درباره جنبش های جدید اجتماعی / سعید مدنی

19 مهر 1388

موج سبز آزادی: پدیده اجتماعی که از چند هفته پیش از انتخابات 22 خرداد تا امروز در خیابان‌ها شاهد آن هستیم، تفاوت‌های زیادی با جنبش‌های اعتراضی پیش از آن دارد. تلاش برای مشابه‌سازی این پدیده با آنچه در نهضت ملی و انقلاب اسلامی رخ داد یا تطابق آن با برخی شورش‌های شهری که در دهه 1370 در برخی شهرها مشاهده شد ، خطای بزرگی است که می تواند به بزرگنمایی یا تقلیل این پدیده منجر شود. در این میان نیروهای سیاسی-اجتماعی که از سال‌ها پیش در صحنه سیاسی ایران حضور فعال داشته‌اند، کاملا مستعد آن هستند تا به دلیل علاقه یا تمایل به تکرار آنچه در گذشته موفقیت و پیروزی قلمداد شده، یا به علت تسلط نگرش سنتی و کلاسیک به جنبش‌های اعتراضی، و همینطور خطای جزمیت ایدئولوژیک، در ارزیابی عوامل و منابع جنبش، قانون‌مندی‌ها و سازوکارها و همینطور اهداف و چشم‌اندازهای آن اشتباهات فاحشی مرتکب شوند. در گذشته دغدغه‌ی اصلی نیرو های سیاسی و اجتماعی آن بود تا از طریق تحلیل ساختار اقتصادی -اجتماعی و تحت تاثیر رویکرد ایدئولوژیک یکسان‌گرای خود درباره علل پدید آیی، استمرار و فراز و فرود جنبش‌های اعتراضی قضاوت کند. از قرن نوزدهم، پارادایم اصلی در تحلیل این جنبش‌ها، تضاد کار و سرمایه بود و برای فهم آن‌ها خاستگاه‌های طبقاتی‌شان ارزیابی می‌شد. همین امر سبب شد تا بسیاری از ابعاد فشارها و تعارضات اجتماعی نادیده گرفته شوند. در همین دوران مسئله اصلی، سازماندهی و تشکیلات جنبش بود که در اغلب یا تمامی موارد از الگویی سلسله مراتبی یا هرمی برخوردار بود. این سنت مارکسی تحلیل تحولات اجتماعی به تدریج و خصوصا به دلیل ناتوانی در ارزیابی حرکت های اعتراضی در کشورهای توسعه‌یافته غربی، عدم توفیق جنبش‌های مارکسیستی در آنها و بالاخره تحولات بلوک شرق رنگ باخت، اما از رسوبات آن پارادایم که هنوز هم راهگشا و غیر قابل انکار است، ضرورت علت‌شناسی پدیده‌های اجتماعی و جنبش‌های اعتراضی است.

در دهه‌های 1960 و 1970 الگوهای نیل به دمکراتیزاسیون تا حد زیادی تحت تاثیر تجارب اروپای قرن 19 و اوایل قرن 20 و کشورهای رها شده از استعمار پس از جنگ جهانی دوم بود و پس از آن به سرعت به سوی جنبش‌های مسلحانه در امریکای لاتین رفت، زیرا مقاومت رژیم‌های سیاسی در برابر تغییر، موجب شکل گیری جنبش‌های نخبه‌گرا و اراده‌گرا شده بود. به تدریج و با افزایش انعطاف در رژیم‌های اقتدارگرا و ایجاد فرصت‌های سیاسی جدید، جنبش‌های اجتماعی محوریت بیشتری در مدل‌های اعتراضی پیدا کردند. (1)

ماکس وبر تلاش کرد تا نقایص رویکرد مارکسی را در تحلیل همه‌جانبه جنبش‌های اجتماعی جبران کند و از این رو شناخت پدیدارشناسی مسائل اجتماعی را در دستور کار خود قرار داد و بر همین اساس برای ارزیابی آن‌ها شناخت ساختار بوروکراتیک جنبش‌ها و تغییرات داخلی حاصل از آنها را توصیه کرد. (2)

به تدریج پیوند دو سنت “مارکسی” و” وبری” رویکردهای نوینی را در تحلیل جنبش‌ها از جمله عوامل پدید آیی آنها، ویژگی‌ها و ماهیتشان و چرایی فراز و فرودها، تداوم یا ایستایی‌شان پیش روی صاحب نظران قرار داد. ” فشار، نابرابری، فقر، استبداد، زورگویی، کم یا زیاد همیشه در جوامع وجود دارند، اما اینها لزوما به بسیج منابع و جهت گیری عقلانی برای عمل منجر نمی‌شوند.” این گزاره یکی از مقدمات برای تحلیل جنبش‌های اجتماعی جدید شد.

پدیده‌های اجتماعی از جمله جنبش‌های اعتراضی را باید همچون موجودات زنده‌ای قلمداد کرد که در فرایند تحول خود دستخوش تغییرات جدی می‌شوند. این تغییرات در طول حیات سیاسی و اجتماعی یک ملت اشکال نوین و تظاهرات متفاوتی خواهند داشت و مضامین یا ارزش‌ها؛ معیارها و روابط درون آنها دائما تغییر می‌کنند، نظام‌های سیاسی یا تمایل به فهم این دگرگونی‌ها ندارند و یا اساسا از هشیاری لازم برای درک آنها برخوردار نیستند. یکی از اشتباهات مهم رژیم پهلوی در ارزیابی اعتراضات در جریان وقوع انقلاب اسلامی در فاصله سال‌های 1356 تا 1358 نشناختن تفاوت ماهوی اعتراضات در نهضت ملی و از آن مهمتر جنبش‌های مسلحانه نیمه دوم دهه چهل بود. (3)

نیروهای سیاسی نیز از این خطا مصون نیستند، زیرا چشم‌انداز، استراتژی و ملاک‌های دوری و نزدیکی آنها به سایر نیروها کاملا تحت تاثیر ارزیابی و شناختشان از جنبش‌های اعتراضی قرار دارد. اینها بخش‌هایی از ضرورت شناخت ماهیت اعتراضات کنونی و جنبش‌های اجتماعی جدید را تشکیل می‌دهند.

جنبش اجتماعی از مفاهیمی است که در عین بدیهی بودن معنا در تبیین و توضیح آن اختلاف نظر های جدی وجود دارد. این اصطلاح اشاره دارد به کوششی هماهنگ و مستمر که توسط یک یا چند گروه اجتماعی برای رسیدن به هدف یا اهداف مشترک دنبال می شود. معمولا اهداف جنبش های اجتماعی می‌تواند طیف وسیعی از حفظ،جایگزینی یا حتی انهدام یک نهاد اجتماعی را شامل شود. در تعریف فوق مسائلی همچون سازمان ؛ رهبری،استمرار ناگفته مانده است.

از دیگر تعاریف جنبش اجتماعی عبارت است از ” مبادرت جمعی به منظور استقرار نظمی نو در زندگی “. کنار زدن نظم موجود و تلاش به منظور ایجاد نظمی جدید معمولا خالی ار تنش و نا آرامی نیست،به همین سبب ریسک پذیری یکی از متغیر های مهم درجنبش های اجتماعی است که ربط وثیقی با انگیزه ها و عوامل توقف یا تداوم جنبش دارد. در کادر تعریف فوق جنبش های اجتماعی از رسوم وسنت های ویژه، رهبری و مدیریت، سازمان، تقسیم کار، ارزش ها و فرهنگ اختصاصی برخوردارند و در تلاش اند تا در استمرار حیات اجتماعی و در پیوند و ارتقای گذشته طرحی نو دراندازند.

اما فارغ از برخی ویژگی های عمومی جنبش های اجتماعی که در تعاریف مورد اشاره ملاحظه می‌شود مثل کنش جمعی، سازمان، رهبری، استمرار، هدف و قواعد و رسوم، مفاهیم و معانی متفاوت دیگری نیز در تعریف جنبش اجتماعی مورد توجه قرار گرفته است.

” آلن تورن ” از جمله جامعه شناسانی است که به تحلیل جنبش های اجتماعی پرداخته است، از دیدگاه او جنبش اجتماعی را به وسیله ی سه اصل می‌توان تعریف کرد : ” هویت جنبش “، “موضوع مبارزه ” و “چشم انداز یا مد ل اجتماعی جنبش ” که هدف نهایی آن محسوب می‌شود. منظور از هویت ؛ شناخت ماهیت جنبش است و اینکه سخنگوی چه کسانی است ؟ مبارزه،با آنچه پیش روی جنبش است و مانع تحقق اهداف و خواست های آن است، معنی می‌شود. چشم انداز به توضیح آنچه جنبش در سپهر اجتماعی برای تحقق آن کنش جمعی کند، را توضیح می‌دهد.

هویت گرایی یکی از مباحث و موضوعات مهم در شناخت جنبش های اجتماعی است. جنبش اجتماعی به مثابه یک کنش جمعی و گروهی،مستلزم آگاهی مشترک، احساس همدلی و وابستگی به گروه یا جماعت و یا حتی موضوعی اجتماعی است که من و شما را از دیگران متمایز می‌سازد. در اعتراضات اخیر همه ی کسانی که خود را در پیوند با جنبش اعتراضی سبز می‌دانند، هویتی فراگیر را تشکیل می‌دهند که شامل میلیون ها نفر پیر و جوان، از طبقات مختلف اجتماعی و فرهنگ های متفاوت است. شاید به همین دلیل مهندس موسوی در آخرین سخنرانی خود بر تعریف و تبیین این هویت در قاب یک منشور اجتماعی تاکید کرده است. هویت کیستی فرد و هویت و جایگاه او را نسبت به سایر افراد جامعه که آن هویت را نپذیرفته اند، تعیین می‌کند. اینکه هویت چگونه و تحت تاثیر چه عواملی شکل می‌گیرد موضوع دیگری است که باز هم در توضیح مفهوم جنبش اجتماعی کمک زیادی می‌کند. دسته ای از صاحب نظران معتقدند هویت همان باور ها و اعتقاداتی است که افراد انگیزه و توانایی کافی برای دفاع از آن ها را دارند. این دیدگاه بر عناصر ذهنی در شکل گیری هویت تاکید دارد و این ذهنیت را از وضعیت زیست اجتماعی افراد تفکیک می‌کند. به نظر شما هویت جنبش سبز از چه ابعاد ذهنی برخوردار است ؟ آیا می‌توان آن را از حیات سیاسی و اجتماعی تفکیک کرد ؟

رویگرد دیگر، مفهوم هویت را در سایه تعیین ساختار های اجتماعی توضیح می‌دهد. بر خلاف دیدگاه پیشین، این نظریه معتقد است تحت تاثیر شرایط کلان سیاسی، اجتماعی و فرهنگی هویت شکل می‌گیرد، بنا بر این هویت گروه ها بازتاب شرایط سیاسی- اجتماعی و تقسیم کار در روابط اجتماعی و نهاد های مهمی همچون خانواده، دولت،دین، نظام آموزشی و ساختار قدرت است. هویت طبقاتی، هویت های زیست شناختی ( جنسیت، قومیت، سن ) و هویت های وسیع تر مبتنی بر منافع مشترک ملی همه حاصل شرایطی است که افراد در آن به سر می‌برند و نسبت به آن حساسیت دارند. در جنبش های اجتماعی جدید که پس از این به آن ها خواهیم پرداخت هویت در قالب جنبه های نمادین و فرهنگی به شکل نیرومندی بروز و ظهور پیدا می‌کنند و قادرند نظام های معنایی مسلط و فرهنگ غالب را به چالش کشند. (5) به این ترتیب جنبش های اجتماعی جدید به نحو جدی دگرگونی های بنیادین در ساختار و باور های فرهنگی پدید می‌آورند.

در یک قالب کلی موضوع مبارزه جنبش های اجتماعی را می‌توان منافع مشترک قلمداد کرد. گاه این منافع مشترک را در معنای عام و توصیفی در هر جنبش اعتراضی از گذشته تا امروز می‌توان یافت و گاه در کنار سایر ویژگی های مدرن اعتراض و تحرک اجتماعی از جمله دور هم جمع شدن، نوآوری و خلاقیت ناشی از آن اشاره باید جستجو شود. اگر چه این دو رویکرد عام و خاص تعارضی با یکدیگر ندارند، اما اولی به هیچ وجه توضیح دهنده پدیده جدیدی که در دو دهه اخیر بروز و ظهور یافته نیست. به علاوه باید توجه داشت که منافع مشترک و جنبش های اجتماعی همواره قابل ارتقا هستند. در جنبش اعتراضی اخیر در کشورمان، دفاع از حقوق شهروندی و تاکید بر حق رای، حق تظاهرات، حق اعتراض و صیانت از آرا همه منافع مشترکی هستند که همه ی معترضین را گرد هم آورده اند. اما آیا در فرایند اعتراضات دامنه آنچه منافع مشترک می‌نامیم ثابت ماند یا گسترش یافت ؟ آزادی بازداشت شدگان، تعقیب قضایی عاملین قتل شهدا، وضعیت زندان ها و بازداشت گاه ها و… می‌تواند فهرستی باشد که در فرآیند تحول و ارتقای جنبش مطرح شده اند، اما آیا محدوده یا سقفی برای این منافع می‌توان معین کرد ؟ اگر به گفته ی مهندس موسوی اجرای قانون اساسی و اصول مغفول آن کف مطالبات معترضین است، در این صورت چه چشم اندازی برای اهداف آینده جنبش سبز می‌توان تصور کرد ؟

اگرچه پس از این دوباره مراحل شکل گیری، پدید آیی، استمرار و افول جنبش های اجتماعی بحث خواهیم کرد، اما برای شناخت مفهوم جنبش اجتماعی ناچاریم به صورت عام مراحل حیات جنبش های اجتماعی را بشناسیم.

جنبش های اجتماعی با تحرک یا تجمع گروه هایی از افراد متولد می‌شوند. این تحرک (mobility ) از یک سو به معنای جابجایی جمعیت است و از سوی دیگر به معنای سرعت یافتن ایده ها، ارتباطات و تماس ها است. در این شرایط افرادی که کمتر محتمل بود با همدیگر ارتباط داشته باشند یا پیوندی بین آن ها به وجود آید، فرصت آن را خواهند یافت تا یکدیگر را همیابی کند.

تحرک جغرافیایی یا جابجایی جمعیت امکان فرا تر رفتن از محیط سنتی و قرار گرفتن در شرایط جدیدی را مهیا خواهد کرد که ظرفیت های افراد را افزایش خواهد داد. اما جابجایی به مفهوم بر قراری پیوند و ارتباط فرایند منظمی چنانکه در اعتراضات حزبی یا سازمانی شاهد آن بوده ایم،نیست.ابتکارات و تلاش های اولیه برای برقراری تحرک و ارتباط در جنبش های اجتماعی در وهله اول ناهماهنگ و غیر متمرکز است،سپس در فرآیند رشد و فعال شدن جنبش و باشکل گیری رهبری آن و اغلب به ابتکار رهبری اولیه این نیروهای پراکنده و ارتباطات نامنظم،شکل میگیرند و به تدریج منسجم و منظم میشوند.در این میان نقش آن دسته از پیوندهای اولیه افرادی که بیشتر از منافع خود مطلع اند نیز غیر قابل انکار و مهم است.زیرا این گروهها که ممکن است در قالب احزاب و گروههای سیاسی، انجمن ها، محافل یا خرده جنبش ها قبلا نیز ارتباط داشته اند،تسهیل کننده فرایند تحرک از بی نظمی به نظم و از پراکندگی به تمرکز شوند. آیا در جنبش سبز نقشی برای جنبش معلمان که سالهاست قدرتمندانه مطالبات معلمان را دنبال می‌کند،قائل هستید؟آیا جنبش اصلاحات با همه فراز ها و فرود هایش،دستاورد و تجربیاتش را به جنبش سبز منتقل کرد؟ در صورت پاسخ مثبت وزن این اثرگذاری را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

گفته شده که تحرک مرحله آغازین جنبش های اجتماعی است.اما آیا هر تحرک یا اعتراض ناگهانی را می‌توان “جنبش اجتماعی ” نامید ؟ آیا با مشاهده اولین آثار یک اعتراض عمومی می‌توان نوید تولد یک جنبش اجتماعی را داد ؟ پاسخ منفی است. اعتراضات توده های فقیر شهری در دهه هفتاد را در اکبر آباد، اسلام شهر، اراک، مشهد و بسیاری شهر های دیگر به یاد آورید. آن اعتراضات نهایتا واقعه ای اجتماعی را رقم زدند که استعداد و امکان استمرار نداشت. رویداد یا واقعه می‌تواند جزیی از تغییرات اجتماعی محسوب شود که نهایتا به تولد جنبش اجتماعی منجر شود، اما خود ” جنبش اجتماعی ” نیست.

مرحله بعدی فرآیند شکل گیری جنبش های اجتماعی سازمان است. اشکال این سازمان از گذشته تا امروز کاملا تغییر کرده و از سازمان دهی هرمی به سوی سازمان شبکه ای وافقی سوق یافته است. در همین مرحله به تدریج پدیده رهبری اعتراضات شکل می‌گیرد. رهبری جنبش های اجتماعی از گذشته تا امروز کاملا تغییر کرده و از رهبری کاریزماتیک و مقتدر به سوی مدیریت عقلانی چرخش داشته است. ناکفته نماند که در همه این تغییرات، رهبری و مدیریت جنبش های اجتماعی از “اعتماد ” عمومی برخوردار بوده که سرمایه اجتماعی جنبش ها محسوب می‌شده و کارکرد رهبری را به شدت افزایش می‌داده است. بالاخره پس از طی فرآیند مورد اشاره جنبش های اجتماعی از نماد ها، سنت ها و ارزش های ویژه ای برخوردار می‌شوند و به این ترتیب فرهنگ و هویت جدیدی شکل می‌گیرد که موتور محرکه جنبش می‌شود.

تا اینجا امیدوارم تصور نشود که جنبش های اجتماعی منحصر به جنبش های اعتراضی سیاسی هستند. در واقع ایدئولوژی، اندیشه و هویت حاکم بر جنبش های اجتماعی موجب می‌شود تا آن ها را به گروه های مختلفی دسته بندی کنیم.

بارهادر باره نهضت ضد خشونت گاندی سخن گفته شده است. این مرد بزرگ که هوشمندی سیاسی رابا احساس مذهبی در هم آمیخت، توانست یک جنبش عظیم را با برانگیختن احساس هویت مشترک مردم سرزمین اش سازماندهی کند و شبکه متراکمی از مردان و زنان را فعال کند. در نهضت گاندی منبع اصلی شخصیت کاریزمای خود او بود، اما توانایی او در شکل دادن به هویتی که عدم خشونت، عشق به انسانیت و عشق به زندگی از اصول و ارزش های مهم آن بود، توانست چشم انداز روشنی را در برابر دیدگان ملت خود و به دنبال آن جهانیان بگشاید. نکته حائز اهمیت در نهضت گاندی آن بود که علیرغم پی ریزی در چارچوب سنت های هندوئیسم، در جریان فعالیت وشکوفایی آن نهضت ارزش های هندوئیسم نه تنها تداوم یافتند بلکه غنی تر نیز شدند، این دگر گونی در سنت های هندوئیسم برای حامیان متعصب آن چندان قابل قبول نبود، اما به سرعت توانست همراهی، همدلی و تغییر را در اغلب پیروان این دین ایجاد کند، تغییراتی که با استقبال حتی غیر هندو ها در سراسر جهان نیز روبرو شد. دستاورد های جنبش دینی گاندی برای ملت هند بسیار غنی و پر ارزش بود به واسطه آن نه تنها هویت ملی هند صورت بندی جدیدی یافت و از غنای بیشتری برخوردار شد بلکه پایه های نظام کاستی آن جامعه را نیز سست و لرزان کرد.

اما همه جنبش های اجتماعی بر پایه تغییر ارزش ها ( value – Oriented Movement ) شکل نمی‌گیرند بلکه دسته مهمتری از آنها اگر چه رنگ و بوی دینی دارند اما بر تغییر قواعد و هنجار ها نیز تکیه میکنند، منظور از تغییر قواعد و هنجار ها امور بسیار ملموس تر و عینی تر از ارزش هاست. برای مثال اگر جنبش سبز اصلاح قانون انتخابات را در دستور کار خود قرار داد، در واقع در عین حفظ فرهنگ ایرانی اسلامی در نماد ها و شعارهایش خواستار تغییر قواعد و هنجار ها بود، بنابراین شاید این جمع بندی از موقعیت اعتراضات کنونی را بتوان ارائه داد که جنبش سبز در عین آنکه حامل ارزش های مشخصی است که هویت آن را سامان می‌دهد، خواست خود مبنی بر تغییر در قواعد و هنجار های معینی را نیز دنبال می‌کند و بنا بر این جنبشی دو بعدی است، از یک سو نظام ارزشی آن را در نماد ها، رمزها و رویه ها باید جستجو کرد و از سوی دیگر تغییر و دگرگونی قواعد و قوانین را در خواست ها ومطالباتش می‌توان یافت. نکته حائز اهمیت آن که در این جنبش تعارض و تضادی بین نظام ارزشی حامل آن و خواست ها وجود ندارد. به عبارت دیگر مطالباتی کاملا عینی، واقع گرایانه و حتی فایده گرایانه،هم راستا و همسو با ارزش های آرمانگرایانه در متن جنبش هستند، این امر ما را از تفسیر یک جانبه ی جنبش و نادیده گرفتن یکی از ابعاد آن باز می‌دارد. اگر آنچنانکه ” ماکس وبر ” گفته جنبش های ارزش مدار، کاریزماتیک نیز هستند، در جنبش سبز نیز رد پای این کاریزما را می‌توان یافت. لازم به ذکراست که مفهوم اولیه و مسلط در معنای کاریزما، ” اطمینان خاطر ” یا راسخ بودن در تحقق اهداف جنبش است. اگر حامیان جنبش سبز معتقدند بی شک “در انتخابات تخلفات گسترده ای صورت گرفته ” یا اگر آن ها بر “پیوند اخلاق و سیاست” اصرار دارند و فریاد میزنند “دروغ ممنوع” این ها حاصل روح کاریزمای حاکم بر جنبش است که در اراده آنها متبلور می‌شود. بنابراین ویژگی کاریزماتیک جنبش بر خلاف تصور غالب لزوما در گرو جاذبه رهبران متعین نمی‌شود، بلکه عیار استواری و سرسختی جنبش در پی گیری خواستهایش است. این سرسختی در دنبال کردن مطالبات جنبش را نباید مترادف رادیکال بودن آن قلمداد کرد. جنبش می‌تواند در عین تمرکز بر خواست های معقول، قابل دسترسی و در کادر شرایط موجود، مصمم و پی گیر باشد. به علاوه سرسختی و ایستادگی بر مواضع و خواست ها همیشه این نگرانی را دارد که نوعی مطلق انگاری و بنیاد گرایی را در جنبش دامن زند و از دل اعتراضات مترقی، فرقه های تندرو را متولد کند، سازوکارها در جنبش های اجتماعی جدید، به شدت مانع از چنین انحرافاتی شده و بین منابع کاریزما و جزم اندیشی تمایز ایجاد می‌کند.

از جنبش حقوق مدنی تا جنبش همبستگی

جنبش حقوق مدنی یکی از جنبش های اعتراضی مهم بود که تاثیر بسزایی بر مفهوم جنبش اجتماعی داشت . دو نهضت مهم در زمینه حقوق مدنی که هدفشان تصویب و اجرای قوانینی بود که از رنگین پوستان در برابر تبعیض با سفید پوستان حمایت کند ، یکی مبارزه سیاه پوستان برای کسب حقوق مدنی در امریکا بود ودیگری تلاش سیاه پوستان در آفریقای جنوبی به رهبری نلسون ماندلا . جنبش حقوق مدنی در آمریکا در دهه های 1950 و 1960 شکل گرفت . در آن زمان دو سازمان اصلی ” مجمع پیشرفت رنگین پوستان ” و “پیمان شهری ملی ” با استفاده از روش های “اجرای تحریم های گوناگون ” ، “اقدامات قانونی “و به تدریج ” اعتصابات نشسته” ( بدون خشونت ) و بالاخره راه پیمایی و تظاهرات اهداف خود را دنبال می کردند . اعتراضات در سال 1964 به اوج رسید ، اما ناکامی در دستیابی به اهداف و مقاومت ساختار های موجود منجر به آن شد تا جنبش در رویه خود برای خشونت نورزیدن تجدید نظر کند و سازمان های رادیکال تری مثل ” قدرت سیاه ” یا ” پلنگان سیاه ” از دل آن متولد شدند.

خواست های جنبش حقوق مدنی سیاه پوستان آمریکا عبارت بود از رهایی از ” خشونت ” ، ” زورگویی ” ، ” رعب ” ، ” شکنجه ” و قتل سیاه پوستان . به علاوه حقوق مدنی شامل حقوق سیاسی ، و تضمین حقوق شهروندی کامل برای همه ی شهروندان نیز می شد . جنبش حقوق مدنی ، از پیشینه تاریخی نیز برخوردار بود و درواقع محصول انباشت تجارب سیاه پوستان آمریکا برای کسب حقوق اساسی طی صد ها سال بود .

از اوایل قرن بیستم ” انجمن ملی برای پیشبرد مردم رنگین پوست ” آغاز به کار کرد . در آن زمان دو دیدگاه متفاوت در جنبش حقوق مدنی در برابر یکدیگر قرار داشتند .گروهی بر این اعتقاد بودند که نژاد مسئله سیاه پوستان نیست بلکه سیاهان باید از طریق فعالیت سیاسی با جداسازی و نابرابری مقابله کنند و در مقابل گروه دیگر اعتقاد داشتند سیاه پوستان باید برای دستیابی به حقوق برابر به معیار های اقتصادی و اجتماعی سفید پوستان دست یابند . ” انجمن ملی برای پیشبرد مردم رنگین پوست ” ، رویکرد اول را پذیرفت و ترجیح داد از طریق مبارزه سیاسی با تبعیض مشکلات موجود را حل کند . (10 )

انجمن علیرغم تلاش های بسیار گسترده تا قبل از جنگ جهانی اول توفیق چندانی نیافت ، حتی در فاصله دو جنگ جهانی سیاه پوستان در یگانهای نظامی جدا از سفید پوستان سازماندهی شده بودند و اغلب آن ها به مشاغل غیر رزمی و تدارکاتی اشتغال داشتند و رتبه های فرماندهی شامل حالشان نمی شد . به تدریج با تلاش سازمان های متعلق به جنبش مدنی ، از جمله ” مجمع رهبری مسیحی جنوب ” به رهبری مارتین لوترکینگ جنبش به دست آورد های جدیدی نائل آمد. از جمله در سال 1947 جداسازی سیاه پوستان در ارتش لغو شد . دیگر دستاورد های جدید عبارت بودند از ” وضع قوانین برای حمایت از حقوق مدنی ” ، و قابل قابل کیفر شناختن کارشکنی در احکام دادگاه جهت پیشبرد حقوق مدنی سیاه پوستان ، لغو جداسازی سیاه پوستان از سفید پوستان در مدارس دولتی و ” قانون مزد برابر “. از فعالیت های برجسته ی مارتین لوتر کینگ که شهرت و اعتبار ویژه ای برای او ایجاد کرد ” تحریم اتوبوس های ” درون شهر ها بود . پس از آن جنبش فعالیت های گسترده ای داشت از جمله فقط در سال 1967 یکصد وپنجاه شورش در شهر های بزرگی همچون نیونارک ، نیوجرزی و دیگر شهرهابه راه انداخت .

با ترور مارتین لوتر کینگ در سال 1968 ، جنبش حقوق مدنی از توانایی ها و قدرت بی بدیل او در سازماندهی سیاه پوستان محروم شد ، اما پس از وی نیز جنبش حقوق مدنی راه خود را به سوی کسب حقوق سیاه پوستان و رفع نابرابری ادامه داد تا به موفقیت نهایی نائل آمد .جنبش ضد خشونت گاندی و جنبش حقوق مدنی نسل اول از جنبش های اجتماعی هستند که بعد ها اشکال نوینی یافتند .

جنبش همبستگی یکی دیگر از جنبش های اجتماعی است که در تبیین و تدقیق مفهوم و نظریه جنبش های اجتماعی نقش مهمی پیدا کرد . این جنبش از دل اعتصابات کارگری در اعتراض به افزایش قیمت مواد غذایی در لهستان بر آمد . این اعتراضات از حمایت روشنفکران نیز برخوردار شد . مطالبات اقتصادی جنبش همبستگی در اندک زمانی گستره وسیعی از مطالبات سیاسی را نیز در بر گرفت . به علاوه دامنه جنبش نیز به سرعت گسترش یافت و اصرار و پافشاری رهبران آن به عقب نشینی دولت و توافق بین دولت و معترضین منجر شد . پس از پیروزی اولیه ی جنبش ، به تدریج سازمان آن گسترش یافت تا آنکه سی و پنج اتحادیه گرد هم آمدند و اتحادیه ای ملی را تشکیل دادند و نام همبستگی را برای آن انتخاب کردند. اتحادیه همبستگی سپس برای به رسمیت شناخته شدن توسط دولت شروع به مبارزه قانونی کرد و حتی یک اعتصاب یک ساعته اخطار دهنده را سازمان داد تا اینکه بالاخره دادگاه عالی لهستان منشور همبستگی را تایید و جنبش را به رسمیت شناخت .

اتحادیه برای سازماندهی ملی شروع به تشکیل سی و هشت کمیته ی ملی کرد . به علاوه کمیته هایی هم در کار خانه ها و موسسات دیگر تشکیل داد . جنبش همبستگی علیرغم نقش مسلط اتحادیه کارگران نه جنبش طبقاتی بود و نه نماینده یک ایدئولوژی واحد . این جنبش هویتی بر مبنای تقویت جامعه ی مدنی پدید آورد که ترکیبی از سنت ها و گفتمان های کارگری ، دموکراسی خواهی ، ملی و مذهبی لهستان بود . چنین ترکیبی قادر شد همه طبقات جامعه لهستان را در بر گیرد و نیروی قدرتمندی را در عرصه عمومی ایجاد کند .

دولت لهستان از سال 1981 با فشار دولت شوروی سیاست سرکوب اتحادیه را در پیش گرفت ، بسیاری از رهبران آن را بازداشت کرد و با اعلام حکومت نظامی سعی کرد همه ی تحرکات آن را کنترل کند ،اما علیرغم همه فشار و سرکوب سیاسی و نظامی، جنبش همبستگی به مبارزه زیرزمینی ادامه داد و ابتکارات جدیدی را برای سازماندهی غیرمتمرکز و اعتراضات مبتکرانه و نوآورانه دنبال کرد . به این ترتیب شبکه وسیعی از روابط در درون جنبش شکل گرفت که با حمایت کلیسای کاتولیک و سازمان های حقوق بشر بین الملی به مبارزه برای کسب حقوق اساسی و خواستها ادامه داد . این تلاش ها در نهایت در بهار سال 1988 پس از چندین سال آرامش نسبی اجتماعی ، بار دیگر به گسترش اعتراضات در کارخانه ها و دانشگاه ها انجامید تا اینکه دولت مجددا ناچار شد ” جنبش همبستگی ” ، ” همبستگی کشاورزان” و ” اتحادیه ی مستقل دانشجویی ” را به رسمیت شناسد. به این ترتیب نمایندگان جنبش توانستند در انتخابات نیمه دموکراتیک سال 1989 شرکت و به پیروزی دست یابند و در سال 1990 رهبر جنبش ” لخ والسا ” را به ریاست جمهوری کشورشان برسانند .

با این مرور مختصر سه جنبش اجتماعی مهم جنبش ضد خشونت گاندی ، جنبش حقوق مدنی سیاهان امریکا و جنبش همبستگی بحث درباره مفهوم جنبش اجتماعی و فرآیند تحول مفهومی آن را پی می گیریم .

جنبش و بحران

دیدگاه های مختلف درتبیین و تحلیل جتبش های اجتماعی عموما یکی از ابعاد این پدیده را محور تحلیل خود قرار داده اند . یکی از این نظرات دیدگاهی است که جنبش های اجتماعی را به عنوان یک رفتار جمعی مورد برسی قرار می دهد و بنا بر این جنبش اجتماعی را عبارت می داند از عمل جمعی به مثابه فعالیتی معطوف به معنا یا هدف مشخص . (11 ) بر این اساس جماعتی که بر محور یک هدف شکل می گیرد در قالب یک کنش جمعی می تواند جنبشی اجتماعی را سامان دهد.به علاوه بر پایه ی این نظر جنبش اجتماعی حاصل یک دگرگونی اجتماعی سریع است که نظم موجود از کنترل و مهار آن ناتوان است ، بنابر این هدف یا اهداف جنبش اجتماعی پاسخی است به مجموعه ای از بحران ها در نظام مستقر . ریشه کلمه بحران ( crisis ) واژه یونانی krinein به معنای عریان کردن و زیر و رو کردن می باشد . ( 12 ) در قرون وسطی این واژه برای بیمارانی که وضعیت جسمی وخیم و حاد داشتند به کار برده می شد و معنای رفتن بیمار به سوی مرگ بود . به نظر هابرماس ” بحران شرایطی است که در آن جامعه تغییراتی ساختاری را پشت سر می گذارند که برای ادامه ی موجودیت اش جنبه ی حیاتی دارد .” (13 ) برخی صاحب نظران بحران را جزئی جدایی ناپذیر از دولت می دانند و معتقدند با وقوع بحران ، دولت ها تلاش می کنند تا مجددا ساماندهی و بازسازی شوند و به این ترتیب امکان پاسخ به بحران را بیابند و در نهایت به بحران مشروعیت پاسخ دهند . بنابراین دولت هایی که از انعطاف لازم برای پاسخ به بحران برخوردار نباشند به سرعت مضمحل شده و در بحران غرق می شوند.

شرایط بحرانی به وضعیتی که از چهار ویژگی زیر برخوردار باشد ، گفته می شود :

اول) یک یا چند اختلال موجب نا توانی نظام مستقر در ارائه راه حل برای مسائلی می شود که تا پیش از این قادر به حل آن ها بوده است .

دوم) اختلال ، و بی نظمی ها افزایش می یابند و نظام مستقر موفق به مهار آن ها نمی شود .

سوم) نظام مستقر قادر به انطباق خود با شرایط جدید نبوده و سخت و غیر منعطف می شود .

چهارم) گروه های مختلف سیاسی و اجتماعی و نظام مستقر راه هایی را برای خروج از بحران جستجو می کنند .(14 )

گاه بحران اختصاص به حوزه محدود و مشخص دارد و گاه فراگیر و گسترده است و همه ابعاد سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی را در بر می گیرد. بحران های اقتصادی مثل شرایط رکود – تورمی در اقتصاد و یا بحران های محلی و منطقه ای از نوع اول و بحران عدم مشروعیت از نوع دوم بحران می باشند .

بحران تنها اختصاص به شرایط عینی و مسائل جاری و روزمره سیاسی ، اقتصادی و یا اجتماعی ندارد و گاه سطوح و ابعاد ذهنی نیز پیدا می کند . به عنوان مثال اعتراض نسبت به عدم سلامت انتخابات ، گرانی کالاها و یا شکست های متوالی تیم ملی فوتبال ابعاد کاملا عینی و ملموس دارند و در مقابل بحران هویت یا عدم مقبولیت فلسفه ی سیاسی نظام مستقر کاملا جنبه ذهنی دارند . در گذشته جنبش های اجتماعی اغلب تحت تاثیر بحران های عینی بودند اما در جنبش های اجتماعی جدید نقش بحران های ذهنی در کنار مسایل عینی افزایش یافته و به همین دلیل مسئله هویت نقش محوری یافته است . صاحب نظران به چند بحران اساسی در نظام های سیاسی شامل بحران هویت و فرهنگ سیاسی ، بحران مشروعیت ، بحران مشارکت ، بحران ظرفیت حکومت و بحران مدریت منابع اشاره کرده اند . ( 15 ) به اعتقاد شما آیا وضعیت جامعه ایران در شرایط بحرانی قرار دارد ؟ آیا نسبتی بین جنبش سبز و این بحران ها مشاهده می شود ؟ کدام بحران یا بحران ها منجر به جنبش اجتماعی شده اند ؟

شدت واکنش نسبت به بحران ها یکسان نیستند ، این واکنش ها می توانند پنهان ، آرام و کم صدا ، یا به صورت شورش و پر تنش باشند و به همین دلیل نتایج حاصل از آن ها کاملا متفاوت می باشد . در مواردی نیز ملاحظه شده که فر آیند تحول جنبش های اجتماعی مسیری از اعتراضات آرام و ضد خشونت تا اعتراضات پر سر و صدا و خشونت آمیز را طی کرده است .

شدت بحران و در نتیجه شدت واکنش به بحران یا شدت اعتراضات اجتماعی نسبت به بحران با احساس محرومیت نسبی رابطه نزدیکی دارد . اغلب این احساس محرومیت حاصل شکاف بین انتظارات جامعه و واقعیت موجود است . این انتظارات از یک سو ممکن است در حوزه مسائل رفاهی از جمله نیاز های فیزئولوژیک باشد و از سوی دیگر امکان دارد در حوزه مسائل مرتبط با ساختار قدرت از جمله نظم اجتماعی ، احساس تعلق خاطره ، دسترسی به قدرت و احساس منزلت باشد . بنا بر این عمق شکاف بین انتظارات افراد یک جامعه و وضعیت موجود ،شدت اعتراضات و منطق حاکم بر جنبش اجتماعی را تعیین می کند . (16 )

با این مقدمه در باره بحران های اجتماعی برگردبم به تعریف جنبش های اجتماعی . در واقع جنبش های اجتماعی ، واکنشی هستند به وضعیت های بحرانی که اغلب از طریق شکل گیری یک هویت مشترک به عنوان اساسی نو برای همبستگی جمعی رخ می دهند . بنا بر این جنبش اجتماعی محصول یک کنش یا اقدام جمعی و تجلی احساس محرومیت مردمی است که به هویت مشترک جنبش پیوند خورده اند . در چار چوب این نظریه احساسات فردی و پدیده های روانشناختی به پدیده های جمعی و کلان منتج می شوند . از اینرو از دیدگاهی جامع تر جنبش های اجتماعی تنها پاسخ بحران های موجود نیستند بلکه تلاشی هستند به منظور ایجاد ارزش های جدید و یا فهم نو از ارزش ها که نهایتا زمینه ساز تولد جنبش می شوند . درست به همین دلیل جنبش های اجتماعی ، معطوف به تغییر وضع موجود بوده و مقدمه فرآیند تغییرات وسیع و دگرگونی های گاه غیر پیش بینی هستند .برگردیم به جنبش سبز ،آیا این جنبش ارزش های جدیدی را متولد کرد ؟ آیا چنانکه مهندس موسوی مکررا گفته این جنبش به دنبال احیای ارزش هایی است که در انقلاب سال 1357 مطرح شده بودند؟گاه گفته میشود نوعی احساس تحقیر شدگی پس از اعلام نتایج آرا زمینه ساز ظرفیت های غیر قابل پیش بینی در جنبش سبز شد ، در این صورت آیا احساس روانشناختی تحقیر شدگی به پدیده ای جمعی مبدل شد که توانست در جنبش سبز متبلور شود؟

شکل گیری هویت جنبش تا حد زیادی تحت تاثیر میزان انعطاف یا مقاومت هویت نظام مسلط نیز می باشد . در واقع ارزش های رسمی موجود اغلب با خواست جنبش های اجتماعی برای تغییر تعارض دارند، از این رو هنجار های جدید در جنبش های اجتماعی نقاد و گاه در تعارض با ارزش های رسمی و سنتی هستند . این برداشت تحت تاثیر مفهوم رفتار جمعی است که بر اساس آن رفتار جمعی عبارت است از دگرگونی رفتار ها از طریق اثر گذاری هنجار های نو ظهور .( 17 ) از این نظر جنبش های اجتماعی بیانگر تلاش برای تغییر هنجار های موجود و پدید آوردن هنجار های جدید هستند .

در صورتی که نظام های مستقر نخواهند یا نتوانند پاسخ در خور به بحران ها دهند ،جنبش اجتماعی در مسیر توالی بحران های کوچک و بزرگ نظام های سیاسی به سرعت به پیش خواهد رفت ، در مقابل نظام های سیاسی که نتوانند انعطاف لازم را برای تغییرات مورد نظر جنبش ها داشته باشند نیز به سرعت سهل ترین راه حل ممکن یعنی سرکوب جنبش را انتخاب میکنند، راه حلی که اگرچه مرحم موقتی است اما زخم فعلی را به قانقاریایی که درمانی جز جراحی ندارد تبدیل خواهد کرد.

جنبش اجتماعی و عقلانیت

چرا گروهی ازمردم علیرغم خطراتی که ممکن است آنها را تهدید کند به خیابان می آیند و اعتراض خود را در قالب یک جنبش اجتماعی نشان می دهند؟ آیا این رفتار آنان نشانی است از غلبه هیجانات و تقویت روحیات رمانتیک؟ آیا مشارکت کنندگان در جنبش های اجتماعی فقط به حکم وظیفه یا ارزشهای اجتماعی، سیاسی و ایدئولوژیک خود را در معرض تهدیدهای کوچک و بزرگ قرار می دهند؟ آیا حامیان جنبش اجتماعی گروهی فریب خورده یا احساساتی هستند که دل به دریا زده اند تا با عملیاتی انتحاری راهی برای آیندگان بگشایند؟ بالاخره آیا جنبشهای اجتماعی را میتوان به یک رفتارواکنشی،عکس العملی و انفعالی نسبت داد که فاقد عقلانیت استراتژیک است؟ پاسخ منفی است.

جنبش های اجتماعی در واقع حاصل عقلانیت و مدنیت مسلط شده بر اعتراضات به وضع موجود هستند. حامیان و بازیگران جنبشهای اجتماعی با روشی عقلانی(Rational) در این عمل و واکنش جمعی وارد می شوند و با بسیج منابع اهداف مورد نظر خود را به پیش می برند.(18) در واقع کسانی که به جنبش اجتماعی می پیوندند،منطق هزینه-فایده راکه حاصل عقلانیت و توسعه سیاسی است می پذیرند،اماپس چرا جنبش های اجتماعی نیز گاه هزینه های زیادی پرداخت می کنند؟ ندا آقا سلطان، سهراب اعرابی و همه آنان که در دو ماه اخیر خونشان آسفالت خیابان ها را سرخ کرده همه هزینه های سنگینی هستند که جنبش سبز پرداخت کرده، اگر محاسباتی عقلانی در کاراست این هزینه ها چگونه توجیه می شوند؟

پاسخ آن است که در جنبش اجتماعی منازعه دو سو دارد: دریک سو جامعه مدنی و مردم قرار دارند که با تسلط عقلانیت در پی آن هستند تا هزینه ها را کاهش و دستاوردها را افزایش دهند ودر سوی دیگر نیروهای مانع پیش روی جنبش اجتماعی هستند که اغلب و نه همیشه ناگهان خود را در برابر نیروی عظیمی می بینند که هرگز در محاسباتشان پیش بینی نشده بود، از این رو شروع به رفتارهایی می کنند که فاقد عقلانیت بوده و حتی منافع آنها را نیز بیش از پیش در معرض تهدید قرار می دهد،درست به همین دلیل این نیروها به طرز ناخوشایندی بر هزینه های ملت می افزایند، اگر چه به تدریج بخشی از نیروهای مقابل جنبش تسلیم عقلانیت و خرد مندی جنبش اجتماعی شده و از اینجا شکاف درون نیروهای بازدارنده عمیق تر و عمیق تر می شود و بحران های متوالی از وزن آنها در منازعات با جنبش های اجتماعی می کاهد.

بنابراین با این فرض که جنبش اجتماعی، عملی عقلانی و هدفمند است، این سوال مطرح می شود که پس در چه وضعیت سیاسی،اجتماعی یا فرهنگی این کنش تظاهر می کند و رفتار جمعی به وقوع می پیوندد؟ احساس نارضایتی،اختلاف نظر و تعارض از گذشته تا امروز در همه جوامع وجود داشته و گاه به اعتراضات خشونت آمیز و انقلاب منجر شده و در مواردی به تغییرات و جابجایی در سطوح بالای قدرت. واقعیت آن است که در شرایطی نارضایتی به یک بسیج اجتماعی عقلانی منجر شده، که هم امکان تجمیع و انباشت منابع لازم فراهم شده و هم جوامع پس از عبور از ادوار مختلف سیاسی، اجتماعی به دوره جدیدی از رشد و توسعه سیاسی و عقلانیت حاکم بر آن رسیده اند.

گفته شده که بزرگترین منبع جنبش های اجتماعی،”سرمایه اجتماعی”آن است که دائماً و در سیر حرکت جنبش باز تولید شده و بر قدرت و استحکامآن افزوده است. در واقع یکی از نوآوری ها و ابداعات جنبش های اجتماعی، توانایی در شناخت منابع خصوصا اعتماد و سرمایه اجتماعی و فعال سازی آنها است. چرا شما به دعوتی که دوست شمابه نقل از یک منبع ناشناخته برای حضور در یک مکان مشخص – برای نشان دادن اعتراض خود- به عمل می آورد،پاسخ مثبت می دهید؟ چرا هنگام راهپیمایی یا تظاهرات هرگز نگران آن نیستید تا دیدگاهها و مواضعتان رابا صدای بلند به گوش افراد ناشناخته که کنار شما قدم می زنند، اعلام کنید؟ چرا هنگام خطر به هر دعوتی برای ورود به خانه ای که در را به روی شما باز گذارده ، اعتماد می کنید؟

اینها همه نمودهایی از غلیان سرمایه اجتماعی در درون جنبش است که قدرت بی نظیری را در عرصه عمومی برای آن به ارمغان می آورد. شبکه ای از روایط افقی،اعتماد،ارزشهای مشترک،تمایل به عمل جمعی و احساس خود اثر بخش یا موثر و مفید بودن پدیده های عینی و ذهنی هستند که در جنبش های اجتماعی ظاهر می شوند و سپهر جدیدی را در برابر دیدگان مشارکت کنندگان در جنبش فراهم میآورند.به دلیل اهمیت نقش سرمایه اجتماعی در جنبش های اجتماعی ناچاریم بحث در زمینه سرمایه اجتماعی را با تفصیل و تأمل بیشتری دنبال کنیم.

سرمایه اجتماعی اصطلاحی ترکیبی از دو بخش است. مراد از واژه «اجتماعی» در اصطلاح سرمایه اجتماعی رفتاری است که هشیار یا ناهشیار به سوی سایر مردم جهت گیری شده باشد، (19). اساسا کلمه اجتماعی (Social) از پدیده دوستی ناشی شده است. و حاکی از دلبستگی شخصی، همکاری، یکپارچگی، احترام متقابل و احساس دوستی مشترک است (20). واژه اجتماعی در سرمایه اجتماعی نشان می دهد که هیچ فردی به تنهایی مالک آن نیست. واژه سرمایه نیز نشان می دهد که سرمایه اجتماعی مانند سرمایه انسانی یا سرمایه اقتصادی ماهیتی مولد و زاینده دارد.

می‌توان حداقل چهار رویکرد گسترده برای مفهوم سرمایه اجتماعی مشخص کرد: 1) گروهی از آثار بر انگیزه‌های فردی برای تعامل با دیگران، بدون منفعت طلبی ، تأکید دارند، 2)رشته دیگری از آثار ، بر نقش نهادها و هنجارهای سیاسی و اجتماعی در شکل دادن به رفتار انسانی تاکید دارند. 3)دسته ای از نظرات ، از تحلیل تعیین‌کننده‌های اجتماعی انگیزه انسانی، به این نتیجه رسیده‌اند که باید بر ویژگی‌های تشکیلات اجتماعی نظیر اعتماد، تعامل و شبکه‌های فعالیت مدنی تأکید نمایند.4) رشته دیگر از زاویه «انسان‌شناختی» بر این نظریه تاکید دارند که انسان‌ها، طبیعتاً خواهان فعالیت انجمنی هستند.

در تعاریفِ اولیه، سرمایه اجتماعی برابر بود با «حسن نیت، رفاقت، همدردی و تبادلات اجتماعی در بین افراد و خانواده‌ها، دارایی‌های معنوی‌ای که در زندگی روزانه مردم بسیار مهم هستند و بنیان واحد اجتماعی هستند» (21). بعدها، از این اصطلاح برای تأکید بر اهمیت شبکه‌های مردمی در شهرها استفاده نمودند ، و سرمایه اجتماعی را «شبکه های اجتماعی فشرده ای» می دانستند که در محدوده های قدیمی شهری در ارتباط با حفظ نظافت، عدم وجود جرم و جنایت خیابانی و دیگر تصمیمات در مورد بهبود کیفیت زندگی، در مقایسه با عوامل نهادهای رسمی مانند نیروی حفاظتی پلیس و نیروهای انتظامی، مسئولیت بیشتری از خود نشان می دهند (22). به نظر پیر بوردیو ، سرمایه اجتماعی «مجموع منابع بالفعل و یا بالقوه ای را در بر می گیرد که به مالکیت یک شبکه پایدار متصل است» (23)

با نظریه پردازی های بعدی درباره سرمایه اجتماعی این مفهوم، گسترش بیشتری یافت. از جمله سرمایه اجتماعی چنین تعریف شد : مجموعه ای است از منابعِ، ساختارها و تشکیلاتِ اجتماعی …، نظیر اعتماد، هنجارها و شبکه هایی که می توانند کارایی جامعه را از طریق تسهیل عمل هماهنگ بهبود بخشند (24).

فرانسیس فوکویاما در کتاب «پایان نظم» (1999)، بیان می دارد که سرمایه اجتماعی را «می توان به عنوان وجود مجموعه معینی از هنجارها یا ارزش های غیر رسمی تعریف کرد که اعضای گروهی که همکاری و تعاون میانشان مجاز است، در آن سهیم هستند» (25). فوکویاما بعدها با گسترش تعریف خویش از سرمایه اجتماعی، آن را «وجود مجموعه معینی از ارزش های غیر رسمی دانست که در میان اعضای گروه مشترک بوده و همکاری را در میان آنها بهبود می بخشد”(26)

بحث در باره مفهوم سرمایه اجتماعی و نقش آن در جنبش های اجتماعی بسیار مهم و در عین حال گسترده است و لذا در ادامه این نوشتار بیشتر در باره ماهیت آن و آثار و پیامد هایش در جنبش های اجتماعی بحث می کنیم ، اما تا پیش از آن سعی کنیم نمود های بیشتری از سرمایه اجتماعی در جنبش سبز را جستجو کنیم. آیا اعتمادی که مشارکت کنندگان جنبش سبز به مهندس موسوی نشان می دهند حاصل این سرمایه اجتماعی است؟ دادگاهها ی تلویزیونی و اعترافات بازداشت شدگان جنبش سبز علیه خودشان با توجه به این سرمایه اجتماعی قابل توجه جنبش چه تاثیری بر آن دارد؟ با توجه به روند افول سرمایه اجتماعی در سال های اخیر در جامعه ایران و در مقابل رشد شتابناک سرمایه اجتماعی در جنبش سبز این دو حوزه چگونه بر یکدیگر اثر می گذارند؟

جنبش اجتماعی و سرمایه اجتماعی

شاید یکی از کلیدی ترین عوامل در شکل گیری وتداوم هر کنش جمعی از جمله جنبش اجتماعی سرمایه اجتماعی آن باشد. سرمایه اجتماعی اولیه نیروی پیش برنده جمعی است و پس از آن در فرآیند تلاش جمعی بارور و باز تولید می شود. اینکه در جنبش سبز چگونه این سرمایه انباشت شد و توانست در مدت کوتاهی نین باز تولید شود و افزایش یابد موضوعی است که نیازمند کمی بازگشت به گذشته است که در حوصله این بحث نیست .لذا به اختصار برخی از این عوامل را مورد اشاره قرار می دهیم.

1) سرمایه اجتماعی حاصل از جنبش اصلاحی که در شخص آقای خاتمی انباشت شده بود سهم بزرگی در شکل گیری سرمایه اجتماعی اولیه جنبش سبز داشت. نمود این سرمایه در اعتماد بخش قابل توجهی از جامعه به آقای خاتمی که تسلیم نظر ایشان دایر بر حمایت از مهندس موسوی شده بودند ، تبلور یافت.به عنوان مثال در حالی که برخی سازمان های صاحب نام جنبش دانشجویی از دیگر نامزد اصلاح طلب حمایت می کردند ، در مقابل بدنه گسترده جنبش دانشجویی با اعلام نظر آقای خاتمی در ستاد های مهندس موسوی فعال شدند.

2) سرمایه اجتماعی حاصل از مدیریت مهندس موسوی در دوران جنگ که سال ها راکد مانده بود ، با ورود ایشان در انتخابات مجددا فعال ، به سرعت باز تولید و نهایتا در حساب جنبش سبز انباشت و فعال شد.

3) تعداد زیادی از احزاب و سازمان های سیاسی اصلاح طلب در داخل و خارج از کشور که از مهندس موسوی حمایت و پشتیبانی کردند و پس از آن نیز هویت خود را در درون جنبش سبز باز تعریف کردند از سرمایه اجتماعی قابل توجهی برخوردار بودند که در جنبش سبز فعال شد.

4) سرمایه اجتماعی انباشت شده در برخی شخصیت های سیاسی ، اجتماعی ، ملی و مذهبی در تهران و دیگر شهرها که بتدریج در صف حامیان و همراهان مهندس موسوی و سپس جنبش سبز قرار گرفتند ، بخشی از سرمایه اجتماعی جنبش شد. ناچاریم بیشتر در باره سرمایه اجتماعی بحث کنیم تا نسبت آن را با جنبش های اجتماعی توضیح دهیم.

کلاس اوفه(Claus Offe) مفهوم سرمایه اجتماعی را با سه عنصر اصلی و شاخص معرفی می کند: در قالب گرایشها به «آگاهی و توجه»، در بعد تمایلات رفتاری به «اعتماد» و در بعد الگوهای ساختاری به «آنجمن پذیری» (27).اگرچه ممکن است هنوز تا تعین و تدقیق عناصر مورد اشاره در جنبش سبز راه درازی در پیش باشد ، اما در عین حال می توان نمودهای اولیه “آگاهی ” ، “اعتماد” و “انجمن پذیری یا سازمان ” را در شعارها ،مناسک و روابط جنبش سبز نشان داد.

کاکس (28) سرمایه اجتماعی را به عنوان نوعی اتصال (social glue)در تار و پود بافت اجتماعی در نظر می گیرد که دربرگیرنده تعاملات بی شماری است که زندگی شخصی و عمومی ما را شکل می بخشد (28). در این تعریف سرمایه اجتماعی به مثابه علقه ها،تعلقات و گره هایی است که بافت اجتماعی را استحکام می بخشد. برخی تصور میکنند این تعلقات را باید تنها در راه پیماییها و تظاهرات خیابانی جستجو کرد . اگرچه در کنش های جمعی ارزش ها و روابط جدید را می توان به فراوانی یافت ،اما در عین حال پیوند ها در هنگام بروز و شکل گیری جنبش های اجتماعی خصو صا جنبش های اجتماعی جدید فراتر رفته و به تدریج آثار آن در همه جوانب زندگی آشکار می شود ، درست به همین دلیل این جنبش ها را “جنبش های سبک زندگی” نامیده اند.

از دیگر تعاریفِ رایج سرمایه اجتماعی می توان به تعریف پورتس اشاره کرد، وی بیان می دارد اجماع روزافزونی برای پذیرش این نکته وجود دارد که ، سرمایه اجتماعی به قابلیت کنشگران برای حفظ منافع خود از طریق عضویت در شبکه های اجتماعی و یا سایر ساختارهای اجتماعی اشاره می کند(29). به عبارت دیگر، به اعتقاد او، سرمایه اجتماع

مطالب مرتبط

+ There are no comments

Add yours