«رهبران» به گاندی نیازمندترند * / یوحنا نجدی

20 آبان 1389

بامداد خبر: زندگی و سلوک موهانداس کارمچاند گاندی علیرغم سادگی اما از چنان ظرافت هایی برخوردار است که امروزه شصت و دو سال بعد از ترور «مهاتما: روح بزرگ»، همچنان می توان جذابیت ها و لایه های کشف ناشده ای را در آن جستجو کرد که شگفتا اینک نیز بسیاری از ملت ها و تمدن های کنونی در حسرت کاریزمایی همچون گاندی هستند. اگرچه مفاهیم متعددی را می توان در زندگی و رفتار سیاسی گاندی برجسته ساخت اما از هر دریچه ای که بنگریم پایتخت فکری گاندی را باید «عدم خشونت» دانست؛ آنچنانکه اکثر جنبش های طرفداران صلح و مخالفان جنگ افروزی در سراسر جهان، گاندی را قبله گاه خود در نظر می گیرند.

قدیس یا رهبر سیاسی؟

اما قبل از هر چیز باید پاسخ مستدل و مشخصی برای این پرسش ارائه کنیم که گاندی براستی یک رهبر سیاسی بود یا یک قدیس؟ عارف بود یا عاشق؟ به باور وی، زندگی یک «مجموعه واحد» متشکل از مفاهیم اخلاقی و چارچوب های معرفتی است و از این رو، عرصه سیاسی و سیاست ورزی نیز در این منظومه اخلاقی قرار می گیرد. بنابراین گاندی نه تنها خود را در قامت یک رهبر سیاسی معرفی نمی کند بلکه از سیاست و کنش سیاسی نیز به مثابه نوعی وسیله برای عینیت بخشیدن به اخلاق مذهبی مورد نظرش استفاده می کند. به بیانی صریح تر، تلقی گاندی از عرصه سیاسی اساسا به دموکراسی و ساز و کارهای دموکراتیک نمی انجامد آنچنانکه نه تنها مفهوم «رقابت» در منظومه فکری وی از جایگاهی برخوردار نیست بلکه به جای آن بر مفهوم «تعاون» و نوعی همکاری متقابل تاکید می کند و تمام عالم و جهانیان را به مثابه خانواده ای واحد در نظر می گیرد. حال آنکه، رقابت عنصر کلیدی حوزه های اقتصادی و سیاسی در نظام های دموکراتیک محسوب می شود. اگر دموکراسی محصول شهرنشینی و مستلزم حداقلی از توسعه اقتصادی است اما گاندی هیچگاه از چنین متغیرهایی سخن به میان نیاورد و برعکس، تمام زندگی و آرمان و تلاش هایش را در جوامع روستایی هندوستان بنا کرد.

گاندی اساسا به دنبال رمز گشایی از مناسبات عرصه سیاسی نیست و استدلال می کند که سیاست، سرشار از متغیرهاست اما وی در پی قوانین تغییرناپذیر و ماندگاری است همچون «قانون عدم خشونت» که به تعبیر گاندی اساسی ترین قانون جوامع انسانی و دارای قدمتی به درازای عمر کوه ها است: «سیاست ها می توانند تغییر کنند و اغلب نیز چنین اند اما عدم خشونت، آئینی تغییرناپذیر است، باید آن را در هنگامه خشونتی که در اطرافتان بیداد می کند، به کار گیرید.» بنابراین گاندی قطعا یک رهبر سیاسی نیست و خودش نیز چنین تلقی از خودش نداشت؛ این مسئله را می توان یکی از بنیادی ترین نقاط مشترک گاندی و عیسی ناصری(ع) دانست به گونه ای که اغلب اندیشمندان دینی و غیردینی نخست به این پرسش می پردازند که آیا مسیح (ع) یک رهبر سیاسی بود و آرمانی سیاسی داشت یا خیر؟ گاندی نه هرگز کتابی نوشت و نه شباهتی به فیلسوفانی همچون کانت و هگل دارد؛ با این همه فراتر از این چارچوب در منظومه دیگری سیر می کند و به همین دلیل بارها تاکید کرد: «پیام من زندگی من است.»
عدم خشونت: هم تاکتیک، هم استراتژی

عدم خشونت یا مبارزه غیرخشونت آمیز هسته مرکزی زندگی و اندیشه گاندی را تشکیل می دهد. لغت «آهیمسا» متشکل از «هیمس» به معنای «میل به کشتن و نابود کردن» و پیشوند منفی کننده «آ»، عملا مفهومی فراتر از معنای لغوی آن به خود می گیرد به گونه ای که می توان آنرا بدین گونه تبیین کرد: «خودداری از خشونت ورزیدن زمانی که استفاده از خشونت یا مبارزه خشونت آمیز، توجیه پذیر است».

گاندی عدم خشونت را قانون بنیادین انسانی می داند «اگر خشونت قانون حیوان هاست عدم خشونت قانون انسان هاست» و مهم آنکه حتی برای رسیدن به نیکی ها و خیرهای همگانی نیز نمی توان به ابزارهای خشونت آمیز متوسل شد؛ چه، اگر زندگی در تمام ابعادش عرصه ای اخلاقی است پس در هیچ زمینه ای، خاصه در عرصه سیاسی، هدف وسیله را توجیه نمی کند.

به عبارت بهتر، بذر، درخت و میوه در سلوک گاندی همگی عاری از خشونت ورزی هستند. این مثال «بذر، درخت و میوه» که چندین بار مورد تاکید مهاتما قرار گرفت همان مثالی است که در انجیل نیز درباره «ملکوت خداوند» بدان اشاره شده است و در این زمینه نیز بار دیگر می توان رد پای زندگی و آموزه های مسیح (ع) را در گاندی پیدا کرد.

«جان دیر» در مقاله ای با عنوان «تجربه گاندی: عدم خشونت در عصر هسته ای» در تبیین این مفهوم استدلال می کند که عدم خشونت، «قدرت بی قدرتی است؛ قدرت عشق و قدرت غلبه بر مرگ است؛ عدم خشونت همان قدرت خداوند است». آهیمسا، اوج قدرت در عین بی قدرتی است آنچنانکه گاندی با دست های خالی، تنها با ابزارهایی همچون راهپیمایی، روزه گرفتن های طولانی، تحمل زندان و چرخ نخ ریسی استقلال را برای هندوستان و مردمانش بدست آورد.

ایستاده بر همین اعتقادات است که بسیاری کنجکاو شدند تا تحلیل گاندی از بمباران هیروشیما و ناکازاکی را جویا شوند. لحظاتی قبل از ترور گاندی خبرنگاری از مهاتما پرسید که واکنش شما نسبت به بمباران هیروشیما چیست؟ «من اصلا به پناهگاه نمی روم و پناه نمی گیرم بلکه بیرون می آیم تا قلب من روی خلبان این هواپیماها تاثیر کند. عدم خشونت تنها چیزی است که بمب های اتمی آن را نمی توانند منفجر کنند.»

با این همه عدم خشونت حقیقتا بدون تحمل رنج میسر نخواهد شد. ارتباط رنج و عدم خشونت فراتر از نوعی ارتباط دیالکتیکی است. برای گاندی، رنج مسیح بر بالای صلیب نمادی از آهیمسا است «مرگ او بر صلیب برای جهان یک مثال عالی بوده است. مثال رنج مسیح یکی از اجزای ایمان تزلزل ناپذیر من به عدم خشونت است که اعمال مادی را منظم می سازد». به همین دلیل گاندی سه کتاب مقدس را بارها خواند و خواند و هر بار که در زندان پونا به بند درآمد تنها این سه کتاب را مطالبه کرد: یکی انجیل متی، دیگری بهاگاوادگیتا؛ کتاب مقدس هندیان و دیگری قرآن.

اهمیت مسیح برای گاندی در این است که عیسی (ع)، «آگاهانه» رنج برد و به نوعی رنج را در آغوش گرفت. از طریق تحمل رنج آگاهانه است که می توان کفاره گناهان بشریت را ادا کرد و یا قرن ها بعد، ملتی را به استقلال رساند و به قول آندره ژید ارزش انسان به اندازه رنج های اوست.

توانایی بسیج کنندگی

پروفسور وی.سابرامانیام، استاد علوم سیاسی دانشگاه کارلتون اوتاوا در مقاله ای با عنوان «عدم خشونت گاندی و سازمان سیاسی» استدلال می کند که سلوک گاندی اساسا برای جوامع روستایی مناسب است؛ گاندی و روستانشینان هندی خود را در یکدیگر معنا و بازتعریف کردند. به علاوه، استقلال هندوستان و جنبش آهیمسا را بیش از هر چیز باید مدیون قدرت سازماندهی گاندی دانست.

پروفسور وی. سابرامانیام، بر این باور است که اگر هندوستان مستعمره کشور دیگری همچون فرانسه بود تلاش های گاندی هرگز به بار نمی نشست؛ رویکردهای دولت بریتانیا در سیاست های خارجی و تعداد اندک قوای نظامی انگلستان در برابر جمعیت فراوان روستایی هندوستان را باید از جمله علل مهم اما پوشیده مانده در پیروزی گاندی دانست. به گونه ای که به اعتقاد وی عدم خشونت اساسا یک امر حاشیه ای است و بیش از هر چیز باید بر ویژگی های جامعه توده ای، سازماندهی پوپولیستی و قدرت بسیج گرانه گاندی تامل کرد و عدم خشونت بدون این زمینه های مساعد نمی توانست هند و گاندی را به این نتایج عظیم و ماندگار برساند و قدرت سازماندهی گاندی عملا یکی از جنبه های مغفول مانده در زندگی و سلوک مهاتما است.

چرا باید گاندی خواند؟

براستی چگونه می توان تصور کرد پسری که جدول ضرب را به زحمت آموخت و یا شبها از کابوس مارهای سمی و راهزنان خوابش نمی برد به چنان درجه ای از معرفت و سطحی از ایمان دست یابد که مارهای سمی از روی بدنش عبور کنند بی آنکه گاندی لحظه ای آشفته شود یا مارها زهری بپاشند و یا ملتی را اینچنین به جنبش و استقلال درآورد و یا آموزه هایی تا این اندازه عمیق و گاه دست نیافتنی از خود به جای نهد؟

«ترسو بودم. همواره وحشت راهزنان، ارواح و مارهای بزرگ را در دل داشتم. از تاریکی می ترسیدم. همواره احساس می کردم ارواح، راهزنان و مارها از همه سو به طرفم حمله می کنند. اگر چراغی در اتاقم روشن نبود خوابم نمی برد.»

اینک از جسم گاندی حتی تکه استخوانی نیز در این منظومه به جای نمانده است؛ چه، خاکسترش را بر آبهای مقدس رودخانه های «جاما» و « گنگ» پاشیدند اما درس های گاندی همچنان پابرجاست که: «باید دشمنی را محو کرد نه دشمنان»؛ «شیوه خشونت، فقط مدعی حل مشکلات است و جز این ثمری ندارد»؛ «خود را تا صفر فرو کاهید»؛ «باید به کسانی که از ما متنفرند عشق بورزیم»؛ «همانطور که انرژی از حالتی به حالت دیگر تبدیل می شود، باید خشم را به عشق و نفرت را به محبت تبدیل کنیم».

جای ستایش اینجاست که گاندی علیرغم بسیج میلیون ها نفر اما هرگز چوب و چماق و یا سلاحی بدست پیروانش نداد؛ خشونتی را تجویز و توجیه نکرد؛ حمله ای را روا ندانست؛ در پی انتقام گیری برنیامد و مخالفانش را به بند نکشید. براستی که هر چقدر مسئولیت مان بیشتر، نیازمان نیز به بارها خوانش گاندی، بیشتر و بیشتر است.


منابع:

V. Subramaniam, “Mahatma Gandhi’s Non-Violence and Political Organization” Mahatma Gandhi Peace Council of Ottawa, Carleton University, Ottawa, 2009.

John Dear, “The Experiments of Gandhi: Nonviolence in the Nuclear Age”, Fellowship 54, 1988, 19-21.

John Dear, “Mahatma Gandhi, Apostle of Nonviolence: An Introduction to Mohandas Gandhi: Essential Writings” New Dehli: New Age Books,2004.

رامین جهانبگلو، «گاندی و ریشه های فلسفی عدم خشونت»، ترجمه هادی اسماعیل زاده، نشر نی، چاپ سوم، تهران، 1382
ویل دورانت، «تاریخ تمدن: قیصر و مسیح (جلد سوم)»، ترجمه حمید عنایت، پرویز داریوش و علی اصغر سروش، انتشارات عملی و فرهنگی، چاپ هفتم، تهران، 1380

* ااین یادداشت، اول بار در سومین شماره نشریه «صبح آزادی»، آبان 1389، چاپ تهران منتشر شد.

مطالب مرتبط

+ There are no comments

Add yours