مدرسه فمینیستی: شلاق ات را زمین بگذار، این سمیه توحیدلوست همان زنی که تا پوشیدن ردای استادی دانشگاه چند قدم بیشتر فاصله ندارد. حکم ات را پاره کن، این نسرین ستوده است همان وکیل قانونمدار جنبش زنان که هیچ گاه بدون استناد به قانون خودت، حرفی نزده است. بگیر و ببندت را تمام کن، این فرانک فرید است، همان زن فرهیخته مسالمت جو که برای پاسداشت حقوق هم جنسان اش و نیز حفظ زبان مادری اش، جز قلم و اشعارش را به کار نگرفته است.
بعد از گذشت دو سال از روزهای پرتب و تاب برای هر یک از ایرانیان و به خصوص فعالان مدنی و سیاسی، هنوز به شنیدن اخبار دستگیری ها و احکام سنگین عادت نکرده ایم. هر روز با دلهره، اخبار را مرور می کنیم و مثل هر روز پر تنش دیگر، در فضای مجازی نام یکی از دوستانمان را در شمار دستگیر شدگان و احضار شدگان می یابیم. درحالی که بسیاری از فعالان مدنی به ویژه فعالان مدنی در زندان هستند، بسیاری درد مهاجرت را برجان خریده اند و بسیاری دیگر یا ممنوعیت خروج از کشور دارند یا ممنوعیت از کار و شغل و… تنها عده قلیلی در داخل ایران مانده اند که گاهی انگار نفس هایشان هم شمرده می شود، فعالیت هایشان زیر ذره بین است و مدام برای کوچکترین فعالیتی بازجویی و احضار می شوند. هنوز زخم های ما از دستگیری ها و زندانی شدن
دوستانمان التیام نیافته است که دوباره و دوباره خبرهای دستگیری کسانی را می شنویم که جرم شان مشخص نیست.
بازداشت های موقت، دیگر آنقدرها هم موقت نیست و عمرشان گاه به یکسال می رسد، دستگیری های پی در پی و اجرای احکامی که گاهی از شنیدن آنها تن هایمان می لرزد و دیگر حرفی برای گفتن باقی نمی گذارد. فرقی نمی کند چه کسی باشی: نویسنده، شاعر، پژوهشگر، مترجم یا فعال اجتماعی، ولی انگار باید همچون یک فعال سیاسی که مبارزه مسلحانه می کند، مدام باید احساس خطر کنی. هنوز عزیزانی جون بهاره هدایت ، مهدیه گلرو ، شبنم مدد زاده ، عالیه اقدام دوست ، محبوبه کرمی …. بسیاری دیگر محکوم به گذراندن دوران حبس خود هستند بسیاری از زنان هنرمند هم بازداشت و محاکمه شده اند و وضعیت کسانی چون مرضیه وفامهر بعد از گذشت سه ماه بازداشت موقت به اتهام های واهی هنوز مشخص نشده است .
و در این سو باز هم مایی که دور نشسته ایم و اخبار را مرور می کنیم، کاری جز آه کشیدن و صبر کردن به امید این که این روزهای پر از دستگیری به سر خواهد آمد، نداریم. با خود می گویم پس کی قرار است که این روزها تمام شوند و یک بار هم که شده بر صفحات اینترنت خبر دستگیری عزیزی حک نشود.
بازداشت فرانک فرید مترجم ، نویسنده و فعال حقوق زنان
بازداشت فرانک فرید که در پی دستگیری بسیاری از فعالان مدنی در آذربایجان در اعتراض به خشک شدن دریاچه ی ارومیه صورت گرفت، یکی از همین خبرهای تاسف برانگیز روزهای اخیر است. در هر جایی که اتفاقی می افتد و مردم برای اعتراضی مسالمت آمیز به حقوق طبیعی خود گردهم می آیند، اولین ضربه ی آن متوجه فعالان مدنی و به ویژه جنبش زنانی ها می شود، و در این میان برای زندانبانان مهم نیست که این فعالان، در آن اعتراض شرکت داشته اند یا نه.
«فرانک فرید»، نویسنده، مترجم، از مدافعین حقوق زنان ایرانی، از اعضای بنیانگزار کمپین یک میلیون امضاء و همگرایی جنبش زنان برای طرح مطالبات در فضای انتخابات، روز 12 شهریور 1390، در سه راه امین شهر تبریز به هنگام خرید، توسط نیروهای امنیتی بازداشت می شود. دستگیری این پژوهشگر و نویسنده و مترجم نام آشنای جنبش زنان، همه را دچار ابهام و سردرگمی کرده است زیرا به راستی مشخص نیست که خانم فرید به چه جرمی بازداشت شده است. به راستی با تنگ کردن عرصه برای فعالیت های این دسته از زنان پرکار و مسالمت جو، دولت ایران به دنبال چیست؟ و اساسا این نوع برخوردهای امنیتی و دستگیری خیل عظیم هموطنان آذربایجانی به جرم داشتن حساسیت بر محیط زیست شان و به بهانه یک اعتراض مدنی و مسالمت آمیز، به راستی به چه منظوری صورت می گیرد؟ آیا این نوع برخورد های امنیتی به بهانه ی اعتراض به دریاچه ی ارومیه و در نتیجه بازداشت های موقت کسانی چون خانم فرید بدون توجیه قانونی می تواند باعث بهتر کردن فضای امنتی کشو ر و بازگرداندن آرامش شود؟ طبیعی است که چنین اتفاقی نخواهد افتاد.
حکم قطعی نسرین ستوده : حکمی ناعادلانه پس از یک سال رنج و مرارت
حکم ناعادلانه و قطعی نسرین ستوده به شش سال زندان و ده سال محرومیت از وکالت، پس از یک سال تحمل زندان و اعتصاب غذا در میان دیگر اخبار، نشانه بدی از اوضاع قضایی مملکت است. در چند روز گذشته درست هنگامی که یک سال از بازداشت نسرین ستوده می گذشت، خانواده ی او ؛ همسر و فرزندانش برای بار چهارم موفق به دیدار او نشدند. برخوردهای غیر قانونی با خانواده ی نسرین ستوده و بازداشت چند ساعته کودکان اش باعث اعتراض نسرین ستوده و نیامدن او به سالن ملاقات شده است. نسرین ستوده بارها در زندان به خاطر حقوق قانونی اش دست به اعتصاب غذا زده است. تحمل این همه رنج و روزهای سخت نه تنها بر دوش نسرین ستوده که بر دوش حتی کوچکترین عضو خانواده ی آنها که تنها سه بهار از عمرش می گذرد نیز سنگینی می کند و من در تعجب ام که شانه های کوچک و نورسته این نیما سه ساله چگونه تاب می آورد.
نسرین ستوده در هیچ موقعیتی، در شادی و در غم نتوانسته است کنار عزیزانش باشد: نه در عزای پدر و نه در جشن تولد کودکان اش. حال در برابر این همه ناروایی و بی عدالتی بر نسرین ستوده، و گذر از این همه درد و رنج، می توان فهمید که چرا رضا خندان1 می گوید که کمتر شدن حکم همسرش برای او و خانواده اش چندان فرقی نمی کند، چرا که آنان تنها در انتظار دیدن خانم ستوده هستند که چند هفته است حتی از ملاقات با او در زندان هم محروم شده اند . حکم نسرین ستوده تنها به خاطر دفاع از موکلانش حکمی غیر منصفانه و غیرقابل قبول است، کاش کسانی که در مسند قدرت هستند کمی هم انصاف به خرج می دادند و حداقل خانواده ی نسرین را قربانی انتقام خود از وکلای باسابقه و مسئولی چون نسرین ستوده نمی کردند.
اجرای حکم سمیه توحیدلو : سندی از عناد با فعالان مدنی
اما در این میان این اخبار، اجرای حکم پنجاه ضربه شلاق سمیه توحیدلو، از فعالان ستاد میرحسین موسوی، خبر دردآور دیگری بود. سمیه توحیدلو ۳۳ ساله و دانشجوی دکترای جامعهشناسی در دانشگاه تهران، در اولین روزهای پس از انتخابات مناقشه برانگیز خرداد ۸۸ بازداشت و مدتی را در حبس سپری کرده بود. گویا سمیه توحیدلو در برپایی زنجیره انسانی سبز از راه آهن تا تجریش نقش مهمی داشت و همین «شلاق» زدن بر پیکرش را برای زندانبانان توجیه می کرد. وی پس از اینکه با قید وثیقه از زندان آزاد شد، به یک سال زندان و پنجاه ضربه شلاق محکوم شد که حکم یک سال حبس او بخشیده شد، اما حکم شلاق او همچنان باقی ماند تا این که دیروز به شکلی نمادین در زندان اوین به اجرا درآمد.
سمیه توحیدلو عضو شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشکده فنی سالهای ۷۶ تا ۸۰ ، عضو شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشگاه تهران، دانشجوی دکتری جامعهشناسی دانشگاه تهران و نویسنده وبلاگ بر ساحل سلامت است.
این اولین بار نیست که در مورد زنان زندانی به دلایلی همچون روابط نامشروع حکم شلاق اجرا می شود، اما شاید بتوان گفت در چند سال اخیر یکی از موارد معدودی بوده است که در مورد زنی به جرمی سیاسی حکم شلاق اجرا می شود. پیش از این حکم شلاق، در مورد زنان به دلایلی چون روابط نامشروع اجرا شده است. حکم شلاق پیش از این نیز در مورد چندین تن از فعالان حقوق زنان صادر شده، اما در چند سال اخیر خبری از اجرای حکم حداقل در رسانه ها نبوده است.
البته در اردیبهشت ماه 1378، حکم شلاق دو تن از فعالان زنان حقوق کارگری در سنندج به مورد اجرا درآمد و این دو تن یعنی سوسن رازانی و شیوا خیرآبادی در زندان مرکزی سنندج در استان کردستان شلاق خوردند: رازانی ۷۰ ضربه و خیرآبادی ۱۵ ضربه 2. اجرای حکم شلاق یکی از احکام غیر انسانی و عقب مانده است که هنوز در بسیاری از کشورهای اسلامی و از جمله ایران به واسطه ی حاکمیت مذهبی و اقتدارگرا متاسفانه در قوانین جزایی وجود دارد و اجرا می شود. اجرای حکم شلاق در قانون مجازات شرعی در مورد زنان با مردان متفاوت است، اما مسئله آن است که اجرای این حکم نه تنها مخالف حقوق انسانی است بلکه با بیانیه حقوق بشر که دولت ایران سالهاست به آن پیوسته، مغایر است. طبق قوانی جزایی ایران در بسیاری از موارد، حکم شلاق اگر حد نباشد می تواند خریده شده و اجرا نشود.
اما در مورد خانم توحیدلو داستان متفاوت است چرا که اتهام وارده ایشان نه یک مورد شرعی بلکه موردی سیاسی بوده است که به ندرت تاکنون اجرا شده است. گرچه خود سمیه توحیدلو در توضیح حکمش می گوید: “برای دوستانم که نگرانم شدند تنها بنویسم که اجرای حکم نمادین بود و به شیوه و شمایلی که در خاطر داشته اند و دارند نبوده است و لذا نگرانی بابت هیچگونه درد و رد فیزیکی نداشته باشند. هرچند ناگفته های دیگری هست که باور دارم باید در زمانی گفته شود که اتفاقات بر احساسم و اخلاقم سایه نیافکنده باشد..”
اما سوال اینجاست که اجرای این حکم حتی به صورت نمادین در مورد یکی از فعالان مدنی با سابقه ی فعالیت در حوزه مدنی چه معنایی جز سرکوب و خاموش نگه داشتن فعالان اجتماعی در ایران می تواند داشته باشد؟ اجرای این حکم که به نوعی توهین به مقام زنانی چون سمیه توحیدلو و دیگر فعالان حوزه های مدنی و سیاسی است، آیا معنایی جز ترس و وحشت از فعالیت های مسالمت آمیز این قشر از فعالان مدنی دارد؟ کسانی که تنها جرم شان مبارزه در انتخابات به نفع یک کاندیدا بوده است آیا شایسته ی این گونه رفتارها از سوی قوه ی قضاییه هستند؟ سمیه توحیدلو دانشجوی دکترای جامعه شناسی و از زنان مذهبی و تحصیلکرده ی ایرانی است که تاکنون فعالیت های زیادی در حوزه های مختلف سیاسی و اجتماعی داشته است و اجرای اینگونه احکام و مجازات ها چگونه می تواند ضربه ای بر پیکر فعالان مدنی و سیاسی در داخل ایران وارد نکند؟
با پیگیری اخبار شلاق و حکم و بازداشت در مورد فعالان حوزه های مختلف و به ویژه فعالان زن در حوزه های گوناگون، می توان به این نتیجه رسید که قوه ی قضاییه و حکومت همچنان سیاست قهرآمیز خود را در مورد فعالان سیاسی و مدنی که در دوسال گذشته با شدت و حدت پی گرفته است، همچنان ادامه می دهد. اما سؤال اینجاست که اگر فعالیت های مدنی و مسالمت آمیز فعالان در حوزه های مختلف احکام سنگین چون شلاق، زندان و تبعید و دستگیری های پی در پی ادامه یابد، چگونه می توان انتظار داشت که همین فعالان به فعالیت های خود ادامه دهند و برای بهبود وضعیت جامعه بکوشند؟ به عنوان مثال وقتی که فعالان زنان در حوزه فعالیتی خود احساس امنیت نکنند و مدام با نوشتن هر مقاله، هر فعالیت و یا حتی نوشتن شعر و آثار هنری مدام احضار و یا باز جویی شوند ، چگونه می توانند در خانه های خود برای ادامه فعالیت هایشان احساس امنیت کنند؟
موقعی که وکلایی چون نسرین ستوده که از یک سال گذشته تاکنون سخت ترین شرایط را سپری کرده اند و فقط رنج زندان را متحمل نشده اند بلکه مدام خانواده ی انها از جمله همسر و فرزندان شان در معرض برخوردهای خشونت آمیز قرار گرفته اند، چگونه می توان انتظار داشت که سایر وکلا به وظیفه ی خود که همان دفاع از حقوق موکلین خود عمل کنند؟ اینگونه برخوردهای قهرآمیز نه تنها شرایط شغلی وکلا، نویسندگان، فعالان مدنی و حقوق زنان را در معرض خطر قرار می دهد و آنها را از فعالیت مستمر و پیگیر در حوزه های مختلف اجتماعی که همانا به نفع تمامی افراد جامعه است مأیوس و دلسرد می کند، بلکه خانواده های آنان را تحت فشار قرار داده و امنیت روانی فرزندان آنها را که همان سازندگان این مرزو بوم هستند به خطر می اندازد. به نظر می رسد که اگرقوه ی قضائیه همچنان سیاست قهرآمیز خود را با اجرای احکام سنگین و دستگیری های پی در پی در مورد فعالان زنان با اتهامات نامشخص امنیتی متوقف نکند، فعالیت های مسالمت آمیز اجتماعی در ایران با مانعی سنگین روبه رو خواهد شد که نه به نفع حکومت و نه به نفع آینده ی مردم و کل نظام اجتماعی و سیاسی در ایران است.
پی نوشت :
+ There are no comments
Add yours