گذار: تشدید خشونت علیه مردم بیدفاع در روز ۱۳ آبان، ادلهی دیگری است بر غلبهیافتن خشونت بر رفتار حکومت در ایران. پنج ماه مبارزه میان مردم و دولت، جناح حاکم را در وضعیت خشم قرار داده است. این خشونت یک دلیل عمده دارد و آن در معرض خطر قرارگرفتن قدرت و منافع بلامنازع دولت است. این خشونت اگرچه هنوز توسط مردم تحمل شده، اما میتواند آتش زیر خاکستر را شعلهور سازد، چراکه دلایل متعدد و محکمی برای اعمال خشونت از طرف مردم نیز وجود دارد. برخلاف دولت که تنها قدرت و منافعاش را در خطر میبیند، مردم به دلیل تهدید، احساس ناامنی، در خطر بودن جان و مال و ناموسشان، زیر سوال رفتن بلوغ و قدرت تصمیمگیریشان، تحقیر شدن، شنیدن نسبت دروغ ، تمسخر و تهمتهای ناروا و مورد تجاوز واقع شدن، دچار خشم و نفرت شده است.
اگر از منظر متخصصین علوم رفتاری به پدیدهی خشم نگاه کنیم، آنها عوامل بوجود آمدن خشم را به پنج گروه تقسیم میکنند. اعتقاد آنها بر این است که در هنگام خشمگین شدن، اغلب یکی از موارد زیر، به خطر میافتد و شخص برای حفظ تعادل خود، خشمگین میشود. این موارد عبارتند از:
۱- به خطر افتادن قدرت: زمانی است که براثر رفتار یا گفتار دیگران، فرد احساس آسیبپذیری و ناتوانی میکند. اعمال خشونت از ترس از دست دادن قدرت، شایعترین عامل ایجاد خشم است.
۲- تهدید امنیت و سلامت: کتک زدن و تهدیدهای گوناگون نظیر میزنم ،میشکنم ، بیرون میکنم و از این قبیل، تماما تهدید امنیت و سلامت دیگری است که به خشم بسیار منجر میشود و گاه عواقب ناگوار بر جا میگذارد.
۳- خطر برای خودکفائی:این نوع خشم زمانی اتفاق میافتد که فرد احساس کند کنترل زندگی خود را از دست داده است. یعنی احساس کند که به رسمیت شناخته نشده و مرتب با القای حس بیکفایتی رو به رو میشود.
۴- حمله به اعتماد به نفس: نیاز به مطرح شدن و اهمیت داشتن، زیربنای بسیاری از فعالیتهای افراد برای رشد ، شهرت و محبوبیت است. بنابراین تحقیر، انتقاد، بدگویی، تمسخر، آبروریزی، و غیره سبب خشم بسیار خواهد شد.
۵- تجاوز به حریم و باورهای قلبی یک انسان: وقتی فرد با زیر پا گذاشته شدن اصول اولیه اعتقادات و باورهای انسانی خود رو به رو میشود، حریم خصوصیاش مورد تجاوز قرار گرفته و نسبت به عامل تجاوز، خشم و نفرت پیدا میکند.
بنابراین از منظر علمی، هم حکومت، هم جنبش در مرحلهی بروز خشونت قرار دارد. هرچند خشونت به نفع یکی و به زیان دیگری است. بنابراین پاسخ دادن به این پرسش که “در شرایط کنونی واکنش هر جریان چه میتواند باشد و با توجه به اوضاع حساس کنونی چه باید کرد”، میتواند راهگشا باشد. روانشناسان عقیده دارند که انسانها هنگام مواجهه با عوامل ایجاد کنندهی خشم با سه روش پاسخ میدهند:
عدم ابراز وجود: یعنی در نظر نگرفتن خود و اتخاذ سبکی انفعالی، به نحوی که دیگران افکار، احساسات و حقوق آنها را به راحتی نادیده بگیرند. اشخاصی که از این شیوهی منفعلانه استفاده میکنند، افرادی مردد، در ظاهر آرام و در واقع بیقرارند که از مسائل فرار میکنند و بدون توجه به احساسات خود، با دیگران موافقت میکنند، افرادی اهل ابراز عقیده نیستند، خود را دستکم میگیرند، اعتماد به نفس ندارند. در این سبک، هدف فرد آن است که به هر قیمتی، دیگران را خوشنود سازد و از ابراز هرگونه تعارض جلوگیری کند. خشم بیان نشده ممکن است سبب فشار خون بالا یا افسردگی شود یا باعث واکنشهای بیمارگونه دیگری مانند رفتار انفعالی همچون ازهمگسیختگی و رفتار تهاجمی شود. در این حالت خشم میتواند متوجه درون فرد باشد که در این حالت، میتواند رفتارهای خودتخریبی مانند افسردگی، خودکشی و اعتیاد را به همراه داشته باشد.
پرخاشگری: یعنی، تهدید کردن یا نادیده گرفتن حقوق دیگران؛ ویژگیهای این سبک عبارتند از: صحبت کردن پیش از اتمام یافتن صحبتهای دیگران، بلند بلند و تهاجمی حرف زدن، کنایه زدن، ابراز خشن و شدید احساسات و عقاید، بالاتر دانستن خود و رنجاندن دیگران برای جلوگیری از رنجش خود. این افراد برای رسیدن به اهداف خود تاجایی پیش میروند که گاهی حتی بدون در نظر گرفتن منافع خود دست به خشونت زده و سعی میکنند برای وادارکردن طرف مقابل به عقب نشینی یا تسلیم از هر شیوهای استفاده کنند.
ابراز وجود: یعنی تلاش برای ایفای حقوق خود بدون ضایع کردن حق دیگری. ویژگیهای این سبک عبارتند از: دادن پاسخهای خود انگیخته و خلاقانه با لحنی دوستانه اما قاطع، ذکر مسائل مهم، ابراز احساسات و عقاید، بها دادن به خود و نرنجاندن خود و دیگران. در این سبک هدف رعایت عدالت برای تمامی طرفهای رابطه است. ابراز وجود معمولاً مناسبترین پاسخ است. کسانیکه اهل ابراز وجود هستند کنترل بیشتری بر زندگی خود داشته و اغلب از روابطشان رضایت دارند و به اهداف خویش میرسند. مردم به آنها اعتماد بیشتری داشته و احترام بیشتری میگذارند، زیرا آنها را شخصیتهای محکم و ثابت قدم میدانند.
بنابراین اگر مروری بر حوادث پنج ماه گذشته داشته باشیم، میبینیم که مردم برغم مواجه بودن با تمام موارد برانگیزاننده خشم، با تولد جنبش سبز و در پیش گرفتن مبارزهی غیرخشونت آمیز و اعلام نارضایتی خود، از روش ابراز وجود بدون اعمال خشونت استفاده کردهاند. این واکنش، متفاوت با رفتار پیشین مردم، خصوصا جوانان، در سی سال گذشته بوده است. توجه به آمار بالای افسردگی، مشکلات عاطفی، اعتیاد، خودکشی و نارضایتی خاموش مردم در سی سال اخیر، حاکی از این بود که مردم با انتخاب روش عدم ابراز وجود و در اقدامی منفعلانه خشم و نارضایتی خود را به درون برده و در نتیجه به خود تخریبی و خمودی جامعه تن داده بودند. اما انتخابات دهم ریاست جمهوری برای اولینبار فرصتی بود تا مردم به گونهای متین و استوار به ابراز نارضایتی خود بپردازند. فرایند حضور مردم در خیابانها، فریاد زدن، نشان دادن شور وهیجان و در نتیجه اعلام نارضایتی، با رای دادن به جریانی غیر خواست حکومت، در واقع ابراز ناخشنودی با شیوهای غیرخشونت آمیز بود. بنابراین باید توجه کرد که تلاش مردم به ابراز نارضایتی بجای خشمگین شدن و فروبردن خشم به درون، یک تحول رفتاری موثر بود.
در مقابل اما جناح تمامیتخواه که با به خطر دیدن قدرت و منافع خود، دچار خشم شده، کوشید تا با پرخاشگری و سرکوب مردم از طریق کشتن، شکنجه، ربودن و انواع و اقسام روشهای غیر متمدنانه، مردم را ساکت کند. شدت بخشیدن به اعمال خشونت که در روز ۱۳ آبان نمایان شد، در واقع تاکیدی بود بر تمایل رژیم به سوق دادن مردم به مبارزه خشونتآمیز، تا در این رقابت نابرابر، به قلع و قمع گستردهی مخالفان اقدام و با به زانو درآوردن جنبش سبز، شرایط را به قبل از دوران انتخابات اخیر بازگرداند.
اکنون باید از خود پرسید چه کسانی طرفدار به خشونت کشاندن مبارزهی صلحآمیز مردم هستند؟ چه جریانی از خشونت و کشتار سود میبرد؟ آیا برندهی اصلی این نبرد نابرابر، نظامیانی نیستند که برای جنگ و خشونت تربیت شدهاند و به دنبال فرصتی برای عرض اندام و ارتقاء یافتن جایگاه خود هستند؟ آیا تاکنون از خود پرسیدهایم که چرا جریان سرکوبگر دروغهایی که در هیچ بازار مکارهای خریدار نداشت، مبنی بر کشته شدن بسیجیان عنوان میکرد. آیا این ادعاهای دروغین در راستای این نبود که خود را در موضع قربانی قرار داده به خود حق بدهد که برای دفاع از خود دست به هر رفتار و اقدامی بزند؟ و آیا در این نبرد نابرابر بین مردمی که بجز حقطلبی، مظلومیت و البته منطق چیز دیگری ندارند با جریانی که زر و زور و تزویر را یکجا با هم دارد، چه کسی پیروز میدان خواهد بود؟ مرور دوباره اعمال خشونت برای احقاق حق در کشورهایی که درگیر جنگ داخلی هستند، به ما این نهیب را میزند که برای رسیدن به عدالت، آزادی و برابری نمیتوان از مسیر خون و آتش عبور کرد. رمز پیروزی جنبش، مشارکت وسیع لایههای مختلف مردم و پیوستن همهی قربانیان بیعدالتی به آن است. خشونت و مقابله به مثل باعث میشود که عدهی قلیلی در صحنه درگیر جنگ و گریز شده و دیگر مردم یا بیتفاوت شوند و یا ناراضیان خاموش.
غلبه منطق بر خشم
چگونه میتوان جامعه را در تدوام مبارزه، از اعمال خشونت مصون نگاه داشت؟ از نقطه نظر روانشناسی، آنچه در این شرایط جامعه را از ورود به مبارزه خشونت آمیز مصون نگاه میدارد، غالب نگه داشتن منطق و خرد در بدنهی جنبش است. منطق، خشم را شکست می دهد و جنبش را از رفتارهای خشونتآمیز مبرا نگه میدارد. برای مهار و کنترل شرایط پیش آمده باید از منطق سرد و سخت کمک گرفت. اگر چه حکومت سعی کرده مردم را به واکنش وادار کند ولی حرکت مردم باعث شده که بحران را کنترل نموده و با در دست گرفتن ابتکار عمل آمار کشتهشدگان را تقریبا به صفر برساند و این پیروزی بزرگی برای جنبش سبز است.
باید در نظر داشت که حرکتی که مردم از پنج ماه پیش آغاز نمودهاند ابراز خشمی است منطقی و بالغانه در مقابل ظلم و نابرابریای، که سی سال تحمل شده است. رمز موفقیت این جریان در آرامش و بروز خلاقانه و مبارزه بدون خشونت است (همانگونه که تاکنون بوده است). در این صورت امکان فراگیر شدن جنبش مهیا میشود، چراکه فراگیری جنبش زمانی متصور است که هزینهی مشارکت به حداقل برسد. اجتناب از خشونت این شرایط را فراهم میکند. اگرچه از نظر برخی افراد این روش منجر به طولانی شدن مبارزه می شود ولی چه کسی تضمین میکند که در صورت به خشونت کشیده شدن مبارزه، زمان آن کوتاه خواهد بود؟ از دیگر سو جناح مقابل به دنبال این است که با تحریک مردم آنها را به عکس العمل وادار نموده و به زعم خود کار را فوری یکسره کرده و خیال خود را از امکان طولانی شدن مبارزهی مردم، که مس تواند فرسایش و ریزش نیروهایش را به همراه داشته باشد، راحت کند. عوارض سی سال سکوت و به درون افکندن خشم را نمیتوان در مدت چند ماه ریشهکن کرد. ضمن این که به دست گرفتن قدرت از سوی مردم با ابزار خشونت، به دموکراسی ختم نمیشود بلکه می تواند ظهور نوعی دیگر از دیکتاتوری را درپی داشته باشد البته این بار نه به نام دین، بلکه به اسم دموکراسی.
+ There are no comments
Add yours