مدرسه فمینیستی: در طول رمان زنستان (1) اثر شارلوت پرکینز گیلمن با ترجمه ی نوشین احمدی خراسانی بارها به یاد کتاب دنیای سوفی که آموزش فلسفه به زبان ساده در قالب رمان است، افتادم. شارلوت هم تقریبا صد سال پیش این گونه به آموزش ارزش¬ها و فرهنگ انسانی و ایجاد جهانی به دور از هرگونه نابرابری و تبعیض پرداخته است.
کتابی که وجود جهان دیگری را قلم می زند. جهانی که با هنر عجین شده و نه نسخه ی آن، که خودِ هنر است. او این جهان را برنمی تابد؛ جهانی که ویرجینیا وولف این گونه می خواندش: «هنر نسخه ی دوم جهان واقعیت نیست، از آن کثافت همان یکی کافیست.»
شارلوت پرکینز گیلمن زن عمل است. شخصیت داستان های کوتاهش معمولا زنیست که همواره عملا برای بیرون آمدن از وضعیت محدودش تلاش می کند و این تلاش در زنستان در فضایی بزرگ تر از خانه به بار می نشیند.
ترجمه با وجود اشکالات جزئی، ترجمه ای یکدست و روان است و نشانگر تلاش مترجم در انتخاب واژه ها و ساختار جمله ها.
زنستان آرمان کشوری که در آن طبیعت چون بهشت، زبان ساده، بازی ها آموزش عشق و خلاقیت، لباس ها راحت و رنگ ها شاد و متنوع است. زنان پیوسته در حال تحصیل و آموزش، به روز کردن قوانین، اهمیت دادن به کودک و جوان، «اتحاد عمل و تعهد عمیق به اصول مورد توافق» و … می باشند. آن ها با نکته سنجی و تحلیل های هر روزه¬ی خود «آرامش، صلح، سلامتی و زیبایی» را برای جامعه شان به ارمغان آورده اند. جایی است که با زندانیان با اصول انسانی و اخلاقی رفتار می شود و حیوان وحشی، بیماری و زباله جایی در آن ندارد.
«این زنان عشق و ازخودگذشتگی را که زنان ما آن را فقط در حوزه¬ی خصوصی و صرفا برای بقای خانواده خودشان هزینه می کنند برای بقا و اعتلای نژاد کشورشان صرف می کردند.» واژه ی «ما» تکیه کلام آن هاست و تربیت کودکان را نیز بر عهده ی جامعه گذاشته اند. از درک مکان خصوصی برای زندگی شخصی عاجزند و آن را به مثابه¬ی زندانی برای زنان می بینند. جمع گرایی و نظام کشوری به صورت افقی و همه و همه جامعه ای عاری از تبعیض را به نمایش می گذارند که تصویر آن در جامعه ی مردسالار تقریبا غیرممکن به نظر می رسد.
آن ها در عین حال عدم وجود مردان و عدم ارتباط با جهان را نقص اساسی به شمار می آورند. در صفحه ی 98 از وجود سه مرد در آن جا به عنوان «فرصتی مغتنم و بی-بدیل» نام می برند و در صفحه ی 179 ممکن است فرصتی باشد برای بازگشت به دوران «دو جنسی مردم سرزمین مان» را بر زبان می آورند و آن را «مصلحت ایجاد تغییری بزرگ و ساختاری در کشورشان می نامند»؛ و سپس با آگاهی می گویند «در یک نژاد دو جنسی ویژگی های متمایز هر جنس باید تقویت شود.» در ارتباط برقرار کردن با دیگر کشورها اذعان می دارند که این امر مهم بعد از تحلیل درست و دقیق آن ها از کشورهای مردانه و بعد از مشورت با مردم و کسب توافق آن ها، امکان پذیر می باشد.
جامعه ای است که مردان به دلیل جنگ ها و سوانح طبیعی حذف فیزیکی شده اند، بر خلاف زنان به ظاهر موجود در جوامع مردسالار. جامعه ای که از «طریق بکرزایی که فقط در برخی از شکل های بدوی و پست حیات است، یک زن یک تنه یک نژاد جدید انسانی به وجود آورده است.»
هر سه مرد با دیدگاه های تبعیض آمیز نسبت به زن، نژاد و کشورهای دیگر به زنستان می آیند؛ البته با قابلیت ها و دیدگاه های متفاوت. تمدن را که می بینند به دنبال مرد می گردند، زیرا که جامعه ی زنان را جامعه ای عقب مانده و بدوی می پندارند، تمدن بدون مرد در مخیله شان نمی گنجد. در صفحه ی 22 یکی از مردان می گوید: خودت ناچاری نقش جلاد را بازی کنی، چون آن جا هیچ کاکاسیاهی نیست.»
طبق عادت می خواهند زنان را با زبان چرب و نرم، زیورآلات و در نهایت با زور و تحمیل مطیع خود سازند، اما آن ها، زن هایی نیستند که مردان ما انتظارش را دارند، و به این اصل می رسند که «جذابیت های زنانه که ما شیفته ی آن هستیم، لزوما زنانه نیستند، بلکه چه بسا بازتابنده ی ارزش ها و فرهنگ مردانه اند… زیرا زنان ناچارند رضایت ما را جلب کنند.» آن ها دنبال زن های کلیشه ای هستند و ادعا می کنند که این زن ها را هرگز کسی مهار نکرده و بر آنان تسلط نیافته است. بر خلاف تصور آن ها از زن که گیس کش یکدیگر، حسود و وابسته اند و نمی توانند تمدن ساز باشند، این زنان با توانایی هایی بالاتر از مردان «صلح، آرامش، سلامت و زیبایی» را در جامعه فراگیر کرده اند.
مردان در برابر این همه تعالی اعتماد به نفس شان رنگ می بازد و با وجود اعتراف به: «شرایط این جا باز هم صد برابر بهتر از موقعیت مشابهی است که در سرزمین مردان وجود دارد.» باز بعضی به دنبال حوادث و عیش و عشرت هستند و آن جا را کسل می یابند. آن ها با وجود دو جنس در جامعه شان به حق در صحبت هایشان آن را جامعه¬ی مردان می نامند. کشورهای دیگر نیز با دیدگاه مردانه شان کشور زنستان را در نقشه هایشان به حساب نیاورده اند؛ در حالی که زنان از وجود کشورهای دیگر در جهان آگاه بوده اند.
این زنان دو نوع خرد و قوه ی تفکر را در جامعه ی خود رشد و توسعه می دهند «یکی ذهن نقاد و دیگر ذهن خلاق و مخترع» است. آن ها بیش ترین کوشش شان را در کودکی و نوجوانی تماما در مسیر رشد این «دو توانایی و عملکرد یعنی عزم و اراده و نیز قضاوت منصفانه ی فردی» صرف می کنند.
هیچ چیز را ابدی تلقی نمی کنند و همواره در حال نوآوری اند؛ حتی در مورد قوانین و مذهب هم این گونه اند. زندگی جاودانه را از طریق زندگی بچه هایشان امکان پذیر می دانند. معتقدند که پیش گیری بهتر از درمان است و مجرم را بیماری می بینند که نیاز به مراقبت و درمان دارد. همه چیز را تقسیم بندی می کنند، چیزهایی که برای دانستن ضروری است و دسته ی دوم چیزهایی که برای انجام دادن ضرورت دارد.
مردها بعد از دیدن و تجربه کردن این پیشرفت هاست که تربیت و رام می شوند و در ادامه به ازدواج با آن ها علاقه نشان می دهند. مشکلاتی که ناشی از برخورد فرهنگ های دو دنیاست مردها را به این مسئله واقف می سازد: «حالا می توانم درک کنم که چرا بسیاری از مردان از پیشرفت حرفه ای و تخصصی زنان خشمگین و منزجرند.»
آن ها «مایکل» را که در کشور خودشان به خاطر امکاناتش عزیز می داشتند، در زنستان از این که او را مقبول می¬دانستند، شرم می کنند. مایکل نمونه ی مردانیست که از زنستان بازنگشته اند.
آن ها آن قدر بصیرت پیدا می کنند که زنان را نه به چشم مؤنث بلکه مردم ببینند. اما بعد از رفتن «الادور» و «ون» به جامعه ی به ظاهر دو جنسیتی چه مسائلی پیش می آید؟ آیا تمام انرژی هایی که در راستای سازندگی و پیشرفت به کار می رفته، با وجود دو جنس و مسائل ناشی از آن به هدر می رود، یا این که شتاب فزاینده می گیرد؟
این جاست که سوالات بی شماری به ذهنم می رسد: آیا «ون» در آن جامعه نیز هم چنان به اعتقاد خود در مورد زنان و واقعیت هایی که در زنستان دیده، وفادار می ماند؟ آیا «الادور» می تواند هم چنان به استقلال فکری و عملی خود ادامه داده، زیر سلطه نرود؟ آیا این دو نفر می توانند با زندگی منحصر به فردشان الگویی برای مردان و زنان آن جا باشند، یا این که در جامعه حل خواهند شد و تمامی این پیشامدها خیالی بیش نخواهد بود؟ به نظرم هم چون فیلم هایی با رسیدن به نقطه ی عطفی قبل از مشخص شدن بعضی مهم ها به پایان رسیده است. درست بعد از رسیدن دو نفر به یکدیگر و ازدواج آن ها با هم فیلم پایان می یابد، در حالی که زندگی آن دو تازه شروع می شود و بعد از آن است که مسائل مهم زندگی شان پیش می آید. این جا هم بعد از رسیدن «الادور» و «ون» به جامعه مردتبار و شروع زندگی آن هاست که مشکلات شروع می شود.
به نظرم این رمان در ادامه می تواند به صورت جلدهای یک، دو و… باشد که نویسنده، مترجم یا هر کس دیگری در هر کشوری به رشته ی تحریر درآورد.
پانوشت:
1- زنستان (رمان)، نوشته شارلوت پرکینز گیلمن، ترجمه نوشین احمدی خراسانی، نشر توسعه، تهران، چاپ دوم 1389.
+ There are no comments
Add yours