در دیدار با نیکی کریمی: من فمینیست هستم

۱ min read

21 فروردین 1387

نیکی کریمی از بازیگران موفق سینمای ایران است .بازیگری که کلوزآپ چهره زیبایش در فیلم عروس بهروز افخمی تابوی ممنوعیت تصویر درشت از چهره زن در سینمای پس از انقلاب ایران را شکست.

نیکی در فیلم‌های خوب و بد بسیاری بازی کرده. از میان فیلم‌های خوبش سارا، پری، عروس، تختی و دو زن را به یاد دارم و فیلم‌های بدی را که بازی کرده اسم نمی‌برم. نیکی فیلمساز هم هست و یک فیلم مستند کوتاه به نام «داشتن و نداشتن» و دو فیلم بلند با عنوان «یک شب» و «چند روز بعد» را ساخته است که فیلم «یک شب» او در فستیوال کن درخشید و توجه زیادی را به خود جلب کرد.

«یک شب» را ندیده‌ام اما «چند روز بعد» نشان داد که کریمی تنها بازیگری مستعد و خوش چهره نیست بلکه فیلمسازی باشعور و آگاه به زیبایی‌شناسی سینما و مجهز به درک هنری است، گرچه حضور او را در فیلم به‌عنوان بازیگر نقش اصلی دوست نداشته و ندارم و معتقدم که اگر بازیگر دیگری جز نیکی این نقش را بازی می‌کرد نتیجه خیلی بهتر از آن می‌شد که اکنون هست.

نیکی کریمی این روزها در لندن است. تهران که بودم قرار بود با هم گفت‌وگو کنیم اما به دلایلی نشد. قول داد که وقتی به لندن آمد این گفت‌وگو را برای زمانه انجام دهیم. عصر روز پنج‌شنبه نهم فروردین با من در کافه استارباکز ایلینگ قرار گذاشت در نزدیکی ایلینگ استودیو که روزگاری مکان تولید مشهورترین کمدی‌های انگلیسی به نام «ایلینگ کمدی» بود. در محیطی شلوغ و پرسروصدا که صدای حرف زدن همدیگر را به زور می‌شنیدیم. اما در آن ساعت روز بعید بود جای ساکت دیگری پیدا کنیم. از این رو قهوه را که خوردیم شروع کردیم.

خانم کریمی من قبل از هرچیز عید نوروز را به شما تبریک می‌گم. شما در لندن هستید و گویا برای دیدار خانواده‌تان در ایام نوروز به اینجا آمدید و سوال من این است که آیا این سفر جنبه‌ی حرفه‌ای و سینمایی هم برای شما دارد یا نه؟

من هم همینطور؛ سال نو شما مبارک و در جواب سوالتان نه، این سفر تفریحی که چه عرض کنم، یک جورهایی فکر می‌کنم که لندن خانه دوم من است ولی به خاطر اینکه پدر و مادرم و همه خانواده‌ام، اینجا زندگی می‌کنند، بنابراین دیگر آن حسی که بلند شدم رفتم یک کشور دیگر و اینها را ندارم و واقعا سعی می‌کنم که هر موقعی که یک وقتی پیدا می‌کنم، بیایم اینجا.

چه چیز لندن را بیش از همه چیز دوست دارید؟

اینکه از ملیت‌های مختلفی هستند و فرهنگ‌های مختلف. این نزدیکی به خیلی رویدادهای فرهنگی، به روز بودن مردم راجع به اتفاق‌های جهان و همه اینها. به هرحال همه چیز غیر از آب و هوای آن خوب است.

آیا اینجا وقتی در خیابان هستید، احساس آرامش می‌کنید از اینکه کسی شما را نمی‌شناسد؟

خیلی، ولی اینقدر جامعه ایرانی‌های اینجا هم بزرگ است که تقریبا می‌توانم بگویم که امکان ندارد بروم بیرون و کسی من را نبیند و نشناسد. ولی به هرحال واقعا برای ماها که سخت‌تر می‌شناسند، اینجا راحت‌تر است.

ما سال ۸۶ را پشت سر گذاشتیم، سالی که برای سینمای ایران سال چندان خوبی نبود. بسیاری از فیلم‌های جشنواره فجر توقیف یا سانسور شد. سالی که فیلم «سنتوری» اجازه اکران نگرفت و درعوض دی‌وی‌دی آن (به صورت قاچاق) پخش شد. سالی که آقای شورجه سینماگران را تهدید کرد. خب، برای شما سال ۸۶ چطور گذشت؟

من به همه اینها باید اضافه کنم که فیلم «یک شب» من هم اکران نشد. فیلمی که من البته سه سال پیش ساختم و هر سال تلاش کردم که روی پرده بیاید و به‌خصوص ما امسال به همراه پخش‌کننده فیلم‌هایم، آقای سیروس تسلیمی، واقعا یک سال به‌طور مداوم تلاش کردیم که این اتفاق بیفتد، ولی نهایتا حدود اردیبهشت – خرداد سال پیش بود که بعد از بارها به وزارت ارشاد رفتن، توانستیم فیلم را بدون آن بخش‌هایی که سانسور می‌شود که چیزی حدود یک ربع از فیلم را تشکیل می‌داد، به نمایش دربیاوریم، ولی به ما گفتند که نه، و قطعا این اتفاق باید بیفتد اگر فیلم بخواهد به نمایش دربیاید.

و من در یک نامه سرگشاده به وزارت ارشاد، که فکر می‌کنم در خرداد ماه بود که فرستادم، خواستم که دیگر فیلم را به نمایش درنیاوریم و اعلام کردم که به هرحال هر فیلمی یک زمانی به نمایش درمی‌آید. من خیلی دلم می‌خواست که بعد از سه سال این اتفاق بیفتد، ولی حتما یک زمانی اتفاق می‌افتد.

من البته فیلم «یک شب» را ندیدم، ولی فیلم دوم شما، «چند روز بعد» را دیدم که راجع به آن هم صحبت می‌کنیم. ولی در مورد «یک شب»، تا آنجایی که از مضون آن خبر دارم، در واقع نگاه اجتماعی و رویکرد انتقادی صریح شما به جامعه ایران باعث شده که فیلم توقیف بشود. درست است؟

به هرحال واضح است که مثل کارهای نوشتاری یا کارهای دیگری که در بخش فرهنگی انجام می‌شود، گویا وزارت ارشاد با هر نوع نگاه انتقادی به جامعه، مخالف است. خب، بله. فیلم «یک شب» راجع به همین قضیه است، راجع به اجتماع است، راجع به همه اینهاست. این فیلم دیدگاه من است به‌عنوان یک زن ۳۳ ساله به جامعه و اتفاقاتی که برای من مهم بوده.

من متوجه نمی‌شوم چرا فکر می‌کنند این مردم که خودشان شاهد همه اتفاقاتی که در جامعه می‌افتد، هستند، حالا چرا ما باید این قضایا را سانسور کنیم و چرا نباید بپذیریم که هر آدمی یک دیدگاهی دارد و ما باید بتوانیم بدون هیچ قضاوتی درباره آن دیدگاه، یک چیزی یاد بگیریم و برای خودمان نقدش کنیم.

فکر می‌کنم یکی از تم‌های فیلم «یک شب» خیانت باشد، خیانت مردها. گویا در این فیلم، شما سه کاراکتر دارید و هر سه تا دارند دروغ می‌گویند…

البته آقای جاهد من دلم می‌خواست شما فیلم را می‌دیدید. چون اینقدر صریح هم من راجع به آن آدم‌ها هم قضاوت نکردم که بخواهم بگویم فیلم راجع به خیانت مردهاست…

شما فمینیست هستید؟

خب من فمینسیت هستم، ولی از نگاه یک طرفه به هر چیزی، از نگاه سیاه و سفید، بدم می‌آید. در فیلم «یک شب» به این صورت است که یک زن با سه تا مرد برخورد می‌کند و هرکدام از این مردها انسان هستند. حتی آن آدم اولی که می‌بیند راجع به زن و بچه‌هایش می‌گوید و آنها را دوست دارد و اینکه رابطه‌اش چطوری است. ولی در فضایی که او زندگی می‌کند در جامعه، این اجازه به او داده شده که یک زن دیگری داشته باشد.

بنابراین اینطوری نیست که من بخواهم یک بیانیه‌ای صادر کرده باشم راجع به خیانت یا راجع به روابط خارج از ازدواج یا مثلا اینطور چیزها.

آن آدم دوم، یک مردی است تحصیل‌کرده که در آمریکا درس خوانده و دکتر است و کلی دیدگاه فلسفی و ذن‌گرایانه دارد راجع به زندگی. او با دختر حرف می‌زند و یک‌جایی ما فکر می‌کنیم که دختر عاشق او شده. این مرد آنقدر آدم جذابی است و رابطه خوبی بین آنها شکل می‌گیرد.

ولی در آخر یک موبایلی پیدا می‌شود و در یک آن تماشاچی متوجه می‌شود که شاید تمام اینها یک ماسکی بوده که او زده و خودش را طور دیگری بیان کرده و وانمود کرده که یک آدم دیگری است. یا اینکه به هرحال یک زندگی دوگانه‌ای دارد.

و مرد آخر هم که اصلا یک هنرمند است که او هم همینطور، خیلی اعتقاد دارد به دموکراسی، اما او اصلا یک روان‌پریش است. ولی می‌خواهم بگویم که اصلا دوست ندارم که وقتی فیلم می‌سازم بخواهم بگویم که من فمینیستم و وقتی بخواهم فیلم بسازم باید خیلی قضایا برای من جا بیفتد، نمی‌توانم اول بیانیه‌ام را بنویسم و بعد بگویم می‌خواهم فیلمم را راجع به این قضیه بسازم، نه.

یعنی فیلم، ضد مرد نیست؟

اصلا. اصلا ضد مرد نیست. راجع به آدم‌هاست.

بعد از «یک شب»، فیلم «چند روز بعد» را ساختید که آن هم اجازه نمایش ندارد. تکلیف آن چه شد؟

فیلم «چند روز بعد» را من فکر می‌کنم که اجازه نمایش آن را گرفتند. البته من دقیقا نمی‌دانم. ولی به هرحال به ما گفتند که یک صحنه‌هایی را دربیاورید، ما هم مقاومت کردیم. حالا تهیه‌کننده دارد صحبت می‌کند و به این صورت است. من خودم دلم نمی‌خواهد که آن اکران بشود.

دلم می‌خواست اول «یک شب» را مردم می‌دیدند، بعد فیلم «چند روز بعد» را. اینکه الان بخواهد یکی از فیلم‌هایم اکران بشود، چندان رغبتی ندارم و شرایط اکران و جو سینما، الان اینقدر پیچیده است که ترجیح می‌دهم به موقع فیلم‌ها اکران بشود.

در این فیلم شما در نقش یک زن روشنفکر ظاهر شدید که به هرحال نگران و مضطرب است و با اطرافیانش مشکل دارد…

اینطوری به نظر می‌آید؟

به نظر من اینطوری آمد. چرا خودتان این نقش را بازی کردید؟

اصلا دلم نمی‌خواست خودم این نقش را بازی کنم. به خاطر اینکه هزارتا دغدغه دیگر داشتم و هزار تا فکر ولی به همراه دستیارم فکر می‌کنم حدود دو سه ماه دنبال بازیگر گشتیم و نمی‌دانم به آن چیزی که در ذهن من بود، آدم‌هایی که می‌دیدم، نمی‌خوردند. یعنی هم زنی در این سن و سال و بعد طبیعی بودن بازی و هزار تا چیز دیگر که در ذهن من بود، به هرحال آخر سر تهیه‌کننده فیلم به من گفت چرا خودت بازی نمی‌کنی؟ و بعد دیدم راست می‌گوید، این شاید بهترین کار باشد.

سخت نبود کارگردانی و بازی همزمان برای شما؟

نمی‌توانم بگویم راحت بود. به هرحال سخت است. برای اینکه در صحنه باید حواست هم به چیزهای دیگر باشد، هم بازی کنی،‌ هم هزار تا چیز را بخواهی مدیریت کنی، ولی از یک طرف هم خوب بود چون من آن آدم را می‌شناختم و به نظر خودم یک دست درآمده است.

شخصیتی که می‌خواستم درونی باشد. اگر می‌خواستم خودم بازی نکنم، شاید این، احتیاج به خیلی توضیح داشت برای بازیگر و خب این نگرانی را دیگر نداشتم.

یک حس زنانه خیلی خوب و زیبایی در این فیلم وجود دارد و از آن طرف یک حس شاعرانه هم هست. یعنی فیلم به لحاظ ریتم، تدوین و فیلمبرداری این حس را ایجاد می کند. به ویژه نماهایی که از چشم اندازهای اطراف تهران به‌خصوص در شب گرفتید و گویا در فیلم قبلی شما هم بوده و اینجا هم تکرار می‌شود. این علاقه شما به این چشم‌اندازها از کجا می‌آید؟

ببینید یک آلمانی که در «چند روز بعد» هست و اول اسم آن فاصله بود، این است که یک آدمی با جامعه خودش فاصله دارد، بنابراین حتی رفته و خارج شهر زندگی می‌کند و همیشه از یک پیچ‌هایی می‌گذرد و بلند می‌شود می‌آید در شهر که به کارش برسد. بنابراین ما آن دیدگاه را لازم داشتیم.

او مثل خیلی از آدم‌هایی که خارج از شهر زندگی می‌کنند، هر روز وقتی می‌آید و می‌رسد به بالای پیچ‌های لواسانات، می‌ایستد یک سیگار می‌کشد و بعد می‌آید سر کارش. مثل همه آدم‌ها که مراسمی دارند در زندگی‌شان. حالا آن مراسم می‌تواند مراسم قهوه خوردن و دوش گرفتن هنگام صبح و یا کارهای اینطوری باشد یا اینکه مثل این آدم که چون هنرمند و گرافیست است، علاقه دارد به دیدن و در طبیعت بودن و اینطور چیزها.

من خودم هم در فیلم‌های آپارتمانی، یک کم احساس خفگی می‌کنم. چه موقع دیدن آن، چه موقع ساختن چنین فیلم‌هایی. بنابراین فکر می‌کردم که آن صحنه‌ها می‌تواند یک محل نفس کشیدنی باشد برای تماشاچی.

شما با فیلم «داشتن و نداشتن» شروع کردید. یک فیلم کوتاه و مستند که با همکاری آقای کیارستمی ساختید…

نه، ایشان تهیه‌کننده بودند.

کیارستمی در فیلمساز شدن شما چقدر نقش داشت و چقدر خودتان را تحت تاثیر سینمای کیارستمی می‌بینید؟

در هرحال هر کسی که با یک هنرمند بزرگ کار می‌کند، حالا نقاش باشد یا نویسنده، قطعا تحت تاثیر آن آدم قرار می‌گیرد. مقصودم این است که این یک تاثیر خوب است که آدم بتواند در کنار آدمی مثل عباس کیارستمی باشد.

ما سال‌ها با هم کار کردیم؛ از فیلم‌های قدیمی و اینها گرفته تا انتخاب لوکیشن‌ها. ولی من این دو تا فیلمم را نمی‌توانم خیلی شبیه کارهای عباس کیارستمی ببینم. ولی در همان راستاست. یعنی سینمای مینیمالی که… فکر می‌کنم که کارهای من یک کمی شخصی‌تر است. شاید دیدگاه او، طور دیگری است.

فیلم‌های من خیلی زنانه‌تر و شخصی‌تر است و بعد خیلی قالب و موضوع آن فرق دارد با فیلم‌های او. ولی هیچ مساله‌ای ندارم از اینکه به من بگویند تاثیر گرفتی، آری قطعا تاثیر گرفتم. اگر تاثیر نگرفته باشم که خیلی آدم کم‌هوشی هستم. بعد از این همه سال کار کردن و زندگی، قطعا خیلی باید تاثیر گرفته باشم.

ببینید قطعا تاثیرپذیری یک مقدار آشکار است. به خصوص در همین فیلم «چند روز بعد» که آن پلان‌های مربوط به جاده‌های پیچ‌درپیچ را که آدم می‌بیند بی‌اختیار یاد کیارستمی می‌افتد…

به هرحال تهران، شهری است که دو تا دیدگاه می‌تواند راجع به آن وجود داشته باشد. یا دیدگاه سینمای کلاسیک است مثل سینمایی که می‌بینیم در تمام فیلم‌ها، یا دیدگاه سینمایی است که پرهیز می‌کند از توی خانه ماندن. مثلا من تمام صحنه‌هایی که در فیلم «چند روز بعد» دارم همه یا در آپارتمان است و یا همان لحظه زن دارد از آپارتمان می‌آید بیرون. برای اینکه نمی‌خواستم روسری داشته باشد سرش. بنابراین تمام اتفاق‌ها بیرون از خانه می‌افتد…

و این ضد رئالیسم است در واقع.

بله ضد واقعیت است. بنابراین حتما یک جاهایی از آن می‌تواند شبیه کارهای کیارستمی باشد.

شما در جایی گفتید که به سینمای ضد قصه و واقع‌گرا علاقمند هستید. واقع‌گرایی در نظر شما چه معنایی دارد؟

ببینید، آن چیزی که برای ما دارد اتفاق می‌افتد در جامعه، برای خود من؛ و به نوع دیدگاه دوربین و سینما، طوری‌ست که احساس می‌کنیم یک فیلم مستند داریم می‌سازیم. یعنی باور می‌کنیم آن را تا اینکه بخواهیم در تخیلات و سورئالیسم و اینطور چیزها برویم؛ من آن نوع سینما را خودم نمی‌پسندم. گاهی اوقات شاید هم یک فیلم اینطوری ببینم و بپسندم، ولی بیشتر تحت تاثیر سینمای رئال هستم.

شما در ۱۹ سالگی با فیلم عروس بهروز افخمی وارد سینما شدید. قبل از آن گویا اصلا سابقه بازیگری نداشتید. افخمی چطور شما را پیدا کرد؟

حدود یک ماه قبل از آن، یکی از دوستان پدرم، من را به کارگردانی معرفی کرد به نام جمشید حیدری. همان آقا من را معرفی کرد به بهروز افخمی و هم‌زمان بود این اتفاق.

یعنی قبلا هیچ تجربه بازیگری نداشتید یا درس بازیگری نخوانده بودید.

در دوره راهنمایی کمی تئاتر کار می‌کردم. ولی چهار سال دبیرستان به‌طور مداوم تئاتر مدرسه را من می‌چرخاندم. خودم می‌نوشتم، خودم کارگردانی می‌کردم. یک شخصیتی بود به نام فروغ که خیلی علاقه داشتم به آن شخصیت. همیشه با من بود و همیشه، همان را می‌نوشتم و همان را اجرا می‌کردم. به همین دلیل هم به دوست پدرم گفتم که من به شدت به بازیگری علاقه دارم و او هم مرا معرفی کرد و…

تا امروز که بدون شک یکی از ستاره‌های سینمای ایران هستید در نظامی که با ستاره‌سازی مخالف است و تمام عزم خود را برای حذف ستاره‌ها از سینمای ایران بکار گرفته…

اینطوری فکر می‌کنید؟

من اینطوری فکر می‌کنم، لااقل. نظام فرهنگی ما همیشه اعلام کرده که با ستاره‌سازی مخالف است. حالا فکر می‌کنید چطور توانستید علی‌رغم این نگاه در سینمای ایران به این جایگاه برسید که به یک ستاره تبدیل بشوید؟

چیزی که می‌گویید، یک کمی پیچیده است. حالا نمی‌خواهم وارد این موضوع‌ها بشوم. چون من که وارد سینما نشدم به خاطر اینکه ستاره بشوم یا اینکه همه اینها. ولی جلوی این پدیده را هم نمی‌شود گرفت. مردم ناخودآگاه می‌روند سینما و فیلم می‌بینند و کارهای ما بازیگران را دنبال می‌کنند و ماها به عنوان بازیگر، کارهایمان را ادامه می‌دهیم. به هرحال نمی‌شود جلوی روند محبوبیت بازیگر یا ستاره‌های سینما یا ورزش را گرفت. به خاطر اینکه این، یک روند طبیعی است.

حالا ما سیستم ستاره محوری شاید در ایران نداشته باشیم به خاطر اینکه اصلا سینما در ایران یک صنعت نیست که حالا ستاره‌ای باشد و بخواهند روی آن مانور تبلیغاتی بدهند و از آن پول دربیاورند. چون می‌دانید که اینجا (در غرب)، ستاره‌ها را بیخود ستاره نمی‌کنند، به خاطر آن است که از آنها پول دربیاورند. ولی تا جایی که مربوط به سینمای ایران است، جلوی محبوبیت بازیگران را نمی‌توانند بگیرند.

خب، به هرحال محدودیت‌ها و ممنوعیت‌های زیادی درمورد حضور زن در سینمای ایران وجود دارد. از نوع پوشش گرفته تا بروز احساسات زنانه. سوال من این است که به عنوان یک بازیگر در سینمایی که اینقدر حساسیت درمورد حضور زن در آن هست، چقدر احساس راحتی می‌کنید؟

به هرحال ما کار خودمان را انجام دادیم و اگر…

به عنوان فیلمساز نمی‌گویم، به عنوان بازیگر از شما می‌پرسم.

من فکر می‌کنم که قطعا نمی‌توانستند زن را از سینما حذف کنند. به خاطر اینکه باید یک خانواده باشد، مادر و بچه و همه اینها باشد. ولی من خودم هیچ وقت در کارم سخت نگرفتم و همیشه احساس راحتی کردم. با اینکه این جامعه به شدت مردسالار است، به شدت ضد زن است و خیلی سخت است که در این شرایط کار کنید، اما باز از لحاظ بازیگری راحت‌تر است به خاطر اینکه یک نقشی است و شما می‌آیید و آن کار را می‌کنید و می‌روید.

ولی وقتی شما می‌خواهید یک فیلم بسازید، خیلی از فوکوس‌ها و نگاه‌ها به این سمت بود که اصلا من باید به عنوان یک زن به همه ثابت می‌کردم که چرا می‌خواهم فیلم بسازم. چرا یعنی حالا من. یعنی هزار نفر با هزار تا سوال وجود داشتند و هزار تا نگاهی که آیا این می‌تواند یا نمی‌تواند. ولی من اصلا همه اینها را نمی‌دیدم و می‌زدم کنار. به خاطر اینکه من به کار خودم ایمان داشتم و می‌دانستم که باید کارم را انجام بدهم و حالا اینکه زن یا مرد هستم، این برای من مهم نبود. ولی می‌دانم که برای خیلی‌ها مهم بود.

این محدودیت‌ها، تا چه حد به حضور واقعی زن و تصویر رئالیستی زن در سینمای ایران لطمه زده؟

ماها تمام سعی‌مان را می‌کنیم که بتوانیم تصاویر واقعی را نشان بدهیم و به خصوص فیلم‌هایی که ماها می‌سازیم. فیلم‌های سفارشی نیست، فیلم‌هایی نیست که تهیه‌کننده‌ای گفته باشد که این رو بساز. همه چیزهایی است که به ذهن ما می‌آید، ولی به هرحال نه می‌توانیم سانسور را نادیده بگیریم، نه می‌توانیم تا آنجایی که نگاه به ما اجازه می‌دهد، آن را نادیده بگیریم. بنابراین خیلی چیزها دخیل هستند که ما نمی‌توانیم حرف خودمان را بزنیم. اعم از سانسور خودآگاه یا ناخودآگاه.

گویا شما الان تصمیم دارید در یک فیلم جدیدی بازی کنید.

بله. یک فیلم است که ما قرار است کار کنیم با آقای اصغر فرهادی و من متاسفانه چون خودشان باید اعلام کنند، نه می‌توانم جزییات سناریو را بگویم و نه جزییات اینکه چه کسانی هستند و چه اتفاقی قرار است بیفتد. فقط این را می‌توانم به شما بگویم که قرار است یک کاری با هم بکنیم.

شما بازیگری هستید که فیلم هم می‌سازید. ولی به نظرم می‌آید که معیارهایی که برای فیلمسازی دارید با معیارهای بازیگری شما فرق می‌کند. فیلم‌هایی که می‌سازید بیشتر جنبه روشنفکرانه و هنری دارد، ولی در فیلم‌هایی بازی می‌کنید که به هرحال یک تعدادی از آنها جنبه تجاری دارند. این تناقض را چطور توجیه می‌کنید؟

آقا من می‌خواهم پول دربیاورم، همین (با خنده). البته نمی‌توانم این را صددرصد بگویم چون یکی از دوستانم می‌گفت تو هیچ وقت این کار را نکردی، نمی‌دانم چرا این را می‌گویی. مثلا من سال پیش در فیلم «زن دوم» بازی کردم که هنوز اکران نشده و خانم فرشته طائرپور، تهیه‌کننده این فیلم است و من شاید نصف دستمزدم را گرفتم برای این کار چون خیلی به آن علاقه داشتم. در شهرهای مختلفی آن را فیلمبرداری کردیم و خیلی هم داستان قشنگی داشت. به هرحال من از سال پیش…

در «سه زن» منیژه حکمت هم بازی کردید.

در سه زن منیژه حکمت هم بازی کردم و برای هر دو، دستمزدهای کمی گرفتم، خب فیلم‌هایی بودند که پروژه‌های هنری محسوب می‌شدند.

می‌توانم بپرسم چقدر دستمزد می‌گیرید؟

نه…

به هرحال بازیگر گران قیمتی هستید.

بله، بله. یعنی می‌خواهم بگویم که خیلی سعی می‌کنم انتخاب کنم در سینمایی که واقعا الان متاسفانه نه سناریو خوب وجود دارد، نه محیط خوبی وجود دارد. سعی می‌کنم انتخاب‌های خوبی بکنم. اما هر دو سه سال یا چند وقت یک‌بار هم، یک فیلم تجاری کار می‌کنم که موقعیت خودم را حفظ کنم و پول هم دربیاورم و در عین حال بتوانم کارهایی را هم که دوست دارم انجام بدهم. ولی هیچ‌وقت فیلم تجاری صرف هم کار نکردم خوشبختانه.

به هرحال شما فیلم‌های مهمی بازی کردید. مثل سارا، عروس، دوزن، پری، برج مینو و بعد اینکه با کارگردان‌های مهم ایران کار کردید. سوال من این است که بیشتر با کدام یک از این کارگردان‌هایی که کار کردید، راحت بودید و کار آنها را می‌پسندید؟

بدون تردید داریوش مهرجویی. به خاطر اینکه دیدگاه او متفاوت است. بقیه کارگردان‌هایی هم که با آنها کار کردم، از هرکسی یک چیزی یاد گرفتم. حتی از آن کسانی هم که یاد نگرفتم هم یک چیزی یاد گرفتم به عنوان ضد قضیه. ولی کسی که بازیگری را می‌شناخت و به من یاد داد، داریوش مهرجویی بود.

آیا از بازیگری شخصا الهام گرفتید؟ بازیگر زنی که الگوی شما باشد؟

خیلی ها بودند. از بازیگرهایی که خیلی دوست داشتم و خیلی بازی‌های او را بارها نگاه کردم جین فوندا بوده که خیلی او را دوست دارم و ایزابل هوپر و مریل استریپ. چون همه بازیگرها را دوست دارم و خیلی از کارهای آنها را هم دنبال می‌کنم، نمی‌توانم یکی دوتا اسم ببرم.

از مردها چطور؟

آل پاچینو، رابرت دنیرو، مارلون براندو.

و از میان کارگردان‌ها؟

آنتونیونی را خیلی دوست دارم. فلینی را اصلا دوست ندارم.

چه فیلم‌هایی را بیشتر می‌بینید؟ از چه نوع سینمایی؟

الان خیلی فیلم‌های چینی را می‌بینم، فیلم‌های ترک. فیلم‌های آلمانی خیلی خوب شدند. ژاپن، کره، تایلند، مکزیک اینها سینمای خوبی دارند.

آیا کارگردانی هست که دوست داشته باشید با او کار کنید و تا به حال فرصت آن را پیدا نکرده باشید؟

نه.

خب، شما بازیگر هستید، فیلم هم می‌سازید و ترجمه هم می‌کنید. تا آنجایی که من می‌دانم، دو تا کتاب ترجمه کردید. یکی کتاب خاطرات مارلون براندو بوده (آوازهایی که مادرم به من آموخت) و یکی هم Intimacy بوده؛ «صمیمیت» که شما ترجمه کردید «نزدیکی». ترجمه چقدر برای شما مهم است؟ آیا به آن به عنوان یک سرگرمی نگاه می‌کنید یا واقعا برای شما جدی است؟

سال پیش من یک کتاب ترجمه کردم به نام «نور ماه بر درختان کاج» که سبک هایکو ژاپنی است. الان هم مشغول یک‌سری شعرهای غزل مانند چینی هستم. شاهزاده خانم‌های قدیمی چین. ترجمه خیلی برای من مهم است. کمتر برای من پیش می‌آید که کتابی را بخوانم و وسوسه نشوم که آن را ترجمه کنم ولی خیلی فرصت آن را ندارم.

شما با اینکه خودت بازیگر هستی اما در فیلم‌هایت بیشتر با نابازیگران کار می‌کنی، چرا؟ فکر نمی‌کنی که این سبک فیلمسازان ایرانی که با نابازیگرها کار می‌کنند به صنعت بازیگری در سینمای ایران لطمه بزند؟

اولا که این فقط مربوط به سینمای ایران نمی‌شود. خیلی‌ها؛ از همین سینماهایی که اسم بردم مثل چین، مکزیک، ژاپن، کره، آرژانتین، برزیل؛ اگر بخواهند فیلم رئال کار کنند، سعی می‌کنند که با نابازیگر کار کنند. البته من مشکلی با بازیگر ندارم. همانطور که فیلم «یک شب»، نقش اول آن را هانیه توسلی کار کرد. فیلم دومم را هم خودم کار کردم. یا اینکه یک‌جاهایی هم که لازم بود، بازیگر استفاده کردم.

ولی یک‌جایی آدم احساس می‌کند که برای یک نقش‌هایی، اگر بازیگر بگذارد، تماشاچی با هزار تا بازخورد و حسی که نسبت به بازیگر دارد، وارد دیدن این قضیه می‌شود و بهتر است که این کار را نکنیم. در مجموع هم فکر می‌کنم که حالا جدای این چند تا فیلم متفاوتی که کار می‌شود در ایران، خیلی به سینمای کلاسیکی که دارد کار می‌شود و حالا بازیگر دارند ضرری نمی‌زند.

چون آن نوع سینما اموراتش می‌گذرد، خیلی هم گسترده می‌گذرد. به خاطر اینکه همین قبل از عید، خیلی از دوستان من که کارگردان یا تهیه‌کننده هستند برای فیلم‌های‌شان می‌گفتند سراغ هر بازیگری که داریم می‌رویم، مشغول کار است. به خاطر اینکه تولیدات انبوه تلویزیونی دارد اتفاق می‌افتد، سریال‌ها، تله فیلم‌ها و همه اینها باعث شده تا همه بازیگرها مشغول کار باشند و کسی ضرر نمی‌کند.

یعنی هیچ‌کس بیکار نیست؟

هیچ‌کسی بیکار نیست.

شما وبلاگ هم دارید؟

نه، ولی علاقه دارم و خیلی از وبلاگ‌ها را می‌خوانم. یعنی چند تا وبلاگ است که همیشه می‌خوانم.

چرا خودتان وبلاگ ندارید؟

وقت آن را ندارم و می‌دانم که آپ‌دیت نمی‌شود.

آیا نقدهایی را هم که درباره کارهایتان نوشته می‌شود، می‌خوانید؟ اصولا نظرتان درباره منتقدان چیست؟

شما چون کار آقای گلستان را انجام دادید، «نوشتن با دوربین»؛ جایی که آقای گلستان می‌گوید که این منتقد اصلا کیه که داره می‌نویسه؟ او چقدر کتاب خوانده. چقدر فکر می‌کند و چقدر باشعور دارد این را می‌نویسد؛ نمی‌دانید چقدر من همذات پنداری کردم با او.

به خاطر همین، وقتی من نقدی را می‌خوانم؛ چون همه ما دسترسی به اینترنت و مجلات و غیره داریم ولی از خیلی از آنها می‌گذرم به خاطر اینکه می‌بینم که متاسفانه آگاهی پشت آن نقدی که نوشتند نیست بلکه مشخص است که دارند فقط راجع به دیدگاه شخصی خودشان صحبت می‌کنند، بدون اینکه از سینمای جاهای دیگر خبر داشته باشند، بدون اینکه روی آگاهی خودشان کار کنند، بدون اینکه کتاب بخوانند و فیلم ببینند.

بنابراین چطوری من می‌توانم اهمیتی بدهم به آن نظریات و در نهایت همیشه شخصی است که برای من اصلا مهم نیست که آن شخص، چه فکری می‌کند. یک‌سری از آدم‌ها مهم هستند که قطعا آنها را می‌خوانم، ولی بقیه را نه.

شما فیلمنامه هم می‌نویسید ولی گویا با کسان دیگری هم همکاری می‌کنید. مثلا دیدم که با شادمهر راستین همکاری کردید یا با کامبوزیا پرتوی. این شیوه کارتان را ممکن است توضیح بدهید. اینکه چگونه است این همکاری دونفره…

نه. من اول خودم می‌نویسم، بعد می‌دهم مثلا به آقای پرتوی بخواند که کارهای زیادی از ایشان را دیده بودم و می‌دانستم که سینما را می‌شناسد و وقتی که به خصوص «یک شب» را که خواند خیلی هم دوست داشت و خیلی از او ایده گرفتم. نشستیم دوباره با هم فیلمنامه را کار کردیم. در مورد فیلم «چند روز بعد» هم من کارهایی از شادمهر دیده بودم و می‌دانستم که طرز فکر او چطور است؛ چون مهم، آدم‌هایی هستند که بتوانند با هم خوب کار کنند.

ما باید بدانیم که در کجا قرار گرفتیم از لحاظ ذهنی. بعضی از آدم‌ها نزدیک هستند به خود آدم. من با آقای راستین صحبت کردم راجع به اینکه من می‌خواهم فیلمم اینطوری باشد. بعد چه چیزهایی را می‌توانیم اضافه کنیم و با هم نوشتیم.

به عنوان فیلمسازی که به هرحال دارید فیلم‌های خاصی می‌سازید و هر دو فیلمی هم که تا الان ساختید، نمایش داده نشده. سوال من این است که سرمایه فیلم‌تان را چطور فراهم می‌کنید؟ خودتان تهیه‌کننده هستید یا به هرحال این وسط چه بر سر تهیه‌کننده می‌آید برای فیلم‌هایی که هیچ وقت هم نشان داده نمی‌شود؟

البته به شما بگویم که فیلم «یک شب» را خیلی از کشورها اکران کردند. پاریس که مدت‌ها اکران بود. جشنواره‌های زیادی، خیلی از تلویزیون‌ها آن را خریدند و خیلی جاها به نمایش درآمد. بنابراین تهیه‌کننده نه تنها ضرر نکرد، بلکه سود هم کرد.

یعنی به هرحال پول خود را خارج از ایران درمی‌آورد؟

بله. پخش‌کننده MK2 قراردادی با آنها بست که کلی سود کردند. کار دومم هم، آقای تختکشیان که از تهیه‌کننده‌های حرفه‌ای سینماست؛ پول آن را از جاهایی فراهم کرد و خب به هرحال این فیلم‌ها، حتما یک زمانی اکران می‌شود و به سرانجامی می‌رسد.

با توجه به وضعیت اکنون سینمای ایران، آینده سینمای ایران را چطور پیش‌بینی می‌کنید؟ به خصوص در سال جدید؟

متاسفانه اتفاقاتی که سال پیش افتاد برای این سینما، جایی برای این نگذاشته که ما بخواهیم خیلی امیدوارانه راجع به این قضیه صحبت کنیم. با اینکه تمام بچه‌هایی که در سینما کار می‌کنند، همگی خیلی تلاش می‌کنند که کارهای‌شان را انجام بدهند و یکسری حرفه‌ای انجام می‌دهند و باید از کنار آن پول دربیاورند ولی من تا موقعی که یک کمی فضا باز بشود که آدم‌ها بتوانند حرف‌هایی که می‌خواهند بزنند؛ آینده خیلی روشنی نمی‌بینم.

خود من می‌خواهم فیلم بعدی‌ام را قطعا با دی وی کم بسازم که اینقدر مجبور نشوم که اجازه برای آن بگیرم. به خاطر اینکه فایده ندارد اگر ما بخواهیم فیلم بسازیم، دائم در این فکر باشیم که اگر بگویند نه، چه کار کنیم. به خاطر اینکه هر فردی باید بتواند آزادی بیان داشته باشد و بتواند حرفی را که دلش می‌خواهد بزند.

از بین بازیگری و فیلمسازی، شخصا کدام یک برایت مهمتر است و دوست داردی درگیر آن باشید؟

بدون هیچ تردیدی فیلمسازی.

آیا نقشی هست که در ذهن شما باشد و دوست داشته باشید آن را بازی کنید و هنوز فرصت آن را پیدا نکردید؟

بله. بله. خیلی نقش‌ها هستند. سینما اصلا با رویا سر و کار دارد. بنابراین نمی‌توانیم منکر این قضیه بشویم. گرچه بیشتر تمرکزم روی فیلمسازی هست ولی نقش‌هایی هم هست که دلم بخواهد بازی کنم.

و سوال آخر من راجع به رادیو زمانه است.

(با خنده) رادیو زمانه چی هست؟ من بیشتر وب سایت رادیو زمانه را نگاه می‌کنم. وقت اینکه حالا بخواهم رادیو بگیرم و موج آن را پیدا کنم و این چیزها را ندارم، ولی وب سایت خیلی آگاهی‌دهنده و خوبی دارد. آدم‌هایی که می‌نویسند در آن، خیلی برای من جالب اند.

کدام بخش آن بیشتر جالب است؟

مطالب خانم پارسی‌پور به علاوه خبرها را بیشتر می‌خوانم.

رادیو زمانه

مطالب مرتبط

+ There are no comments

Add yours