مدرسه فمینیستی- رمان کولی کنار آتش نوشته منیرو روانی پور از مجموعه داستانهایی است که هر روز بر ارزش آن افزوده می شود . تا کنون نقدهای زیادی در مورد این کتاب نوشته شده است که هر کدام در جایگاه خود اهمیت ویژه ای دارند اما با توجه به مسائل روز زنان و نیازهای جامعه امروزِ زنان به بازنمایی و شناخت سمبلها و نمودهای زنانه در داستانهای نویسندگان ِ زن ایرانی برآن شدم که نقد سمبل گرایی زنانه را بر این رمان بنویسم . رمانی که جدا از مسائل مهم تکنیکی و ارزشهای ادبی اش می تواند یکی از رمانهای مشخص در حوزه سمبل ها و نشان دادن نمادهایی باشد که تماما منشا زنانه دارند و به خوبی در جامعه مردسالاری چون ایران به تصویر کشیده شده اند .
کولی آینه ی زنی که باید باشد : آینه و سمبلهای حضورش
کولی کنار آتش با رمز گرایی و رجوع آن به دنیای حقیقی پرده از واقعیتهایی برمی دارد که خاستگاه زنانه دارند . در این داستان چند اسم مرجع سمبولیک دارند به این معنی که نویسنده از بیان هرکدام از آنها هدف و منظور خاصی داشته است.
کولی ( آینه): کولی یا همان آینه که کولی و سرگردانی هایش نمادی از زن امروز است . زنی که برای رسیدن به خواسته هایش از تابوهای جامعه مردسالار باید بگذرد. کولی نماد زنی است که در بستر تابوها رشد می کند و برای یافتن و رسیدن به عشقش در دنیای مجازی وارد دنیای حقیقی می شود . کولی در ابتدا نامی ندارد اما پس از آن نویسنده او را آینه می نامد . رنج کولی و مرحله گذر او از بیابان و از چادرها و نشان دادن زندگی او و دربه دری ها و آوارگی هایش سمبل حضور زن در جامعه سنتی و مردسالار امروز است . تمامی استعاره ها برای نشان دادن فضاها و باورهای زنانه به کار می رود . ” دیر زمانی بود که روز را فراموش کرده بود . روزها همیشه در خواب می گذشت حتی به هنگام کوچ که پیاده بود و با سواره براسبی هوشیار” ( ص3). از سوی دیگر نویسنده کولی بودن را حرفه ای موروثی توصیفی کرده است . میراثی که از مادر به دخترمی رسد . همین میراث به جامعه ای مردسالاری بازمی گردد که دختران در آن میراث مقاومت و سرسپردگی به جامعه را از مادرانشان می آموزند . قبیله و قوانیننش ، دختر کولی و پدرش نماد جامعه مردسالاری است که تنها دختران را به رقص در مقابل آتش وامی دارد . کولی ، آتش ، مردان و سپس رقص کولی ها در برابر آتش هرکدام سمبل و نمادی است که به دنیای حقیقی بازمی گردد . کولی نماد زنی سنتی است و آتش همان سنتی است که زنان باید از آن بگذرند. رقصیدن زنان در برابر آتش و برای مردان نماد تسلیمِ شدن و پذیرش باورهای آنها و در واقع به نوعی تن دادن به خواسته های آنان است. ” خیلی دیر ، وقتی قافله رقص او را دیده بود ، مادر با پاهای ورم کرده در چادر افتاده بود و مردان گریز پای شهری با آوازه ی نام او به چادرها می آمدند و جیبهای پدر پر از پول می شد : ” برقص می خواهی مادرت بمیرد ؟” (ص5). همچنین آینه سمبول معصومیت و حضور زنان در جامعه حقیقی است .
نویسنده ازآینه به عنوان نمادی برای رسیدن به هدف خود استفاده کرده است . نوع برخورد با آینه و نحوه واکنش مردان نبست به او ، مناسباتِ اجتماعی شکل گرفته در جامعه مردسالار را آشکار می سازد ؛ روایتی که برای بیان نقصهای همین جامعه از آن استفاده میِ شود . ” این پول را بگیر . شاید لازمت بشه … ” این جمله را نانوایی گفت وقتی هیچ کس توی دکان نبود و شوفر تاکسی وقتی هیچ کس توی تاکسی نبود و پاسبان سر چهارراه وقتی درخیابان آیند و روندی نبود و …. ” نمی خواهم آقا ” (ص59). نویسنده با ظرافت توانسته است نوع رفتار و عکس العمل آینه را وقتی که آینه به هیچ کدام از خواستهای مردان اطرافش تن در نمی دهد ، به صورت زنی نشان دهد که در برابر هیچ کدام از ترسهای روا داشته شده سر خم نکرده است . نویسنده در عین حال فضای ِواقعیت و خیال را در روایت آینه به هم آمیخته است تا هم فرصتهای ایده آل شخصیتش را به نمایش بگذارد و هم با بیان نمادها و سمبل های زنانه فرصت نقد و بیان دیدگاهش را در جامعه مردسالار داشته باشد .
مانس ( معشوق خیالی آینه): ارتباط کولی و مانسی که دوستش می دارد چندان نمی تواند در جامعه حقیقی اتفاق بیفتد . لفظ و بیان دختر کولی نمادِ معصومیت او در رابطه ای است که قرار است نوشته شود . راوی که قرار است داستانِ آینه را بنویسد مردی است که کولی عاشقش می شود؛ عشقی که در قبیله آیینه ممنوع است و در واقع همین عشق سرآغاز دگردیسی و تکامل آینه است . در واقع مانس یا همان راوی کولی ، واسطه ی میان کولی و قبیله اش و دنیای حقیقی است و آینه به واسطه عشق به او از قبیله ی سنتی بیرون می آید تا دنیای مدرن و فضای زیستنن مدرن را تجربه کند . نویسنده قبیله را با تابوها و رفتارهای مشخص ترسیم کرده تا قبیله همان جامعه سنتی و آینه زنی باشد که تمایل به گذر ا ز آن را دارد . آینه یا همان کولی سمبل زنی آزادی خواه است که پایش را از مرز تابوها ی سنتی قبیله فراتر می گذارد . ارتباط او با مانس ارتباطی ممنوع است . همان ممنوعیتهایی که در جامعه سنتی و مردسالار وجود دارد اما در عین حال ادامه پیدا می کند . آینه پایش را از محدوده قوانین قبیله فراتر می گذراد و وارد دنیای حقیقی مردِ راوی می شود . درواقع عشق به مرد کولی نشانه ی حضور آینه در جامعه ای متمدن است. اتفاقی که برای آینه می افتد پا فراتر گذاشتن از خط قرمزها و تجربه ای عشقی ممنوعه ،همان چیزی است که ممکن به طور مشابه برای یک زن د ر جامعه سنتی بیفتد . آینه هم می خواهد بگریزد و هم می خواهد بماند آنچه که او را مردد کرده بناهای فکری و سنتی و ذهنی او و اشنایی اش با مانس( نماد مدرنیته ی جامعه مردسالار) است .
پدر آینه : پدر و ارتباطش با آینه نماد دیگری از جامعه ی سنتی حقیقی است . گرچه نویسنده همه ی اینها رابه صورتی نمادین بیان می کند، اما مقصود و منظور او از همه ی اینها برقراری ارتباط با مخاطب و ارائه شکلهای متفاوت موانع جامعه سنتی بر سر ایده های زنانه است . از سوی دیگر آینه و نوع ارتباط او با پدرش و همینطور رفتاری که با پدرش دارد به صورت روایتی بیان می شود که گرچه نمادین است اما حقیقتی است که در دنیای خارج از داستان و در دنیای واقعیت وجود دارد . آیینه و رابطه ی او با پدرش در قافله از نوع رفتارپدر با مادرش تاثیر پذیرفته است و برای او به کابوسی مبدل گشته است . قوانین قبیله هم بر نوع روابط آینه و پدرش تأثیر می گذارد . گرچه ناخودآگاه پدر، آینه را برای خود می خواهد اما طبق قوانین جامعه همین خودخواستن باعث می شود که پدر آینه را ترک کند . اوج ارتباط میان پدر و دختر در نماد سنتی اش در این رابطه نمایان است . رابطه ای که گرچه از لحاظ سنتی شکننده است اما از لحاظ روانی پابرجا بوده و سویه های مشخص نمادینش را نشان می دهد . پدر آینه در عین سنتی بودن گرایش به دختر را رابطه ی میان دختر و پدر حفظ می کند. ” نیرویی که نیتوک را به گوشه ای پرت کرد ، نیروی آدمیزاده نبود، آینه روی خراشیده و پریشان به جانب پدر دوید ، دست سیاه استخوانی او را گرفت و بویید ، به دامن کیمیا آویخت :” کیمیا بگذار نگاهش کنم ” پدر در میان هق هق گریه نالید :” قانون قافله نمی گذارد بابا ” ( ص73). نمونه ای دیگر از نمادهایی که نویسنده به کار برده است اشاره به شراب تلخی است که پدر در گلوی آینه می ریزد . در بعضی از مراسم پدر قطره ای از شراب تلخ در دهان آینه می ریز د که همین تلخی و ریختن شراب نماد القاء عقاید و باورهای پدر به آینه است و آینه هم برایش خوردن این شراب تلخ است . ” آنگاه پدر گیلاس نیمه خالی را رو به آینه گرفت تا در دهان او که مانند پرنده ای باز شده بود بریزد … قطره ای تلخ در گلویش . سوخت ریال چشمانش حتما آشفته بود که پدر قاشقی ماست برداشت . روی واگرداند . هنگامه ی نمایش بود ” (ص22) . آینه حتی در قافله اش نمی تواند تصمیم بگیرد و اختیار از او سلب شده است .
مادر آینه : خاطرات آینه از مادرش بیان رنج هایی است که در قبیله روا بر او داشته شده است رابطه ی آینه و مادرش سمبولی است از روابطِ حقیقی و میراثی که در جامعه سنتی از مادر به دختر می رسد . این میراث همان رنجهای زنان در جامعه مردسالار است . ” آینه با اشاره ی مادر برایشان رقصید ، مادر چمگ در خاک گوشه چادر زده بود و آنچه را که پنهان کرده بود ، سکه هایی گل آلود و قدیمی به کیمیا داده بود . درد ، چشمان مادر را سیاه تر کرده بود …. هفت شبانه روز صدای نی جفتی و نی انبان و دایره در چادرها می پیچید . زن ها می رقصیدند و مردان مست و ناشکیبای کولی سر به دنبال زنانشان می گذاشتند . و مادر درد می کشید و با کف دستان و دو زانو روی زمین می سرید تا دور شود ، دور از چادرها و صداها …. ” (ص 16). حتی مادر به خاطر رقص می میرد، به خاطر آنچه که قبیله او را مجبور به انجام آن کرده است . در واقع مادر قربانی خواسته های قبیله و امیال و آرزوهای مردسالارانه حاکم بر طبیعت قبیله می شود که روایت آنچیزی است که در جامعه حقیقی می گذرد . حتی در قبیله ، قوانین به گونه ای است که زنان منبع کسب درآمد برای مردان هستند و همین نوع پردازش در داستان ، به نوعی گذشتن از سنت و بیان رویکرد جدیدی است . کولی به صورت حقیقی نمی تواند وجودداشته باشد ، پس نویسنده ا ز او برای بیان دگرگونیها و خواستها ی خودش آن استعاره ای می سازد.ترس از قافله و قوانین آن مدام همراه آینه است ، قافله ای که تنها به سنتها و باورهای خود پای بند است . ” هراسان لباسهایش را به تن کرد . دهانه ی مشک خالی را بست ، مردد ماند ! اگر او را دیده باشند نه تنها رهیار ، بلکه همه ؟ ” (ص 18 ).
قافله سرزمین مجازی مردسالار : قافله و مردمش در برابر هر نوع خروج زنان مخالفت می کنند و نمی توانند بپذیرند که کسی از قافله خارج شود . . قانون قافله ، سمبل قوانین سخت و دست پاگیر جامعه مردسالار است . ” قانون ! در گوش دخترکان ، زنان دنیا دیده ی کولی چه بسیار از قانون قافله می گفتند ، تا آنگاه که مردی هم خون و هم ریشه او را می خرید و دخترک یکباره تن به نستهای قافله می داد و همچون زنی دنیا دیده ، قصه رسم و رسوم اجدادی را در گوش دیگران زممزمه می کرد ” (ص13). روایت آینه حکایت زن در جهان و جامعه مردسالار است که احساس خفگی می کند. آینه نمی تواند خودش باشد چرا که قوانین مردسالار قافله او را از دوست داشتن خارج از حیطه سنتی قبیله منع می کند . حتی مجازاتهایی چون سنگ انداختن و دیگر مجازاتها که پدر و دیگر افراد قبیله آن را اعمال می کنند ، نماد قوانین حاضر در جامعه حقیقی است که خاستگاهی مردسالار دارد. نویسنده با نشان دادن جامعه ی کوچکِ قبیله ی خود توانسته است ارتباط با مخاطب را حفظ کند و در عین حال به دنیای حقیقی هم اشاره ای داشته باشد. آینه همانند مادرش سمبل زنی است که رنجهای فراوانی براو می رود ، نویسنده با به تصویر کشیدن این رنجها و مجازاتهای نمادین که در داستان به وقوع می پیوندد ،سعی در فاش کردن روابط سخت و مناسبات پیچیده زنانه در دنیای مردسالار دارد . ” پدر موهایت را دور دست می پیچاند ، تو را تا میدانگاه روی سنگ و سنگلاخ می کشد . قافله منتظر ایستاده است . روز اول ، روز پدر است ، می زند تا خسته شود ، آنگاه نوبت به مردان قافله می رسد … آن کس که بی گناه است ، سنگ بیندازد و چه کسی شلاق را به دست پدر می دهد؟” در عین حال نویسنده پرده از خشونتی برمی دارد که در قافله نسبت به زنان در جریان است . این خشونت هم میراثِ جامعه ی مردسالار است که نویسنده با اشاره سمبلیک به آن به نوعی به روایت خشونت علیه زنان در همین نوع جامعه می پردازد . آینه به نوعی محکوم به اطاعت از پدر و قوانین قافله ی خود است و در صورت سرپیچی با خشونت علیه خود مواجه می شود، این سرنوشت همه ی زنان قافله است . او در تقابل و تضاد با جامعه و سنتهایش قرار می گیرد و وقتی که می خواهد ا ز سنتهای قافله خود ش جدا شود طرد می گردد. رانده شدن از قانون قافله همان در تقابل قرار گرفتن با وضعیت و تابوهای موجود است آینه باید مرده باشد تا بتواند از قوانین قافله سرپیچی کند ” و چون پنج روز زیر ضربه های قانون قافله جان ندادی و کلامی نگفتی رانده می شوی … ” در نهایت نویسنده روابط تیره و خشونت در جامعه مردسالار را به تصویر می کشد.
تکامل گرایی و عبور از سنت : پروسه تکامل آینه با خروج او از قافله آغاز می شود . آینه از قافله می گریزد . گریختن او از قافله در واقع فرار او از سنتها ست . آینه بعد از فرار از قافله نماد زنی می شود که می خواهد در جامعه حقیقی هویت خودش را به دست آورد. پس از اینکه آینه از قافله میگریزد در تقابل با مردم قرار می گیرد. هیچ کدام از افرادی که آینه را در طول سفرش می بینند فرار او از قافله را نمی پذیرند و در این نوع روابط،گونه ی دیگری از دیدگاه سنتی و مردسالارانه نسبت به زن شکل می گیرد . در طول مسیرآینه نویسنده خیلی خوب توانسته است مناسبات و تابوهای اجتماعی رامیان روابط زن و مرد و نوع خشونت حاکم بر رفتارهای اجتماعی به تصویر بکشد . آینه در گذر از سنت به سمت مدرنیته دچار سرگردانی می شود . سرگردانی که نماد حضو ر منحصر به فرد زنانه او در جامعه مردسالار است . در همین دگردیسی آینه با مشکلات فراوانی روبه رو می شود . نویسنده مانع اصلی رشد و شکوفایی این دگردیسی را مردان جامعه توصیف کرده است . مردانی که او در داستان آورده مردانی از جامعه حقیقی می باشند که نتوانسته اند مدرن گرایی را بپذیرند . ” سنگی محکم به شانه اش خورد . نگاه کرد . از آن ِ کودکی نبود . مردی جوان تکیه داده به دیوار خانه ای می خندید : با همه آره با مانه ” فریادی که از گلویش در آمد از آن آدمیزاد نبود . زوزه ی سگی تیپا خورده و گم شده بود . دور خودش چرخید ، دستانش را رو به آسمان تکان داد چند متری دوید و روی خودش نزدیک به گاراژ رسید . کودکان ایستادند و مرد جوان با خنده ای زشت به تماشا نشست . مردی میانه سال با موهای جو گندمی و سبیلی پرپشت بیرونن آمد ، رو به بچه ها فریاد کشید : گم شین ” (ص67). کولی یا همان آینه در عین حال که از قافله رانده شده و از پدرش کتک خورده است اما در طول داستان و در مراحل اولیه تکاملش بازهم تمنای بازگشت به سوی پدرش را دارد . در فضای داستانی شخصیت داستان ؛ آینه ؛ گاهی یأس و نا امیدی از وضعیت زنان هم دیده می شود . گواینکه نویسنده عمدا این فضای اعتراضی را برای بیان وضعیت اجتماعی زنان به کار برده است . ” پشت پنجره در تاریکی ایستاده بود . در قاب پنجره ها ، نورهای بی رمق و زندانی ، انگار زنانی مستأصل و درمانده که خود را با ته مانده امیدهایشان ، بزک کنند و در انتظار بنشیننند و شاهزاده ی خوشبخت و تنومند اکنون دیگر هیولایی بود در تاریکی با دهها دندان تیز رنگارنگ که دهان باز کرده بود تا کسی را ببلعد ” (192). همچنین در طی این مسیر آینه مقابل از خودبیگانگی قرار می گیرد . این احساس غربت او در اثر تقابل او با مدرنیته پدید می آید به نظر می رسد که نویسنده هدفش نشان دادن خلایی است که زنان ممکن است در گذر از جامعه سنتی به جامعه ی مدرن تجربه کنند
سمبلهای مکانی تکامل آینه :
آینه یا همان کولی دگردیسی را آغاز می کند ، دگردیسی که در نهایت از سنت گرایی قافله شروع می شود و نهایتا به تکامل آینه می انجامد . نویسنده در قسمتهای مختلف با اشاره به نمادهایی مشخص همچون حضور مردان ، حضور در قبرستان سوخته و پس از آن حضور در شهر تهران بلوغ زن جوانی را با عبور از مرحله سنت گرایی و رسیدن به نوگرایی نشان می دهد . فاصله میان شهر و قافله جاده ای است که آینه باید از آن بگذرد . در واقع این فاصله نمود و تجلی همان راهی است که در دنیای حقیقی اتفاق می افتد در طول این مسیر و هنگام گذر از آن عکس العملها و رفتارهای نسبت به آینه به بوته آزمایش گذاشته می شود که در واقع نشانه همان رفتارها در جامه حقیقی است . این مکانها به ترتیب در داستان رونمایی می شوند .
قبرستان و سمبلهای موجود در آن : آینه در طی این دگردیسی وارد شهری می شود که در آن با زنی سوخته و پیرزنی آشنا می شود. به نظر می رسد که نویسنده در انتخاب زن سوخته در قبرستان منظور و هدف خاصی داشته است و شاید تاکید او بر مورد ظلم قرار گرفتن زنان در جامعه مردسالاراست . قبرستان هم که آینه در آن قرار می گیرد . نماد جامعه منحطی است که افراد رو به زوال در آن زندگی می کنند ، این افراد حتی در تاریکی هم با هم جفت می شوند . چراغهای خاموش هم بر این تاریکی صحه می گذارد . ” در کنار زن سوخته پشت به دیوار قبرستان نشست . ساکنان قبرستان قدیمی تسلیم می شدند . شمعها آرام آرام روشن می شد . گاهی روشنایی فانوسی در گوشه ای دور و نجوایی گنگ زیر سایه روشن ِ روشنایی شمعها ، صدای مردگان است که ا ز زیر خاک برمی آید یا آوای زندگی که از وحشت به نجوایی دل خوش کرده اند ؟” ( ص89). قبرستان جایی میان دگردیسی آینه و تبدیل او به زنی مدرن است . در واقع قبرستان جایگاه کسانی است که نتوانسته اند هویت اصلی خود را بازیاند و برزخی برای آنهاست . تمامی اشارات و سمبلهای موجود در قبرستان نشان از جامعه شکست خورده و حقیقی است . ” قبرستان قدیمی که مرده هایش آنقدر مرده بودند که دیگر کسی به سراغشان نمی آمد ، جمعه های پر جنب و جوشی داشت . زنانی که قبرهای خود را جارو می کردند ، لباسهای کهنه و نخ نما را با آب چاهی که همان نزدیکی بود می شستند و نزدیک ظهر دیگ های خود را بار می گذاشتند ، گاهی به جای سنگ از استخوانهای سری ، دستی ، اجاق های سه گوش می ساهتند ، استخوانهایی که روزگاری تخت بند تنی بود ، جمجمه هایی که اندیشه ای در آن به لجاجت یا از سر شوریدگی با زندگی و زمانه آویخته بود …. ” (95).
از سوی دیگر قبرستان همان جامعه مجازی و شکست خورده زنان است که در آن حتی مردان هم به مبارزه برمی خیزند و گاهی همدیگر را می کشند ، نویسنده به طور مستقیم بیان نمی کند که هدف مبارزه ی مردان چیست ، اما این مبارزه در مقابل زنان صورت می گیرد قبرستانی لبریز از دود و مه و در واقع جنگ واقعه ای است که در دنیای مجازی برای به دست آوردن زن به وقوع می پیوندد. ” با آخرین مشت خاک ، قبرستان نفس بلندی کشید . عده ای دوباره دور هم جمع شدند و بی آنکه از حادثه سخن بگویند ، از روز جمعه به شب جمعه رسیدند . با تاریکی هوا تمام شمعها روشن شد ، زنان تراشه های چوب و کاغذ پاره ها را آتش زدند تا شبح خونین مردی را از ذهن خود دور کنند که تا سپیده ی صبح با دشنه ای در سینه در قبرستان می گشت ” (ص99).
زن سوخته درقبرستان: زن سوخته سمبل زنی است که قربانی خواستهای قافله خود شده است . زن سوخته هم از قربانیان ِ قواعد تحمیل شده به او می باشد . زن سوخته خودش ا ز این دگردیسی و تغییر شکل ناراحت است و کسی او را نمی شناسد. تفاوت او با آینه تنها در این است که آینه مجازات کارش را در خود قافله نمی بیند . اما وجه تشابه او با آینه همان روی گرداندن آنها از قوانین اجتماعی است . آینه برای یافتن استقلال فردی و هویت خوش با زن سوخته همراه می شود . زن سوخته و آینه مدام در تقابل با تاریکی قرار می گیرند، آنها در تلاشند تا در نبرد با تاریکی برآیند، تاریکی که با روشن کردن فانوس به جنگ با آن می روند . ” با غیظ در روشنایی فانوسها دراز کشید …. همه چیز کم داری حتی تاریکی شب… خسته بود اما روشنایی فانوس ها خوا ب را در چشمانش می کشت .” (ص115). زن سوخته می میرد ارتباط زیادی میان زن سوخته و مادر آینه وجود دارد در واقع زن سوخته شکل دیگری از مادر آینه است که قربانی تابوها و سنتهای قافله خود می شود . زن سوخته که از قربانیان جامعه ی مردسالار است در مرحله بعد با آینه و دیگر زنهای داستان ارتباط برقرار می کند نویسنده همه ی این زنها را به نوعی در ارتباط با هم قرار داده است . در نهایت آینه در دنیای زنانه به زن سوخته می رسد زن سوخته همانی است که در قبرستان مرده و هم وجود حقیقی دارد، یعنی وقتی آینه به نقطه نهایی دگردیسی و تکاملش می رسد هم زن سوخته که در مقابل سنت ایستاده بود زنده می شود . زن سوخته همان قمر است که آینه او را در نهایت ملاقات می کند خوابی که در دنیای قبل تر آینه وجود داشت و حال با گذرش از آن دیگر وجود حقیقی ندارد.
باغ و پیرزن : در دیگر مرحله داستان آینه وارد باغی می شود . باغ بعد از گورستان مکان بعدی گذر آینه است . آینه در باغ با پیرزنی روبه رو می شود . پیرزنی که نماد زنی است که عمرش را وقف باغ کرده است . گرچه ظاهر باغ برخلاف قبرستان زیباست و پر از گیلاسهای فراوان است ،اما پیرزن آینه را از ماندن و سکون در باغ منع می کند . باغ سمبل خوشی هایی است که ممکن است در زندگی زنان به آنها برسد اما نویسنده نشان داده است که همین خوشیها کافی نیست و برای رسیدن به کمال نهایی باید از همه ی آنها گذر کرد. باغ ، نوع دیگری از جامعه ی زنانه است جامعه ای که نباید در آن شاخه اش را بشکند . اما به نظر می رسد که آینه بازهم سنت شکنی می کند. او در دگردیسی اش یاد گرفته است که از این تابوها روی برگرداند . ” اما آینه چیزی را شکسته بود ، نه برای پیرزن که دل مشغول کار خویش بود . بلکه برای دیگران که با حسرت نگاهش می کردند و در چشمانشان می دیدی که بارها در خلوت راهی برای گریز جسته اند و نیافته اند و یا توش و توان خود را در گریز آنقدر اندک دیده اند که دست و پا به زنجیر شاخه های باغ مانده اند و این بود که حالا در نگاهشان شادمانی طلوع می کرد و با کلام و حضور او ، روزنی انگار به جهانی فارغ از شاخه ها و دانه های گیلاس گشوده شد ” ( ص121). در واقع آینه برای آنان حکم منجی را دارد که نوید رهایی است گرچه هنوز خود آینه به مرحله تکامل نرسیده است اما د ر طی این مسیر پیام آور رهایی برای زنانی است که هنوز مثل او فضای خارج را تجربه نکرده اند.
دنیای زنانه : پس از کشف رویدادهای جامعه و مسائل حقیقی آن نویسنده دنیای زندگی سه زن را به تصویر می کشد . دنیایی کاملا زنانه که عناصر شخصیتی آن همه زن و در ارتباط با هم می باشند . نویسنده در این جامعه ی کوچک زنانه ، به پر رنگ کردن عکس العمهای زنان در محیطی مجازی می پردازد . آینه پس از عبور از دو حوزه و دو دنیای متفاوت در گذرش به مدرنیته پا به این دنیای زنانه می گذارد و هویتش درهمین محیط به تکامل می رسد.
هر سه زن پس از ارتباط با یکدیگر در فضایی مدرن استقلال و فردیت گرایی را می آزمایند . در نتیجه نویسنده هویت و استقلال زنانه را پس از تکامل نهایی به تصویر می کشد. روابط میان زنان در حیطه ی خانه از نوع روابطی مستقل و به دور از هر گونه تأثیر پذیری از هویت مردانه است . حتی مردی که خواستگارِ گل افروز است هم تأثیری در استقلال سه زن ندارد . به این ترتیب این نوع از هویت خواهی تاثیر مثبتی بر خواننده زن و همینطور در مواجه با اجبارهای جامعه مرد سالار می گذارد. آینه از آن زنی که تحت تأثیر قانون قافله بوده اکنون به زنی مدرن و مستقل تبدیل شده که می تواند هویت خو د را باز یابد . ” مرد روی صندلی لهستانی نشست . هیچ کس حرفی نزد. گل افروز تنگ پر از دوغ را برداشت ، لیوانی برای خودش ریخت ، جرعه ای نوشید ، دوغ با خنده توی گلویش گیر کرد ، پقی زد زیر خنده و سه تای دیگر هم . مرد گفت :” تافسخ صیغه دو هفته مانده … ” هیچ کس نگاهش نکرد ، گل افروز گفت :” چه کباب خوبی !” مرد گفت :” تو شرعا زن منی . ” سحر گفت :” این خونه مال ماست ” قمر گفت :” دیگه نمی تونیم سرگردون خیابونا بشیم ” گل افروز فت :” مردی یک اتاق بگیر” مرد گفت :” از کجا بیارم ” گل افروز گفت :” نداری برو ” (ص230).
تکامل و بلوغ نهایی : در مرحله آخر که آینه برای پایان یافتن به دگردیسی اش حاضر می شود نویسنده باورهای مذهبی و تئوریزه شده را به چالش می کشد و نشان می دهد که آینه در انتهای رسیدن به بلوغ اش هنوز با همین باورهادرگیر است . در واقع نویسنده نشان می دهد که آینه هنو ز از از سنگسار شدن به خاطر ارتکاب به گناه می ترسد. با این حال آینه از تقابل با مذهب نمی هراسد و از آن سربلند بیرون می آید . نویسنده آینه را به اسطوره های مذهبی پیوند می دهد انگار که آینه نشان همان کسی است که باید باشد . ” کشیش یوحنا کتاب را بست . آینه چهارزانو روبه رویش نشسته بود. گل افروز روی مبل بی حوصله لم داده بود . ” گناه همزاد آدمی است. ” ” چه گناهی پدر یوحنا” ” گناه نخستین ، گناه آدم و حوا” گا افروز راست نشست ، دستش را به طرف کشیش تکان داد : ” می خواهی بگویی آدم باید چشمانش را تا ابد می بست ” لبخندی بر لبان کشیش نشست :” بازهم جدل می کنی گل افروز !” ” پس چه ؟ من که می گویم نارشستشان ، حیف نبود که دنیا را نبینند” ” آدمی جا و مکانش خو ش بود” ” حتما چیزی کم بوده ” کشیش یوحنا با انگشت به تصویر مسیح اشاره کرد :” این کلام مسیح است ” آینه گفت :” او روزگاری در برابر مردگان شورید اما حالا مرده است … یعنی … که … زنده است “( ص245). آینه در طی این روند دگردیسی با گذر از تغییرات اجتماعی وارد بلوغ سیاسی می شود و نویسنده به خوبی این بلوغ سیاسی را در لابه لای داستان قرار می دهد . بدین ترتیب آینه الگوی شخصیتی می شود که از ورای قبیله به مرز تجارب سیاسی و اجتماعی و فرهنگی رسیده و شخصیت او از بوته آزمایش تمامی این تجارب سربلند بیرون می آید . او تبدیل به زنی می شود که هویتش را در طی یک دگردیسی و بلوغ سیاسی و اجتماعی کسب کرده است . آینه مدام در رفت و آمد است و به هیچ کدام از مردانی که سر راهش قرار می گرند دل نمی بندد و نویسنده عدم دلبستگی را دلیل موفقیت و تکمل او قرار داده است . نویسنده در عین حال در برخی از قسمتهای داستان به حقیقی نبودن شخصیت آینه و سمبلیک بودن آن اشاره می کند، گویی که تا حدودی می خواهد از آن ایده آلی که ساخته است، فاصله بگیرد و این را به مخاطب خود بقبولاند که فضای داستان مجازی است و در عین با نشان دادن الگوهای نمادین خاطر نشان می کند که آینه سمبل زنی است که باید باشد . ” چه کار می خواستی بکند ؟ قصه ی من را می نویسد ، می خواهد از من چیزی بساز د که نیستم ، می دانی ؛ من وجود ندارم ، نمی گذارند که وجود داشته باشم …می خواهند که فقط قهرمان قصه اش باشم” (ص 179). نقد اجتماعی و سیاسی گاهی به طور مستقیم و غیر مستقیم در روایت گنجانده شده است . حرکتهای تدریجی یک زن و پا گذاشتن او به شهر های مختلف و سیر تکامل او تا مقصد نهایی از دیگر مشخصه های بارز شخصیت پردازی در داستان کولی کنار آتش است . به این ترتیب نویسنده نوعی از حساسیت اجتماعی و شخصیتی خود را در محور داستان و حول قهرمان خود به تصویر کشیده است .” و سال 59، هنوز مسافرخانه ها را نمی گشتند و زنان ِ تنها می توانستند اتاقی در مهمانخانه ای ، هتلی پیدا کنند بی آنکه به اداره ی اماکن عمومی بروند و اجازه بگیرند . ” (ص179). پس از شکل گیری فضای سیاسی نویسنده، اسطوره ی خود ش را در این فضا سازی و بلوغ سیاسی و اجتماعی درگیر می کند.
پس از طی تمامی مراحل آینه به قبیله ی خود باز می گردد . سایه ی اودر تمام این مدت بر سر آنها بوده یعنی اینکه دگردیسی و تکامل او برسایر اعضای خانواده اش تأثیر گذاشته است . آینه با استقبال اعضای قافله مواجه می شود ،چرا که توانسته است بعد از مرحله گذار از سنت سربلند بیرون آید و تغییر کند و این تغییر برای اعضای قافله اش خوشایند است . سایه ی او نماد حضور زنی است که توانسته است قانون یک قافله را عوض کند .سمبل زنی جسور و در عین حال کامل که تمامی روندها و پروسه های تکامل را طی کرده است و به مرحله ثبات و استقلال شخصیتی و فکری و هویتی رسیده است . او در برابر چالشها سر خم نکرده است ودر انتهای داستان خودش آتش افروز می شود و معلمان کسانی که آتش می افروزند تا قافله را به سوی باورهایشان سوق دهد .
منیرو روانی پور در کتابش آن زنی را نشان می دهد که هرگز سرخورده نشده و تنها برای رسیدن به هدفش و گذر از جامعه سنتی به مدرنیته تغییر یافته و به زنی دیگر مبدل شده است زنی که سمبل افتخار و آبرو برای قافله خود شده است . در پایان می توان گفت که منیرو روانی پور در پردازش شخصیت زنان و سمبلهای زنانه موفق عمل مرده است و توانسته که رویکرد جدیدی را از این سمبل ها به تصویر بکشد سمبل هایی که هر کدام می توانند حقیقی د ر دنیا ی واقعی باشند .
پانوشت : کولی کنار آتش، منیرو روانی پور. نشر مرکز 1378
+ There are no comments
Add yours