مدرسه فمینیستی: «آندرس بهرینگ بریویک»، مرد 32 ساله ی نروژی، عصر جمعه 22 جولای 2011 میلادی در دو اقدام تروریستی جداگانه مجموعا 77 انسان را به قتل رساند. ابتدا مقر دولت نروژ را در اسلو با یک بمب جاسازی شده در اتوموبیل ویران کرد که در این عملیات تروریستی 8 نفر جان خود را از دست دادند. حدود دو ساعت بعد به کمپ تابستانی سازمان جوانان حزب کارگر (حزب حاکم) حمله کرد و 69 نفر را ــ که بیشترشان نوجوان بودند ــ به گلوله بست. آندرس بریویک درست پیش از اقدام تروریستی اش یک نوشته ی هزار و پانصد صفحه ای را روی اینترنت منتشر کرد که مانیفست او خوانده می شود. این نوشته ملغمه و مخلوطی است از نوشته هایی که رنگ ایدئولوژیک دارند (و شیوه ی تفکر او را نشان می دهند)، تا اسم و رسم دوستان اش و کسانی که روی او تأثیر گذاشته اند، و همچنین اطلاعات فنی درباره ی ساختن بمب و مانند اینها. آندرس بریویک در قسمتی از نوشته های ایدئولوژیک این مانیفست به فمینیسم هم حمله کرده است. نوشته ی زیر از یکی از پژوهشگران مطالعات جنسیتی است در نگاهی به این بخش از نوشته های بریویک. ــ مترجم
در ایدئولوژی «آندرس بریویک»، فهم او از نابرابری میان جنسیت ها و سلطه ی مردان بر زنان، تعیین کننده است
حمله ی تروریستی: تا کنون افراد کمی درباره ی درک آندرس بریویک و حمله ی او به فمینیسم اظهارنظر کرده اند، با این که در مانیفست او فمینیسم، جایگاهی مهم و مرکزی را اشغال کرده است. برای بریویک فمینیسم اهمیت دارد چرا که، به نظر او، فمینسیم لرزه بر اندام آن حقیقت های بیولوژیک مبنی بر رابطه ی نابرابر میان جنسیت ها می اندازد. فمینیسم از یک سو مردان را لطیف و زنانه می کند: آنچه که او a touchy-feely subspecies یا موجوداتی احساساتی و بی جربزه می نامد، و از سوی دیگر زنان را به صورت اِعمال کنندگان قدرت و موجوداتی مسلط در می آورد. در نگاه آندرس بریویک مردان، سرسختی و جربزه ی اولیه شان را از دست داده اند و برای برخاستن دوباره ی اروپای از دست رفته، امید و اطمینان او به مردانی است که حاضرند برای دستیابی به احترام و آبروی ازدست رفته، دست به عمل بزنند. در ایدئولوژی آندرس بریویک درک نابرابری پایه ای میان جنسیت ها و سلطه ی مردان بر زنان، بسیار تعیین کننده است. او همچنین با همجنسگرایی و ازدواج میان همجنسگرایان مخالف است.
بسیار جالب توجه است که چنین ایدئولوژی راست گرایانه ای همان ساختمان منطقی (لوژیک) را داراست که بنیادگرایی اسلامی و راست های افراطی یهودی. هر سه تای این ایدئولوژی ها دارای تصور یا ایده ای از یک فرهنگ پاک و منزه اولیه هستند. هرسه ی این ایدئولوژی ها به طور بنیادی مخالف برابری جنسیتی اند و سرمشق آنها یک مردانگی (ماسکولینیتی) کلی است. این ایدئولوژی های مردمحور معمولا این تصور را دارند که آن پاکی و خلوص اولیه با دخالت های فرهنگی، مذهبی و سیاسی آلوده شده است.
متاسفانه دو گروه هستند که اغلب هدف خصومت چنین دیدگاه هایی قرار می گیرند: گروه اول، مردانی هستند که به زعم این ایدئولوژی ها، متفاوت از طرز «تفکر درست»، می اندیشند یعنی از راه راست منحرف شده اند، و گروه دوم، زنان بطور کلی هستند. با این وجود اما هیچ شکلی از ترور سیاسی دارای اثر نخواهد بود اگر فضایی که همانند تروریست می اندیشد در اطراف او وجود نداشته باشد. این فضای اطراف، هرگز ایده و اندیشه ی لزوم ترور سیاسی و قتل سیاسی را بطور کامل تأیید نمی کند ولی آن افرادی را می پرورد که حاضرند تا آخر پیش بروند و به آن خباثت و شیطانی بودن دشمن، عینیت ببخشند، خباثت و شیطانی بودنی که در واقع مخلوق آن ایدئولوژی است.
من این ها را تنها از منظر تئوریک نمی نویسم بلکه همچنین از نظر تجربه ای که خودم از جریانات رادیکال دهه ی 70 میلادی دارم به این موضوع می پردازم. در آن زمان بخش های مهمی از جریانات چپ با ایده های یک خشونت رمانتیک سرگرم بودند و گروه هایی در آلمان غربی، ایتالیا و همچنین دانمارک دست به ترور سیاسی زدند. به عنوان بخشی از چپ، من هم در بحث های مربوط به این که آیا خشونت سیاسی قابل دفاع است و باید اجرا شود شرکت داشتم. من می دانم که اگر خودم از روی تعصب جوانی دست به اعمال خشونت آمیز زده بودم نه از روی این بود که من، به عنوان خود شخصی ام، آن اعمال را انجام داده بودم بلکه از روی انگیزه ای بود که آن ایدئولوژی سیاسی به من بخشیده بود. هر چند آنها اعمالی بود که من به طور اصولی با آنها مخالف بودم. این ممکن است غیر قابل درک به نظر برسد زیرا بالاخره افراد هستند که می کشند (و مجازات قانونی را تحمل می کنند) ولی به هرحال لازم است برای شناختن تروری که در زمان ما از ایدئولوژی انگیزه می گیرد این موضوع را درک کنیم.
در مورد آندرس بریویک شاید به همین خاطر باشد که او این قدر سریع و بی رحم است، چرا که در جهان تصورات او اقدام تروریستی، عملی واجب و لازم است. پس دیگر او نیست که عمل می کند بلکه او به عنوان بخشی از هدف عالی مبارزه ی ایدئولوژیک است: هدف وسیله را توجیه می کند.
واقعاَ خوشحالم که جنبش چپ سالهای 70 میلادی از خشونت رمانتیک خودش فاصله گرفت و به جای آن از پشتیبانان مهم دموکراسی اروپایی شد. ولی بر خلاف بلوغ سیاسی که در مورد جوانان جنبش چپ صورت گرفت، راست های بنیادگرا مرتباَ شکل های جدیدی از پشتیبانی از ترور سیاسی را پرورش می دهند. آندرس بریویک به طور مشخص به دانمارک توجه داشت چرا که در آنجاست که قدرت نطق و بیان (rhetoric) در دشمنی با مهاجران متاسفانه به عنوان بخشی از قدرت سیاسی در آمده است. در تمام کشورهای شمال اروپا سخنگویان و احزاب سیاسی هستند که از همان دستگاه فکری و ایدئولوژیک آندرس بریویک ارتزاق می کنند: باور به فرهنگی مجزا و مبارزه با دشمنان خارجی که ارزش های حقیقی ما را آلوده می کنند.
یک ایدئولوژی بر اساس تفکر «ما (پاکان) بر ضد آن دیگران (ناپاکان)» همیشه بستر مناسب را برای خشونت و ترور، فراهم می کند.
پانوشت:
* مرکز میان رشته ای مطالعاات جنسیتی، دانشگاه اسلو
+ There are no comments
Add yours