مادر هنگامه شهیدی: هنگامه نیاز به عمل جراحی دارد / پیام هنگامه شهیدی به روزنامه نگاران از زندان اوین

18 مرداد 1389

هنگامه شهیدى، روزنامه نگار و مشاور مهدی کروبی که در حوادث پس از انتخابات، بازداشت و روانه زندان شد، در وضعیت چندان مناسبى به سر نمى برد. او که پس از بازداشت به بیمارى هاى متعدد مبتلا شده است؛ به عمل جراحى هم نیاز دارد، وی محکوم به شش سال حبس است.

به گزارش رادیو فردا، مادر هنگامه شهیدى درباره وضعیت دخترش در زندان می گوید: هنگامه همه اش در بهدارى است، مریض است کلاً. با اینکه بیشتر وقت ها کتاب مى نویسد. ولى مریض احوال است. فکر کنید کسى که فشارش پائین باشد، افت فشار داشته باشد، قلبش مشکل داشته باشد، کلیه اش مشکل داشته باشد، دوبینى پیدا کرده باشد، معده اش مشکل داشته باشد، کمرش مشکل داشته باشد، اینها همه چیزهایى است که از پارسال به وجود آمده.

وی ادامه می دهد: هنگامه این طور نبوده. الان یک چند روزى است دارند مى برندش ام آى آر، نوار قلبش را مى گیرند که اگر نیاز دارد منتقلش کنند بیمارستان.

مادرهنگامه شهیدی درباره آخرین وضعت حقوقی دخترش می گوید: شش سال زندان برای وی بریده شده است. هنگامه از ۹ تیر پارسال اوین بوده. از ۹ تیر تا آبان. آبان هم دوباره دو ماه، سه ماه آمد بیرون با وثیقه. دوباره ششم اسفند رفت. هنوز هم از ششم اسفند داخل اوین است. دو سه ماهى است که توى بند عمومى است. قبلش ۲۰۹ بود. با اینکه حکم داشت اجرا مى شد ۲۰۹ بود. فعلاً هست ولى من هیچ ملاقات حضورى نداشتم. در صورتى که حکم دارد اجرا مى شود. یک بار ملاقات داشتم و همه اش ملاقات کابینى است. مى دانید الان هنگامه بى وکیل است.

وی با اظهار تاسف از حکم طولانی مدتی که برای فرزندش در نظر گرفته شده ادامه می دهد: در میان خانم ها برای هیچ کسی نه حکمى بریده شده و نه به این سنگینى است. آخر چه کار کرده؟ هنگامه که در ایران زندگى نمى کرد. لندن زندگى مى کرد. هنگامه براى دیدن خانواده اش آمد، یک مقدارعمل داشتم آمد. بعد هم خورد به داستان انتخابات. بعد از انتخابات هم که دیگر این داستانى است که یک سال و خورده اى… من اصلاً در این راه فلج شده ام. مى روم، توان دیگر ندارم. یک سال، یک سال و نیم است دارم مى دوم. ولى هیچ کارى برایش نتوانسته ام بکنم.

پیام هنگامه شهیدی به روزنامه نگاران از زندان اوین

هنگامه شهیدی، روزنامه نگار دربند بمناسبت روز خبرنگار مطلبی را در زندان اوین به رشته تحریر درآورده است. این روزنامه نگار زندانی، در این یادداشت روز خبرنگار را به همکاران خود تبریک گفته است.

به گزارش «تا آزادی روزنامه نگاران زندانی» متن این نامه به شرح زیر است:

هنگامه۴ امروز ۱۷مرداد روز خبرنگاراست و من سال گذشته در همین زمان تازه از انفرادی بازداشتگاه ۲۰۹ خارج شده بودم وبرخی همکارانم در زندان و اکثریت خارج از زندان نیز در هراس بازداشت و دستگیری بودند.در تمامی روزهای بازداشتم ناخوداگاه به یاد” گالیله” می افتادم که او را برای” استغفار کلیسا پسند” به محاکمه می بردند و تمامی پیروان و شاگردانش با دلهره و اضطراب در پشت درهای بسته مدتها به انتظار صف کشیده بودند که استاد بزرگ و رهبر فکریشان علیرغم فشارهای طاقت فرسای ارشادی!! داخل دادگاه سربلند و سرافراز با گامهای استوار پای بیرون نهد و بگوید:”زمین هنوز می چرخد” اما دریغ که استاد سرافکنده و رنجور از فشارهای تحمل کرده، سربه زیر از ابراز آنچه که خود هرگز به آن ایمان نداشت آرام و آهسته به قرائت “استغفار نامه” برای همه آنچه بر خلاف عقیده کلیسا تا آنروز گفته بود پرداخت. آنچه برای پیروانش باقی ماند ه بود یاس و سرشکستگی بود. از شاگردانش یکی فریاد زد:”بیچاره ملتی که قهرمانش را از دست بدهد” و “برتولد برشت” از قول “گالیله” چه زیبا می گوید:”بیچاره ملتی که به قهرمان نیازداشته باشد”.وقتی پس از ۱۲۵ روزبازداشت موقت و۸روزاعتصاب غذا با صورتی که فقر حیات داشت و جسمی که از مرده اش بیشتر نمی ارزید به منزل بازگشتم همه همکاران که از همگیشان سپاسگزارم با شوق به دیدنم آمدند تا برای آنها از روزهای سخت زندان بگویم و از رنجهایی که کشیده بودم و من پولاد را آبدیده تر کرده بودم وآمده بودم از نو آغاز کنم ولی زخم من در روح بود که هیچکدامشان ندیدند ومرا حفظ بلور شرفی که درمیدان افتاده بود به گذشته برمیگرداند و به روزها وشبهای زندان.وقتی در اسفند ماه به وزارت اطلاعات احضار شدم و به همراه مادرم به آنجا رفتم قبل ازخداحافظی درماشین به او گفتم:”مادر حلالم کن. مطمئنا برنمی گردم .خیلی وقتها برنگشتن شرافتمندانه تر از برگشتن است.” مادرم همانگونه که از پس پرده اشک به من می نگریست به بازنگشتن من می اندیشید…

ادعایی ندارم که در تمامی عمرم هیچگاه دروغ نگفته ام و صنفی عمل نکرده ام اما همیشه بر کمتر دروغ گفتن سعی کرده ام و مهمتر از آن کمتر صنفی قضاوت کردن بوده است.اعتراف می کنم در طول ۱۶ سال عمر روزنامه نگاری ام تمام سعی خود را به کار برده ام تا کوچکترین عدم صداقتی،هبیّ ،بغضی ازخود نشان ندهم و باوردارم آنانکه با من همکار بوده اند بر این گفته من باور دارند.تصور می کنم آن روزهایی که “میرزا صالح شیرازی”اولین ماشین چاپ را در تبریز به کار انداخت و به کار تکثیر چاپ کتاب و اندیشه،آهنگ پر شتابی غیر قابل مقایسه با قبل از آن داد به جرات می توانم بگویم صد ها تیتر،سوژه و مقاله منتشر شده در دسترس خوانندگان قرار گرفته است که اکثریت قریب به اتفاق نویسندگان آن در گفتارشان صادق بودند و معتقد و تا حدودی موثر. دلم برای روزهای تحریریه تنگ است.به نظرم عجیب و باور نکردنی می آید که یک گروه کوچک تا آن حد نسبت به هم صمیمی و نزدیک باشند.هیچ کدام برای هم نمی زدند.خبر چینی نمی کردند.همدیگررا آزار نمی دادند.برای قاپیدن موقعیت یکدیگربرای همدیگر شاخ و شانه نمی کشیدند.فقط خوب و با محبت کار می کردند.به هم پول قرض می داند .آنچه نمی دانستند از هم می پرسیدند و در مجموع طوری زندگی می کردند که آدم حسابی ها باید زندگی کنند و همین باعث شد که من به این حرفه دل ببندم.یک روز دوستی به من می گفت:نمی ترسی از اینکه با یک مطلب جنجالی به راه بیندازی و بازداشتت کنند؟گفتم : ابدا. من در صورتیکه راهم را درست بروم از قضاوت هیچکس نمی ترسم به خصوص قضاوت برادران… که دلشان لک زده برای سقوط دیگران و چهار چشمی می پایند تا بهانه و مستمسکی پیدا کنند.آنها را دو جور آدم راضی می کنند.کسانی که شهید می شوند و کسانی که سقوط می کنند و اگر نتوانند دیگران را در یکی از این دو قالب جای دهند ناگزیر به بهانه ای کوچک احضارت می کنند وبا هزار اتهام بزرگ به زندان می فرستندت.

دوستان روزنامه نگارم!

“تولستوی” این بزرگ مرد پهنه انسانیت سخنی دارد با این مضمون:”باید از گفتنی هایی گفت که احتمالا بسیاری آنرا می دانند ولی جرات ابراز آنرا حتی برای خودشان ندارند.”سعی کنید حتی المقدور نه در تار و پود قالب بندی های متداول خود را اسیر کنید نه برای انتقال منظور به دنبال کلمات بی خطرو دیپلماتیک باشید.اصرار زیادی هم بر هماهنگی ریتم موزون کلمات نورزید اما تنها تعهد و تلاشتان این باشد که آنچه از”تجربه” و “فکر” را که در عمر روزنامه نگاری و خبر نگاری خویش اندوخته اید با صادقانه ترین لحنی که در خود سراغ دارید آنچنان ارائه کنید که حداقل در خلوت خودتان به تاملی در گفته هایتان وادار شوید. این تامل بالاترین پاداش شما خواهد بود.عزیزان!کافیست یک قدم بردارید. دیگر محال است به جای اول بازگردید. اگر همان یک قدم را به عقب بگذارید درست سر جای اولش،فقط خیال می کنید برگشته اید.حقیقت این است که در آن زمان که شما به عقب بر میگردید خیلی چیزها عوض شده و خیلی چیزها فرق کرده است.”زمان” دیگر آن زمان نیست.”فضا” دیگر آن فضا نیست.”پا” عینا همان پا نیست.”کفش” عینا همان کفش نیست و” شما” همان آدمی که یک قدم به جلو برداشته بودید نیستید. بنابراین در هر شرایطی و به هر صورتی یک قدم به جلو برداشتن مسئله بسیار مهمی است.به نظر من شما اگر کارتان را شرافتمندانه و با در نظر گرفتن مجموعه ای از معیارهای انسانی و اخلاقی انجام دهید، هیچ فرقی نمی کند که در روزنامه “شرق”یا “مردم سالاری” یا “فرهیختگان” و یا”ایرنا” یا “ایسنا” یا روزنامه “کیهان” ویا “اطلاعات” باشید ،یا حتی فرقی نمی کند در کنج اتاقتان برای یک سایت خبری کار کنید.به هر حال وابسته به نظام موجود هستید که یا باید آنرا قبول داشته باشید یا اگر قبول ندارید آنرا درست کنید.من و همکاران روزنامه نگاری که اکنون در زندانیم سعی داشتیم در عین “استقلال”، نظام موجود را بهبود بخشیم.البته “استقلال” با در نظر گرفتن شرایط فقط به روح مربوط است.اگر روح ما ،درون و قلب ما به یک چیزمتعالی و اخلاقی وابسته است و نه به مسائل الوده معیوب،ما سالم و مستقل و آزاد منشیم اما اگردر بهشت خدا هم خدای ناکرده در پی ارضای تمایلات سوداگرانه خود باشیم حتی اگر پیراهن خونین “قدیسان “را هم بر تن کنیم چیزی نیستیم که نیستیم .”استقلال”حداقل برای قلم به دستان پر محتوا نویس این”دایره امن” را ایجاد می کند که اگر سخنی،حرفی،حدیثی ،برداشتی واقعا از سر” صدق” و “سوز دل” باشد مطمئنا به دل هم خواهد نشست و لاجرم به هدف هم اصابت خواهد کرد گر چه خود “سوز دلی دیگررا سبب شود.”دهان برای حبس سخن نیست سخن پرت باد هواست اما ما چه می دانیم آنچه بر زبان نیامده پرت بوده یا نه؟باید بگویید تا قضاوت شود و قضاوت چیزی جز گفتن و نوشتن نیست و متون موجزحق خوانندگان مطالب ماست.دوستان روزنامه نگارم! هر نهالی را که از ریشه می اندازند یک باغ از درختی خالی می شودولی حتی یک هسته سالم کافیست تا صد باغ داشته باشیم.از دیدگاه من روزنامه نگار و خبرنگارکسی است که بیدارمی کند و می جنگد که یاس سیاه در خانه اندیشه اش را نکوبد.روزنامه نگار در درون شب جنگل ایستاده است.روزنامه نگار خوب تا آخرین لحظه هم باید دست و پا بزند.خسته تر مردن آسانتر مردن است.

مطمئن باشید در این روزگارکه “شبه روشن فکران”ناامیدی را دکان کرده اند و وسیله کسب امید جز بلاهت به شمار نمی آ ید من کتبا اقرار می کنم “به بلاهت امید آراسته است” و ایمان دارم جهان حتی یک روزقبل از انهدام به کمال،به اوج و به شکوه رویایی خود خواهد رسید وهمه رنجها به همین یک روز کوتاه می ارزد.عزیزان روزتان مبارکباد .

مطالب مرتبط

+ There are no comments

Add yours