مدرسه فمینیستی: هر چند در وضعیت بحرانی کنونی که پس از انتخابات و اعتراضات مدنی و عاری از خشونت مردم که متاسفانه از سوی نیروهای امنیتی به خشونت گرایید و به کشته و مجروح شدن عده ای و بازداشت گروه کثیری از شرکت کنندگان در اعتراضات و فعالان سیاسی و مطبوعات شد که به علت پاسخ گو نبودن مقامات مسئول یا مقام مسئول مشخص از تعداد دقیق قربانیان اعم از کشته شدگان ، مجروحین و بازداشت شدگان در تهران و شهرستان ها و وضعیت فعلی و سرنوشت نهایی آنان هیچگونه اطلاعی در دست نیست، طرح موضوع دستگیری تعدادی از فعالان جنبش زنان و درخواست آزادی آنان اندکی انتزاعی به نظر می رسد اما اگر از منظری دیگر به وقایع بنگریم و ضجه ی مادران داغدار و یا نگران و بیخبر از سرنوشت فرزندانشان و زنانی که شوهرانشان در بند هستند و آنها ” یا زینب ” گویان و اشک ریزان از مقابل زندان اوین به مقابل دادگاه انقلاب و دادسرا ها در رفت و آمد هستن توجه کنیم به این واقعیت تلخ می رسیم که در تمامی این رویداد های ضد مردمی همچون همیشه ی تاریخ، زنان در قالب مادر، همسر و … قربانی ردیف اول بوده اند. شاید این خود توجیهی در جهت طرح بازداشت فعالان جنبش زنان باشد. علاوه بر این، بازداشت این زنان نه در تظاهرات خیابانی بلکه در محل کار و نه در حین انجام عمل غیر قانونی بلکه در مکانی مجاز و علنی و در فعالیتی مجاز و قانونی انجام شده است.
طی سالهای اخیر جنبش زنان از هر طیف و با هر باور و اندیشه سیاسی ، مدنی ترین و غیر خشونت آمیز ترین روشها را برای طرح خواسته های خود به کار گرفته و متاسفانه با خشونت مواجه بوده است تعداد زنانی که به دلیل فعالیت جهت رفع تبعیض های قانونی بازداشت ، ممنوع الخروج و یا به حبسهای طولانی محکوم شده اند را در نظر آورید و بر آن بیفزایید تعداد دختران و زنان بازداشت شده در جنبش های دانشجویی و اعتراضات کارگران و معلمان و تجمع صلح آمیز اول ماه می و باز بر آن بیفزایید حال و روز آن گروه از مادران و همسران و دختران و کودکان بازداشت شدگان اخیر را که از این دادگاه و از این دادسرا به آن دادسرا سر گردانند تا خبری از فرزندان ، شوهران ، پدران و مادرانشان بگیرند و حال و روزی بهتر از عزیزان در بند خود ندارند. حال و روز مادرانی که در هفته های اخیر برای خبر گیری از حال فرزندانشان خاک زمین مقابل زندان اوین یا دادگاه های انقلاب و یا دادگاه های عمومی را بر سر کردند و عاقبت با خاک گورستان پیکر عزیزانشان را پوشانده اند بی آنکه اجازه داشته باشند در عزای جگرگوشه هایشان ناله و ضجه آن گونه که می خواهند سر دهند.
اما به راستی جرم ژیلا بنی یعقوب، شادی صدر، شیوا نظرآهاری، مهسا امر آبادی، کاوه مظفری ، بهمن احمدی امویی و… چیست؟ شغل روزنامه نگاری و خبر رسانی که وظیفه ی تعریف شده ی هر خبر نگاری است یا گناهشان فعالیت در جنبش زنان در چهارچوب قوانین موجود و تلاش برای جمع آوری نظر مردم و تحویل آن به قوه مقننه و پیشنهاد اصلاح مواد تبعیض آمیز قوانین اساسی و مدنی. آیا اینان تنها به این دلیل که جهانیان نحوه ی عملکرد شان را ستوده اند که نهایتا در جهت تحکیم کیان خانواده است که در قانون اساسی نیز بر آن تاکید شده است، عوامل بیگانه اند؟ آیا اطلاعات طبقه بندی شده ای در دسترس این خبرنگاران بوده که با افشای آن برای بیگانگان با اتهام جاسوسی روبرو هستند؟ آیا اعمال ایشان در شکل فعال جنبش زنان یا خبرنگار امنیت ملی را در کشوری که مسئولانش از قدرت و موقعیت مستحکم خود در جهان دم می زنند به خطر انداخته است؟
آقایان و مسئولان محترم در هر کجا و در هر مقام که هستید لحظه ای فقط لحظه ای مقام و موقعیت و جنگ قدرت را فراموش کنید و به این بیاندیشید که اگر ژیلا بنی یعقوب که به زخم اثنی عشر مبتلاست و از آسم مزمن رنج می برد، دچار حمله های تنفسی شود، اگر دختر ده ساله ی شادی صدر که بی تابانه مادر، مادر می کند، برای همیشه به پریشانی مبتلا شود، اگر شیوا نظر آهاری و مهسا امرآبادی و دیگران و دیگران بلایی بر سرشان بیاید و به جرم گناه ناکرده دچار صدمات جسمی و روحی شوند، شما باید پاسخگوی نه تنها فردای این مردم که همه ی تاریخ باشید.
ضجه ی این مادران در جستجوی فرزند، این همسران شوهر در بند و این کودکان مادر اسیر را بشنوید و همه ی در بند شدگان از جمله ژیلا بنی یعقوب ها ، شادی صدرها، شیوا نظرآهاری ها، مهسا امر آبادی ها ، کاوه ها، بهمن ها، سلطانی ها ، دادخواه ها، باستانی ها و … را آزاد کنید. جنازه ی کشته شدگان را به خانواده هایشان تحویل دهید و بگذارید برای عزیزانشان عزاداری کنند. کمترین دستاورد چنین کنشی تا حل نهایی بحران موجود، شاید مرهمی بر زخم های عمیقی باشد که بر پیکره جامعه وارد آمده و اگر فکری برای آن نشود می تواند به فاجعه تبدیل شود.
+ There are no comments
Add yours