مدرسه فمینیستی-چندی پیش به همت مترجم محترم آقای فـرهـاد مهدوی، کتاب « محمد، پیامبری برای زمان ما»، اثر پر بهای خانم «کارن آرمسترانگ» پژوهشگر نامآشنای انگلیسی، به دستم رسید و آن را مطالعه کردم. این کتاب، که در واقع «سیره» یی در سلسله کتابهای سیرهی محمد، پیامبر اسلام به شمار است، اثر پژوهشگرانهیی است که از جهاتی چندان مانند ندارد و از این رو از ارزش و اعتبار ویژهای برخوردار است. در این گزارش تلاش خواهم کرد تا به پارهای از ارزشهای این اثر کم برگ اما پرمحتوا اشاره کنم.
در منابع و تألیفات مسلمانان، سیره به معنای خاص آن (زندگی نامهی پیامبر)، از اهمیت بالا و والایی برخوردار است. زیرا برای مسلمانان از همان آغاز، پیامبر، به عنوان پیامآور وحی الهی، و مؤسس دین و شریعت اسلام، از اهمیت بسیاری برخور دار بود و از این رو، آشنایی با او و دانستن زندگی و احوال ایشان برای انبوه مؤمنان از جهات مختلف، مهم و اثرگذار بود. می توان گفت برای مسلمانان دو چیز از نظر دینی با اهمیت بود: یکی « پیامبر» و دیگر « قرآن»؛ پیامبر آورنده و مبلغ و مفسر وحی بود و قرآن خود وحی و کلام الهی که به صورت الفاظ قابل فهم و درک بشری (به تعبیر خود قرآن « لسان قوم») به مردمان عرضه شده بود. این دو همچون شیر و شکر چنان به هم آمیختهاند که نمیتوان آن دو را از هم جدا کرد. از این رو پس از درگذشت پیامبر، نخستین دانشها و تألیفاتی که در میان مسلمانان پدید آمد ذیل سه عنوان شکل گرفت: حدیث، سیره و تفسیر. روشن است که دو عنوان نخست، مستقیما در ارتباط با پیامبر بود، و سومی دربارهی قرآن، که باز غیرمستقیم مرتبط با حضرت رسول بود. اما گفتنی است که تفاسیر نیز در آن زمان و تا قرن ها بعد نیز، عمدتا مستند و متکی بود به احادیث و روایات و اخباری که جملگی سخنان حضرت رسول بودند.
گرچه در قرن اول نیز تألیفاتی در این سه حوزه و برخی حوزه های دیگر (مانند قومشناسی و تبارشناسی عرب و ادب جاهلی) پدید آمد، اما امروز از آنها چندان نشانی در دست نیست و هرچه هست یاد از آنها و یا نقل پارههایی از آنها در منابع بعدی است. اصولا قرن اول به دلایلی (از جمله منع کتابت حدیث در اهل سنت و جماعت)، قرن شفاهی و نقل سینه به سینهی دانشها از جمله احادیث نبوی است. اما از اواسط قرن دوم هجری به بعد، نهضت تحقیق و تألیف شکل می گیرد و به تدریج آثاری پدید میآید. در این میان میبینیم که نخستین نوشتهها و تألیفات مسلمانان، سیرهها است که یکسره به زندگی نامهی پیامبر اختصاص دارد. از ابناسحاق و واقدی و ابنسعد بگیرید تا ابنهشام و دیگران که در قرن دوم و سوم با همت تمام، ادامه پیدا می کند و سیرههای مختلف و بسیاری که نوشته و عرضه می شوند. از منظر دینی، سیرهنویسی، از دو نظر برای مؤمنان مهم بوده است. یکی این که پیامبر الگوی زیست مؤمنانه برای اینان بود، چرا که خداوند به مؤمنان سفارش کرده بود که از پیامبری پیروی و اطاعت کنند که او برای آنان «اُسوه حسنه (الگوی نیکو)» است. دیگر این که، او پیامآور و رسول برگزیدهی خداوند بود و این، به شخصیت و کلام و منزلت وی اعتبار خاص می داد و از این رو سیرهی او مفسر و مبین دین و شریعت به حساب می آمد (حجیّت سنت و سیره). با توجه به این ملاحظات، مسلمانان از همان زمان حیات پیامبر برای او حرمت و حریم و اعتباری ویژه قایل بودند، و پس از آن نیز با گذشت زمان (به دلایل متعدد اجتماعی و سیاسی) بر این اعتبار افزوده شد و سیره و سنت نبوی در حوزههای گستردهیی مورد استفاده و حتی سوءاستفاده قرار گرفت.
اما نکته مهم این است که این سیرهها، که از سدهی دوم اسلامی تا کنون به هزارها رسیده است عمدتا بر اساس یک نگاه فرا تاریخی و متافیزیکی نسبت به شخصیت حضرت رسول نوشته شده است، نه از نگاه علمی و پژوهشگرانه و انتقادی. توضیح کوتاه این دعوی این است که سیرهنویسان مسلمان، پیامبر را به عنوان شخصیتی ماورایی و مربوط به عالم غیب و استثنایی تصور کرده و حتی گاه خصوصیات متعارف بشری را نیز برای وی در نظر نگرفتهاند. تصویری که غالب سیرهها از پیامبر به نمایش می گذارند تصویر یک مافوق انسان است و چیزی شبیه فرشته (به شکلی که در اساطیر و یا روایات مذهبی میگویند) نه یک انسان متعارف مانند همه انسان ها، و نه به گونهای که حتی در خود قرآن و سخنان نبوی دیده می شود. در عین حال، باید افزود که در سیره های نخستین، در کنار چنین سیمایی از پیامبر، گزارش هایی از جنبه های بشری او نیز روایت شده است، اما با گذشت زمان و تغلیظ دینباوری و چیرگی خرافات زیر پوشش مذهب در سدههای میانه و بویژه در سدههای متأخر (یعنی دوران انحطاط تمدنی و فرهنگی مسلمانان)، سیرهنویسان با حذف شماری از آن گزارشها و یا توجیه آنها به سود بُعد ماورایی شخصیت و زندگی پیامبر، از پیامبر شخصیتی کاملا ذهنی و فرا تاریخی و مطلقا تهی از خصوصیات یک انسان با تمام نقطه قوت و ضعف احتمالی، ارائه دادهاند. در ایران می توان به سیرههای پس از عصر صفوی اشاره کرد که از این خصوصیت برخوردار هستند.
اکنون مجال تحلیل مبانی و ریشههای این پدیده نیست، اما به اشاره میتوان گفت که چنین رویکردی به شخصیت نبی و سنت و سیره نبوی، بر آمده از یک پیش فرض است و آن این که اساسا وحی و نبوت، امری کاملا آسمانی است و هیچ ارتباطی با زمین و تاریخ و فرهنگ زمان و زمانه ندارد، و در نتیجه نبی هم، گرچه بشر است و از عالم خاکی و برآمده از یک قوم و زبان خاص، اما شخصیتی مافوق بشر است و تمام افکار و رفتار او وحیانی است و گسسته از جامعه و فرهنگ بشری و از این رو نمی توان او را با معیارهای متعارف انسانی فهم و تحلیل و تفسیر کرد. محمدِ سیرهها غالبا یک «راز» است که گشودن آن به کلیدهایی خاص نیاز دارد که صد البته در دست افرادی خاص است و همگان را بر آن دسترسی نیست. طرح عقیدهی عصمت مطلق نبی در قرون میانه و تقویت و تثبیت آن در دوران متأخر و یا انتساب معجزات شگفت و نامعقول به نبی، از همین اندیشه و باور بر آمده است.
اما در برابر آن باور عمومی، باور دیگری نیز در میان برخی از مسلمانان و سیرهنویسان وجود داشته و دارد که می گوید درست است که محمد نبی است و پیامآور پیام الهی برای بشر است و طبعا دارای شخصیتی برجسته و متعالی، و با مردمان عادی متفاوت است، اما در عین حال او بی گمان و به صراحت مؤکد قرآن، بشر است با تمام عمق و الزامات مفهومی و مصداقی عنوان «بشر». اینان بر این باورند که وحی و نبوت، امری است که در درون تاریخ روی می دهد نه در ورای زمان و انسان و تاریخ، و در نتیجه مخاطب مستقیم و غیرمستقیم وحی الهی نیز در درون تاریخ ایستاده است نه در ورای آن (در این مورد مطالعهی مقاله «تاریخمندی وحی و نبوت»، که در وب سایت من هست، می تواند مفید باشد). چنین باورمندی، وقتی دست به تحقیق و پژوهش می زند و بر آن می شود سنت و سیره پیامبر را تدوین و تحلیل کند طبعاَ نمی تواند او را در خارج از زمان و بُرش محدود و خاص تاریخی معین در نظر بگیرد و از یک موجود انتزاعی و ماورایی و فرشتهگونه و تهی از خصوصیات بشری سخن بگوید. به هرحال چنین سیرههایی از « محمدِ انسان» سخن می گوید نه از موجودی انتزاعی و ناواقعی که «خدا هم نافرید». قابل تأمل این که سیمای پیامبر در قرآن نیز با این تصویر و تفسیر سازگار تر است نه با آن محمدِ مافوق بشر و دارای عصمت مطلق ( موجودی که نه گناه می کند و نه خطا و نه حتی فکر گناه و خطا). این نگرش را می توان در برابر نگرش اول که فرا تاریخی است، نگرش تاریخی دانست. من چند سال پیش در انجمن اسلامی مهندسین تهران، بحثی تحت عنوان « سیما و سیرهی محمد در قرآن» به طور هفتگی طی یک سال ارائه نمودم که کاملا مبین و مثبت این مدعا است. محمدِ قرآن، با محمدِ سیرهنویسان و نقش بسته در اذهان عموم مسلمانان کاملا متفاوت و در برخی موارد متباین است. من بر این گمانم که سیرهی برآمده از قرآن، می تواند معیار برون دینی و درون دینی معتبری برای نقد و نقادی سیرههای موجود باشد. جالب این که در سیرههای مهم نخستین هم تا حدودی محمدِ نخستین (یعنی محمدی که مردم او را دیده و با او زندگی کرده و در قرآن نیز به تصویر کشیده شده است)، قابل شناخته شدن است، اما هرچه جلوتر میآییم، پیامبر از زمین فاصله می گیرد و سرانجام پایش از زمین و تاریخ بریده می شود و به معراجی دست نیافتی بالا کشیده می شود. فرجام کار این که، چنین پیامبری نه چندان قابل فهم و درک و نقد خواهد بود و نه در عمل می تواند الگوی اخلاقی و انسانی مؤمنان در واقعیت گریزناپذیر جامعه و تاریخ باشد.
این مقدمه طولانی، اما لازم، برای این بود که اهمیت کتاب خانم آرمسترانگ را نشان بدهم و بگویم که او کتاب خود را با نگاه دوم نگاشته است نه نگاه سنتی مسلمانان. البته جز این نیز از یک محقق غربی و امروزی انتظار نیست، اما نکته آن است که مؤمنان نیز میتوانند چنین کنند. به هرحال اهمیت این سیره در این است که او محمد را در زمین یافته و در زمینه های اجتماعی و تاریخی و فرهنگی خاص عربستان قرن هفتم میلادی و در پهنهی تاریخ حضرت رسول را به تحلیل و تفسیر نشسته است. چنین نگاهی در میان تاریخ نگاران و سیرهنویسان مسلمان هنوز غریب است و چندان برجسته و مقبول نمی نماید. در جهان اسلام شاید طه حسین (در ادب جاهلی) و زینب بنت الشاطی (در کتاب همسران پیامبر) و در ایران پژوهشگرانی چون علی شریعتی (در کتاب اسلام شناسی – مشهد -) و عباس زریابخویی (در کتاب سیرت رسولالله) گامهایی در این نوع سیرهنویسی برداشتهاند. هر چند در غرب، این نگاه دیرینهتر است. در اهمیت کار خانم آرمسترانگ می توان افزود که این اثر در مقام مقایسه با آثار بسیاری از مستشرقان و پژوهندگان اسلام و زندگینامهی حضرت رسول، جامعتر و منصفانهتر و حتی همدلانهتر است و همین ویژگی بر اهمیت کتاب و بویژه بر اثرگذاری بر قاطبهی مسلمان میافزاید. هرچند که احتمالا نگاه تاریخی و انسانی به شخصیت و زندگی محمد سنت گرایان و سلفیون را خوشحال نخواهد کرد و خردهها خواهند گرفت. همانگونه که پیش از این به دیگر تاریخنگاران نیز خرده گرفتهاند. در سلسه اهمیت کتاب می توان به این نکته نیز اشاره کرد که نویسنده « یک زن است» و ما تا کنون در میان سیرهنویسان، حتی در غرب، سیرهنویس زن بسیار کم داشته و داریم. همانگونه که در دیگر معارف اسلامی، بویژه فقه که ارتباط مستقیم و اثرگذاری با زندگی واقعی و اجتماعی مرد و زن دارد، با چنین کاستی قابل توجهی مواجهیم.
گرچه برای درک اهمیت این کتاب لازم است تمام آن خوانده شود و برخی نکات مهم و قابل توجه و نوگرایانهی آن، بویژه با نگاه انتقادی، مورد تأمل و کاوش قرار گیرد، اما در اینجا از باب نمونه نگاه تاریخی مؤلف و همراه با انصاف علمی او را در دو محور، که از قضا امروز بیش از پیش محل بحث و مناقشه و ایراد است، می آورم:
1 – جنگ و صلح در اسلام
بیگمان یکی از پر مناقشهترین موضوعات در تاریخ فکر و عقاید اسلام و سیره نبوی، موضوع مهم جنگ و در فرهنگ اسلامی «جهاد»، و در برابر آن نیز موضوع و مفهوم « صلح » است. از آنجا که پیامبر اسلام در طول ده سال در مدینه به مقتضای شرایط، درگیر پیکارهای نظامی – سیاسی متعددی با سران قریش بوده، و بدین مناسبت آیات متعدد قرآنی نیز ناظر به این رخداد است و بعدها جهاد به عنوان یکی از فروع دین در شمار تکالیف و احکام شرعی برای مؤمنان درآمده است، از همان آغاز برای شماری، این تصور پیش آمده است که دین اسلام دین جنگ است و پیامبرش همواره در حال پیکار با مخالفان فکری و سیاسی خود بوده و نتیحه آن که اسلام، دین زور و شمشیر و تحمیل است و گسترش تاریخی اسلام و تأسیس امپراتوری اسلامی نیز محصول همین زور و شمشیر بوده است. بویژه در دوران طولانی جنگ های صلیبی (سده 11 تا 13 میلادی) و پس از آن، که نقار جهان اسلام و غرب مسیحی به اوج خود رسید و به تعبیر زنده یاد شریعتی «جنگ مذهب علیه مذهب» آغاز شد (گرچه در پس آن انگیزه های اقتصادی و سیاسی برجستهای در صلیبیون وجود داشت)، کتاب ها و مقالات بسیاری به دست غالبا ارباب متعصب و احتمالا مغرض کلیسا بر ضد اسلام، و پیامبر آن نوشته شد و کتابخانه ها را انباشتند و در آنها یکی از موارد کیفرخواست علیه اسلام و آئین مسلمانی و محمد، همین موضوع جهاد به مثابه یک عقیده و حکم اسلامی و نیز جنگ های متعدد پیامبر و بویژه فتوحات اسلامی در دوران های بعد بوده است.
در این مقال کوتاه نمیخواهم تحلیل و نظر خود را در این باب عرضه کنم، اما بر این باورم که موضوع جنگ و صلح در اسلام به درستی فهم نمی شود مگر این که با نگاه تاریخی و تحلیل و نقد منصفانه تاریخی به آن توجه کنیم. یعنی کاری که خانم آرمسترانگ کرده است. نه نگاه فقهی و کلامی – حداقل به تنهایی – راهگشا است و نه با رویکرد معمول سیره نویسان می توان به جهات مختلف و عمق رخداد جنگهای صدر اسلام، و علل و چرایی آن و همین طور درست و یا نادرست بودن جهاد، به مثابه یک حکم جاودانهی شرعی، راه یافت (گرچه شخصا بر این گمانم که جهاد به معنای جنگ ابتدایی به انگیزه تحمیل عقیده بر دیگران – شعار یا اسلام یا شمشیر – نه در صدر اسلام بوده و نه به طریق اولی می تواند یک عقیده دینی و از احکام جاودانه اسلام باشد. البته جهاد دفاعی امر معقولی است و اساسا در عمل گریز ناپذیر).
خانم کارن آرمسترانگ، جنگ و صلح در زندگی پیامبر را با نگاه تاریخی و نه انتزاعی از شرایط زندگی و واقعیتهای حاکم بر مناسبات و مقتضیات اعراب جاهلی آغاز می کند، و به این نکته اشاره دارد که «جنگ، به منظور کسب غنائم، برای اقتصاد چادرنشینی و بدوی، امری اساسی بود.» (ص 23 ) و همین ضرورت زندگی بدوی را در دوران پس از اسلام نیز صادق می داند. از این رو کسب غنائم در جنگ های اسلامی هم مطرح بوده و هم وجود داشته است، اما واقعیت این است که نه انگیزههای مادی در این پیکارها نقش داشته و نه اعمال خشونت و قتل آدم ها و نه ویرانی و نابودی زندگی مادی و معنوی مخالفان (به اصطلاح رایج کافران و مشرکان) و نه موضوع تحمیل عقیده دینی بر دگراندیشان. این دعاوی هم با نگاه همه جانبه (نه گزینشی) به قرآن روشن می شود و هم بررسی سیره نبوی این را آشکار می کند. نویسنده با توجه به این مستندات به درستی می گوید «زندگی او جهاد بود، اما معنای واژه جهاد «جنگ مقدس» نیست، بلکه معنای آن « تلاش و مبارزه » است. محمد سخت کوشید تا در تقابل با جنگ ویرانگر عربستان، منادی صلح باشد » ( ص 18، نیز ص 113 ).
تا آنجا که من در قرآن جستجو کردهام، در این متن «کافران» به عنوان گروهی دشمن و توطئه گر دایمی و در حال جنگ با پیامبر، مورد حمله و انتقاد گاه شدید قرار گرفته اند، نه به عنوان یگ گروه اعتقادی و به اصطلاح امروزی « دگر اندیش ». خانم آرمسترانگ نیز به این نکته ظریف، که متأسفانه مسلمانان و اکثر مفسران قرآن نیز بدان توجه نکرده اند، عنایت کرده و می گوید « قرآن هیچگاه کافران را به خاطر ضعف اعتقادات مذهبی شان سرزنش نکرده است، اما آنها را به خاطر تجاوز و تکبّرشان سرزنش می کند ». (ص 67).
به لحاظ نظری، نقطه عزیمت محقق این است که «ما به درک و فهم دستاوردهای محمد نائل نمی شویم مگر اینکه دریابیم او در مقابل چه چیزی قیام کرد» ( ص 19 ). و پاسخ خود پژوهشگر این است: « زندگی او به طور خستگیناپذیری عبارت بود از مبارزه علیه حرص و آز، بی عدالتی، خشونت و تجاوز » (ص 18 – 19). چنین شخصیتی، بر خلاف تصویر مخدوش و وارونهیی که عدهای از محمد به نمایش می گذارند طبعا نمی تواند که منادی جنگ و ستم و خشونت و ترور باشد؛ هر چند که در عمل بناگزیر جنگ و یا خشونت هایی رخ داده باشد. سخن خانم آرمسترانگ در این زمینه شنیدنی است: « قرآن به تبیین و تئوریزه کردن یک جنگ عادلانه پرداخت. در بادیه، یک جنگ تهاجمی، ستودنی بود، اما در قرآن فقط جنگ با محتوای دفاع از خود، قابل توجیه بود، و آغاز کننده جنگ محکوم بود. جنگ همواره شر بود، ولی بعضا به خاطر حفظ ارزش های اصیل، مانند آزادی پرستش، ضروری می شد. حتی در اینجا نیز قرآن از پلورالیسم خود دست نمی کشد: علاوه بر مساجد، صومعهها و معابد نیز بایستی حفظ گردند. مسلمانها این احساس را داشتند که یک تهاجم وحشتناک را تحمل کردهاند، اخراج آنها از مکه عملی ناموجه و غیر قابل توجیه بود. تبعید از قبیله، نقض آشکار قانون عربستان به شمار میرفت» (ص 106). ایشان روی پلورالیسم قرآن تأکید دارد و در این زمینه با تفصیل بیشتری سخن گفته است (بنگرید به توضیح ایشان پیرامون آیه 85 آل عمران در صفحات 82 – 84).
نویسنده در فصل چهارم کتاب تحت عنوان « جهاد » به تفصیل و به طور مستقل به این پدیده در زندگی پیامبر (به تعبیر سیرهنویسان: مغازی) پرداخته و از جمله ماجرای مواجهه با یهودیان در چهار برخورد خشن با آنان یعنی بنی قینقاع، بنی نضیر، بنی قریظه و خیبر را با دقت و به استناد منابع سیره و تاریخ، و با همان نگاه واقع نگرانه بررسی کرده است. گزارش این پژوهشگر را می توانید در کتاب ملاحظه کنید، اما در اینجا فقط می خواهم به یک نکته مهم اشاره کنم، و آن اینکه گرچه توجهیات و توضیحات ایشان در مورد رخداد مهم یهودیان بنی قریظه غالبا درست و منطبق با گزارشهای منابع است اما از آنجا که ایشان گزارش رسمی و مشهور را پذیرفته است، به نوعی به نقد ضمنی رفتار پیامبر در این زمینه پرداخته و می گوید «تراژدی بنی قریظه چه بسا اقتضای اعراب زمان بود، ولی در زمان ما قابل قبول نیست. این نقیض و خلاف همان چیزی است که محمد قصد انجام آن را داشت. هدف اصلی او پایان دادن به خشونت جاهلی بود اما اکنون مانند یکی از بزرگان و رؤسای معمولی عرب رفتار می کرد… او بایستی متوجه شده باشد که راه دیگری برای پایان بخشیدن به درگیریها لازم است ) (ص 135).
اما اخبار مربوط به کشتن حدود هفتصد نفر، از جهات مختلف (از جمله همان سخن درست ایشان که «نقیض و خلاف همان چیزی است که محمد قصد انجام آن را داشت ») نمی تواند درست بوده باشد و از این رو حق بود ایشان در این مورد تأمل و تحقیق بیشتری می کرد. قتل این شمار انسان خطاکار به جرم خیانت و همدستی و هم پیمانی با دشمن در جنگ، هر چند محصول پیشنهاد حکمیت خود یهودیان بود و حتی با قانون تورات سازگار است، اما نه در قرآن از آن یاد شده است و نه با معیارهای قرآنی و اسلامی و حتی فقهی انطباق دارد. به گمان من، که با منابع اسلامی و فقه اندکی آشنا هستم، این رفتار نه تنها امروز قابل قبول نیست، بلکه با قواعد قرآنی و سیره نبوی همان زمان نیز سازگاری ندارد. حداقل این است که بر اساس برخی پژوهشهای تاریخی اخیر، تردیدهای جدی در این مورد وجود دارد و لازم است در این زمینه بیشتر تحقیق و تأمل شود.
2 – منزلت و حقوق زن در صدر اسلام
یکی دیگر از موضوعات پُر مناقشه، بویژه در روزگار ما، موضوع همسران متعدد پیامبر و در سطح عامتر، مسأله نگاه اسلام به مقولهی جنسیت و حقوق و منزلت زن و تعدد زوجات است. از قضا از دوران قرون وسطی، در کنار مسألهی جهاد و شمشیر، موضوع زنان پیامبر و جایگاه و نقش زن در اسلام و چند همسری در میان مسلمانان نیز مورد انتقاد و خردهگیریهای فراوان و مکرر ارباب کلیسا و برخی مؤلفان مسیحی غربی بوده است و در روزگار ما، که مسألهی زن و حق و حقوق زنان به شدت مطرح شده و مساوات حقوق زن و مرد و برداشتن هر نوع تمایز و تبعیض مبتنی بر جنسیت، شعار همگانی و به اصطلاح سکه رایج است پرسش از چند همسری در اسلام و ازدواج های مکرر محمد و برخی مقررات ناقض مساوات جنسیتی به شدت رواج دارد و در همه جا به وسیلهی دوست و دشمن از آن سخن میرود.
در این زمینه نیز محقق بصیر و واقع نگر، کوشیده است موضوع را در بستر تاریخی جامعه عرب قرن هفتم میلادی و مناسبات و عرف و آداب آن روزگار مورد بررسی و تحلیل قرار دهد و به داوری بنشیند. وی با این نگاه به این جمعبندی میرسد که در نگاه پیامبر و اسلام زن و مرد از نظر انسانی و منزلت ذاتی تمایزی ندارند و برابر شمرده می شوند اما از نظر حقوق، البته تمایزاتی بین زن و مرد وجود دارد که زائیده شرایط و مقتضیات زمان و مکان و ضرورت ها بوده، و نه برآمده از ذات و حقیقت دین و به عنوان احکام جاودانه. در عین حال به زعم نویسنده، اگر حقوقی را که زنان در اسلام کسب کردهاند با عصر جاهلیت عرب مقایسه کنیم، مقررات جدید اسلامی سطح حقوق را ارتقا داده و در آن مقطع زنان به حقوقی دست یافتند که پیش از آن حتی قابل تصور هم نبود. از جمله این حقوق، حقوق فردی زنان (مانند ارث و مهریه و برخی مقررات مربوط به ازدواج و طلاق و مالکیت) بود. او می افزاید « قرآن تلاش می کند تا به زنان، شأن و جایگاهی قانونی ببخشد که بیشتر زنان در غرب تا قرن نوزدهم از آن محروم بودند . . . پیامبر هیچگاه به زنان خود به دیدهی افراد حاشیهای نگاه نمی کرد. آنها « مصاحبان » او بودند درست مانند مردها… به گفته ابنسعد، پیامبر هر گز دستش را علیه هیچیک از همسرانش و یا علیه هیچ بردهای و مطلقاَ علیه هیچ کسی، بلند نکرد. او همواره علیه کسانی بود که با زنان خشونت می کردند … زندگی خانوادگی محمد نیز راه تازه یی را برای دسترسی به سیاست در اختیار همسران او قرار می داد . . . عمر به ویژه نمی توانست امتیاز دادن های “خنده دار” محمد به زنان را بفهمد. اما محمد سخت ایستاد و تأکید نمود که خداوند قصد و نیّت خود را کاملا روشن ساخته است »( ص 121 – 123 و 130).
موضوع چند همسری نیر توجه ویژهی خانم آرمسترانگ را جلب کرده است. ایشان در این مورد بیشتر روی شرایط جنگی و نیاز به سرپرستی زنان بیوه اما تهیدست و کودکان پدر از دست داده و نیازمند، تکیه می کند که کاملا درست است و آیات قرآن و منابع تاریخی و سیرهها به خوبی آن را مدلل می کند.
خانم آرمسترانگ در ارتباط با پیامدهای جنگ اُحد و کشته شدن شمار قابل توجهی از مردان می نویسد: « زنان و دختران مسلمان هایی که در جنگ کشته شدند، بی سرپرست ماندند. پس از این شکست، آیهای نازل شد که به مسلمان ها اجازه می داد می توانند تا چهار زن داشته باشند. مسلمان ها بایستی یادشان می بود که خداوند مرد و زن را از یک نهاد و یک وجود ساخته است، از این رو ارزش هر دو نزد خداوند یکسان است ». نویسنده پس از نقل آیات سوم و چهارم سورهی نساء میافزاید: «رسم چند همسری، به عنوان منبع و عامل مهم ناراحتی زنان مسلمان، فراوان مورد انتقاد واقع شده است اما نزول این آیه در زمان خود، یک پیشرفت اجتماعی بود». او در ادامه می گوید: « رسم چند همسری، بخشی از قوانین اجتماعی بود. این رسم برای این مقرر نشده بود تا امیال جنسی مرد را تأمین کند، بلکه برای این بود تا بیعدالتیهای موجود علیه زنان بیوه، یتیمان، و سایر زنان وابسته، و به خصوص زن هایی که بیشتر آسیب پذیر بودند را از میان بردارد. مردهای بی پروا، غالبا همه چیز را می ربودند و اعضای ضعیف خانواده یعنی زنان را بی هیچ چیزی رها می کردند » (ص 119 – 121).
وی دربارهی ازدواجهای محمد و از جمله ازدواج با عایشه، دختر ابوبکر که بنا به نقل مشهور هنگام ازدواج با پیامبر پنجاه ساله، نُه یا ده ساله بوده است، می گوید: «این ازدواج محمد چیزی را القا می کند که در غرب تا حدود زیادی فکری شهوانی و غیر طبیعی محسوب می شود، اما در عربستان امری کاملا معمولی و همگانی به شمار می رفت، در آنجا چند همسری معمول تر از تک همسری بود، اگر چه محمد تا خدیجه زنده بود همسر دیگری اختیار نکرد. این چند همسری و تعدد زوجات، رومانتیک و امری جنسی و عشقی محسوب نمیشد، بلکه عمدتا به خاطر نتایجی عملی صورت می گرفت » ( ص 87 ).
نویسنده در مبحث جهاد ضمن تحلیل شرایط سخت و دشوار پیامبر و مسلمانان مدینه و شکلگیری یک محاصرهی تمام عیار سیاسی – نظامی علیه اینان، به نکته مهمی اشاره می کند و می گوید «در چنین فضایی از ترس و وحشت، پیامبر آیه ای دریافت نمود که نماز وحشت و فرم نماز شکسته و کوتاه شده را در مأموریت های نظامی غیر منتظره مقرر ساخت … مطرح شدن نماز وحشت، نشان می دهد که چگونه آئین جدید، احاطه شده و وضعیتی تدافعی به خود گرفته است». وی آنگاه به این نتیجه می رسد که « باید توجه داشت که در این بستر و در چنین زمینه ای است که قرآن آشکارا از برابری جنسی، عقب نشینی می کند» (ص 126). دو نکته ظریف در این تحلیل به چشم می خورد. یکی ربط دادن نماز وحشت به موضوع سختی ها و مشکلات طاقتفرسا و وحشتزای سالهای پنج تا هفتم هجرت است، و دیگر، توجه هوشیارانه به این نکته که اگر قرآن یا اسلام و پیامبر در این مقطع از نظر حقوقی (نه البته از نظر انسانی) در مورد برابری حقوقی زنان در قیاس با مردان اندکی کوتاه می آید، به دلیل وضعیت نامساعد شرایط بوده است هر جند در تضاد با مقتضای روح مساواتگرای اسلام. البته این نکتهای است که خانم فاطمه مرنیسی نیز در کتاب خود (زنان پردهنشین و مردان جوشن پوش) به بیان دیگری بدان توجه کرده است.
به هرحال خانم آرمسترانگ به برکت مسلح بودن به نگاه تاریخی به اسلام، وحی (قرآن) و پیامبر و سیره و سنت او و البته با همدلی و پژوهش کافی و داوری منصفانهاش، توانسته است به تحلیلها و داوریهای جامعتر و تاریخی تر و واقعی تر در زمینه تحقیق خود برسد. در نهایت او به انکشاف این گزاره نایل می شود که « محمد یک شخصیت بی زمان است، هرچند عمیقا ریشه در روزگار خود داشت » (ص 19). بیان این جمله کوتاه بسیار عمیق است و از خرد نقاد او مایه می گیرد. یعنی او توانسته است «بی زمانی» شخصیت پیامبر را (که ما از نگاه مؤمنانه می توانیم بگوییم: وحیانی بودن پیامبر) با «ریشه در روزگار خود» داشتن را در کنار هم و در ارتباط با هم ببیند و به درک و تحلیل و داوری جامعتری برسد. از این رو او نام اثر خود را «محمد پیامبری برای زمان ما» انتخاب می کند یعنی بین یک شخصیت تاریخی قرن هفتم میلادی با زمان قرن بیست و یکم میلادی پیوند می زند، و من، با الهام از عنوان کتاب و نیز در مقام بیان این نکته که زمانهی ما به چنین نگرش و نگاهی محتاج است، عنوان این گزارش را « سیرهای برای زمان ما» بر گزیدهام.
اما این اثر از اهمیت دیگری نیز برخوردار است و آن اینکه خانم آرمسترانگ با انگیزهیی انسانی و صلحطلبانه دست به این کار زده است. چنانکه در دیباچه کتاب اشاره می کند که پس از رویداد یازده سپتامبر2001 «ما نیاز داشتیم تا بر وجوه دیگری از زندگی محمد تمرکز کنیم». او که میبیند از یک سو بنیادگرایان منسوب به اسلام در سایهی قرآن و شمشیر دست به خشونت و ترور و نا امنی می زنند، و از سوی دیگر، دولت هایی و یا اسلام ستیزانی، جاهلانه و یا مغرضانه با تفسیرها و قرائت هایی مغلوط و مخدوش از اسلام و پیامبرش، به شکلی دیگر به خشونت دامن می زنند و در نهایت هر دو طایفه دست در دست هم جنگ و ستیز و تعصب و جزمیت را جانشین صلح و رواداری میکنند، به منابع کهن سری می زند و آنها را می کاود و دست به قلم می برد تا به مدارا و صلح و سازش و امنیت جهانی یاری رساند، و این انگیزه و تلاش، جداگانه جای ستایش بسیار دارد. خانم آرمسترانگ مسلمان هم نیست که متهم به تعصب و «امتناع تفکر» شود. مگر نه این است که برخی پژوهشگران، آن هم از موضع فلسفی، ندای «امتناع تفکر در فرهنگ دینی » را سر دادهاند؟
به هرحال جدای از صدق و کذب این دین و آن آئین، آنچه دنیای پُرآشوب و پرتنش و انباشته از سوءظن کنونی بدان محتاج است آشنایی، گفتگو، همدلی و زیست مسالمتآمیز تمام نحلهها و جریانهای مذهبی و فکری و فلسفی و سیاسی بر اساس اصل «تفاهم در عین تفاوت» در عرصه جامعه مدنی و در حوزهی عمومی است. تکثر از زیست جمعی آدمی حذف شدنی نیست، اما آنچه که به صلح و امنیت و آرامش فردی و جمعی جوامع انسانی آسیب میزند و امنیت را برای همه به خطرمیاندازد، عدم تحمل، جزمیت، تعصب و ستیز جاهلانه یا مغرضانه با دگراندیشان و دگرباشان از هر گروه و طایفه است.
اثر خانم آرمسترانگ (محمد پیامبری برای زمان ما، ترجمه آقای فرهاد مهدوی، چاپ اول، مارس 2008، نشر نیما، آلمان) را، که بیگمان اثری مفید در این زمینه است به همهی پژوهشگران از هر گروه اعتقادی و سیاسی توصیه میکنم. روشن است که این سخن بدان معنی نیست که این مکتوب کاملا خالی از خطا و یا موارد مناقشهانگیز نیست (مانند داستان غرانیق که نویسنده آن را قطعی شمرده است). هر اثری، هرچند جامع و محققانه از منظرهای مختلف میتواند مورد کاوش و نقد قرار گیرد و این امری است که همواره رخ میدهد.
البته این را هم بیفزایم که شماری از نامها و اعلام، احتمالا به دلیل انتقال آنها از زبان عربی به انگلیسی و آنگاه از انگلیسی به فارسی، در تلفظ دچار دگردیسی و حتی ثبت اشتباه شدهاند. ای کاش پیش از انتشار، این اعلام با منابع اصلی هماهنگ و منطبق میشد. نیز اگر فهرست اعلام آن، طبق معمول، به سبک الفبایی تنظیم میشد، برای جستجوگران قطعا مفیدتر بود. به امید فردایی بهتر و تحقق صلح و عدالت در جهان.
+ There are no comments
Add yours