مدرسه فمینیستی-شعر زنان در دوره ها ی مختلف تغییرات بسیاری کرده است ، تغییراتی که در قالب و محتوای اشعار زنان و همینطور در زبان آنها ایجاد شده است . حاصل رفتارهای اجتماعی و همچنین روند جنبشهای سیاسی و فرهنگی در جنبش زنان ایران بالطبع برادبیات آنها نیز تأثیر گذاشته است . همانطور که اکثر منتقدان و محققان بیان کرده اند ،مبدأ جنبش زنان ایران به دوران مشروطه باز می گردد دوره ای که پس از آن تغییرات شگرفی چه در ساختارهای اجتماعی و چه در نهاد های فرهنگی و سیاسی رخ داد ” توجه به شآن و مرتبه ی زن درشعر دوران مشروطیت در واقع فرآیند حضور زنان در عرصه های فرهنگی و سیاسی است ” (باباچاهی ، 47). دراین زمان تشکلهای مختلف زنان به صورت گروههای مستقل شکل گرفت و مدرسه های زنان گشوده شد، زنان وارد عرصه های سیاسی و اجتماعی شدند و در کنار مردان ، هرچند با مشکلات فراوان ، به مبارزه برای حقوق خویش پرداختند . در واقع یافته های جنبش زنان که در نتیجه بر ذهینت عمومی زنان در اجتماع تأثیر گذاشت از همین زمان آغاز شد ” به رغم زن ستیزی های پنهان و آشکار که گاه از جانب چهره های معتبر و از سوی برخی از رهبران مشروطه مشاهده می شد ، به تدریج حمایت از مظلومیت زنان ایرانی و حقوق اجتماعی او محور توجه قرارگرفت . به ویژه آن که در این میان زنان نیزبر شأن و جایگاه و حقوق اجتماعی و فرهنگی خود تأکید می ورزیدند . روزنامه ها نیز منعکس کننده ی فریادهای اعتراض آمیز زنان بودند . افزون بر این شعراو نویسندگان و بعضی از رهبران مشروطه نیز در این زمینه حساسیت زیادی نشان می دادند ” (باباچاهی ، 50).
پس از دوران مشروطیت، زنان به تدریج ا ز فضاهای سنتی و تعریف شده خارج شدند و وارد عرصه های نوین اجتماعی و مدنی گشتند . شعر زنان هم در این دوران با تأثیر زیادی که از جنبش های اجتماعی گرفت توانست خلاقیتهای نوین خود را به نمایش بگذارد . این تأثیر ، مبارزات و فعالیتهای اجتماعی و سیاسی جنبش زنان ، بر ادبیات زنان تاکنون و حتی تازمان حال ادامه داشته است . با همه ی این پیشرفتهایی که در ادبیات زنان به واسطه ی تکامل شرایط و محیط اجتماعی آنها ایجاد شده است ،شعر زنان همیشه با چالشهای مخاطبان خود مواجه بوده است . درواقع این چالش به شرایط سیاسی و اجتماعی هر دوره باز می گردد که ادبیات زنان نیز آنها را تجربه کرده است . برای مثال در زمان مشروطه گروههای مذهبی و سنتی بیشتر از سایر اقشار جامعه با تحصیل زنان مخالفت می کردند آنها حضور زنان در اجتماع ، سواد آموزی و تحصیل و هر نوع مشارکت در فعالیتهای اجتماعی ،فرهنگی وسیاسی را نوعی غربی شدن قلمداد می کردند که در تضاد با حوزه های سنتی و مذهبی ایران بود . این روند حتی با مدرنیزه کردن جامعه و فرهنگ که رضا شاه تصمیم پیاده کردن آن را داشت تمام نشد و تا قبل از انقلاب 57 به صورتی مشهود ادامه یافت.
پس از انقلاب جریانهای حاکم و غالب بر فعالیتهای زنان بازهم سنت و مذهب بود که بر تمامی روابط اجتماعی و فرهنگی افراد جامعه به ویژه زنان حاکم بود . این دو آنچنان باهم تنیده بوده و تنیده شده اند که کمتر کسی می تواند تاثیر آن را برشعر زنان انکار کند . این جریانها با فرهنگ عام جامعه گره خورده و فرهنگ تماما مردسالار وسنتی غالب را بر تمامی مناسبات اجتماعی فراهم می کنند . دلیل این مقدمه این است که شعر زنان در ایران هم تا حدود زیادی تحت تأثیر همین مناسبات قرار گرفته است و از قضا مخاطبانش نیز درهمین فضا به نقدو نظر آثار آنها پرداخته اند . با همه ی این توصیفات آنچه که مشخص است این است که شعر زنان از همان آغاز با چالش مخاطب خود مواجه بوده است . درواقع شعر زنان در ایران همیشه یک نوع کنش به روند تغییر ناپذیر و فرآیندهای اجتماعی بوده است که ذهن او را تحت سلطه ی مداوم خود درآورده است .
تعریف مخاطب : هرژانر ادبی بسته به زاویه ی تعریف خود و نوع اثری که ارائه می دهد مخاطب خود را داراست . تعریف عمومی مخاطب به کسی گفته می شود که از یک فضای خاص ادبی لذت برده و یا اینکه آن را بخواند و به نقد آن بپردازد. ژانرهای مختلف ادبی همواره با قشر های متعددی از مخاطبان خود مواجه بوده اند که بسته به فضای موجود و یا کیفیت اثر متغیر است . البته کمیت مخاطب بسته به فضای ارائه اثر ، نوع اثر و همینطور شرایط حاضر و نوع انتشار اثر متقاوت است . هراثری جدا از تعداد مخاطبش دارای یک یا چند مخاطب حرفه ای است که از ویژگیهای تکنیکی آن آگاه بوده و با شیوه های نقادانه ی گوناگون به نقدآن اثر می پردازند . می توان گفت که درواقع مخاطب آگاه هراثر تا حدودی منتقدآن هم می باشد که با بسط دیدگاههای خود در حوزه ی خاص به بهتر شدن کیفیت اثر کمک می کند . می توان گفت که مخاطب شعر در ایران تا حدود زیادی تحت تأثیر فضای سیاسی و اجتماعی هر دوره قرار گرفته و می گیرد و از مخاطب خود بسته به شرایط اجتماعی نوع مشخصی از شعر یا نوشتار ادبی را می خواهد. همانطور که باباچاهی می نویسد : ” برای خواندن هر شعری انگیزه و فرهنگ خاصی لازم است تا عوامل تکوینی شعر ، فرضا منشأ اساطیری آن ، وضع و حال ویژه ی شاعر ، مقصد موسیقیایی و شور و جد آفرین و حالات مرموز و پنهانی رها شده در آن ، در خواننده نیز آفریده شود و شکل گیرد و این زمانی است خواننده ای فعال ، در آفرینش شعر ، با شاعر مشارکت می کند و شاعر خلاق به یمن چنین خوانندگانی به حذف احکام و قواعدی از پیش آماده دست می زند و بی حکمی چونان حکمی تازه جایگزین جملاتی می کند که فقط برای خواننده متوسط تقدس دارد ” (160). اگر شرایط اجتماعی را در پذیرش اثر توسط مخاطب بپذیریم مسئله ی بحران مخاطب در شعر زنان نیز مشخص می شود در اینجاست که بعضی از شاعران زن برای جلب رضایت مخاطب خود که شاید ازفضای سنتی جامعه باشند دست به سانسور در متن خود می زند تا مخاطب خود را راضی نگه دارد . مخاطب یک جامعه ی مردسالار از شعر زنان عموما به دنبال تصویرهای کلیشه ای از زن است ، ذهن او با هرگونه دگرگونی در هویت و چسیتی شعر در تضاد است .
این تضاد به ویژه در جامعه ی ایران دو چند ان می شود از یک سو نهادهای فرهنگی با تشویق رفتارهای سنتی و مذهبی بر ذهن اکثریت افراد جامعه تاثیر می گذارند و ازسوی دیگر شاعران هم برای جلب رضایت مخاطب خود و در نظر گرفتن شرایط جامعه بخشی از چیستی شعرشان را زیر سوال می برند. با این حال در مورد شعر زنان مخاطب همیشه با نوعی چالش مواجه است او در تضاد با رفتارهای دیکته شده بر جنس زن و چیستی شعرزنان به عنوان هویت حقیقی آنها است . این تضاد هنگامی که به خصوص در جدال و نقد شعر قرار می گیرد دو چندان می شود .
شعرزنان و کمبود مخاطب حرفه ای :
با وجود تغییرات و پیشرفتهای بسیاری که در ساختار شعر زنان ، زبان ، مفهوم و زیباشناختی اشعار زنان رخ داده است، اما شعر زنان هنوزبا بحران مخاطب و منتقد حرفه ای خود روبه رواست . دلیل این بحران ، عدم حضور آگاهی و شناخت تئوریهای زبانی فمنیسم به عنوان یک از تئوریهای تثبیت شده ی نقد ادبی و همینطور چالشهای پیش روی شعر زنان به عنوان یکی از بنیادهای نقد فمنیستی است . فمنیسم و یا حرف زدن از زن و آمال و آرزوهای زنانه و هویدا ساختن زنانگی در ادبیات همیشه در ایران و درفرهنگ عامه تابو بوده است . این اتفاق از زمان قاجار آغاز شد و بعددرزمان مشروطه هم دنبال شد. شاعران زنی بوده اند که در خفا نوشته اند همچون عالمتاج قائم مقامی که به دلیل توجه بیش از حد به هویت زنانه در شعرخود با بی مهری مواجه شده اند . دلیل این بی مهری تعصبی بود که نسبت به زنان وجود داشت چراکه از نظر مذهبیون زنی که خواندن و نوشتن بداند نامه های عاشقانه می نویسد و باعث ننگ خانواده ی آنها می شود . با احداث مدارس مختلف و درسطح شهرهای بزرگ وهمینطور گسترش موسسات آموزشی گروههای بیشتری از زنان بیشتری از زنان به آموختن سواد روی آوردند در زمان حکومت رضاشاه با وجود آنکه هنوز عوامل مذهبی با تحصیل زنان مخالفت می کردند اما روند آموزشی زنان بهبود یافت که منجر به بهبود در وضعیت فرهنگی زنان شد . بعد از انقلاب در ایران با وجود شرایط حاکم مذهبی و سنتی شاهد تغییرات بنیادین و شگرفی در شعر زنان بوده و هستیم . زنان ادبیات را مکانی برای بیان همه ی تبعیض های اجتماعی و ستم جنسیتی می دانسته اند از این رو در رویکردشان چه در شعر و چه در حوزه ی داستانی با پیش از انقلاب متفاوت عمل کرده اند . با همه ی این تغییرات ، نقد و تئوریهای ادبی فمنیسم هنوز در ایران و به ویژه د رحوزه ی ادبی زنان به صورت گرایشی آکادمیک جا نیفتاده است . یکی از دلایل عدم حضور مخاطب حرفه ای ، نا آگاهی و یا کم بودن آگاهی و شناخت کافی از نقدهای ادبی فمنیسم ، ساختارهای ذهن زنانه در ادبیات و همینطور رویکردهای متفاوت زنان درشعر است . به عبارت دیگر نقد های ادبی که به طور خاص چالشهای فکری و زبانی و ساختارهای متنی زنان را هویتی جداگانه بخشد کمتردرادبیات ایران جا افتاده است . از سوی دیگر فضاهای نقد ، جمع های نقد ادبی و تئوریهای نقد ادبی به خصوص در حوزه ی شعر بیشتر در دست مردان است بدین ترتیب که دراین فضاها کمتر منتقد زن که به تئوریهای فمنیسم ونقد ادبی تسلط داشته باشد و به دفاع از آنها برخیزد ؛ حضور یافته است .
عامل دیگر در ناشناخته ماند ن این تئوریها به ویژه در چند سال اخیر سخت گیری نهادها ی دولتی برای انتشار و چاپ نقد و ترجمه دراین حیطه است به طوری که بسیاری از تئوریهای مطرح در این زمینه یا نمی توانند به فارسی برگرداند ه شوند و یا اگر برگردانده شوند باید سانسور شوند اصولا به دلیل وجود تابویی که نسبت به فمنیسم وجود دارد ، باعث شده است که هرنوع کار جدی در این حوزه با مخالفت حتی بعضی از شاعران زن روبه روشود . این نوع سخت گیریهاد رچند سال اخیر به واسطه ی سیاستهای حاکم دوچندان شده است و همین بر گسترش این نوع نقد به صورت عام درسطح جامعه تاثیر می گذارد گرچه با گسترش قشرجوان ، این نقد روبه گسترش است اما هنوز جایگاه خود را در نقد شعر زنان نیافته است.
یکی از دلایل دیگر سرسختی مخاطبان مرد و همینطور توقعی است که از جنس زن درفرهنگ جامعه ی مردسالار ایران وجود دارد . برای روشن تر کردن این شرایط دوباره باید به گذشته بازگردیم و مروری بر اتفاقاتی که درآن زمان و درشعر زنان رخ داده بود داشته باشیم. در زمان رضا شاه و همینطور محمد رضا شاه با وجود تلاشهای بسیاری که برای مدرن کردن ایران ووارد کردن تمدن غرب به ایران انجام شد اما تفکر سنتی و مذهبی به خصوص در مورد زنان حضور داشت . اغلب شاعران زن که پس از انقلاب مشروطه فرصت حضور پیدا کردند در محیطی تماما مردسالار می نوشتتند زنان شاعر هنوز نتوانسته بودند فضایی را ایجاد کنند که به شعرهایشان با دیدی متفاوت از مردان نگاه شود به این ترتیب فضای نقدی لازم بود که معیارهای مرد سالاری و سرکوب زنان را در متون زنان تشخصی دهد و به کشف تصاویر کلیشه ای زنان در اشعار و همینطور نوشته هایشان کمک کند . بسیاری از زنان شاعر در این دوران از استعارات و کلماتی استفاده می کردند که اگر کسی جنسیت آنها را نمی دانست می پنداشت که شاعر مرد است . به عبارت دیگر نوع ساختار نوشتاری آنها تقلیدی از مردان بود . پگاه احمدی در این خصوص می نویسد که درون مایه های شعر زنان در دوران قبل از مشروطه بیشتر تقلیدی از سبکهای مردانه بود” در بخش قابل ملاحظه ای از این آثار، غلبه کلام مردانه ، استفاده از کلیشه های بیان عاشقانه ادبیات مذکر و اِعمال خود سانسوری ، تمایز میان اثر زنانه و مردانه را دشوار می کند . در واقع ، نفی زبان زنانه از سوی این شاعران ، نتیجه ی مستقیم سانسور درونی نگاه و تلقی زنانه درناخودآگاه ذهنی – تاریخی ست . این ذهنیت ، چنان با ترس و محافظه کاری عجین شده بود که لاجرم هیچ شفافیت و صراحتی را در این عرصه برنمی تافت . در چنین کلامی ، حتی بروز دغدغه های زنانه نیز بواسطه مولفه های مردانه پرداخت می شد ؛ بطوریکه حتی در فرم بیان تغزلٌی نیز کلیشه های واژگانی ادبیات مذکر نظیر ” بت ” ، ” صنم ” ، ” عنبرین زلف ” ، ” سیمین ساق ” ، ” پری رو ” ، ماه رخ ” و … ، به گونه ای مضحک مورد تقلید شاعران زن قرار می گرفت ” ( احمدی ، بررسی تحولا ت شعر زنا ن از مشروطه تا به امروز ). تنها یک یا دو شاعر زن بودند که به صورتی کاملا مشخص هویت زنانه ی خود را آشکار می ساختند واشعارشان نمانیده هویت زنانه ی آنها بود . دلیل آن هم حضور مذهب و سنتی حاکم بود که از آمال و رویاهای زنانه حرف زدن در آن تابو محسوب می شد اگر زنی ، زنانگی اش رادر شعر نشان می داد ، به نقد سیستم مردسالار در نوشته اش می پرداخت و زبان متفاوت خودش را به کار می گرفت از جامعه طرد می شد . و همینطور شعرش مخاطب کمتری داشت. اما بعضی از شاعران همچون پروین اعتصامی با اقبال مخاطب خود از سوی عام جامعه مواجه می شود پگاه احمدی این نوع اقبال مخاطب از شعر پروین اعتصامی را به خوبی توصیف کرده است: ” شاید یکی از دلایل پذیرش عام شعر پروین از سوی جامعه و عدم مخالفت با آن ، همسویی کامل پروین با سنت تاریخی – ادبی نهاد مردانه ادبیات و بویژه ادبیات کلاسیک در ایران باشد . همزیستی مسالمت آمیز او با این سنت و تلاش او برای حفظ ، تقلید و بازآفرینی آن ، نه تنها خللی به این پیشینه وارد نکرد ، بلکه یک ” آقا” ی پروین اعتصامی را نیز به این مجموعه افزود(! شاعری که با وجود همه توان مندی هایش از بیان هویت زنانه و استقلال اندیشه خود به عنوان یک زن شاعر عاجز ماند ! ” ( احمدی ، 2). از سوی دیگر مسئله ی ای دیگری که در زمان قبل از انقلاب مطرح شد ، ادبیات متعهد بود ، ادبیات آرمان گرا و ایده آلی که بیانگر تغییرات اجتماعی و مبارزات دموکراتیک باشد . ساختارهای انقلابی کمتر به زنان فرصت می داد تااز خود و با هویت خود بنویسند . در طی این دوران هم طبیعی بود که نوشتن از آرمانهای زنانه که برای بسیج زنان به کار رود، تابو محسوب می شد . تحت این شرایط شعر زنان رویکردی دوگانه داشت ، از یکسو شاعرانی چون فروغ فرخزاد حضور می یابند که شعرش بسیاری از تابوهای سنتی را می شکند و از سوی دیگر با شاعران متعدی روبه رو می شویم که در مورد رویدادهای اجتماعی وبدون در نظر گرفتن زبانی با هویت مستقل می نویسند . با همه ی اینها درهمان زمان شعر فروغ هم با بحران مخاطب مواجه می شود. عده ای از منتقدین او را به خاطر حضور بی محابای زن در شعرش و درنقد اجتماع سرزنش می کنند . شعر فروغ هم با چالش مخاطبش روبه رو می شود چراکه توانسته است هزارتوهای مردسالاری را بشکند و راهی نو برای خودش بگشاید . بعد از انقلاب ، شعر زنان تحولات عظیمی به خود دید به ویژه دوره ی هفتاد که همزمان با دوره اصلاحات بود موجی از شاعران زن و کتابهای آنان پابه عرصه نهاند و دراین دوره شعر مشخص زنان شکل گرفت . درواقع بعد از انقلاب به دلیل سیاستهای تبعیض جنسیتی ؛ جداسازی و حجاب اجباری ،ادبیات عرصه حضور زنان شد ، کتابها ، نوشته ها وو اشعار زیادی از زنان ایران به انتشار رسید که در چند دهه ی اخیر فراوانی و کسرت آنها بی سابقه بوده است . دلیل اینکه چرا زنان ادبیات را انتخاب کرده اند در واقع نشان دادن آگاهی های آنها از ستم جنسیتی برآنها بوده است . کامران تلطف در این خصوص می نویسد :” دراواخر دهه ی شصت ادبیات به خصوص به عنوان مهمترین وسیله برای بیان خود زنان تبدیل شد چراکه فضاهای عمومی برای بحث و گفتگو تا حد زیادی محدود شده بود” (9). از این دهه بود که توجه زنان در شعر به مردسالاری و تمامی وجهای اجتماعی و شخصی زنان توجه می کردند . درواقع دراین دوره ، مخاطب شعرزنان می دانست که با نوعی سرکشی درشعر مواجه است این سرکشی چه در ساختار شعر ، چه در زبان و چه درکلیت شعر مشهود بود اما کمتر اتفاق افتاد که مخاطبان از شعرهای تماما زنانه استقبال کننند ویا آن را اززوایه ی مربوط به نقدهای فمنیستی به بحث بکشانند.
گذشته از جامعه ی سنتی و مردسالار ، دیدگاه نقد منتقدان نیز نوع دیگری از برخورد باشعر زنان را شکل می دهد . با خاطر ساختارهای غالبی که در ذهنیت اکثریت جامعه است اکثر منتقدان با توجه به همین ذهیت به بررسی شعر زنان می پردازند . نوع برخورد بعضی از منتقدان مرد با شعر زنان تحت تاثیر روابط اجتماعی است بنابراین اگر هریک از شاعران زن در شعرش زبان و محتوای شعرش را زنانه تر کند با مخالفت بیشتری مواجه می شود . برخورد حرفه ای منتقد با شعرزنان نمی گویم نیست ،اما بسیار به ندرت اتفا ق می افتد ، درواقع این نوع برخورد حرفه ای با شعر زنان از منظر فمنیسم درشعر آنها به ندرت اتفاق افتاده است و همین باعث شده است اگر کسی از این حوزه فراتر رود با بحران مخاطبش مواجه شود . مسئله ی بحران از سوی دیگر به خوانندگان زن این اشعار باز می گردد ، آنها در برخورد با اشعار ساختار شکن که تابوهای رایج جامعه را شکسته باشد و ازذهنیتی متفاوت سخن گفته باشد دچار چالش می شوند به عبارت دیگر برای آنها پذیرفتن شعری ساختار شکن که نمود واقعی هویت زنانه باشد دشوار است و این چالش خود یکی از رویکردهای بحران مخاطب شعرزنان است . اما سؤال اینجاست که در جامعه ی مردسالار که فرهنگ سنتی و مذهبی برای رویارویی با شعرزنان که نماد اندیشه ی زنانه است با مشکل مواجه می شود چه باید کرد ؟
یکی از راههای موجود بالا بردن آگاهی از نقد فمنیستی ، شناساندن آن و بازکردن عرصه های نقد ادبی درحوزه ادبیات فمنیستم و تئوری های ادبی فمنیسم می باشد . این نقدها باید به صورت مکتو ب و حرفه ای به جامعه ی ادبی ارائه شوند تا فضای نقد شاعران زن با توجه به انعکاس به رویکردهای مردسالار در جامعه ی زنان بررسی شود . مسئله ی دیگر مربوط به مخاطبان شعرزنان است . مخاطبان شعرزنان که بعضا از منتقدان آن هم می شوند باید در برخورد با شعر زنان چالشهای جدی برسرراه آنها را درنظر بگیرند و با توجه به شرایطی که درآن شعرزنان شکل گرفته ، رفتارهای آنها و حساسیت و عکس العمل آنها به شرایط موجود و همینطور نقد ساختاری که شعر را ایجاد کرده به چالش گیرند . در دوره ی کنونی و با توجه به اهمیت حضور زنان به عنوان هویتهای مستقلی از جامعه ی ادبی ، نیاز به مخاطبان و منتقدانی است که چالشهای جدی شعر را با توجه به ساختار زنان ودر جامعه ی مردسالار و برمبنای نهادهای مردسالاری حاکم برفضاهای اجتماعی زنان درنظر گیرند و حضور زن در اشعار را با توجه به همین نهاد به چالش کشیند . درصورت وجود این شرایط شعر زنان با گذر زمان مخاطب حرفه ای خودش را در شعرهایی تماما زنانه به دست خواهد آورد که کمتر او را برای حضور پرقدرتش در شعر سرزنش و نکوهش کنند .
منابع :
احمدی ، پگاه . بررسی تحولات شعر زن از مشروطه به این سو .
باباچاهی ، علی . شعرامروز ، زن امروز . نشر ویراستار ، 1386.
Sedighi, Hamideh . Women and Politics in Iran: Veiling, Unveiling, and Reveiling. London; Cambridge
University Press, 2007.
Talattof, Kamran. The politics of writing in Iran: a history of modern Persian literature. Syracuse
university press, 2000.
+ There are no comments
Add yours