زنان به عنوان یکی از عرصههایی که رژیم را با بحران روبرو ساخته، کمپین یک میلیون امضاء است که رژیم را به وحشت انداخته است.
“چرا که در یک ساله اخیر جنبش زنان با ورود به مرحله ای تازه که با شکل گیری کمپین یک میلیون امضاء همراه بود، با دگرگونی ها، چالش ها و دشواری های بسیاری مواجه شده است. گسترش و نفوذ گفتمان برابری و مطالبات کاملا مشخص زنان (در قالب کمپین یک میلیون امضاء و نیز کمپین های دیگر) به عرصه عمومی، سبب شد که واکنش ها نسبت به جنبش زنان نیز گسترده تر شود و ابعادی خشونت بار و جدید به خود بگیرد.”
این در حالی است که جمهوری اسلامی در سال گذشته نه تنها تهاجم به جنبش زنان را گسترش بخشیده، بلکه این سیاست را در مورد جنبش دانشجویی، کارگری و حتی آحاد گوناگون مردم به بهانههای گوناگون در پیش گرفته است. بنابر این علت آن نمیتواند کمپین یک میلیون امضاء و نیز کمپینهای دیگر در چارچوب جنبش زنان باشد. چه بسا جنبش زنان قبل ازطرح عمدهی کمپین یک میلیون امضاء، با اشکال اعتراضات خیابانی از جمله ۲۲ خرداد و ۱۳ اسفند، هراس بیشتری در دل صاحبان قدرت در جمهوری اسلامی انداخته و انعکاس این اعتراضات در سطح جهانی نیز بسیار بیشتر بود. گواه این امر احکام سنگینی است که شرکتکنندگان در این مراسم که از فعالان کمپین نیز بودهاند، نه به دلیل کمپین، بلکه به دلیل شرکت در آن تجمعات دریافت کردهاند.
اما اگر از این فرض حرکت کنیم که تعداد دستگیریها به کمپینی مشروعیت کسب عنوان “جنبش” را میدهد، چرا از مقاومت و دستگیری صدها هزار زن و دختر و چه بسا مردان در مقابل سیاست تحمیل حجاب و پوشش به عنوان جنبش ضد حجاب (حداقل طبق تعریف حکومتی حجاب) یاد نمیشود؟ چرا در این بازنگری به این مورد تنها در چارچوب طرح امنیت اجتماعی و “برخورد خشونت آمیز با حجاب زنان و دختران” اشاره میشود؟
آیا لازم نیست برای این که “راهکاری جدید” بیابیم، در بازنگری خود به گذشته صادقانه در نکات ضعف و قوت تعمق کنیم و از این نهراسیم که بگوئیم چه اشتباهاتی کردهایم؟ آیا کمپین نباید نه تنها در راهکارهای خود، بلکه در اصول تدوین شدهی فکری خود تجدید نظر کند؟ آیا با طرح سرکوب توسط رژیم میتوان از نقدی عقلانی شانه خالی کرد؟ آیا همین سرکوب رژیم هدف و شیوهی کمپین را زیر سؤال نمیبرد که به قول شیرین عبادی “شیوهی درخواست از نهادهای حکومتی، برای آن که در چارچوب مقررات خود، تعدادی از مواد قانونی را مورد تجدید نظر قرار دهند.” است؟
بازنگری مدرسهی فمینیستی چیزی نیست جز اسطورهسرایی در باب کمپین یک میلیون امضاء. اما به هر روی، اسطورهها زمانی متولد میشوند که حیاتی در جهان واقعی برایشان موجود نباشد و یا آخرین نشانههایشان در حال محو شدن باشند.
(۱) مدرسه فمینیستی /
http://feministschool.com/spip….
(۲) شیرین عبادی، آفرین به این استدلال /
http://www.we-change.info/spip.php?…
+ There are no comments
Add yours