مدرسه فمینیستی: گفتن از مسائل جنسی همواره حساسیت زا است. امیدوارم دوستان خردمند فارغ از تعصبات به نقد آن بپردازند.
هزاران سال پیش، انسان ها، در آیین قربانی، به بریدن بخشی از بدن خود، تن در دادند، تا ضامن سعادت شان باشد. این کار را امروز ما ختنه (مردان) می خوانیم. در آیین یهود و اسلام ختنه یک عمل دینی و ضروری (برای مردان) تلقی شده است و در این دوآیین، فردی که مختون نیست، سعادتش در آن جهان تضمین نمی شود. بر عکس در آیین مسیح، مرد مختون، سعادتش در آن جهان تضمین نمی شود چرا که طبق روایاتی، دجال (ضد مسیح) مختون است. سده ها گذشت تا دریابیم ختنه با بهداشت این جهانی نسبتی دارد. حال هم مسلمین و یهودیان ختنه را برای مردان یک عمل عرفی و ضروری می دانند و هم مسیحیان.
در حقیقت برای رضای خدای خونخواهی نیست که ما پسر نوزاد بی گناهمان را به دست کسی می سپاریم تا بخشی از بدنش را ببرد. بخش بریده شده یا خون ناشی از آن را نیز به پای هیچ خدایی نمی ریزیم بلکه از ترس بیماری ها و میکروب ها است که به چنین کار ظاهراً خطرناکی تن می دهیم. یعنی این عمل دیگر به سبب آیین قربانی بدوی اجرا نمی شود و برای مؤمنین یهود و مسیحیت و اسلام نیز حکمت دنیوی و علمی و فایده زیستی آن آشکار شده است. (البته این روزها شیاطین را برخی به میکروب ها نیز تأویل می کنند!)
این که چند هزار سال زمان برده است که درک بشر به چنین ضرورتی برسد، این که چقدر این امر، آسمانی و قدسی است و تا چه میزان، عرفی و زمینی، به هیچ وجه موضوع این نوشته نیست. حتی ختنه مردان هم جز یک مقدمه و یک مبنای مهم مقایسه نبود. در مقابل می خواهم به یک عضو دیگر توجه کنم که باید راهی برای رها شدن از دست آن، همۀ این سال ها و سده های گذشته پیدا می کردیم و نکرده ایم. اتفاقاً ضرورت رها شدن از آن اگر صد چندان ختنه نباشد، کمتر از آن هم نیست. این عضو بکارت است که «پرده ای است در ورودی رحم زن و مانع مقاربت می شود.» با این تعریف ساده از یک عضو زنانه، شروع به بحث در مورد ضرورت بود و نبودِ این عضو می کنیم.
مقاربت علاوه بر ضرورت تولید مثل، یک کار مهم برای رفع نیازهای جنسی و حفظ سلامت روان – تنی است. طبیعی ترین یا احتمالاً فطری ترین نوع مقاربت، مقاربتی است که اتفاقاً فطرتاً بکارت مانع آن است. اگر فرض کنیم نیاز جنسی، یک نیاز فطری است که در دهه دوم زندگی هر انسانی، ضرورت رفع آن احساس می شود، پرسش مهمی که پیش می آید این است که یک زن با وجود ممانعت پرده بکارت با این ضرورت فطری چه می کند؟ (واضح است که مرد با چنین مانعی روبرو نیست.)
دو فرض این جا مطرح می شوند: نخست این که فرض کنیم تا زمان نکاح، زن میل جنسی ندارد یا آن قدر این میل جنسی شدید نباشد که زن دچار عسر و حرج بشود. در حقیقت این فرض مبتنی بر این مدعا است که زن بعد از نخستین مقاربت است که شدیداً متوجه و محتاج رفع نیاز جنسی می شود. فرض دوم این است که در دهه دوم زندگی، حتی بدون رابطه جنسی، این نیاز احساس می شود. فرض نخست از بن باطل است. هیچ مبنای عقلایی و تجربی ندارد و فقط نوعی ادعای بی معنی برای پاک کردن صورت مسأله است. می ماند فرض دوم. یعنی هر زنی در یکی از سال های دهه دوم زندگی اش میل به ارضاء نیاز جنسی را حس می کند و این میل به مرور شدت می گیرد.
زن دو راه پیش رو دارد: نخست پس زدن و سرکوب این میل و دوم ارضاء آن. در راه اول که پس زدن است، قطعاً دشواری هایی ر ا در پی دارد. تنها برونداد این سرکوب، گر چه بیماری های جدی روانی و روان – تنی نیست اما یکی از برون دادهای آن است. همانطور که فروید توضیح داده است: «دستاورد های بزرگ بشری حاصل سرکوب خواست هایی است که در جامعه هنجار تلقی نشده اند و انحراف یا تحول این امیال به امیالی که هنجار هستند». به عبارت دیگر دستاوردهای بزرگ یا حتی گرایش ها و خواست های بزرگ، ناشی از تطور و تحول امیال و آرزوهایی هستند که در اجتماع پست تلقی شده اند. از جمله همین امیال جنسی.
با این فرض و تصور صحت آن، می توانیم دو نکته را پیش بکشیم: نخست این که احتمالاً (با خوشبینی مطلق) سرکوب میل جنسی از سوی خانم ها، موجب استعلای شخصیت و کارکرد آن ها می شود! اما نکته دوم این است که آن هایی که به این استعلا نرسند چه وضعی خواهند داشت؟ در حقیقت آن نقل مطلبی که از فروید مصادره به مطلوب شده بود یک نکته را ناگفته می گذاشت. آن هایی که موفق به انحراف میل ناهنجارشان، به میلی به هنجار نشوند چه بر سرشان می آید؟ دیگر این که حال که می پنداریم بزرگترین دستاوردهای بشری ناشی از سرکوب میل جنسی و استعلای آن است، متقابلاً از وقایع و حوادث ویرانگر و مصائب جهان، چه میزان را ناشی از سرکوب این میل و عدم استعلای آن می انگاریم؟
در حقیقت مسأله این است که میل جنسی همچون سیلابی است قدرت مند. ما راه آن سیلاب را می بندیم تا شهر و روستا و مزرعه مان را ویران نکند. اگر موفق شویم از آن برق و انرژی می گیریم و مزرعه مان را آب یاری می کنیم (استفاده بهتر یا استعلا) اما اگر سیلاب زور آورتر بود چه؟ اگر سد ما سست بود چه بلایی سرمان می آورد؟ سیلاب پس سد، صد چندان زورآورتر می شود، صد چندان قوی تر می شود. آن گاه اگر سد ما را شکست، سیلاب شهر و دیار و حیات مان را یک سره بر باد می دهد.
از این تمثیل خواستم بگویم همان طور که طبق آن روایت از نظر فروید، فرض می کنیم سرکوب میل ناهنجار اولیه و تصعید، جابه جایی یا جبران آن در افق دیگری که به هنجار است منجر به دستاورد های بزرگ می شود، یعنی ما دستاوردهای بزرگ را ناشی از سرکوب و تغییر شکل یافتن امیال پست به امیال متعالی تحلیل می کنیم، روی دیگر سکه را هم باید دید. سرکوب چنین میلی ممکن است عوارض ویرانگری هم داشته باشد. چقدر تاکنون ما ویرانی ها، مصائب، و بلاهایی که انسان ها برای هم ایجاد کرده اند را ناشی از سرکوب امیال ناهنجار و عدم ارضاء آن ها ارزیابی کرده ایم؟ من معتقدم این بخش از تحلیل «حقایقی در باره سرکوب امیال جنسی» ناخوانده و نادیده مانده است. لااقل من ندیده ام جنگ های بزرگ و جنایت های ویرانگر را این گونه تحلیل کنند. پس تا این جا همان قدر که در مدح سرکوب میل جنسی توسط خانم ها گفتیم، از خطراتش نیز خبر دادیم. راه حل دوم را بررسی کنیم. خانم ها در راه حل اول در مقابل کشش میل جنسی، آن را سرکوب می کردند، تا استعلای روانی پیدا کنند و منشأ خدمات بزرگ به بشریت شوند!! در راه حل دوم آن را ارضاء می کنند و عطای استعلا و خدمات به بشریت را به لقای آن می بخشند!
خوب راه نخست که مخاطرات زیادی داشت و کلاًً دشوار هم بود و احتمال این که تصور شود هرکسی از عهده آن بر می آید (حتی به فرض تصور پذیرش نظر فروید در فواید آن و انصراف نظر از مخاطرات آن) کمی غیر واقع بینانه به نظر می آید. اما راه دوم هم ساده نیست. به واسطه همان عضوی که ذکرش رفت یعنی بکارت، طبیعی (یا فطری) ترین راه مقاربت ممتنع است و رفع این پرده هم که اصطلاحاً «ازاله بکارت» خوانده می شود، در فرهنگ ما ناهنجار و تابو محسوب می گردد. با این وضع تکلیف چیست؟ خانم ها از چه راهی باید ارضاء شوند؟ راه های ارضاء غیر فطری و غیر طبیعی؟ خود ارضایی؟ معلوم است که این ها ذیل همان تفکر فروید و دستاوردهای پزشکی جدید مضرات غیر قابل تردید دارد. به عبارت دیگر ما راهی طبیعی را بسته می گذاریم و ناچار، راه های غیرفطری، خطرناک و مضر پیش کشیده می شوند.
می توان پرسمان را در افق دیگری هم پیش برد، آیا رویکرد فرهنگی و سنتی ما به مسأله بکارت یک رویکرد دینی (منظور اسلامی است) است یا تعصب قبیله ای و مرد- پدرسالارانه؟ من از پاسخ دوم حمایت می کنم. این که زن کالا یا ابژه ای تصور می شود متعلق به مرد و در اختیار او. چه این مرد، پدر زن باشد چه برادرش، چه شوهرش و…. (حتی حالا که کمی مدرن شده ایم هم آقایان کم و بیش همین تلقی را از دوست دختر هایشان دارند!). برخی تحقیقات آیین تشیع را یک آیین ایرانی و در تقابل با اسلام عربی (آیین تسنن) می انگارند. صرف نظر از این که چنین ادعایی با واقعیت های تاریخی کاملاً در تعارض است و تا قبل از صفویه تعداد شیعیان ایران نسبت به جمعیت، به مراتب کمتر از شیعیان لبنان و عراق و عربستان به نسبت جمعیت شان بوده است، می توان در زمینه بحث، یک نکته را پذیرفت که لااقل در دو زمینه کاملاً مشخص و مربوط به این بحث، میان تشیع و تسنن اختلاف وجود دارد.
یکی بحث نکاح موقت است و دیگری نفی ولایت بر باکره عاقله. این دو نکته هم بسته، به هر دختر باکره ای اجازه می دهد بدون نیاز به اجازه مردی که آقا بالا سر او تلقی می شود (پدر، پدر بزرگ، عمو، برادر بزرگ تر یا حتی کوچک تر و… )، به اختیار خودش، در عقد موقت هر کسی در بیاید و با او رابطه بر قرار کند. این مسأله هم در آراء فقهای قدیمی شیعه و هم آراء فقهای جدید قابل مشاهده است. مثلاً در نفی ولایت بر باکره، فقیه بزرگ لبنانی یعنی شهید اول که «لمعه دمشقیه» را نوشته و با گذشت قرن ها همچنان در دانشگاه و حوزه علمیه ما تحصیل و تدریس می شود، مورد تأکید قرار داده است و آیت الله بهجت و آیت الله صانعی هم امروزه بر آن صحه گذاشته اند. (هرچند قانون مدنی امروز ما مخالف آن است.) حتی آیت الله صانعی رضایت زن و مرد را در مراوده در حکم «ایجاب» و «قبول» ضروری نکاح دانسته اند.
از طرف دیگر نکاح موقت یا منقطع که این روزها «صیغه» خوانده می شود و مورد تأیید آیین تشیع است قطعاً با شرایط فرهنگی ما معطل می ماند. چگونه حکمی در مذهبی است و در همان مذهب مخالف با آن هم حکمی آمده است؟ در این مورد خاص پرسش آغاز بحث این بود که «آیا رویکرد فرهنگی و سنتی ما به مسأله بکارت یک رویکرد دینی (منظور اسلامی است) است یا تعصب قبیله ای و مرد- پدرسالارانه؟» یعنی این که ما داشتن بکارت را برای هر زنی قبل از نکاح دائم ضروری می دانیم یک رویکرد برآمده از اعتقادات مذهبی است یا یک تعصب؟ معلوم است که صیغه یک امر تأیید شده مذهبی لااقل در آیین تشیع است (در کتاب دینی مسلمانان هم تجویز شده است) که اگر آن را بپذیریم، دیگر اصرار بر بکارت زن پیش از نکاح موقت بلاوجه یا لااقل فاقد محمل مذهبی می شود. در نتیجه مجبوریم بپذیریم ضرورت بکارت برای زن پیش از نکاح دائم یک رویکرد متعصبانه قبیله ای است. مگر این که هر دو را اموری مذهبی دانسته و وجود دو امر «مخالف هم» در یک مذهب واحد را باید از موارد تناقضات و تعارضات داخلی آن مذهب به شمار آوریم!
اما برای این که چنین رویکردی را قبیله ای و در اصل مرد-پدرسالارانه بدانیم یک محمل دیگر هم هست. میان اهل سایر مذاهب در کشور ما که با اسلام و تشیع هم متفاوت اند، مثل کلیمیان و مسیحیان و بهائیان و زردشتیان هم چنین ضرورتی وجود دارد. حتی افراد غیر مذهبی یا حتی ضد مذهبی هم بر سر این به سختی اصرار می ورزند و داشتن بکارت را برای زنی که ازدواج دائم نداشته یک ضرورت غیر قابل اجتناب می دانند. لااقل وقتی به خودشان می رسد چنین مطالبه ای دارند. یعنی علی رغم ژست های روشنفکرانه و مدرن (و حتی احیاناً پست مدرن) وقتی نوبت به خودشان می رسد، از ازدواج با زن غیر باکره اکراه دارند!! (همینطور با ازدواج با زنی که قبلاً ازدواج دائم هم داشته معمولاً مردان مشکل دارند.)
مدعای نوشته تا حال این بود که اگر برای ختنه مردان یک ضرورت پزشکی و بهداشتی وجود دارد، برای ازاله بکارت زنان، در بدو تولد، ضرورت های مرجحی وجود دارد که نه تنها حفظ بهداشت جسمانی که حفظ بهداشت روانی هم از آن حمایت می کند. باورهای مخالف چنین پیشنهادی بیش از آن که مذهبی باشند، قبیله ای و ناشی از تعصبات مرد-پدر سالارانه است. حتی برعکس، می توان به برخی نظرات مذهبی هم استناد کرد که از حکم یا مدعای این نوشته حمایت کنند. در غرب چنین مسائلی به فراموشی سپرده شده است. آن قدر در این حوزه، فرهنگ سازی شده است که نه تنها نداشتن پرده بکارت برای دختر بالغ تابو نیست که برعکس دختری که به جوانی برسد و همچنان پرده بکارت داشته باشد با سوء ظن نگریسته می شود. احتمال می رود چنین فردی دارای بیماری های روانی یا اختلال های ژنتیکی باشد و….
با وضع عمومی مملکت ما و تأخیر سن ازدواج تا دهه سوم و چهارم زندگی زنان، مبارزه بی امان با میل جنسی گاهی از یک دهه از عمر یک زن هم فرا تر می رود و احتمال این که زنی در چنین نبردی پیروز شود، بعید است و اگر زنی در این مبارزه پیروز شود (یعنی نخواهد تن به ارضاء جنسی بدهد)، احتمالاً دچار بیماری های روان – تنی خواهد بود. پیشنهاد این نوشته آن است که تا جایی که ممکن است نسبت به این مسائل تعمق صورت گیرد و چنانچه وجود پرده بکارت چنین مخاطرات غیر قابل اجتنابی دارد، در رفع آن اجماعی بین دانشمندان صورت گیرد. قطعاً برونداد چنین اجماعی، بر قوانین و فرهنگ جاری مؤثر خواهد بود. تمام مقاومت هایی را که برابر چنین پیشنهادی صورت می گیرد را می توان کنار مقاومت های باستانی انسان کودک برابر ختنه مردان نهاد و بی پایه بودن آن را دریافت کرد.
حال می توان این نوشته را موضوع ختنه زنان که در مناسبت «روز جهانی مبارزه علیه ختنه زنان» هستیم مقایسه کرد. یک سر طیف رویکرد به مسائل جنسی زنان در یک جامعه ختنه زنان است و یک سر دیگر تابو دانستن داشتن بکارت برای دختر جوان است. سر نخست این طیف را در افریقا و کشور های عقب افتاده آسیایی می توان دید و سر دیگر را در اروپا و امریکا. بالاخره ما به عنوان ملتی جهان سومی که سودای پیشرفت داریم در مجموع کدام طرف را می پسندیم؟ ترجیح می دهیم در مجموع زندگیمان شبیه کدام گروه باشد؟ زندگی مردم آمریکا و اروپا را ترجیح می دهیم یا زندگی مردم مصر و اتیوپی و سودان و پاکستان و… را؟ زنان و مردان کدام گروه سالم تر و شاد تر هستند؟ زندگی کدام گروه کم دردسرتر و کم دغدغه تر هست؟ نظرات مردم کدام گروه در جهان خریدار بیشتری دارد؟ دولت های کدام گروه در جهان مؤثرتر هستند؟ هر پاسخی که مخاطب برای این پرسش ها داشته باشد، راهنمای رویکرد ما به مسأله روابط جنسی است.
در ارتباط با وجود بکارت می توان به قتل هایی گاه خانوادگی هم اشاره کرد که در شب حجله واقع شده است چرا که زن بی نوا خون ریزی معمول هنگام ازاله بکارت را علی رغم عدم مقاربت پیش از حجله، نداشته است، همینطور به کلاس هایی که دولت اجباراً پیش از ازدواج برگزار می کند و در آن ساعتی چند آقایان غیور را آگاه می کنند که عدم خونریزی حین مقاربت بار اول، ضرورتاً به معنی عدم بکارت نیست. همچنین که وجود بکارت ضمانت عفت و عدم مقاربت نیست. در جامعه ما اگر چه امروزه وجود بکارت در زن بالغ، نشانه عقب ماندگی، بیماری های روانی، اختلالات جنسی یا هم جنس گرایی محسوب نمی شود، اما نشانی است گاه ریاکارنه از عفتی که دیگر کسی را شگفت زده نمی کند و نبود آن فقط چنین عفتی را دیگر تظاهر نمی کند بدون آن که به هرزگی دلالتی داشته باشد. به خصوص اگر ازاله بکارت در قالب یک قانون درآید که بدو تولد زن اعمال شود.
+ There are no comments
Add yours