مدرسه فمینیستی: آمنه بهرامی زن جوانی که زیبایی و بینایی اش را به خاطر پاشیدن اسید بر صورتش در سال 1383 از دست داد، در روز اجرای حکم قصاص مجید موحد (متهم ) ، از قصاص وی صرف نظر کرد. در همین رابطه واکنش های بسیاری در تجلیل از اقدام او صورت پذیرفته است . در زیر نامه ی لیلا صحت را خطاب به آمنه بهرامی می خوانید.
آمنه، سلام
دلم میخواهد آمنه جان صدایت کنم چون دوستت دارم هرچند از نزدیک ندیدم و نمیشناسمت ولی اسم تو از آشنا ترین و بیاد ماندنی نام هایی است که اکنون می شناسم .
می خواهم تو را ستایش کنم مگر تو از دیگرانی که ستایش میشوند و تا اوج آسمان ها برده می شوند چه کم داری ؟ گفتن از عظمت انتخاب تو تنها کاری است که میدانم . بگذار باز بگویند من ، فمنیست فرصت طلبی هستم که هر اتفاقی را به علایق خود وصله میزنم ، چه اهمیت دارد ؟ مهم احساس من نسبت به تو در دلم و بزرگی کار تو در برابر چشم دنیاست ، ممنون که که چنین فرصتی را به من فرصت طلب بخشیدی .
آمنه جان بگذار باز چرتکه بیاندازند تا حساب چشمانی را که از تو گرفته شد از حساب چشمانی که تو بخشیدی، از میزان نصف دیه ی اسید پاش تو افزون تر نشود .چرتکه اندازان کار سختی دارند، ذره ذره ی نور چشمانت را با قیمت شتر ها و گاوهایشان حساب خواهند کرد خیالت راحت !
قاضیان منصف ما کار شان دشوار است این همه وسواس ، برای حفظ تراوزی عدالتشان را باید ستود، به آنها حق بده می بایست که حساب پل صراط را هم در نظر داشته باشند ، برای آسودگی خوابهایشان لازم بود !دست مریزاد خیال آنان را هم آسوده کردی .
چشمان را میبندم پوست صورتم را با دستانم , عمیق چین میدهم میخواهم برای لحظه ای وارد دنیای تو شوم ، دنیای تاریکی است … تاریکی مطلق ! دردی جانکاه که پیوسته دقایق عمرت را با سیاهی می دزدد. تحملش خیلی سخت است… سخت است فهم این رنج مدام …
راست گفته اند” زنان ” تابع احساسند و عدالت “ما ” احساس نمی شناسد باید “مرد” بود تا به قصاص راضی شد!
عزیزم آمنه همچنان زن بمان .
+ There are no comments
Add yours