مدرسه فمینستی: قرار بود در هشتم مارس سال 88، به مناسبت روزجهانی زن، «موزه زنان ایران» اعلام موجودیت کند که نکرد.
قرار بود در آن روز نمایشگاهی از جوایز زنان ایرانی در صد سال اخیر برگزار شود و از این راه موزه زنان همچون هدیه ای از خود به خود در کنار خواهران و یاران جنبشی معرفی بشود که نشد. راز سر به مهرکه نیست، از آن سال کبیسه تاکنون کاردیگری هم نشد. مگر بند بند زندان هایی که خوب پرشد.
جلسات تاسیس “موزه زنان ایران” در آن وقایع پس از انتخابات که مهمانی رفتن هم میتوانست جرم باشد به سختی تشکیل میشد بدان امید که به شرط پایداری، نهادی باشد برای گردآوری و نگهداری تاریخ زنان و نیزرسانه ای پویا درنقل تاریخ زنانی که از صد سال پیش در پی دستیابی به حقوق خویش شهرفریاد برابری سر داده بودند و صدای شان هنوز از خیابان های اطراف به گوش می رسید.
این متن بعد از گذشت دو سال از تاسیس نشدن موزه زنان به امید آنکه تا دو هشت مارس دیگر ساخته شود به بررسی فرایند راه اندازی این موزه خیالی می پردازد.
موزه زنان ایران چرا، چگونه و کجا؟
“در آغاز کلمه بود…” و این بار نیزهمه چیز با یک پیام آغاز شد : “در هرکشوری باید موزه ای برای زنان آن کشور ساخته شود . و من به کشورم بازمی گردم و همراه با زنان آنجا موزه زنان ایران را خواهیم ساخت “
این کلام شیرین عبادی برنده جایزه صلح نوبل در مراسم افتتاح موزه زنان مرانو بود همان جا که وی را به عنوان “مادر افتخاری” این موزه دعوت کرده بودند. سوغاتی که از این سفر برای من آورده شد چیزی نبود مگر وزن سنگین و پربار پیام او در دستان خالی من.
پس، دستان خالی خویش به سوی زنانی دراز کردیم که سالها در راه اندازی نهادهای مستقل زنان از مراکز فرهنگی تا کتابخانه های کوچک و مستقل برای زنان و کودکان همیشه همراه بودند.
جریان موزه ابتدا با یک پرسش آغازشد: چرا موزه زنان؟ هرچند که پاسخ به این پرسش با تکیه برتجارب گذشته و نگاه منتقدانه به تاریخ آسان می آمد، اما تدقیق و تعمیق این پاسخ نیاز به تحلیل و بررسی بیشتر و بهره بردن از خرد جمعی داشت پس حلقه گسترده تر شد و سراغ زنان صاحب نظر و کنشگران تاریخ ساز رفتیم.
رویکردها و گوناگونی ارائه شد که گاه درجهت تاییدحرکت بود،گاه اشاره به “بی فایده بودن ” هرجریانی درشرایط نابسامان آن دوران داشت و گاه با پرسش هایی افزون و جانبی همراه می شد: مگر کتابخانه زنان نداریم ؟ سایت های تاریخ زنان ؟ مجموعه تاریخ شفاهی زنان ؟ انتشارات زنان هم که به ضرب و زور به بازار می آید، وبلاگ ها و عکاسخانه های مجازی هم که هست پس دیگر موزه زنان چرا ؟
به دلیل نادیده گرفته شدن نقش موثر زنان درساخت کشورو محوبودن نام و یاد آنها در میان اوراق تاریخ.
به دلیل توانایی زنانه امان در خلق و پروراندن نطفه های کوچکی که تاریخ سازند.
به دلیل ایجاد مرکزی برای گرد آوری، حفظ و انتقال تاریخ اجتماعی وفرهنگی زنان
به دلیل ایجاد “موزه ای از آن خود زنان”، برای با هم بودن، باهم تماشا کردن، با هم اندیشیدن و سرانجام بالیدن به آنچه که خود در طول تاریخ خواسته اند و ساخته اند.
به دلیل ایجاد فضایی که با حضور در آن بدانند و بیاموزند که آینده هیچ کشوری بدون حضور زنانی که چنین گذشته ای را دارند ساخته نمی شود.
جمیع این دلایل و بسیار دلایل دیگر در کنار یکدیگر ستون های محکم استدلال برپایی موزه را ساختند. دست ها را بالا زدیم و خیر پیش گفتیم و پیش نرفتیم!
1. حلقه حمایت از موزه زنان
اندیشه ایجاد موزه زنان از ابتدای در میان گذاشتن آن با زنان صاحب نظر، مورد حمایت فکری آنان واقع شد. پس از تهیه طرح اولیه ، اززنان صاحب نظر در حوزه های مرتبط با اهداف موزه دعوت شد تا در اولین جلسه موزه زنان ایران حضور یابند. طرح اولیه در جمع خوانده شد و نظرهایی در تایید و یا رد برخی از قسمت ها ارائه شد.
فرصت ها و موانع پیش رو با توجه به تجربه های پیشین در مرکز فرهنگی زنان، تشکل های زیست محیطی، کتابخانه زنان و کتابخانه های شهرهای کوچک و… مورد بحث و بررسی قرار گرفت.
بنابراین، موزه زنان در حلقه پشتیبانی و یاری های فکری زنان صاحب نظر در تکمیل و تدقیق طرح اولیه، از یک سو، و پیشنهادهایی عینی برای حمایت های مالی از جمله برگزاری نمایشگاه های نقاشی وکمک های مالی زنان علاقمند، از سوی دیگر، پاورچین پاورچین می رفت تا درفضای آبستن از حوادث آن روزها متولد شود.
مخالفت ها
اصولا نوآوری های بی پشتوانه در حرکت های زنان ، از سوی جریان های سنتی و زن ستیز با مخالفت روبه رو می شوند. “اولین ها” ی زنان از جنبش مشروطه تا به حال با شکل های متفاوت مخالفت ها و ممانعت های حکومتی وغیر حکومتی روبرو شده است . اولین مدرسه دخترانه ، اولین مجله زنان، اولین نهاد مستقل زنان، اولین انتشارات زنان، اولین کتابخانه و…. ؛ بنابراین مخالفت هایی که از سوی قشر مرتجع و زن ستیز حکومت نسبت به موزه زنان انجام شد شگفت انگیز نبود ؛ اما آنچه که شگفت انگیزبود، عزم دولت به ایجاد موزه زنان بعد از متوقف ساختن طرح موزه زنان بود که با آن همه امکانات و پشتیبانی و فرصت و “سرعت” معلوم نشد که بالاخره شد یا نشد ؟
واقعا ای کاش که این میزان از عناد و سرکوب از سوی حکومت نسبت به جنبش زنان و اعضای آن نبود و این موزه بدون وجود سانسور و کنترل و محدودیت های رایج به سلیقه و اختیارزنان و با پشتیبانی نهادهای مربوط برپا می شد… اما چنین نبود و چنین نیزهم نخواهد شد … فقط مصادره ایده و طرحی که ما در سخت ترین شرایط و در تنگدستی کامل، تهیه کرده بودیم به وسوسه شان انداخته بود… مبارک شان باد !
حالا لابد بابت تاسیس این موزه به فلان کس و فلان سازمان جایزه ها خواهند داد… مبارک شان باد! که ما زنان نیزجایزه خود رادر آستانه روز جهانی زن، با زندگی دراضطراب و سرگردانی و زندان و هجرت و غربت گرفته ایم… مبارک مان باد !
2. موزه دیجیتالی در فضای سایبری راهی برای حفظ و ادامه
در چهارمین جلسه موزه ، پیشنهاد راه اندازی موزه مجازی در گام نخست، با توجه به شرایط سخت پس ازوقایع انتخابات خرداد 88، مطرح شد . هرچند که دراختیار داشتن فضایی اینترنتی برای راه اندازی سایت مربوط به موزه زنان از ابتدا نیز مورد نظر بود اما حضوردر فضای مجازی بدون داشتن فضایی واقعی، امر مطلوب و آرمانی این طرح نبود. این موضوع در جلسه های بعدی از جنبه های گوناگون بارها مورد بررسی قرار گرفت. آنچه همکاران و مشاوران موزه را واداربه اخذ چنین تمصمیمی می کرد بیش از هرچیز شرایط سخت وممنوعیت تشکیل هرگونه نهاد مستقل بود.
3. دلایل انتخاب فضای سایبری به عنوان راه حلی درفقدان امکان حضور در فضای حقیقی:
دلایل سلبی:
◀️ بهره مندی آسان و مستقیم از آرا و یاری های زنان ایرانی صاحب نظر که درخارج از ایران اقامت دارند .
4. تاثیر فضای سایبری بر ایده تاسیس موزه زنان
پس از بحث و بررسی فراوان قرار بر این شد که در مرحله اول، پروژه موزه در فضای سایبری تعریف شود. اما تحلیل و بررسی فضای سایبری خود باب بحث هایی جدید را باز کرد.
در واقع با شناخت فضای اینترنتی ، که در ایران حدودا از سال 2000 به طور مشهودی جای خویش را در جامعه باز کرد، به تدریج نوعی نگرش متکثر و تنوع پذیر نیز در میان مردم شکل گرفت.
هرچند که همزمان شیوه های کنترل و محدود شدن این فضا نیز گسترده ترمی شد. درواقع نوعی جدال در فضای سایبری شروع شد ، فیلترشدن یک سایت از طریق سایت های دیگر بلافاصله اطلاع رسانی می شد و سایت فیلتر شده از نو با تغییر نشانی اینترنتی در دسترس قرارمی گرفت. و بدین طریق با ایجاد سایت ها و وبلاگ های گوناگون نوعی شبکه ارتباطی شکل گرفت که در شرایط بحران در پشتیبانی از یکدیگرواردعمل می شدند. هرچند که این جدال سایبری میان حاکمیت و مردم همیشه به همین روال پیش نمی رفت و گاه جریان هایی که “بی تردید” با سازماندهی و برنامه ریزی ایجاد می شدند این جریان را ازمسیراصلی منحرف و به جریان عکس خویش تبدیل می کرد، اما به هرطریق فضای سایبری در شرایط بحران فضایی جانشین برای نهادهای کلاسیک بود.
سیستم متکثرومتنوع شبکه های اینترنتی با توانایی جایگزینی درشرایط سانسور و کنترل، نمی توانست از چشمان جستجوگر و هشیار فعالان اجتماعی همچون الگویی کاربردی برای ترویج اهداف جنبش های اجتماعی دور بماند.
صدها وبلاگ، ده ها وبسایت، گروه های متعدد پست الکترونیکی و شبکه های اجتماعی با کنش مندی دوسویه. یکی را فیلترمی کنند، دیگری می نویسد. یکی را هک می کنند دیگری خبر می دهد. یکی را می خرند دیگری نمی فروشد. یکی را می خوانند دیگری را نمی خوانند. یکی را دوست دارند دیگری را دوست ندارند… سرشکن کردن هزینه های امنیتی، امکان تولدی دیگر پس از قطع راه نفس دیگری ، ایجاد فضای تنوع و دوراز تحمیل و سرشار از انتخاب و دسترسی سریع و آسان به اطلاعات و… دلایلی بود که برای ایجاد موزه های جدید درفضای سایبری برشمرده می شد. اما موزه زنان نشد!
5. آیا فضای سایبری می تواند بیانگر “جوهره” و “حقیقت” موزه زنان باشد؟
موزه های زنان ، برخلاف نام کهن “موزه” ، پس از آغازموج جدید جنبش فمینیستی از اوایل دهه هفتاد شکل گرفت. در سال 1981 موزه زنان آلمان (بن) اولین موزه زنان بود که به دست “فمینیست های دهه شصتی” با اشغال و مصادره ساختمان های خالی و بدون استفاده شهرداری “بن” تاسیس شد. موزه زنان دانمارک (کپنهاک) نیز کمی پس از آن و به روایتی همزمان با آن تشکیل شد. در حال حاضر شبکه بین المللی موزه های زنان جهان 21 کشور در پنج قاره جهان را پوشش می دهد.
ما نیز موزه را همچون فضایی جدید برای حقیقت حضور زنان در شهروشریک شدن در فضاهای عمومی می دیدیم. سنگری فرهنگ مدار برای دفاع از شهری برای زنان، نشانه ای زنانه برای بازستاندن “شهر اشغال شده”. فضایی برای تهی نماندن شهراز نمادهای مدرنیته. بهانه حضور در فضاهای شهری. تجسم بخشیدن به واقعیت مدرنیته در شهری که نمادهای مدرن و غیرمدرن اش به دست نیروهای متحجر رو به ویرانی می رفت.
و آیا موزه ای دیجیتالی می توانست بازنمود تمامی این نقش های ترسیم شده و نقش هایی باشد که از پس آن نیز زاده خواهد شد. هرچند که فضای سایبری، بدیلی است برای ادامه حیات یک جریان درزمانی که امکان حضور فعال در فضای واقعی وجود ندارد، اما این نکته نیز خالی از حقیقت نیست که این فضا همان قدر که بدیل گروه های مردمی است میتواند بدیل گروهای ضد مردمی نیز باشد.
نمی توان از ذکر این نکته چشم پوشید که حضور “ارتش سایبری”، بسیار باصرفه تر از حضور سرتاپا زره پوش “گارد ویژه” در اشغال شهر است. این بهره و امتیاز نه فقط متوجه صرفه جویی در هزینه های اقتصادی و صرف زمان است بلکه نکته مهم این است که تابلوی سیاه “شهراشغال شده” را درنگاه عموم مردم، خوش خط و خال می سازد.
از سوی دیگر، “گریختن” به فضای سایبری، صرف نظراز سهولت و امکانات فناورانه آن، گاه خود بهانه ای است برای شانه خالی کردن از مسولیت زادن و پروراندن شاخص های مدرنیته در شهر و نوعی بدعهدی است نسبت به حفظ حقیقت وجودی نهادهای فرهنگی زنان. خالی گذاشتن شهری که دیگر از آن زنان نیست. شهری که شهر نیست.
6. موزه زنان ایران در دو فضای واقعی و سایبری
داستان شکل گیری موزه زنان ، همچون فرایند شکل گیری جریان ها و نهادهای دیگرجنبش زنان، به مثابه بخشی از گنجینه تاریخ تلاش های زنان جایگاه خاص خود را خواهد یافت.
خانه به خانه در زدن و از زنان هرخانه پرسیدن، شهر به شهر رفتن و با زنان دیگر همسفرشدن، دیاربه دیارپرسیدن و با زنان جهان همزبان شدن. گام ازپس گام پای نهادن در طریق پویش و لحظه به لحظه سرخوشی از یافتن تریبونی دیگر در گویش. آنگاه که می پرسیم و پرسیده می شویم، آنگاه که تماشا می شویم و به تماشا می نشینیم، آنگاه که حکایت می کنیم و می شنویم. و یا در زندگی هرروزه امان درشهر آنگاه که به دنبال فضایی برای با هم بودن کافه ها و کتابخانه ها را پر میکنیم وگاه برای تازه کردن نفسی به پارک ها و فضای سبز روی می آوریم. این فرایند زندگی پویا در فضاهای شهری و غیرشهری است که در فضای جست وجوی اینترنتی هرگز شکل نمی گیرد. هریک دوراز هم در کنج عزلتی، خیره ایم بر نمایشگر و نگاه می کنیم اما نمی بینیم، جمع می کنیم و به خاطر نمی سپاریم ، استکانی چای یافنجانی قهوه تلخ – یخ می زند ونوشیده نمی شود- وقت را نباید ازدست داد زمان مجازی باسرعت نورپیش می رود. شده ایم عنکبوت های چسبیده به نمایشگرهای خاک گرفته ویا دربهترین حالت، ربات هایی برنامه ریزی شده و منضبط، که اطلاعاتی-نه چندان اصل را- از صفحه ای کپی می کنیم و برصفحه ای دیگر می چسبانیم… خلاص!! کلاژی سریع جانشین همگامی هایی پایدار برای ساختن موزه جنبش زنان!! شهر را خالی و رها گذاشته ایم…
هرچند نمی توان در جهان مجازی درپی یافتن جوهره و حقیقت موزه واقعی زنان بود اما با توجه به امکانات و نیازهای جدید ایده آل موزه زنان ایران، ایجاد دو بخش واقعی و سایبری همگام با هم بود هرچند که نشد.
هشتم مارس 1390، دو سال از آرزوی به انجام نرسیده موزه زنان می گذرد. هنوز هفت شهر عشق را در پی یافتن آن عشق واقعی در می نوردیم و نمی یابیم اش. اما سرانجام روزی روزگاری سفر به پایان می رسد و دیرک چادر موزه زنان برزمین جنبش زنان ایران کوبیده می شود. قطعا جوان ترها دست بالا می زنند وموزه مجازی را هم همزمان راه می اندازند، خواهران توامان موزه زنان… این هشت مارس نشد، اما شاید هشت مارس دیگر بشود. به امید آنکه بشود.
+ There are no comments
Add yours