رادیوفردا: در جامعه ایران خشونت تولید کننده ی معنا است. در این حالت خشونت به مثابه ابزاری در کنار سایر ابزارها و در رابطه ی میان افراد، بکار گرفته می شود. خشونت در حوزه های مختلف زندگی اجتماعی، معانی مختلفی به خود میگیرد و به شیوه های گوناگون نیز توجیه شده مشروعیت می یابد.
در ابتدا اگر به پهنه ی زندگی اجتماعی و فضای عمومی نظری بیاندازیم متوجه می شویم که لااقل در این سه دهه ی گذشته، بخش عمده ای از خشونت سیاسی توسط ایدئولوژی دینی تولید و یا توجیه شده است. در واقع کار برخی از ایدئولوگ های اسلام گرا در این دوره، تبدیل انگاره های دینی (مانند “جهاد” و یا “شهادت”) به مفاهیمی کاربردی در پهنه ی سیاست و حیات اجتماعی بود. مفاهیمی که بنا به شرایط روز، به اقدامات خشونت آمیز ایشان مشروعیت و مقبولیت عمومی می بخشید.
در عین حال خشونت در نظام تعاملی میان حکومت و شهروندان ایرانی نیز به یکی از مهمترین ابزارها برای دست یابی به آرمان های کاملا زمینی و عرفی (“امنیت” و “عدالت”) تبدیل شده است. یکی از خاصیت های اعدام های علنی که در اماکن عمومی و در مقابل چشم شهروندان انجام می شود، ایجاد پیوند میان “اجرای عدالت” با خشونت دولتی است. خشونت، وقتی به شکلی علنی و نمایشی در خدمت “عدالت” قرار بگیرد، آستانه ی تحمل و بردباری مردم را در برابر انواع و اقسام خشونت (بویژه از نوع دولتی اش) افزایش می دهد.
دو نگرش مختلف به خشونت
در کادر خانواده نیز در جامعه ی ما، به خشونت نگاهی ابزاری وجود دارد. دراین حالت، خشونت به یکی از وسایل متعدد برای تربیت کودکان تبدیل می شود. از این زاویه هدف خشونت انطباق دادن کودک با ارزش های جمعی تلقی می شود و به شکل ابزاری در خدمت تنظیم رابطه میان بالغ و کودک در می آید. در فرهنگ های سنتی استفاده از خشونت برای تربیت کودک، اغلب در درون نظام تعاملی سلسله مراتبی که بر مبنای اصل احترام گذاشته شده اند، صورت می گیرد.
در هر سه مورد بالا (خشونت دینی، دولتی و تربیتی) ما با خشونتی روبرو هستیم که توسط باورهای دینی-عرفی در ابتدا سازمان یافته سپس هدفمند گشته و دست آخر به شکلی نظام مند و کارکردی مورد بهره برداری قرار گرفته اند.
خشونت در فرهنگ سلسله مراتبی
در فرهنگ سلسله مراتبی، نگاه به خشونت، بنا به آن که از جانب فرد فرادست اعمال شود یا فرد فرودست، متفاوت است. خشونت فرد فرادست اغلب در غالب باورهای دینی-عرفی، معنایی ویژه می یابد و از این رهگذر همزمان به نوعی مشروعیت نیز دست می یابد. کسب معنا در واقع خشونت را به ابزار تبدیل می کند، ابزاری جهت دست یابی به هدفی فراتر و والاتر از خود خشونت.
به عنوان نمونه در رابطه ی بالغ و کودک، خشونت به ابزاری تبدیل می شود برای تربیت کودک، و یا در کادر خانواده و در رابطه ی میان مرد و زن، خشونت اغلب با توسل به مفاهیمی مانند “ناموس”، “غیرت”، “آبرو” و غیره نه تنها تحمل می شود بلکه حتی در بعضی از موارد، اعمال آن از جانب گروه و فرهنگی که به آن تعلق دارد، شدیدا تشویق نیز می شود.
با این حال همان خشونت، وقتی از جانب فرد فرودست (در اینجا کودک، زن یا شهروند) اعمال شود، معنایی کاملا متضاد به خود می گیرد. در این حالت خشونت نشانه ای می شود از نافرمانی، بی حرمتی، ایجاد اغتشاش و غیره.
بدین ترتیب در فرهنگ سلسله مراتبی نگاه افراد به خشونت، به شرایط فرد و به ویژه جایگاه اش در رابطه بستگی پیدا می کند. یکی دیگر از دلایل اهمیت نگرش ذهنی گرا که بر تجربه ی فردی انگشت می گذارد، از همین نکته بر ما معلوم می شود.
با این حال در واقعیت آنچه اغلب فرد فرادست را به استفاده از خشونت در رابطه سوق می دهد، تنها به اجرای عدالت، برقراری امنیت، تربیت دیگری و یا حفاظت از شرافت خانوادگی خلاصه نمی شود. در بسیاری از موارد این به پرسش گرفته شدن جایگاه و اقتدار فرد فرادست است که او را به خشونت وا می دارد. در واقع برای فرد و یا نیروی فرادست در یک اجتماع، یکی از دلایل اولی و مهم برای دست یازیدن به خشونت، حفظ امتیازات و یا برقراری مجدد رابطه ی نابرابر است.
خشونت اما اغلب برای فرد فرودست، نشانه ی ناتوانی، عجز و احساس قرار گرفتن در موقعیتی است که شخص برای خروج از آن، راه گریز مسالمت آمیز نمی یابد. در این وضعیت خشونت نشانه ی استیصال و ناامیدی است. این نوع از خشونت، در بسیاری از موارد خاصیت انفجاری دارد و فاقد عقلانیت است. بدین معنا که به شکلی برنامه ریزی شده اهداف ویژه و از پیش تعیین شده ای را دنبال نمیکند.
به همین سبب چنین خشونتی را اغلب “خشونت کور” مینامند. بخشی از خشونت های مربوط به زندگی شهری که بطور جمعی، ناهنگام و اغلب در پی رویدادی غیر منتظره روی میدهند (مانند خشونت جوانان حاشیه نشین در شهرهای بزرگ و یا خشونتی که از سوی بخشی از مردم ایران در فردای انتخابات دور دوم ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد مشاهده شد) از همین نوع میباشند.
با این وجود گاهی خشونت کور توسط احزاب و یا گروه های سازمان یافته از حالت خود بخودی خارج شده و در غالب عقلانیتی هدف مند، برای فشار به نیروهای مخالف و یا حتی ایجاد تغییر در نظام سیاسی، بکار گرفته می شود. در این مورد انقلاب ایران نمونه ی خوبی می تواند باشد: هیجان و خشمی که در ابتدا میان بخشی از جامعه (در ابتدا به بهانه ی چاپ مقاله ای اهانت آمیز در روزنامه ی کیهان و سپس در ادامه ی سرکوب نیروهای دولتی) آزاد شد، سپس توسط آیت الله خمینی در کادر جنبشی اسلامی با خصوصیت انقلابی قرار گرفت و در خدمت آن درآمد.
+ There are no comments
Add yours