بنیادگرایی و خشونت علیه زنان (بخش دوم)

۱ min read

کاساندرا بالچین / ترجمه: فرانک فرید -26 اسفند 1388

مدرسه فمینیستی: این مطلب یکی از مجموعه مقالات پژوهشی انجمن حقوق درحال گسترش زنان، اَوید1 است که دست اندرکاران این انجمن به تحقیق و انتشار آن همت گماشته اند. کار پژوهش در اوایل سال 2007 آغاز شده است و توانسته تیمی از برجسته ترین افراد را گرد هم آورد.

این پژوهش براساس نظرات بیش از 1600 تن از فعالین حقوق زنان در بیش از 160 کشور جهان، و مصاحبه با 51 تن از کارشناسان امر فراهم آمده است. رده های سنی این فعالان از زیر 16 تا بالای 65 سال را شامل می شود که بر روی موضوعات متنوع و در مناطق مختلف و متأثر از عملکرد بنیادگرایان از مذاهب گوناگون اظهار نظر کرده اند. آنها در سطوح محلی، ملی، منطقه ای یا بین المللی و در حوزه گسترده­ای از سازمانهای گوناگون، نظیر سازمان های غیردولتی، نهادهای اجتماعی و ارگانهای دولتی یا مذهبی، و مؤسسات آموزشی کار یا فعالیت می کنند. در این پژوهش به برداشت مشترک این فعالین از بنیادگرایی مذهبی از جمله استراتژی های مشترک، فعالیتهای مشابه آنان و تأثیرات بنیادگرایی تکیه شده است.

بخش نخست این تحقیق پیشتر با عنوان «بنیادگرایی و حقوق زنان» در سایت مدرسه فمینیستی منتشر شده است و بخش دوم این تحقیق را می توانید در زیر مطالعه فرمایید.

خشونت علیه زنان

همواره کنشگران حقوق زنان، افزایش خشونت علیه زنان را به عنوان پیامد منفی بنیادگرایی یادآور می‌شوند و به ویژه آن را از عواقب تضییق حقوق زنان در خانواده و ناشی از ایجاد محدودیت‌های عمومی برای آنان می‌دانند.

در زیر چتر بنیادگرایی مذهبی، اکنون در الجزیره و بخش‌های معینی از جامعه‌ی فرانسه، زنانی که از چهارچوب‌های مشخص اجتماعی پا فراتر بگذارند، در معرض حمله و مزاحمت بوده و مورد سوءاستفاده‌های جسمی و آزار روحی قرار می‌گیرند و از برخی امتیازات اجتماعی محروم می‌مانند. تخطی زنان می‌تواند شامل بیرون ماندن از خانه پس از تاریک شدن هوا یا شرکت در مسابقات ورزشی باشد. (پاسخگوی تحقیق، آمریکا)

بسیاری از کنشگران، نابرابری‌های قانونی و ساختاری را موجبات لطمه به حق انتخاب زنان و امنیت آنان بر می‌شمارند. برای مثال بنیادگرایان مسیحی در زیمباووه، در بسیاری موارد عامل اصلیِ محدود کردن حق طلاق و ممانعت از ایجاد اصلاحات برای رفاه زنان هستند، که در نتیجه‌ی آن، عرصه برای زنان در ترک روابط خشونت‌آمیز کاملن تنگ می‌شود. طبق نظر فعالین حقوق زنان، بنیادگرایی مذهبی معمولن حمایت رسمی از زنان را تهدیدی برای موقعیت مردان می‌دانند. بعنوان نمونه، یکی از اعضای مجلس زیمباووه در مخالفت با قوانینی که خشونت خانگی علیه زنان را جرم تلقی می‌کرد، گفت: “من اینجا به عنوان نماینده‌ی خداوند قادر ایستاده‌ام. زنان با مردان برابر نیستند، این لایحه خطرناک است و با تصویب آن، حقوق، امتیازات و موقعیت مردان در زیمباووه از دست رفته است.” (پاسخگوی تحقیق، اوگاندازیمباووه)

من در مورد خشونت در روابط زناشویی، آموزش و مشاوره می‌دهم. بنیادگرایی مذهبی می‌آموزد که زنان متعلق به خانه هستند و باید تسلیم اراده‌ی شوهر خود باشند. در نتیجه، زنان مسیحی افراطی، تمایلی به ترک شریکِ خشن زندگی خود ندارند. خیلی‌ها بر این باورند که آن‌ها باید بین ایمان و امنیت خود یکی را انتخاب کنند. (پاسخگوی تحقیق، آمریکا)

در ایالت پنجاب پاکستان، یک وزیر زن توسط مردی کشته شد که اقدام خود را چنین توجیه می‌کرد: «اقتدار یک زن بر مردان “قانون طبیعت” را به‌هم می‌زند.» (پاسخگوی تحقیق، کانادا)

افراطیون مذهبی در سایر جوامع نیز، علیه به کاربستن تدابیری که ممکن است خشونت علیه زنان را کاهش دهد، اقدام می‌کنند. برای نمونه در سال 1995 در سریلانکا، مجمع مسلمانان این کشور توانست در مخالفت با اجرای قانون مربوط به حداقل سن (قانونی) ازدواج برای مسلمانان با موفقیت عمل کند. یکی از اولین اقدامات پس از انقلاب در ایران نیز بازستاندن دستاوردهای حاصل از قانون حمایت از خانواده برای زنان بود. در پاکستان، بنیادگرایان بارها خواسته‌اند حق قانونی انتخاب همسر را ملغی کنند. افراطیون مذهبی اغلب مشوق ازدواج‌های اجباری و قتل‌های ناموسی هستند. در جوامع متفاوتی نظیر مالی، افریقای جنوبی و بحرین، اِعمال قدرت بنیادگرایان باعث عدم پیشبرد قوانین خانواده و یا تأخیر در اجرای آن می‌شود. این در حالی است که در هر دو کشور ازبکستان و تایلند، فعالین حقوق زنان گزارش می‌دهند که اقدامات بنیادگرایی مذهبی به افزایش تعدد زوجات انجامیده است. افراطیون مذهبی غالبن ازدواج‌های زودهنگام را _ با یا بدون رضایت دختران جوان_ ترویج می‌کنند و در این میان کمترین توجه را به قوانین دارند.

آن‌ها در پی مجاب کردن والدین، دختران و حتی پسران در پذیرش ازدواج، قبل از رسیدن به سن قانونی هستند و از بودجه بنیادهای خیریه معظم برای این کار استفاده می‌کنند. آن‌ها در اماکن مذهبی برای والدین موعظه می‌کنند تا آن‌ها به دختران خود بیاموزند، منقاد شوهر خود باشند و تأکید می‌کنند، این چیزی است که خداوند می‌خواهد. (پاسخگوی تحقیق، گینه)

یکی از فعالان حقوق زنان خاطر نشان می‌سازد، «وقتی دولت‌ها پیشرفت‌های بدست‌آمده درعرصه‌ی ملی و بین‌المللی را وارد سیستم قضایی و رسمی می‌کنند، بنیادگرایان با چشم پوشی و تداوم‌بخشی به خشونت علیه زنان، فرجه‌های پیش آمده برای زنان در دستیابی به عدالت و بهره‌گیری از حقوق بشر زنان را محدود می‌کنند. » (پاسخگوی تحقیق، تایلند)

در عرصه‌ی بین‌المللی، جهانی‌سازی اقتصادی، نظامی‌گری و بنیادگرایی [هر سه] زمینه‌ساز و تقویت کننده‌ی تبعیض‌اند. زنان هدف خشونت در جنگ‌های داخلی و منازعات فرقه‌ای واقع می‌شوند، اغلب بدون آنکه این کار مورد پیگرد قانونی قرار گیرد. برای مثال در کلمبیا خشونت جنسی بر علیه زنان، گویی بخشی از استراتژی جنگ است که بیش از پیش توسط افراد نظامی، شبه‌نظامی و پارتیزانی اِعمال می‌شود، بدون آنکه دولت یا کلیسا آنرا تقبیح کند.

تأثیرات منفی بر پیشرفت و توسعه

اوج‌گیری بنیادگرایی بر پیشرفت و توسعه‌ی جوامع گوناگون (ملی و محلی) و جامعه بین‌الملل اثرگذار بوده و دخالت‌های آنان جنبش‌های وسیع اجتماعی را برای دستیابی به عدالت و حقوق بشر تحت تأثیر قرار داده است. در خلاء سیاسی و اجتماعی ناشی از جهانی‌سازی نئولیبرالیستی، کوتاهی و ضعفِ ارگآن‌های دولتی در تأمین نیازهای جوامع خود، و شکاف فزاینده‌ی بین فقیر و غنی، بنیادگرایی مذهبی اغلب خود را مدافع فرودستان و ستمدیدگان قلمداد می‌کند. بسیاری از فعالیت‌های بنیادگرایی مذهبی، از طریق انجام امورخیریه و ارائه‌ی ‌خدمات، به مشروعیت قانونی دست می‌یابد. در برخی موارد، آن‌ها زبان حقوق بشر و حتی حقوق جنسیتی را به‌کار می‌گیرند. به این طریق آن‌ها حمایت دولت‌ها و نهادهای کمک‌رسانی را بدست می‌آورند و با سازمان‌های مترقی و حتی گروه‌های فعال حقوق زنان، طرح همکاری می‌ریزند.

معهذا شواهد اندکی حاکی از تأیید ادعای بنیادگرایان در حمایت از عدالت‌خواهی وجود دارد. برخلاف نظرات آن دسته از کنشگران حقوق زنان که گمان می‌کنند بنیادگرایان واقعن در راه پیشبرد توسعه و عدالت اجتماعی و به عنوان مثال، در راهِ مبارزه با فقر و فساد، دفاع از دموکراسی، تکثرگرایی سیاسی و حق آزادی بیان فعالیت می‌کنند، یافته‌های تحقیق موارد مستند بسیار اندکی را در اثبات آن نشان می‌دهد. طبق اطلاعات برآمده از تحقیق، فعالیت‌های بنیادگرایان بر علیه سرمایه‌داری و جهانی‌سازی نیست، اما موارد زیادی ارتباطِ آنان را با تجارت جهانی و منطقه‌ای آشکار می‌کند. این روابط در مورد گروههای “مسیحییان راست (1)” آمریکا و نیز “کاتولیسیسم” در آمریکای لاتین کاملن عیان است. فعالان حقوق زنان که اروپای غربی، آمریکای شمالی، استرالیا و نیوزیلند را مد نظر دارند، غالبن فعالیت‌های بنیادگرایان مذهبی را در راستای کاپیتالیسم و نئولیبرالیسم می‌دانند. (38 د‌رصد در مقایسه با میانگین 20 د‌رصد)

این در حالی است که گزارشات فعالان حقوق زنان که بر خاورمیانه و آفریقای شمالی توجه دارند، بیش از دیگران بیانگر کارزار بنیادگرایان بر علیه کاپیتالیسم و نئولیبرالیسم است. (35 د‌رصد در مقایسه با میانگین 18 د‌رصد) این امر بسیار برجسته‌تر ازمبارزات بنیاد گرایان بر علیه سایر مقولات، نظیر سقطِ جنین و حق تولیدمثل جلوه داده می‌شود، مسائلی که قاعدتن حائز اهمیت زیاد برای بنیادگرایان مذهبی تلقی نمی‌شود. بر همین روال، بسیاری از فعالان حقوق زنان که تحت سیطره‌ی بنیادگرایی اسلامی هستند نیز می‌گویند آنان به هیچ‌وجه علیه کاپیتالیسم و نئولیبرالیسم عمل نمی‌کنند.

سنتگرایی مذهبی، عملن از تلاطم اقتصادی و اجتماعی جوامع تغذیه می‌کند و در شرایطی که فرصت‌های اقتصادی برای جوانان، به‌ویژه مردان جوان وجود ندارد، زمینه‌ی رشد می‌یابد. فعالین حقوق زنان در مصر، عراق، پاکستان، ترکیه و ازبکستان موارد بی‌شماری از فعالیت‌های بنیادگرایی مذهبی را در ارائه‌ی خدمات اولیه، برمی‌شمارند. این درحالی صورت می‌گیرد که دولت‌ها درانجام چنین اموری ناکارآمد هستند و یا طبقه‌بندی اجتماعی به فقری بنیادی انجامیده است. اما بسیاری خاطرنشان می‌کنند که این راه‌حل‌های بنیادگرایان، موقتی و سطحی است، ریشه‌ی نابرابری‌ها و تبعیض‌ها را نشانه نمی‌رود و دریافت‌کنندگان این کمک‌‌ها را به نهادهای خیریه و انسان‌دوستانه وابسته نگه می‌دارد. اگرچه، چنین اموری در خاورمیانه و آفریقای شمالی برای جذب نیرو تا حد زیادی شایع است، اما امری معمول در میان بنیادگرایان کاتولیک و مسیحی نیز به‌شمار می‌رود. مسیحیان اونجلیست در امریکای لاتین، آسیا و کشورهای شوروی پیشین در تهیه غذا و نیز ایجاد فرصت‌های شغلی و تحصیلی برای اقشارناخشنود جامعه فعال هستند.

اولین نسلی که در هندوستان [به خصوص از طریق کلیسای کاتولیک] به مسیحیت روی‌آورد، به “مسیحیان برنج” معروف بود. مبلغین مسیحی (و تا حدودی گروههای هندو) باید به مناطقی می‌رفتند که به لحاظ اقتصادی عقب‌مانده بودند و به تأمین غذا و ارائه کمک‌های مالی می‌پرداختند. کار آنان در حدود دهه 1960 متوقف شد. آن‌ها گمان می‌کردند اینها مردمی هستند که به خاطر منافع اقتصادی به کلیسا روی آورده‌اند و ممکن است متعاقبن برخی آیین مذهبی [کاتولیک] را هم برگزینند، در حالی که قسمت اعظم باورهای آنان از سایر آیین‌ها باشد، و این نسل بعدی است که خود را به عنوان کاتولیک خواهد پذیرفت و کمتر به سایر ارزش‌ها و مناسک دینی پایبند خواهد ماند. اما برخلافِ انتظار آنان، همان نسل اولی‌ها کاملن به مذهب کاتولیک روی آوردند. (مونا مهتا، هندوستان)

یکی از فعالان حقوق زنان، در تحلیل روشی که سنتگرایی مذهبی، مردم را از جذب شدن به روش‌های انتقادی منحرف می‌کند، می‌گوید، «آن‌ها اقتصاد بازار و فقر را زیر سؤال نمی‌برند، اما اخلاقیات را چرا.» (کامالا چاندراکیرانا، اندونزی) کنشگران حقوق زنان، مشکلاتِ به تحرک کشاندن مردم برای کسب حقوق خود را در جامعه‌ای که آنان به یافتن رستگاری درونی سوق داده می‌شوند و جایی که رنج و عذاب، پیامد ناتوانی از فرونشاندن “خشم خداوند” خوانده می‌شود، روشن می‌کنند. به جای به چالش کشیدن تبعیض و نابرابری نهادینه شده به مثابه عامل ریشه‌ای فقر، سنتگرایی مذهبی اغلب حامی جهانی‌سازی است که فقر و ناامنی را بوجود می‌آورد.

در بسیاری از مناطق، بنیادگرایی مذهبی به هم‌پوشانی ناشی از تبعیض جنسیتی و طبقاتی صحه می‌گذارد و در نتیجه بهره‌گیری اقتصادی از زنان به حاشیه رانده شده جامعه را تشدید می‌کند و نیز به طور هدفمند استقلال اقتصادی زنان را مورد تعرض قرار می‌دهد. یکی از فعالان حقوق زنان در بنگلادش گزارش می‌کند که «خطِ مشی اصلی در پیشبرد امور زنان با تغییراتی خزنده در حکومت دولت قبلی (که در ائتلاف با احزاب اسلامی قدرت گرفت) همراه بود که تفسیر اسلامی‌تری از هنجارهای اجتماعی به دست می‌داد. قوانین مربوط به ارث‌بری، اشتغال، دسترسی و کنترل منابع، و مشارکت سیاسی زنان همگی مورد تجدید نظر قرار گرفت.» (پاسخگوی تحقیق، بنگلادش آمریکا) فعالان حقوق زنان در بسیاری جاها گزارش می‌دهند که چگونه تعابیر مذهبی برای خلع‌ید زنان از دسترسی به منابع مالی به کار می‌رود. برای مثال در غنای شمالی که زنان اغلب در ازای کار خود در مزارع، مزدی دریافت نمی‌کنند، _ چون زمینی از آنِ خود ندارند_ انتقاد بر علیه نظام، با این ادعا رد می‌شود که مذهب اجازه مالکیت به زنان نمی‌دهد.

در بیشتر موارد، تقاضا برای جمع‌آوری اعانه از تجمعات مذهبی توسط بنیادگرایان، به تضعیف امنیت اقتصادی جوامع می‌انجامد. کلیساهای پنتکوستال و کاریزماتیک در اوگاندا به جماعت عبادت‌کننده‌ی فقیر، وعده‌ی ثروت می‌دهند، مشروط بر اینکه آن‌ها اعانات(2) خود را به کشیش بدهند. در حالی که راهب‌های بودایی در تایلند به زنان تن‌فروش وعده‌ی تقدیری بهتر در تجسد (3) بعدی می‌دهند، به شرط آنکه آن‌ها خود را وقف معبد کنند. بنیادگرایی مذهبی از نیاز مردم به امیدواری استفاده و برخلاف ادعای خود، عملن مبارزه با فقر را فراموش می‌کند.

اخیرن در مورد ثروت و سعادت، بسیار موعظه می‌شود… مردم تنگدست این بخش از گفته‌ی آنان را می‌گیرند که امیدوار باشند ثروتشان چند برابر خواهد شد، چون آن‌ها افراد زحمتکشی هستند. “هرچه بیشتر بکاری، بیشتر درو می‌کنی.” (پاسخگوی تحقیق، سوآزیلند)
وقتی مردم چنان تنگدستند که نگران وعده‌ی غذایی بعدی خود هستند و امیدواری در آن‌ها در کمترین حد است، به سادگی توسط هرکسی که آن‌ها را “امیدوار” کند، بسیج می‌شوند؛ این مردم فرودست توسط افرادی که مذهب را دستاویز کرده‌اند، تا آخرین ذره دوشیده می‌شوند.(پاسخگوی تحقیق، کنیا)

آسیب به توسعه‌ ی جامعه‌ مدنی

بسیاری از کنشگران حقوق زنان دیدگاهی منفی نسبت به بنیادگرایی مذهبی دارند، چرا که آن‌ها مشارکت‌های سازمان‌یافته برای رسیدن به عدالت اقتصادی و حقوق بشر را تخریب می‌کنند، و توجه و انرژی را از رسیدگی به موارد مهم حقوق زنان منحرف می‌سازند.

سنتگرایی مذهبی، مشارکت سازمان‌یافته‌ی زنان را همچون مشارکت مذهبی ترقی‌خواه در سطحی وسیع‌تر، مورد یورش قرار می‌دهد. چون هر دو را تهدیدی سیاسی برای خود تلقی می‌کند. در اوایل دهه‌ی 80، وقتی که “جنبش زنان مراکش” با هدف برپایی جامعه‌ای دموکراتیک و تکثرگرا، با رواداری و قابلیت تحمل یکدیگر، وارد عمل شد، بنیادگرایان آن را تهدیدی بزرگ برای پروژه‌های خود دیدند. آن‌ها زنان را که در نتیجه‌ی اقدامات آنان بیشترین‌ ضربه را می‌دیدند، در جبهه‌‌ی مخالف خود می‌دانستند. گروه‌های سنتی، فعالان زن را مورد هدف قرار دادند، که هدف از آن، صدمه و خلع ید جنبش زنان بود. به همین منوال، در طول دهه 80 و 90 کلیسای ترقی‌خواه در ایالات متحده آمریکا به طرزی حساب‌شده به تحلیل برده شد، و امروزه حریفی بمراتب ضعیف‌تر در مقابل گروه‌های اونجلیست باقی مانده است. اوج‌گیری بنیادگرایی کاتولیک در آمریکای لاتین و جزایر کارائیب در دهه‌های 70 و 80، به میزان زیاد واکنشی در مقابل نفوذ تعالیم غیرسنتی و آزاد، نه تنها در درون کلیسای کاتولیک، بلکه در عرصه‌ی سیاسی و در میان توده‌ی مردم بود.

پارسال من با یک سازمان(4) بشردوستانه در پاکستان همکاری می‌کردم. روحانیون با استفاده ازصدای بلند موعظه‌کنندگان مساجد، و ارسال اطلاعیه‌های رسمی برای کارکنان، زنان پاکستانی شاغل در سازمان را تهدید کردند که باید کار را متوقف کنند، وگرنه منتظرعواقبِ هولناک آن باشند. آن‌ها هم‌چنین، زنان شرکت‌کننده در کلاس‌های آموزشی ما را دچار رعب می‌کردند.

در بسیاری ازجوامع، بنیادگرایان مذهبی، با در مضیقه قراردادن سایر نیروهای سیاسی، بویژه سازمان‌های زنان و نهادهای حقوق بشری برای تسخیر فضای سیاسی، برنامه‌ریزی می‌کنند. در هندوستان و برزیل، گروهی پیشقدم کار بر روی ویروس اچ.آی.وی و جلوگیری از شیوع بیماری ایدز در میان کارگران جنسی شده بودند، اما بر اثر نفوذ “مسیحیان راست” در دولت آمریکا، از اختصاص بودجه به آنان جلوگیری شد. در بنگلادش، کانادا و مکزیک، بنیادگرایان، بخشی از حزب حاکم شدند و یا با ائتلاف با هیئت حاکمه توانستند از قدرت خود _ به عنوان مثال _ برای تحدید عملکرد و تخصیص بودجه به نهادهای سکولار و سازمان‌های زنان و کسانی که برای احقاق حقوق گروه‌های همجنس‌گرا و ترانس همکاری می‌کردند، استفاده کنند.
سنتگرایان مذهبی، نه تنها از خطرات جامعه‌ی مدنی، بلکه از فرصت‌هایی که در این جوامع ایجاد می‌شود، آگاهند. آن‌ها به اهمیت معیارهای حقوق بشر در بسیاری مباحث سیاسی و اجتماعی پی برده‌اند و بنابر این با بکارگیری چنین ادبیاتی در فعالیت‌های خود، درصدد لوث آن هستند. چنانچه پیداست این استراتژی مهم آنان در سطح بین‌المللی و منطقه‌ای است و گزارش‌ها حاکی از رواج آن در آمریکای لاتین و جزایر کارائیب است. کنشگران حقوق زنان که اروپای غربی، آمریکای شمالی، خاورمیانه، شمال آفریقا و آسیای جنوبی را مد نظر دارند، اهمیت این استراتژی را در این مناطق نیز نشان می‌دهند.

یک اقدام تبلیغاتی بنیادگرایان با بکارگیری شعار “ساکت ننشینید، صدای خود را بلند کنید.” انجام گرفت. همین شعار از دیدگاه حقوق بشر و حقوق شهروندی برای متهم کردن بنیادگرایی مذهبی در میان کارکنان دولت بکار می‌رود. (پاسخگوی تحقیق، مکزیک)

یک تغییر مهم، تصمیم بنیادگرایان برای “ریختن به خیابان‌ها” و تظاهرات در مواقعی است که بحث و جدل بر سر حقوق جنسیتی در جریان است. از سال 2000، این روش با شدت و کثرت بیشتری انجام می‌شود. به گمان من، این تدبیرمرتبط با روند پیشبرد دموکراسی در منطقه و روشی برای بیان خواست‌های مدنی است که بنیادگرایان نیز از آن بهره‌ می‌گیرند. (چرا که نه؟!) حریف، دیگر به مانند “قدرتِ پشتِ پرده” عمل نمی‌کند، بلکه خود را به صورت یک حرکت اجتماعی تعریف می‌کند، و مفاهیم و مسائل مشابه را زیر سؤال می‌برد. (آلخاندار ساردا، آرژانتین)

در هندوستان، بنیادگرایان هندو، واژگانی نظیر “دسترسی به منابع” و “کسب توانمندی” را برای جذب دختران دانشجو بکار می‌گیرند که آن‌ها قبلن توسط نهادهای حقوق زنان با این مفاهیم آشنا شده‌اند. در پاکستان، دانش‌آموزان مدرسه دخترانه “جمیع حفظا” در ارتباط با مسجدی به نام مسجد لعل، زنی را که ظاهرن اقدام به راه‌اندازی روسپی‌خانه کرده بود، به شدت کتک زدند. بنیادگرایان مسلمان از این حمله با این توجیه حمایت کردند که ” در مدافعه‌ی جدی از حقوق زنان، باید از آنان در مقابل تن‌‌فروشی محافظت کرد.” (پاسخگوی تحقیق، پاکستان)

اما در حالت کلی، نتیجه منفی است، حتی اگر الفاظ مرتبط با حقوق بشر و توانمند‌سازی و … وارد گفتمان اسلامگرایان شده باشد. (سارا حسین، بنگلادش)

توانمندی روزافزونِ جامعه‌ی مدنی، حمایت مالی جهانی و احترام به آن، این صحنه را برای بنیادگرایان، بسیار جذاب کرده است. 62 د‌رصد از کنشگران حقوق زنان، در ارزیابی از میزان نفوذِ حامیان بنیادگرایی درحوزه‌های فعالیت‌شان، سازمان‌ها و بنیادهای خیریه را در پیوند با بنیادگرایی یا متمایل به آن‌ها می‌دانند. یک شیوه‌ی قاطع در میان بنیادگرایان در آمریکای لاتین، جزایر کارائیب، و در اروپای غربی، آمریکای شمالی، استرالیا و نیوزیلند، تأسیس سازمان‌های “مخالفِ سقط جنین” است. در عین‌حال، براساس گفته‌‌ی فعالان حقوق زنان، در مناطق تحت سلطه‌ی سنتگرایی اسلامی، ایجاد سازمان‌هایی که برای سرپوش گذاشتن به اعمال غیرقانونی تشکیل شده باشد(5)، خطِ‌ مشی مهم این سنتگرایان است.

به نظر من آن‌ها کسب مهارت کرده‌اند، و از واژگانی نظیر “جنسیت” که در دهه‌ی نود، بد تلقی می‌شد، استفاده می‌کنند؛ به خصوص پس از کنفرانس پکن، آن‌ها چنین مفاهیمی را ماهرانه بکار می‌گیرند. هم‌چنین حالا که آن‌ها از کمک‌های عظیم مالی و حمایت‌ دولت‌هایی نظیر ایالات متحده امریکا برخوردارند، سلطه ‌جوتر از پیش شده‌اند. (سوزانا چیاروتی، آرژانتین)

اعمال کنترل بر سیاست عمومی

ارتباطِ بین بنیادگرایی مذهبی و حکومت‌ها و در نتیجه، تأثیر آنان بر سیاست عمومی، امری پیچیده و دوطرفه است. این پیوند که یکی از فعالان حقوق زنان آن را “مذهبی‌سازی سیاست و سیاسی کردن مذهب” می‌خواند، غالبن به تضعیف قوانین می‌انجامد. به عنوان نمونه، در بنگلادش، سنتگرایان مذهبی فتواهایی را صادر کرده‌اند که موجب نقض قوانین دولتی و ازبین بردن چتر حمایتی ناشی از آن‌هاست. به همین نحو، طبق گزارش یکی از فعالان در اردوگاه پناهندگان سودانی در مصر، کلیسای کاتولیک از مکانیسم‌های غیررسمی برای دادرسی حمایت می‌کند که برخلاف تعهدات بین‌المللی دفاع از پناهندگان و معیارهای حقوق بشر برای زنان است.

حکومت‌ها هم، تحت نفوذ بنیادگرایی مذهبی، ممکن است از قدرتِ سکولار خود برای تخریب یا تغییر سیاست عمومی به طوری استفاده کنند که هم برای زنان و هم برای سایر گروه‌های حاشیه‌ای نظیر اقلیت‌های قومی و مذهبی، بغایت تبعیض‌آمیز باشد. “لیتو اَتیینزا” که تا سال 2007 شهردار مانیل بود، همه‌ی مراکز تنظیم خانواده را به خارج شهر منتقل کرد و تا حدی پیش رفت که سازمان‌های غیردولتی را که به طور پنهانی به ارائه خدمات می‌پرداختند، مورد یورش و تهاجم قرار‌داد. پس از آن، زنان طبقه‌ی کارگر را هم مجبور کردند که از هیچ نوع وسیله جلوگیری از بارداری، استفاده نکنند و هیچ سرویسی از سایر شهرها دریافت ننمایند.

نمونه‌ی بارز دیگر، “لایحه‌ی قانونی ضد پورنو6” است که اخیرن در اَندونزی تصویب شد که رفت‌وآمد زنان را بعد از ساعت هفت شب محدود می‌کند. مجازات‌های افراطی در پاکستان (که اکنون تا حدی ملغا شده)، برای رابطه‌ی جنسی خارج از ازدواج رسمی که به احکام حد شرعی معروف است و نیز مجازات کیفری تحت تأثیر شریعت در نیجریه‌ی شمالی از این دسته‌اند. در ایالات متحده آمریکا که هنوز هم، تلاش برای دستیابی به حق تولید مثل7 برای زنان ادامه دارد، بنیادگرایان مذهبی توانسته‌‌اند در انتصاب مادام‌‌العمر قضات فدرال، از جمله قضاتی که اخیرن به مقام دیوان عالی کشور رسیده‌اند، اِعمال نفوذ کنند. به این قضات خاطرنشان می‌شود که بنیادگرایانِ مسیحی، در مقابل سقطِ جنین و حتی جلوگیری از بارداری ایستادگی می‌کنند.

جناح چپ توانست برای اولین بار در اروگوئه پیروزی دولتی بدست آورد. “فرنتو اَمپلیو” (حزب حاکم) تمایل به تصویب آزادی سقط جنین داشت. با این حال، کمی بعد از انتخابات، رئیس جمهور _ که یک پزشک سوسیالیست بود  _ ملاقاتی برای صرف ناهار با اسقف‌ها داشت و تنها چند روز پس از آن بود که او تهدید کرد، اگر پارلمان قانون سلامت جنسی را _که اجازه پایان دادن به بارداری بنا به درخواست زن را می‌دهد _ تصویب کند، او آن را وتو خواهد کرد. (لوسی گریدو، اروگوئه)

در حالی که قبلن “دخالت در زندگی خصوصی افراد جامعه معمول نبود” امروزه تقاضا بر این است که مذهب باید در عرصه‌‌ی عمومی حاضر باشد. این بدان معنی است که لزومن نیازی نیست که برای مثال یک سیستم قضائی موازی بوجود آید یا مدارس جداگانه‌ی مذهبی داشته باشیم. این یعنی تحت نفوذ گرفتن هر آنچه هویت مذهبی ایجاب می‌کند. اکنون دیگر احکام دینی تعیین می‌کند که چگونه باید با جوامع اقلیت‌ها تا کرد. (پراگنا پَتل، انگلستان)

سنتگرایان مذهبی مانعی بر سرراه توسعه‌ی مثبت هستند و از نفوذ خود برای تغییردادن قوانین و سیاست‌های مثبتِ مصوبه‌های قبلی، بهره می‌گیرند. برای مثال، متعاقب کسب استقلال ازبکستان در دهه‌ی 90، حداقل سن قانونی ازدواج از 18 سال به 17 سال تقلیل یافت، اقدامی که به یک اصل قانونی بین‌المللی که قبلن در این کشور پذیرفته شده بود، آسیب ‌زد. حتی اگر اقدامی برای تغییر قانون، ناموفق باشد، ممکن است در تغییر شیوه‌ی نگرش و در عمل موفق باشد. برای نمونه، در سال 2007 ، یک حزب دست راستی افراطی بنام “مجمع خانواده‌های لهستانی”، با حمایت حزب حاکم محافظه‌کار، اقدام به راه‌اندازی کارزاری برای تجدید نظر در قانون اساسی در خصوص “حق حیات از بدو لقاح” کرد. این کار می‌توانست به طور مؤثر سقط جنین را تحت هر شرایط حتی وقتی که جان مادر در خطر باشد، قدغن کند. اگرچه این کار در سطح قانونی عقیم ماند، اما تعداد پزشکانی که به دلایل اخلاقی از این کار احتراز می‌کردند، رو به افزایش گذاشت.

تکثرگرایی و تحمل پذیری در معرض حمله

کنشگران حقوق زنان جوامع متفاوت، از تفرقه‌افکنی بنیادگرایان خبر می‌دهند. در آذربایجان جناح‌بندی بین مذهبی‌ها و غیرمذهبی‌ها تجربه می‌شود؛ در هندوستان تشدید تنش‌ بین هندوها، مسلمانان و مسیحیان؛ و در پاکستان شکاف بین فرقه‌ها. گزارشِ دو سوم فعالان حقوق زنان، حکایت از این دارد که بنیادگرایان، پیروان سایر مذاهب را هدف گرفته‌اند و نیز گزارش‌های متعددی از یورش‌های بومی و منطقه‌ای وجود دارد. اگر چه برخی بنیادگرایان مدعی فعالیت برای تکثرگرایی هستند، شواهد حاکی از “تمامیت‌خواهی و تحمل‌ناپذیری” آن‌هاست.

در سودان تحمیل یک سنتگرایی مذهبی بیگانه در کار است، اسلامی (وهابی، عربی و …) یا مسیحی (اونجلیست‌های طرفدارصهیونیسم). این مسئله به ایجاد و رشد اختلافات، تحریک و تقویتِ جناح‌بندی‌ها و اِعمال محدویت بر زنان منجر می‌شود، و مانعی برسر راهِ تعامل فرهنگی، مذهبی و ملی پدید می‌آورد، امری که قبلن در جامعه معمول نبود.(پاسخگوی تحقیق، سودان)

آن‌ها به شما یاد می‌دهند که یهودی‌ها بد هستند، مسیحی‌ها هم همینطور؛ همگی کافرند. یک گسست در جامعه بوجود آمده. پیشترها کسی نمی‌پرسید تو زرتشتی هستی یا مسیحی؛ شیعه هستی یا سنی، یا هر چیز دیگر. اما حالا یکپارچگی جامعه از هم پاشیده. بیشتر افراد اقلیت‌های کوچک مهاجرت کرده‌اند. کسانی که مانده‌اند جرأت نمی‌کنند رک و بی‌پروا حرفِ خود را بزنند و پاکستانی بودن آن‌ها، مدام زیر سؤال می‌رود. (فریدا شهید، پاکستان)

فعالان حقوق زنان از سراسر جهان متذکر می‌شوند که از وسعت فضاهای غیر مذهبی در جوامع، بویژه به علت یورش به نظام آموزشی که زیربنای یک واحد اجتماعی و تکثرگراست، کاسته شده است. برای نمونه، در نیجریه بنیادگرایان مذهبی سعی می‌کنند بنیاد “مدارس واحد” دولت مرکزی را سست کنند. این مدارس بخشی از تلاش دولت برای از بین‌بردن قطب‌بندی‌های قومی- مذهبی است که سهمیه‌ای برای دانش‌آموزان همه‌ی مناطق دارند.

نمازخانه‌ی یکی از مدارس، توسط گروه خاصی از دختران، در ماه رمضان اشغال می‌شود تا سایر دختران مسلمان را تحت فشارقراردهند. به آن‌ها گفته می‌شود، «شما دختران مسلمان بدی هستید» (پراگنا پتل، انگلستان)

رسوخ سنتگرایی مذهبی در نظام آموزشی، با هدف جذب نیرو و همین طور تضعیف تفکر انتقادی و جمع‌گرایانه صورت می‌گیرد. یکی از فعالان جوان توضیح می‌دهد که سنتگرایان به مدارس بی‌اعتمادند و آنرا محل بی‌بند و باری و جایی که زنان را مستقل بار می‌آورد، می‌دانند. «این واهمه باعث شده تا روحانیون سلفی (8) دختران خود را محجبه کنند تا از یک سو آن‌ها را به سوی نقش سنتی‌شان سوق دهند، و از دیگر سو آن‌ها را به مثابه قربانیانی درچنگ آموزگاران غیرمذهبی که به آن‌ها اندیشیدن می‌آموزند، جلوه دهند.» (پاسخگوی تحقیق، مراکش) تفسیر سنتگرایان از مذهب، تنها چیزی است که بسیاری از جوانان می‌دانند. بدون آنکه هیچ نظام اعتقادی دیگری برای جایگزین کردن داشته باشند. آن‌ها هیچ تصوری از جامعه‌ی خود قبل از نفوذ بنیادگرایی در ذهن ندارند. در چنین شرایطی یکی از فعالان حقوق زنان، یک نظام آموزش همگانی را روشی مؤثر در مقابله با تمامیت‌خواهی می‌داند؛ جایی که دانش‌آموزان از مذاهب و با پیشینه‌های متفاوت بتوانند در مدارسی یکسان، تحصیل کنند.
امروزه دختران جوان بسیار منزوی‌تر از نسل من بار می‌آیند. ما با ایده‌ی “مبارزه برای سیاهان (9)” بزرگ شدیم، ما دوستان کارائیبی داشتیم. امروزه مردم حتی از میان آسیایی‌ها هم دوستی ندارند، چه رسد به سایرین. نتیجه، داشتن ذهنیتی بسیار بسته‌ و جهان‌بینی تنگ‌نظرانه خواهد بود. (گیتا سگال، انگلستانهند)

ایجاد جو ترس و ارعاب

یکی از فعالان حقوق زنان، آن‌چه را که گروه‌های سنتگرا، در صدد بدست آوردن ‌آن هستند، چنین بیان می‌کند، «آن‌ها به تصاحب قدرت و کثرت نیازمندند تا به ایجاد رعب و وحشت ادامه دهند.» شدتِ عمل آن‌ها امری فرا مرزی و نیز قابل انتقال است، نظیر حرکت “پُست- سوهارتو (10)” در اندونزی که سنتگرایان مسیحی و مسلمان مشترکن به جذب نیروهای شبه‌نظامی برای اعزام به مناطق متعارض در کشور کردند. لحن و زبانی که بنیادگرایان مذهبی در یوگسلاوی سابق، هند، ایالات متحده آمریکا، فلسطین و اسرائیل بکار می‌برند اغلب خون‌خواهانه و تحریک‌کننده است که مردم را به غضب و انتقام‌جویی ترغیب می‌کند.

اتحادیه‌ هندوهای افراطی (11) در سال 2001، کارزار جمع‌آوری “امضاهای خونی” در دهلی را راه انداختند. یک نماینده‌ی مجلس، یک عضو برجسته‌ی بی.‌جی‌.پی. (12)، و نیز آر.اس‌.اس. (13) با اعلان “مرگ تروریسم” دست به کار جمع‌آوری امضاها در مقیاسی وسیع زدند که افراد با خون خود امضا می‌کردند. کل اقدامات و سخنرانی‌های آن‌ها محرکِ خشونت و هم‌سنگ دانستن میهن‌پرستی با خونخواهی بود. چهره‌ای اسلامی به تروریسم داده شده بود که با ارجاعات مداوم آن‌ها به هویتِ دینی تروریست‌ها، تقویت می‌شد. (پاسخگوی تحقیق، هندوستان)

شدت عمل بنیادگرایان مذهبی با هدف سرنگونی حکومت‌ها و تضعیف دولت محلی و دول خارجی صورت می‌گیرد. بنا به اظهار کنشگران حقوق زنان، ایجاد رعب وتفرقه، بخصوص برای چندپاره کردن جامعه، دلسرد کردن معترضین و یا منتقدینِ برنامه‌های آن‌ها و نهیب زدن به هم‌پیمانانشان صورت می‌گیرد. طبق اظهارات 50د‌رصد از فعالان، ارعابِ مخالفین از طریق بکارگیری خشونت، استراتژی مشترک بنیادگرایان است. کنشگران حقوق زنان همه‌ی مناطق، بنیادگرایی مذهبی را بیشتر در تضاد با پیروان همان مذهب که با آن‌ها به لحاظ سیاسی مخالفند، می‌دانند تا پیروان سایر ادیان یا فرقه‌های دیگر همان دین. به بیانی دیگر، بنیادگرایان، بیشتر در پی سرکوبِ مخالفان سیاسی خود هستند تا مقابله با تنوع دینی.

اِعمال خشونت به مثابه استراتژی بنیادگرایان مذهبی
نزدیک به د‌ه د‌رصد از فعالان حقوق زنان، تخریب محل کار خود یا به‌ سرقت رفتن وسایلشان بدست سنتگرایان را تجربه کرده‌اند، روشی که بیشتر در آمریکای لاتین و جزایر کارائیب معمول است. در عین حال خشونت فیزیکی بر علیه فعالان ـ بسته به میزان فعالیت آنان ـ در اروپای مرکزی و شرقی و آسیای مرکزی آمار بالایی دارد. در آمریکا از ایجاد حریق در کلینیک‌هایی که در آن‌ها سقط جنین صورت می‌گیرد، گرفته تا پرتاب سنگ به وسائط نقلیه‌ای سازمانی که برنامه‌های رسیدگی به دختربچه‌ها در پاکستان را به عهده دارد، و نیز جلوگیری از امرار معاش و خنثا کردن ابتکار عمل فعالان حقوق زنان از جمله‌ اقدامات خشونت‌ آمیز و مرعوب کننده‌ی بنیادگرایان است. یکی از کنشگران، در باره‌ی چگونگی ممانعت از فعالیتِ سازمانی بنام “سنگرام” که اصولن برای رسیدگی به مشکلات زنان تن‌فروش در هند کار می‌کرد، چنین توضیح می‌دهد: فاحشه‌خانه‌ها، هدف یک سلسله حملات وحشیانه‌ی پلیس قرار گرفت. اِعمال نفوذ یک سازمان مسیحی اونجلیست، به نام “ری‌استور اینترنشنال (14)” مسبب آن بود. «در این حملات که تعصب مبلغین مذهبی و سبعیت جانی‌های آدمکش را به خود داشت، به هیچکس رحم نکردند: دو دختر مدرسه‌ای هم که برای دیدن خانواده‌های خود رفته بودند در میان 35 زن و دختر بازداشت شده بودند.» سنگرام برای آزادی زنان سالخورده و دو دختر مدرسه‌ای پادرمیانی کرد _ افراد صغیر درگیر در فحشا به لحاظ قانونی هم می‌توانستند خلاص شوند. بعدها شایع شد که منابع مالی این سازمان قطع شده که این موضوع نیز توسط سنگرام و نیز سفارت آمریکا در دهلی تکذیب شد … حقیقت امر این است که سازمان “ری‌استور اینترنشنال” و هم‌پالگی‌های آنان از کار مراکزی نظیر سنگرام جلوگیری می‌کنند، مراکزی که به زحمت فضایی برای زنان روسپی باز می‌کنند تا آن‌ها بتوانند در معیت هم، روش‌هایی برای حل مشکلات خود بیابند. از نظر سنگرام این حملات روش نامناسبی است که به دستگیری‌های کور و خشونت فیزیکی می انجامد و باعث می‌شود، «این کار بیشتر زیرزمینی شود؛ لازم است کارهای اساسی و طولانی مدت اجتماعی صورت بگیرد… » (مینا سشو، هند)

روی آوردن زنان به عرصه‌های اجتماعی در گواتمالا، واکنش شدید بنیادگرایان را در پی داشته که به افزایش خشونت علیه زنان، هم در محیط خانه و در جامعه منجر شده است. استناد به رجولیت، برای قبولاندن سلطه‌ی مردانه، یک فشار دائمی بر زنان است که با استناد به فتوای کلیساها صورت می‌پذیرد. (پاسخگوی تحقیق، گواتمالا)

زنان فعال در حوزه‌ی حقوق زنان، اغلب با تهدید و رفتار اهانت‌آمیز در مکان‌های عمومی مواجه می‌شوند. این اقدامات معمولن از تفکرات افراطی مذهبی نشأت می‌گیرد که نقش “طبیعی” یا “عادی” یا “صحیح” مرد یا زن را تعیین می‌کند. این، یعنی حضور دائمی بنیادگرایی مذهبی در زندگی روزمره‌ی مردم. (پاسخگوی تحقیق، سوئد)

خشونت لفظی و توهین به فعالان حقوق زنان توسط سنتگرایان مذهبی بخشی از تجربه‌ی مشترک نزدیک به 50 درصد از آنان است، که یا خود شاهد آن بوده‌اند یا از همقطاران خود در این باره شنیده‌اند. برای مثال در سال 1993 وقتی گروهی از زنان خواستار اصلاحات در قوانین خانواده در مراکش شدند، بنیادگرایان که شدیدن مخالف توسعه‌ی حقوق زنان در خانواده بودند، لیستی از اسامی فعالین این کمپین را منتشر و خاطرنشان کردند که «همه‌ی مؤمنین و مسلمانان واقعی باید به فتوای صادره علیه آنان عمل کنند.» در مراسم نماز جمعه در مساجد اعلام کردند که این “زنان هرزه” هدایت توطئه‌ای را برعلیه هویت اسلامی در مراکش راه‌اندازی کرده‌اند و جامعه باید از چنین عناصردشمن، پاکسازی شود. (پاسخگوی تحقیق، مراکش)

برچسب زدن به افراد، جزو خشونت لفظی و امری مشترک در میان مذاهب مختلف است و 45 درصد از فعالان حقوق زنان، اشکال مختلف آن را به خود دیده‌اند. الفاظ و عناوین بکار رفته در میان مذاهب مختلف فرق می‌کند. اطلاق لفظِ “ملحد” یا “بی‌دین” به کنشگران حقوق زنان در آمریکای لاتین و جزایر کارائیب و نیزآسیای جنوب‌شرقی، شرق آسیا، اروپای غربی، آمریکای شمالی، استرالیا و نیوزیلند مرسوم است. منتقدینِ بنیادگرایان کاتولیک این را به طور مداوم گزارش می‌کنند. انگ خوردن با الفاظی نظیر مسلمان هند  و مسیحی “مرتد” یا زن، دختر، همسر “بد” را فعالین حقوق زنان در آسیای جنوب‌شرقی و شرق آسیا و اطراف اقیانوس آرام، بسیار تجربه می‌کنند. بنیادگرایان مذهبی در آمریکای لاتین و جزایر کارائیب، اروپای شرقی و مرکزی و آسیای مرکزی معمولن برای ابراز تنفر خود از همجنس‌گرایی، و بی‌اعتبار کردن یا ترساندن فعالان، به آن‌ها برچسب “همجنس‌باز” می‌زنند. این در حالی است که در جوامع مسلمان، واژه‌هایی نظیر “غربی” یا “سکولار” از انگ‌های معمول به شمار می‌رود.

فعالان حقوق زنان بین رده‌های سنی 30 تا 44 ساله ، عمومن در معرض بیشترین انواع خشونت نسبت به افراد زیر 30 سال یا بالای 45 سال هستند. احتمالن، این بازتاب میزان بالای کار حقوقی آنان است که کنشگران حقوق زنان را در اوج فعالیت‌های خود، با واکنش‌های خشونت‌آمیز سنتگرایان مذهبی روبرو می‌کند.

هدف‌های شدتِ‌عمل بنیادگرایان مذهبی

هدف گرفتن زنان، بسیار گسترده و امری متداول در میان همه‌ی انواع بنیاگرایی مذهبی است. یافته‌های تحقیق، تفاوت عمده‌ای را در مناطق و مذاهب مختلف نشان نمی‌دهد. 77 د‌رصد از فعالان می‌گویند که زنان در کل، بطور مکرر و یا گاهن آماج حملات فیزیکی یا لفظی قرار می‌گیرند. مخلص کلام اینکه زنان، صرفن بخاطر زن بودنشان دستخوش خشونت بنیادگران هستند.

کشور هندوستان، به هنگام نسل‌کشی هولناک سال 2002 در گجرات، که بدست نیروهای بنیادگرایان هندوتوا (15) با همراهی دولت حاکم وقت صورت گرفت شاهد سبعانه‌ترین شکل حملات به زنان و دختران مسلمان بشکل تجاوز، سوزاندن و انواع سوءاستفاده‌ها بود. این واقعه در کل، به کاهش تحرک و پویایی زنان و افزایش کنترل مردانه برای حفظ امنیت و ناموس آن‌ها انجامیده است. (پاسخگوی تحقیق، هندوستان)

با این وجود، تنها زنان نیستند که هدف حملات فیزیک و لفظی قرار می‌گیرند. این پژوهش نشان می‌دهد که فعالان حقوق بشر هم، به همان اندازه مورد هدف بنیادگرایی مذهبی هستند. 77 د‌رصد از فعالان حقوق زنان به این موضوع اذعان داشته و بیش از نیمی از آنان، مدافعان صلح‌ را نیز آماج حملات آنان می‌دانند.

علاوه بر اِعمال فشار طاقت‌فرسا که کل جوامع، بطور روزمره با آن رو در رو هستند، خشونتِ برخی از بنیادگرایان مذهبی بسیار افراطی، شامل حال افرادی می‌شود که دیدگاه‌های مخالف را انعکاس می‌دهند. گزارش یک سوم فعالان حقوق زنان نشان می‌دهد که روشنفکران، روزنامه‌نگاران، افراد سکولار و غیرمذهبی هدفِ حملات مکرر قرار می‌گیرند. برای نمونه می‌توان از قتل یک فیلمساز آلمانی بنام “تئو وان‌گوگ” در سال 2004 نام برد که اقدام به تهیه فیلمی از خشونت خانگی در یک خانواده مهاجر مراکشی کرده بود؛ و یا قتل یک قاضی پاکستانی که توانسته بود پرونده‌ای بسیار جنجال‌برانگیز را از اتهام توهین به مقدسات مبرا کند. چنین شدت عملی که در جامعه انعکاس فوق‌العاده‌ای می‌یابد، با این هدف صورت می‌گیرد تا “درس عبرتی” برای دیگران باشد. در مناقشه‌ الجزایر در دهه‌ی 90 میلاد‌ی، سنتگرایان افراطی به طور سازمان‌یافته اقدام به قتل روشنفکران، ژورنالیست‌ها و هنرمندان مشهور کردند تا صدای مخالفین را خفه و جوی مملو از رعب و دلسردی بر جامعه حاکم کنند.

یک سازمان هندو، کسانی را که به بیان افکار خود می‌پردازند، مجازات می‌کند. خبری شنیدم مبنی بر این که یک استاد دانشگاه که اشعار خود را در دانشکده می‌خوانده، مورد حمله اعضای این سازمان قرار ‌گرفت. آن‌ها ناگهان وارد شده و به روی او رنگ سیاه پاشیده بودند. این مجازات بدی برای وی بود. (پاسخگوی تحقیق، هند)

بنا به اظهار 59‌ د‌رصد از فعالان حقوق زنان، افراد همجنس‌گرا و گروه‌های مدافع حقوق آنان، غالبا مورد هدف بنیادگرایان هستند. آن‌ها گاهی به مثابه مخالفان سیاسی، ولی در اغلب موارد سپربلایی هستند که دلمشغولی و وسواس بنیادگرایان را در مورد روابط بین دو جنس مخالف و الگوی نابهنجار خانواده نشان می‌دهد. مطابق گفته‌ ی 46 درصد از کنشگران حقوق زنان، افرادی که عمومن به هنجارهای رفتاری سنتگرایان اهمیت نمی‌دهند، معمولن در معرض رفتار خشونت‌آمیز جسمی و لفظی قرار می‌گیرند. بیشترین مثال‌ها، مرتبط با عدم تطبیق با نقش‌های اجتماعی، بویژه نقش‌های جنسیتی مورد نظر آنان است: زنانی که در رهبری مسائل خانوادگی نقش دارند، در طرز لباس پوشیدن یا مسائل اخلاقی از موازین آن‌ها تبعیت نمی‌کنند، در حیات اجتماعی مشارکت دارند و حتی پدرانی که مشوق تحصیل و اشتغال دختران خود هستند.

پی‌ریزی جنبش‌های فراگیرتر برای مقاومت

بنیادگرایی مذهبی بسته به شرایطی که در آن پدیدار می‌شود، اشکال متنوعی می‌یابد، اما این گوناگونی تحت‌الشعاع ویژگی‌های درونی، استراتژی و شدت برخورد همسان آنان قرار می‌گیرد. تجارب فعالان حقوق زنان نیز در کل مناطق و مذاهب، نشانگر افزایش تأثیرات ناشی از فعالیت‌های آن‌ها، به شیوه‌هایی بسیار مشابه هم هست.

در حالی که اقدامات بنیادگرایی پیامدهای منفی خاصی برای زنان داشته است، اما ضربات گسترده‌ی آن بر توسعه‌ی جوامع و حقوق بشر، نباید دستِ کم گرفته شود. این نیرو، تهدیدی برای دموکراسی و تکثرگرایی، و بر علیه اقشار تهیدست و گروه‌های به حاشیه رانده شده‌ی جامعه است. آن‌ها مدافعان حقوق بشر را مدام مورد تعرض قرار می‌دهند و عرصه را بر تنوع آرا، دگراندیشی و اقدامات ترقی‌خواهانه تنگ می‌کنند. بنابر این، بنیادگرایی نه تنها سدی عظیم بر سر راه حقوق زنان محسوب می‌شود، بلکه یک نیروی سیاسی است که در سطح جهانی قدرت می‌گیرد و مقابله با آن واکنشی هماهنگ، یکپارچه، استوار و چند وجهی را ایجاب می‌کند.

در پژوهش اَوید، آنچه برای مقابله با بنیادگرایی مذهبی بسیار ضروری تشخیص داده شد، تشریک مساعی‌ گسترده و جهانی برای یافتن راه چاره‌های مؤثر در قبال این معضل است. چنین اقدامی، علاوه بر حضور همه‌ی فعالان حقوق زنان از جوامع گوناگون، اقدام طیف وسیعی از مدافعان حقوق بشر و حامیان ترقی و توسعه را نیز می‌طلبد. هم چنانکه یکی از فعالان حقوق زنان می‌گوید، «اگر به مردم اجازه اندیشیدن داده نشود، نمی‌توان یک دموکراسی دوام‌پذیر داشت. چرا که در این صورت ما هویتی از آن خود نخواهیم داشت، خود را به چیزی متعلق نخواهیم دانست، حق انتخاب نخواهیم داشت، افراد مستقلی نخواهیم بود. بنابر این اعتبار و ارزشی هم نخواهیم داشت.» (پاسخگوی تحقیق، نیجریه)

استراتژی و دستور کار بنیادگرایان، به‌میزان زیاد برای مقابله با دستاوردهای جهانی حقوق زنان، حقوق بشر و تساوی بود، این ممکن است نشانه‌ای از غیظ و غضب آنان باشد، اما ناشی از ضعف آن‌ها نیز هست. نمونه‌های بسیاری از دستاوردهای حقوقی در مقابل بنیادگرایی وجود دارد و تلاش ما می‌تواند نقاط قوت این اقدامات را نشان دهد. فعالیت‌های سازمان‌های زنان در بسیاری از جوامع و در میان بسیاری مذاهب، جهت‌گیری فراملیتی و برنامه‌ریزی شبکه‌ای آن را نشان می‌دهد. تکیه بر تجارب و مسؤولیت‌های مشترک در رابطه با این موضوع، ضرورت ایجاد جنبش‌هایی گسترده‌تر برای مقابله با بنیادگرایی مذهبی و مقاومت در برابر آن را آشکار می‌کند.

توضیحات مترجم:

◀️  . 7 حقوق باروری، شامل حق زن برای بارداری؛ تنظیم خانواده، سلامت و آموزش جنسی است.

مطالب مرتبط

+ There are no comments

Add yours