مدرسه فمینیستی: شعر «آنقدر کال» سروده غزال مرادی را در زیر می خوانید:
مشکل از تو بود
یا از من
که همیشه سیبی نارس را آبستن بودم
آنقدر کال
که نتواند از بهشت بیرونت کند
و تو خوشبخت شوی
مردی که زندگیش را
از زبان دانای کل نقل می کند
این افسانه قدیمی را رها می کنم
این که
من از دندهی چپ تو آمدم
یا تو
از دندهی چپ من
ما صبحها
از دنده چپ برمی خیزیم
خون هم را که بریزیم
باز استخوانها را نگه می داریم
تا شمعهایی شود
که شبهای تاریک را روشن کند
برگردیم و سطرهای این شعر را
در غارها حکاکی کنیم
+ There are no comments
Add yours