مدرسه فمینیستی: خشونت از نظر لغوی به معنای خشکی، تندی و سختی است. خشونت حالتی از رفتار است که فرد خشن با استفاده از زور فیزیکی و یا غیر فیزیکی خواسته خود را به دیگران تحمیل میکند. خشونت ممکن است در اثر خشم اتفاق افتد. خشونت را می توان عملی آسیب رسان برای پیشبرد مقاصد دانست که صرفاً جنبه فیزیکی نداشته، بلکه میتواند ابعاد روحی _ کلامی، جنسی و اقتصادی به خود گیرد. هرگونه رفتاری که با هدف وارد نمودن آسیب به یک یا بیش از یک پدیده صورت گیرد، رفتار خشونتآمیز نام میگیرد. رفتار خشونتآمیز میتواند در سطح آگاهانه یا ناآگاهانه هم صورت گیرد. مجمع عمومی سازمان ملل متحد خشونت علیه زنان را «هرگونه عمل خشونت آمیز بر پایه جنسیت که بتواند منجر به آسیب فیزیکی (بدنی)، جنسی یا روانی زنان بشود» تعریف کرده است.
خشونت را میتوان از زاویهٔ کیفیت آسیب نیز به دو دسته تقسیم کرد: الف) خشونت روانی (روحی) ؛ و ب) خشونت تنانی (جسمانی)؛ البته هیچگاه مرز کاملا ْمشخصی میان این دو نوع خشونت وجود ندارد. حال که تاحدودی به تعریف خشونت علیه زنان پرداختیم، در ادامه این نوشتار ابتدا به آسیب شناسی خشونت روانی علیه زنان در تحریم و در بخش دوم آن به خشونت های ناشی از جنگ می پردازیم. به طور حتم این موضوع، نوشتاری بیش از این می طلبد اما در اینجا فقط موارد به اختصار بیان خواهد شد.
بخش اول: تحریم
تحریم فعالیتی است که به وسیله یک یا چند کشوری (یا گروهی بینالمللی) علیه یک یا چند کشور دیگر (هدف تحریم) به منظور مجازات این کشورها، با اهداف محروم ساختن آنها از انجام برخی مبادلات یا وادار ساختن آنها به پذیرش هنجارهایی معین و مهم (از دید مجریان تحریم)، اعمال میشود.[1]
خشونت ناشی از تحریم که در این جا مقصود تحریم اقتصادی است بیشتر ابعاد خشونت روانی را به خود میگیرد اگرچه تاثیر آن می تواند به شکل جسمانی هم بروز کند. مهمترین پیامد تحریم اقتصادی، بروز مشکلات در وضعیت معیشتی مردم است. گرچه این وضعیت روی کلیه افراد یک جامعه تاثیر میگذارد اما این مسئله روی زنان اهمیت ویژه ای می یابد چرا که زنان آسیبپذیر ترین قشر اجتماع میباشند.
تحریم ها در ایران دو پیامد بزرگ به دنبال دارند: بیکاری و عدم همخوانی دخل و خرج در میان خانواده ها. به علت تحریمها بسیاری صنایع به مشکلات ناشی از تحریم ها به طور مثال عدم تامین بخش یا تمامی از مواد اولیه خود به صورت نیمه تعطیل یا تعطیل در آمده اند برخی دیگر نمیتوانند حتی حقوق کارکنان خود را پرداخت کنند پس بنابراین بسیاری از مردم در شرایط تحریم فقیر و یا فقیرتر می گردند مارکس معتقد است:« که جنایت، فحشا، فساد، رفتار خلاف اخلاق و خشونت در درجه ی نخست ناشی از فقر است» از سوی دیگر از مهمترین علل خشونت در خانواده به بیکاری و درآمد پایین است و میزان نسبتاً کم درآمد با میزان نسبتاً زیادی از خشونت میان زنان و شوهران ارتباط دارد به نوعی فقر وخشونت رابطه ی معنی داری با هم دارند همچنین تحقیقات نشان می دهند بیکاری و در آمد پایین بزهکاری را در جامعه آفزایش می دهند. زنان معمولاَ مورد هدف افراد بزهکار هستند زیرا به دلیل آسیبپذیری بیشتر مورد کیف قاپی و زور گیری و تهدید وارعاب قرار میگیرند.
مطالعات نشان داده است که نابرابری های درآمد به عنوان یک عامل خطر در سطح جامعه ای و اجتماعی است. خشونت ناشی از آن عمدتاً متمرکز است بر قتل و خود کشی. مجموعه ای از عوامل همچون بیکاری، محرومیت اقتصادی، ناامیدی و تشتت اجتماعی است که یک رابطه ی پیچیده با قتل و خودکشی می سازد. از سوی دیگر زنانی که خود سرپرست بوده و یا سرپرستی خانواده را به عهده دارند نیز با همین فشارها روبرو میگردند و خشونت در اینجا به شکل روحی است. شاید این زن ها در معرض خشونت خانوادگی قرار نگیرند اما به آنها هم آسیب وارد خواهد شد البته در این جا شاید در معرض خشونت قرار نگیرند اما به لحاظ روانی صدمه میبینند از آنجاییکه زنان هیچ وقت به عنوان نانآور محسوب نمیشوند بنابراین خطر از دست دادن شغل بیش از مردان آنها را تهدید میکند چرا که تحریمها منجر به کمرونق شدن کسب و کار و ورشکستگی کارخانهها، شرکتها حتی در مواردی تعدیل نیروی ادارت وسازمانها میگردد و همیشه تعدیل زنان در اولویت است.درمواردی نیز زنان به دلیل مشکلات و برای تامین نیاز های مادی خود به کارهای طاقت فرسا و یا خواسته های غیر معقول کارفرمایان خود تن میدهند که خود نوعی تحمل خشونت است. بنابراین میتوان نتیجه گیری کرد که تحریم ها بسیاری از زنان را درمعرض خشونت های خانوادگی و جامعه می دهند که ممکن است به اشکال مختلف خشونت مانند خشونت جسمی ویا روحی بروز کند. یا در موارد حادتر به شکل قتل، خودکشی وخود سوزی بروز کند.
بخش دوم : جنگ
جنگ به درگیری سازمانیافته، مسلّحانه و غالباً طولانیمدتی گفته میشود که بین دولتها، ملتها یا گروههای دیگر انجام شده و با خشونت شدید، گسیختگی اجتماعی و تلفات جانی و مالی زیاد همراه است. از آنجا که جنگ یک درگیری مسلحانهی واقعی، ارادی و گسترده بین جوامع سیاسی است میتوان آن را نوعی خشونت سیاسی تلقی کرد.[2] اگرچه خشونت علیه زنان در زمان تحریم کمترعینی بوده وبیشتر به شکل غیر مستقیم بروز میکند اما درجنگ این مورد کاملاَ عینی است چرا که جنگ خود خشونت است . جنگها با خود کشتار و نابودی زیرساختها و منابع که در نتیجهی آن قحطی، بیماری و … را به همراه داشتهاند. شهروندانی که در مناطق جنگی زندگی میکنند در گیر بیرحمیهای جنگ می شوند.خشونت بر زنان بیشتر از قدرت ونیروی نا برابر اجتماعی، سیاسی و فرهنگی که ساخته مردان است، ناشی میشود. چون در جوامع سنتی تعرض به زنان آخرین و بلندترین صدمه است. گرچه قربانیان خشونت ها بیشتر از آنچه که در آمارها منعکس میگردد هستند اما آمارهای موجود نیز بسیار تکان دهنده می باشند در تمام جنگ ها ،این زن ها هستند که همیشه بار سنگین آسیبهای جنگ را به دوش می کشند. بسیاری از خرابی های بوجود آمده در طول جنگ قابل ترمیمم هستند اما در طی جنگ ها روح و روان در بعضی موارد منزلت اجتماعی زنان به شدت آسیب میبیند به طوریکه گاهی ترمیم آن غیرممکن می گردد چرا که آمارها نشان داده است زنان اغلب، هدف خشونتهای جنسی قرار میگیرند. براساس گزارشات سازمان ملل: 94% درصد از زنان مورد مطالعه در سیرالئون در درگیری های این کشور هدف خشونت های جنسی مانند تجاوز،شکنجه وبردگی جنسی بوده اند همچنین در جریان نسلکشی سال 1994 میلادی در روآندا به دستکم ۲۵۰ هزار زن تجاوز شده است ودر جنگ بوسنی نیز این آمار به 40 هزار نفر می رسد. به طور کلی این خشونت ها شامل تجاوز جنسی، قطع اعضای جنسی، آبستن سازی و سترون سازی های اجباری، و خشونت های جنسی می باشد .قاچاق زنان واستفاده از آنان به عنوان نیروی کار اجباری ویا کارگران جنسی نیز در بسیاری از جنگ ها گزارش شده است.
خشونت های جسمی و روانی: اثار ثانویه روانی ناشی از کشتارها وهمچنین استفاده از موادشیمیایی ویا میکروبی زنان را بیشتر دچار مشکلات می کنند چرا که به دلیل نظام های مرد سالارانه بیشتر این زنان در خانه هایشان مورد پرستاری قرار نمیگیرند در بهترین شرایط به خانواده پدری خود برگردانده شده ویا در آسایشگاهها نگهداری میگردند. حتی اگر زنان با خشونت جنسی مواجه نشوند ممکن است با انواع خشونت فیزیکی ویا روحی مواجه شوند. زنان با از دست دادن خانواده شان با بحران های متعددی روبرو میشوند.بحرانهای مالی، آوارهگی ،آسیب های جسمی و روانی، نقص عضو و… مواردی هستند که زنان را بیشتر از مردان دچار آسیب میکند.
خشونت های پس ازجنگ: خشونت ناشی از جنگ نسبت به زنان محدود دوران جنگ نمی گردد گفته اند که جنگ زن ها پس از دوران جنگ آغاز میگردد. به طور مثال در دوره 15 ساله ی پس از جنگ ایران و عراق یعنی بین سال های 1367 و 1382 شمسی تعداد 252 زن و دختر در استان های پنجگانه مرزی توسط انفجار مین کشته شده یا مبتلا به نقص عضوگردیده اند. [3] خشونت علیه زنانی که همسران و یا فرزندانشان در جنگ دچار عارضهPSTD و… شده اند نیز صورت میگیرد معمولاَ زنان این افراد در معرض رفتارهای پرخاشگرانه آنها وحتی مورد ضرب وشتم شدید قرارمیگیرند خشونت و تهاجم چیزی است که بیشتر با آن روبرو میگردند.
پانوشت ها:
1.طبق تعریف گالتانگ از «تحریم» در سال ۱۹۷۶.
2. ویکی پدیا فارسی
3.دشمنی که در زمان صلح قربانی می گیرد ،تهیه وتنظیم نیکزاد زنگنه 3 اردیبهشت 1391.
+ There are no comments
Add yours