مدرسه فمینیستی:فیلم “در باره ی الی …” ساخته “اصغرفرهادی” فیلمساز ماهر سینمای اجتماعی ،متاسفانه به موقع اجازه اکران عمومی نیافت و اکران همزمان آن با حوادث اخیر موجب شد تا توجه در خور به آن میسر نشود. با این وجود، دغدغه ی نوشتن در باره آن مرا رها نکرد. در این نوشته از واژگان حوزه ی فیلم و سینما خبری نیست. این نوشته واگویه فیلم است با نمایاندن برخی جنبه ها و جزئیات، برای آنان که از نظرگاه زنان فیلم را دیده اند یا علاقمند به غور در آن هستند. البته نمی توان با بررسی و تفسیر بیمارگونه ی هر چیزی از دیدگاهی فمینیستی موافق بود، و از طرفی اصرار بر جایگاه مستقل ادبیات و هنر هم که جای خود دارد. اما مگر نه اینکه ادبیات و هنر قادر است همه دغدغه های ما را در خود بگنجاند، و اگر زبان هنرمندانه خود را بیابد گنجایش بیشتر از اینها را هم داشته باشد. از ما بگوید و بر ما!
و اگر ما از فمینیسم نرِمیم و آن را دیدگاه زنان بدانیم و زنان را نیمی از جامعه، آنهم بخشی با مشکلات قابل تأمل، پس آنگاه به بیراهه نرفته ایم اگر زن را مرکز توجه خود قرار دهیم و بر هرآنچه که کم توجهی به او/زن جامعه را دچار خسران کرده، انگشت بگذاریم.
فیلم از تاریکی درون صندوق صدقات شروع می شود، و تاریکی داخل تونل جاده شمال و هلهله شادمانی خانواده هایی که به مسافرت و تفریح می روند. اسکناس هایی مرتبا به سیاهی داخل صندوق _ لابد به قصدِ استمداد دفع بلا از دل تاریکی آن_ سرازیر می شوند، اما بلا دور نمی شود یا آنطور که باید دور نمی شود!
سپیده(گلشیفته فراهانی) به همراه همسر، دختر کوچکشان و “الی”، معلم جوان مهد او، از جمله چند خانواده ی جوانی هستند که با هم به شمال می روند. سپیده، الی را همراه خود آورده تا او را با یکی از دوستانشان _احمد_ که از آلمان آمده و قبلا زنش را طلاق داده آشنا کند. [عصر همان روز فرصتی پیش می آید و آنها داخل ماشین با هم صحبتی می کنند. الی از او که پشت رل نشسته می پرسد چرا زنش را طلاق داده و او در حالیکه آدامس می جود به مزاح می پرسد کدام یکی را؟! و باز با بی خیالی راجع به زنش صحبت می کند و گفته ی او را برای پایان دادن زندگی زناشویی¬اش، ابتدا به زبان آلمانی، سپس به فارسی بیان می کند که از نظر او یک پایان تلخ بهتر از یک تلخی بی پایان است. و الی هم این گفته را تصدیق می کند.] این جمع قرار است به ویلایی که در جنگل رزرو کرده¬اند بروند اما سپیده توانسته ویلا را تنها برای یک روز رزرو کند و وقتی آنجا، بقیه هم متوجه موضوع می شوند، از سر ناچاری به رفتن به ویلایی نه چندان قابل اتراق در ساحل رضایت می دهند. بخش اول فیلم به شکلی چنان طبیعی در دلخوشی آنها سپری می ¬شود که تماشاگر را مسحور بازی طبیعی بازیگران و صحنه های پرشور آن می کند.
صبح روز بعد سپیده با یکی از زنها که دختر کوچک و پسر بزرگتر او نیز به همراه دختر سپیده در ساحل مشغول بازی هستند و سپردن آنها به جوانترین زن که بچه ای ندارد به قصد خرید می روند. آنها الی را که می خواست همراهشان برای خرید بلیط برود منصرف می کنند. الی می گوید که مادرش نگران می شود و بیشتر از این نمی تواند بماند و هر طور شده باید برگردد. اما سپیده رضایت نمی دهد. اتفاق پس از رفتن مادران بچه ها و در حالی رخ می دهد که مردها مشغول بازی والیبال هستند و زن جوان هم با سپردن هر سه بچه¬ به الی، داخل ویلا می رود. الی برای هوا کردن بادبادک دختر سپیده، در ساحل به او کمک می کند. دوربین بادبادک را نشان می دهد که الی آن را شادمان هوا می کند و نه چهره ی الی را. در این اثنا فقط خنده¬ های الی را می شنویم. بادبادک آرام آرام رها می شود و اوج می گیرد، گویی این خود الی است که اوج می گیرد و رها می شود، تنها در آخر او را می بینیم که با شور و شوق نخ بادبادک را دستِ دخترک می دهد و می گوید که کار دارد و باید برود!
در این حین دختربچه ها، بزرگترها را خبر می کنند که “آرش”، تنها پسربچه فیلم در حال غرق شدن است. در حالی که پدر او بیشتر از بقیه سرگرم بازی است و دختر کوچکش را که گریه¬ کنان آمده و باز زبان کودکانه اش نام برادرش را تکرار می کند، به بازی ترغیب می ¬کند که آرش را ولش کن، برو دنبال بازیت. اما ناباوری به سر می آید. صحنه به یکباره عوض می شود و فیلم چنان دلشوره ای ایجاد می کند که می تواند تماشاگر را هم غرق کند! تا اینکه آرش را نجات می ¬دهند. اما …
اما این بار اثری از الی نیست! او به یکباره گم شده است. پس از کش و قوسهای فیلم و با بی نتیجه ماندنِ تلاشها برای یافتن او، حادثه را با استفاده از تلفن همراه الی به شماره ای که گمان می کنند شماره برادر اوست خبر می دهند. اما او نامزد الی است! مدتی طول می کشد که او خود را به آنجا برساند. او بسیار دل نگران است و وقتی می فهمد الی گم شده دلهره و حزن، هر دو را با خود دارد. اما وقتی متوجه علت آوردن الی به این جمع می شود برخوردی خشن با احمد می ¬کند. کمی که آرام می شود، می خواهد با سپیده _یعنی شریک جرم! او_ تنها صحبت کند. به نظر من، صحنه دیدار آنها قابل تأمل است و چشمگیر. سپیده پس از شستن صورت خود، آشفته¬حال و با تأنی به آشپزخانه¬ی نیمه خالی که میزی در وسط آن با چند صندلی قرار دارد و نامزد الی در آن سرپا ایستاده و منتظر است، وارد می ¬شود و با ترس می پرسد که می تواند بنشیند یا نه؟ صحنه درست، صحنه¬ ی بازپرسی از یک متهم را تداعی می ¬کند. زنی که همدست زن دیگر است که به خودی خود متهم است، و بازپرس و مدعی مردی است ایستاده و آماده بازجوئی. پس از گفت¬و گوی اولیه، سپیده به او هم پیشنهاد می ¬کند که بنشیند و او هم می ¬نشیند که با تعبیر آن می ¬توان گفت، که او یعنی مرد/همسر/نامزد نمی ¬تواند از موضع بالا و ناهمتراز با زن به موضوع بنگرد، که او هم مقصر است! نامزد الی تنها می ¬خواهد بداند که وقتی سپیده به او چنین پیشنهادی کرده، آیا او نگفته که کسی را دارد. سپیده می ¬گوید نه. او می ¬گوید که سه سال براش همه کار کردم.
کل فیلم در دو بخش ارائه می ¬شود: در اوج دلخوشی و بگو بخندِ شخصیتهای آن و دیگر بار همین شخصیتها را پس از پیدایی عامل/عوامل تنش ¬زا _غرق شدن آرش و گم شدن الی_ می ¬بینیم و در نهایت تشویش¬ و اضطراب. [در هردو بخش ایفای نقش بازیگران خیره¬کننده است و نشان از مهارت قابل تحسین آنها و کارگردان فیلم دارد.] همین شرایط تنش ¬آلود است که موجبات کاوش در شخصیتها را فراهم می ¬آورد. همه¬چیز به¬هم می ¬ریزد و آنها را به¬هم می ¬ریزاند و درونشان را فاش می ¬کند. در اینجاست که شاهد خشم و پرخاشگری مردان با همسران، کودکان و با یکدیگرهستیم. حتی شوهر سپیده بعد از اینکه می ¬فهمد او از نامزد داشتن الی مطلع بوده، ناخواسته دست روی او بلند می ¬کند. اما زن¬ها با اینکه بسیار پریشان¬حالند و سراسیمه، برخورد منطقی¬تری دارند. سپیده، کنشگرترین زن فیلم، بیشتر از همه احساس مسئولیت توأم با احساس گناه می ¬کند، اما تا انتها منطق خاص خود را از دست نمی ¬دهد و می ¬خواهد که گره¬گشا باشد.
دو چیز در هردو بخش مشترک است: رأی¬ گیری و سطحی¬ نگری! در ابتدا آنها برای اینکه در همان ویلا بمانند یا نه، رأی¬گیری می کنند. و جالب اینکه فقط اختلاف بین یک زوج تا آخر داستان رخ نمی ¬دهد: میان زن و شوهر جوانی که به هنگام نظرپرسی، زن با خنده می ¬گوید هرچه شوهرم بگوید!! رأی گیری بخش دوم برای نحوه¬ ی گفتن ماجرا به نامزد الی است. همین رأی¬ گیری¬ها حاکی از تلاش آنها برای رفتاری مدنی است.
اما آنها همچنان سطحی¬ نگرند و بدون شناخت و تعمق نظر می ¬دهند. در بخش اول می ¬بینیم که جمع، در همان روز اول در مورد الی نظر مساعد می ¬دهد، با اینکه هیچ در مورد او نمی ¬دانند و او را به صفاتی نظیر خوب و خونگرم … توصیف می ¬کنند و مناسب برای ازدواج با احمد. اما به یکباره بعد از مطلع شدن از قضیه او فورا متهم می ¬شود و گناهکار. در بخش دومِ فیلم هم، طرز تلقی آنها از نامزد الی است که او را بسیار سربزیر و خوب می ¬خوانند و اینکه الی چطور توانسته باوجود چنین مرد نازنینی، دست به چنین کاری بزند.
در این حین پلیس اطلاع می ¬دهد که زنی را پیدا کرده¬ اند و نامزد الی باید برای شناسائی برود. او با جسد خیس الی در سردخانه¬ مواجه می ¬شود. ما هیچ چیز بیشتری در باره الی نمی ¬دانیم. می ¬دانیم که او با شوهرش زندگی نمی ¬کند، او با مادرش راجع به برگشتن به خانه صحبت می ¬کند و اینجا همراه این جمع هم از سر خوشگذرانی نیامده و وقتی با او در مورد احمد شوخی می ¬کنند یا در این باره پچ ¬پچ می ¬کنند او ناراحت و معذب می ¬شود. باقی ماجرا در ابهام است اما طبیعی است چنین فکر کنیم که او که از نامزدش دوری می ¬کند بدش نمی ¬آمده با کس دیگری آشنا شود. سپیده هم، چون می ¬دانسته او چندان علاقمند به نامزدش نیست برای نجات او از بن بست، چنین وارد ماجرا شده است.
هرچند همه¬ چیز در ابهام است، الی می خواسته بلیط بگیرد و برگردد، پس برای خودکشی هم اینجا نیامده اما شاید رهایی بادبادک تلنگری است به او و سوق دادنش به سوی چنین تصمیمی. حتی برخی تماشگران فیلم گمان می ¬کنند که او برای نجات آرش رفته اما کنار هم گذاشتن همین تکه¬های فیلم که از تلاطم مدام آن بیرون کشیده شده و نیز گفته¬ی آرش که در پرس و جوها می ¬گوید _موقع غرق شدن_ خاله الی به طرف او نرفته، می ¬توان گفت که الی به هر دلیل نمی ¬خواسته یا نمی ¬توانسته وارد زندگی مشترک [پس از سه سال نامزدی] شود و براحتی نیز نمی ¬توانسته از آن خلاص شود. او خلاصی را در جای دیگر می ¬جوید!
با مراجعه به جمله کلیدی فیلم _یک پایان تلخ بهتر از یک تلخی بی¬پایان است_ می ¬شود گفت که پایان تلخ برای زندگی زناشوئی یک زن آلمانی _به عنوان مثال در این فیلم_ می ¬تواند طلاق باشد اما برای یک زن ایرانی که حق طلاق ندارد و جدائی در جامعه او امری است تقبیه شده، می ¬تواند خودکشی نیز باشد!
اگر ماجرا از این قرار باشد، کارگردان یا فیلنامه¬ نویس می ¬توانست ابتکار دیگری هم به خرج دهد و به جای آرش یکی از دختر بچه ها را از غرق شدن نجات دهد. در این صورت این اتفاق صرفا، نه برای زیر و زبر کردن حال و هوای فیلم، و یا صحنه ¬ای که گم شدن الی را گنک و مبهم کند، می ¬بود بلکه می ¬توانست همین ماجرای فرعی هم با درونمایه ی اصلی آن پیوند یابد: که غرق شدن _مجازی_ می ¬تواند سرنوشت بعدی یک دختر بعد از ازدواجش باشد، ولو در کودکی از غرق شدن واقعی نجات یافته، و حاکی از دوری باطل.
هر چند پذیرش چنین سرنوشتی برای زن آنهم در چنین عصری بسیار دشوار می ¬نماید و فیلم از این لحاظ که زن را در آن چنین درمانده بیابیم، سرخورده¬مان می ¬کند اما همین سرخوردگی نقبی می زند به تاریکی زندگی برخی زنان ما و بخشی از واقعیت های تلخِ جامعه ی ما.
صحنه ی پایانی فیلم هل دادن خودرویی را نشان می ¬دهد که در ساحل گیر کرده، توسط همه ی آنهایی که به سفر آمده¬ اند و این یعنی همی همگانی برای گشودن گره ها ودرآوردن هرآنچه در گل مانده …
+ There are no comments
Add yours