مدرسه فمینیستی: آمده ام تا تو را با خود به مهمانی ببرم. دستت را به من بده ، با من بیا. نترس من یک زنم از جنس تو گناهی نیست ، جرمی یا حرامی.
بیا با هم به مهمانی کاغذهای کهنه و میرای تاریخ برویم. تاریخی که حتی مردانمان برایمان دیگرگونه نوشته اند. می دانم که هیچگاه مجال این مهمانی ها را نداشته ای شاید.
◀️ باشد قول می دهم ، از او هیچ نمی گویم ، می دانی راستش را بخواهی باورم اینست که نباید از او زیاد بدانی ، چرا که حس برزگی اش دیگرگونه به تو منتقل خواهد شد و قطعا به اشتباه خواهی اندیشید که پس تو هم انسان برزگی هستی که زندان بانی او را به تو سپرده اند. پس بیا از همین آغاز، راهی نرویم که به اشتباه بیفتی. من از او هیچ نمی گویم.
بیا با هم به دورانی برویم که نه دوربینی بود و نه عکسی و نه ماهواره ای که به یمن آن چنان دنیای مجازی وسیع ، قدرتمند و گیج کننده ای برای انسان فراهم آورد که اگر روزی من یا تو یا هر کس دیگر به هر دلیلی به یکی از موتور های جستجوی آن سر بزنیم رد پایمان را تا همیشه در خود نگه می دارد حتی روزی که نباشیم ، تا ابد.
می دانی حتی در لابه لای تاریخ کاغذی انسان که انتظار پوسیدگی و نابودی از آن می رود ، تاریخی که حتی مردانمان برایمان دیگر گونه نوشته اند، هستند کسانی که هیچ گاه در لابه لای آن گم نشده اند ، درست مثل رد پای ما در موتورهای جستجوی دنیای مدرن.
تاب بیاور ، هنوز خورشید در آسمان است و زمان خواند دعای امروزت قضا نشده . با من کمی دیگر بمان.
به استناد حتی چند برگ کوتاه به قد حوصله ات از میزبان مان ، تاریخ ، بگویم که همواره کسی خواهد بود که فرق برگ لایحه و کاغذ باطله را می داند. کسی که زمانی که به اجبار قانون باید به او قلم بدهی ، هر آنچه را که خود می خواهد و برای هر کسی که خودش بخواهد می نویسد. کسی که حس عمیق آزادی ، روحش را از لا به لای دیوارهای بلند سیمانی زندان به پرواز در می آورد و تو را مستأصل به تماشا وا می دارد با امیدی واهی که ای کاش می شد روحش را هم در سلول انفرای زندانی کرد. سلولهایی که صدای به هم خوردن کلیدهایش هنگامی که در راهرو زندان قدم می زنی گویی نغمه ای از بهشت را برایت می سرایند.
به یقین بگویمت که علی رغم ایمان بزرگت و هویت دین خوی بهشت پسندنت ، حتی هنگامی که به تمامی در لا به لای کتاب دعایت غرق می شوی همواره کسی خواهد بود که به تو حس عمیق نا امنی منتقل کند، کسی از جنس کسانی که در لا به لای کاغذهای میرای تاریخ هیچگاه گم نشده اند. همواره کسی خواهد بود… همواره
+ There are no comments
Add yours