حضور کمرنگ زنان در گفتمان نواندیشی دینی: گزارشی از یک نشست

۱ min read

6 بهمن 1391

مدرسه فمینیستی: روز سه شنبه 26 دی ماه 1391، در محل دفتر «مرکز مطالعات و تحقیقات زنان»، نشستی با عنوان «نواندیشی دینی و زنان» برگزار شد. این نشست، سومین جلسه از سلسله جلساتی است که با عنوان «نکوداشت مطالعات زنان ایران» و به یادبود «فریده ماشینی» برگزار شد.


در ابتدای این نشست، «رحیم عبادی»، همسر فریده ماشینی در مورد آراء و اندیشه های همسرش در رابطه با بحث نواندیشی دینی و زنان گفت: «فریده ماشینی یکی از تلاش هایش تبیین رابطه میان زنان و نواندیشی دینی بود که به همت او و یاران اش، نشستی را در حسینیه ارشاد تحت همین عنوان برگزار کرد. فریده معتقد بود که 3 نگرش درباره نسبت دین و زن در جامعه وجود دارد: گروه اول که تساوی کامل بین زن و مرد را مساوی با اندیشه غربی قلمداد می کنند و برای همین با آن مخالفت می ورزند. گروه دوم ریشه مشکلات زنان را در اسلام و قواعد فقهی منبعت از آن می دانند و معتقدند تا از قوانین دین زدایی نشود وضعیت زنان بهتر نخواهد شد و معتقدند که اسلام و فمینیسم مانع الجمع هستند. اما گروه سوم کسانی هستند که در عین دینداری، نابرابری بین زن و مرد را بر نمی تابند و معتقدند که دین بر اساس قرائت های مردانه، بازخوانی شده و تفسیرها بر اساس منافع مردان هستند. فریده ماشینی معتقد بود که بازخوانی متن بر اساس تساوی و برابری، یک ضرورت است در غیر این صورت رادیکالیزم بنیادگرایی و ستیزه گری با دین شروع می شود. هر چند تجربه نشان داده مردم راه خود را در پیش می گیرند و دین را منعطف با شرایط امروز تعریف می کنند. او معتقد بود با رشد نواندیشی زنان، دین و تجدد به هم نزدیک می شوند و از عمیق تر شدن بحران هویت و معنا، نیز جلوگیری می شود.»


هادی خانیکی: ضرورت پیوند میان حوزه های آکادمیک، اجتماعی و سیاسی به منظور تولید اندیشه

«هادی خانیکی» در ادامه این نشست به سخنرانی پرداخت و ابتدا گفت: «از آن جایی که در این نشست، بحث نواندیشی دینی و زنان است باید یادآور شوم که فریده ماشینی و هاله سحابی، دو نمونه از کسانی بودند که هم در بین اصحاب سیاست و هم در میان کسانی که دغدغه دینداری داشتند متفاوت بودند و در نهایت هم متفاوت بودند در میان کسانی که فعالیت اجتماعی داشتند. تفاوت این دو تن هم این بود که بین این سه تا حوزه، پنجره هایی باز کرده بودند یعنی گرچه چهره های سیاسی داشتند ولی اگر به انتخاب خودشان بودند احتمالا به حوزه های دیگر مدنی و فکری روی می آوردند؛ ولی چه کنیم که در جامعه ما، هر انتخابی بکنیم باز هم از عرصه سیاست سر در می آورد. از این نظر تجربه های ایرانی، تجربه های متفاوتی است با دیگر فعالان در کشورهای اسلامی. چندی پیش یکی از فعالان از کشورهای عربی می گفت در همین تحولات سیاسی اخیر در خاورمیانه یا مثلا در ترکیه و مصر، کنشگران سیاسی مسلمان از اسلام صوفیانه شروع کردند بعد وارد اسلام اجتماعی شدند و در نهایت سر از اسلام سیاسی درآوردند. یعنی در کشورهای عربی کنشگران سیاسی ابتدا دغدغه های اخلاقی و عرفانی داشتند و بعد به حوزه اجتماعی وارد شدند و ایجاد مدرسه و بیمارستان و تاسیس نهادهای خیریه گرایش پیدا کردند و در نهایت به مبارزات سیاسی رسیدند. ولی در ایران کنشگران سیاسی مسلمان، ابتدا خیلی سیاسی بودند، بعد به حوزه اجتماعی وارد شدند و در نهایت سر از کناره گیری های صوفیانه و عارفانه درآورده اند.» خانیکی سپس افزود: «اما فریده ماشینی متفاوت بود از دیگر همتایان خودش، از این جهت که او این سه حوزه را یکی، یکی نپیمود بلکه این سه حوزه را هم زمان می پیمود و به هم پیوند داده بود و ارتباط نزدیکی بین این سه حوزه برقرار کرده بود.»

هادی خانیکی در ادامه گفتارش به نقش کمرنگ زنان مسلمان و غیبت آنان در گفتمان نواندیشی دینی کشورمان پرداخت: «مسئله زن در نواندیشی دینی و در میان روشنفکران مسلمان مسئله مهمی است ولی این دو را اگر بخواهیم نگاهی اجمالی داشته باشیم زنان در نواندیشی دینی غایب هستند و یا حداقل حضور پررنگی ندارند. وقتی ما عنوان روشنفکران مسلمان را مطرح می کنیم به خصوص در ایران، در کنار کسانی مثل شریعتی، مطهری، بازرگان، طالقانی و روشنفکرانی که در قید حیات هستند، نام زنان برجسته روشنفکر دینی کمتر مطرح می شود و حتا امروز هم وقتی بحث بر سر روشنفکری دینی و زنان است، نسبت زنان در مقام سخنران این جلسه خیلی کم است.» او در ادامه با تاکید بر این که 5 محور را در حوزه روشنفکری دینی و زنان باید در نظر گرفت و چه بسا در آینده می تواند به همت و اتکاء خود زنان اندیشمند و محقق، طبقه بندی و روی آنها کار شود، گفت: «پرسش هایی را که برای کار فکری در این حوزه باید مد نظر داشت به خوبی تبیین نشده است چرا که به نظر می رسد شکافی عمیق بین حوزه آکادمیک، حوزه اجتماعی، و حوزه سیاست وجود دارد. یعنی پرسش ها و سئوالاتی که نهادهای فکری از جمله دانشگاه و حوزه علمیه در مورد آن کار می کنند لزوماَ همان پرسش هایی نیست که در جامعه مطرح است. حتا گاهی فضای آکادمیک و نظری ما به گونه ای است که گویا هرچقدر از جامعه فاصله بیشتری بگیرند، آکادمیک تر و نظری تر می شوند. از سوی دیگر مسئله جامعه، مسئله معرفتی نیست و در نهایت هم آنچه در حوزه سیاست می گذرد، با هر دوی این حوزه ها یعنی حوزه جامعه و فضای آکادمیک و نظری، متفاوت است و پیوندی ندارد. مثلا کسانی که در حوزه حقوق بشری کار می کنند عمدتاَ بر حوزه های سیاسی حقوق بشر تکیه می کنند و در نتیجه، مرگ های خاموشی که در جامعه رخ می دهد مد نظر قرار نمی گیرد. این به دلیل آن است که اساساَ حوزه مدنی و حوزه سیاست خیلی با یکدیگر گفتگو و دیالوگ ندارند. در نهایت باید این حوزه های مختلف با هم دیالوگ داشته باشند و بتوانند با یکدیگر پیوندهای انداموار برقرار سازند، که در حال حاضر متأسفانه این دیالوگ وجود ندارد.» او سپس به تجربه روشنفکران دینی در دهه 1350 اشاره کرد و گفت: «در آن زمان، دو کنش اتفاق افتاد که به گمان من خیلی مهم بود: یکی انفجار دفتر مجله این هفته [توسط نیروهای انقلابی] بود که نشریه ای مبتذل تلقی می شد و دیگری شروع همکاری آیت الله مرتضی مطهری با نشریه «زن روز» بود و نوشتن سلسله مقالاتی در مورد حقوق زنان توسط ایشان. آن زمان دوستان انقلابی به آیت الله مطهری انتقاد می کردند که چرا با نشریه زن روز همکاری می کند و به این نشریه مشروعیت می بخشد. اما بحث آیت الله این بود که اگر صحبت با زنانی که فقط مجله زن روز می خوانند مشروعیت دارد پس باید در همین نشریه بنویسیم. از سوی دیگر دکتر علی شریعتی هم در حسینیه ارشاد کارهای هنری انجام می داد مثلا برپایی نمایشگاه نقاشی خانم زهرا رهنورد، یا برگزاری تئاتر در فضای حسینیه ارشاد، و کارهای جذب کننده و هنری از این دست. می دانیم که همان زمان نیز برخی از دوستان انقلابی به دکتر شریعتی خرده می گرفتند که چرا در مکان مذهبی همچون حسینیه ارشاد این قبیل کارهای هنری را برپا می کند. ولی دکتر شریعتی هم می گفت که اگر بهره بردن از کارهای هنری برای گسترش مفاهیم دینی مشروعیت دارد، پس چرا نباید در حسینیه ارشاد چنین کارهایی انجام شود؟ منظور از ذکر این دو نمونه آن است که در آن زمان روشنفکری دینی تلاش کرد که ارتباطی بین حوزه های گوناگون برقرار سازد و به این طریق، گفتگو و دیالوگ با حوزه های دیگر ایجاد کند. ایجاد ارتباط میان حوزه های گوناگون برای تولید فکر و اندیشه بسیار مهم است ولی در ایران این ارتباط وجود ندارد و مثلا همه تلاش یک آکادمیسین این است که خود را از حوزه سیاست و حتا حوزه های اخبار زندگی روزمره مردم جدا کند. یا یک سیاستمدار تلاش اش آن است که از حوزه فکری و آکادمیک فاصله بگیرد» خانیکی سپس افزود: «میشل فوکو بحث مشهوری دارد تحت عنوان «هتروپیا» که آنرا در مقابل اتوپیا مطرح می کند. اتوپیا یک فضای آرمانی است ولی فوکو می گوید در کنار اتوپیا می شود از هتروپیا سخن گفت. هتروپیا مکان های واقعی هستند و معمولا بیرون از همه مکان ها قرار دارند، و خود فوکو برای مکان های هتروپیا، در مرزبودگی را به کار می برد یعنی مکان هایی که می توانند نقش مکان های دیگر را بازنمایی بکنند، تغییر بدهند یا حتا واژگون کنند. همان کاری که مثلا شریعتی در حسینیه ارشاد انجام داد. این «درهمستان» (که واژه دیگری برای هتروپیا است) مکان هایی هستند که اگر مثلا سیاسی اند اما محدود به سیاست نمی شوند و یا گرچه فرهنگی هستند ولی محدود به حوزه فرهنگی نمی شوند. چنین مکان هایی باعث می شوند که ارتباط و گفتگو بین فضاهای مختلف برقرار گردد. به خصوص در جامعه ما که بین مکان های گوناگون علمی، سیاسی و اجتماعی شکاف و فاصله بسیار وجود دارد و همین باعث می شود که تفکر نتواند شکل بگیرد. بنابراین به گمان من ایجاد چنین مکان های درهمستانی واقعاَ مهم و چه بسا حیاتی هستند زیرا همانطور که گفتم می تواند به ایجاد دیالوگ و تولید اندیشه کمک کنند.» هادی خانیکی در بخش پایانی سخنان خود گفت: «حال با توجه به این مسائلی که ذکر کردم، به نظرم همانطور که ابتدا نیز ذکر کردم فریده ماشینی یکی از روشنفکران دینی بود که از اصحاب سیاسی یا چهره های اجتماعی و فکری متفاوت بود و تفاوت اش هم در همین بود که او توانست بین این حوزه های گوناگون سیاست، جامعه و معرفت شناسی، ارتباط برقرار کند و این حوزه های گوناگون را به هم پیوند بزند».


مینو مرتاضی: ما زنان امروز با نوعی پدرسالاری مسئولیت گریز و عاشق قدرت مواجهیم که نگاه ابزاری به زن دارد

پس از خاتمه سخنان هادی خانیکی، «مینو مرتاضی»، در اعتراض به حضور کمرنگ زنان در چنین نشست هایی که به مسایل زنان و نواندیشی دینی می پردازد، گفت: «من خوشحالم که خود آقای خانیکی به مسئله عدم حضور پررنگ زنان در این نشست پرداختند و برای همین از این موضوع می گذرم» وی در ادامه، خاطرنشان کرد که: «به نظر من در مقوله اصلاح و نواندیشی در دین این طور نیست که زنها برای زنها و مردها برای مردها دین را اصلاح کنند زیرا نواندیشی دینی به نظر من کلیتی است که به همه موضوعات از جمله موضوعات جنسیتی نگاه و رویکرد نو دارد… اسلام شیعی هم که اسلام سیاسی است به زن از زاویه حضور در عرصه مشارکت سیاسی و اجتماعی نگاه می کند. اما تناقض در رویکرد قدرت اسلام شیعی حاکم در این است که حضور زنان را در عرصه سیاسی و رأی دادن و حتی انتخاب شدن و نماینده بودن را پذیرفت… چون در مبانی تفکرش نمی تواند از این پذیرش روی برتابد. و از طرفی به خاطر اشتهای بسیار زیادش به تمرکز و انحصار قدرت به این زن اجازه استقلال عمل و رأی در حوزه خانواده و جامعه را نمی دهد. در واقع ما زنان امروز با نوعی پدرسالاری مسئولیت گریز و عاشق قدرت مواجهیم که همان نگاه ابزاری به زن را دارد و ترجیح می دهد که زن در همان نقش کدبانوی وفادار و مادر فداکار باقی بماند و برایش پسر بزاید “تو بخوان سرباز اسلام ” تربیت کند . یا از طریق تربیت زیر سایه پدر قدرتمدار، نطام پدرسالار سنتی را باز تولید کند.»

این پژوهشگر مسایل زنان در ادامه سخنانش افزود که: «در اسلام سنتی، نظام قدرت، نظام پدرسالاری است اما در اسلام سیاسی قرار بود این نگرش تغییر کند. همانطور که ما می بینیم در سال 1342، یکی از چالش های آیت الله خمینی با حکومت شاه بحث رأی دادن زنان بود و این نگرش اقای خمینی در سال 1357 تغیر می کند و پس از انقلاب، رأی دادن زنان به اوجب واجبات تلقی می شود. بنابراین با توجه به مشارکت جدی زنان مسلمان در جنبش انقلابی و پیروزی انقلاب ، زنان مسلمان انتظار داشتند طبق وعده هایی که رهبران اسلامی جنبش انقلابی به زنان داده بودند زمینه های مناسب حضور آنها در حوزه های اجتماعی سیاسی در حکومت اسلامی فراهم و مهیا شود .که هیهات!!.. وگرنه بسیاری از موضوعاتی که امروز برای زنان به صورت یک رؤیا در آمده است اتفاقاَ قبل از انقلاب از سوی فمینیسم به صورت امتیازات شاهانه به زنان اعم از مسلمان و غیر مسلمان داده شده بود، که از این طریق زنان کم و بیش با حقوق و آگاهی های جنسیتی شان آشنا شده بودند ولی متأسفانه بعد از انقلاب، نظام اندیشه اسلام سنتی حوزوی که اتفاقاَ با اسلام سیاسی و انقلابی مرز بندی های جدی داشت، بر روان و ذهنیت جامعه غلبه پیدا کرد . مردان مسلمان و به طریق اولی زنان مسلمان اجازه نیافتند و یا امکانی برایشان فراهم نیامد که وارد حوزه تفسیر از متون مقدس شوند. در واقع ما اکنون در مرحله پیشاتفسیر و با مسایل خاص دوران تحقق اندیشه اسلام سیاسی و قدرت اسلامی مواجهیم. در این میان به طور پراکنده و پنهان در این طرف و آن طرف برخی زنان از برداشت های خاص خود در باره قرآن سخن می گویند اما به کتابهایشان هرگز مجوز انتشار داده نمی شود. اما از آن جایی که ما تازه در مرحله ای هستیم که داریم برای تثبیت وجود و حضور خودمان در جامعه تلاش می کنیم طبعاَ این برداشت های زنانه از متون مقدس هم ما را به بهشت مان نمی برد . زیرا امکانات و بستری برای ظهور و تأثیرگذاری اش وجود ندارد. به نظر می رسد امروزه در جامعه ما ، زن و ملزومات اش (همچون: تن و بدن و پوشش و حجاب و رفت و آمدش در اجتماع و اوقات فراغت و تحصیل و ازدواج و بچه دار شدن و سفر کردن و…) تبدیل به اموری سیاسی شده اند.

مینو مرتاضی در ادامه بحث خود، به خاطرات سالهای اول انقلاب و پرسش های فیلسوف برجسته معاصر «میشل فوکو» رجوع کرد و اظهار داشت: «من یادم هست که در تابستان سال 1357، میشل فوکو به ایران آمده بود و با ما مصاحبه می کرد. به یاد می آورم که فوکو از من پرسید آیا ترسی نداری از این که بعد از انقلاب دوباره مسایل چندهمسری و خانه نشینی زنان و این گونه مسایل مطرح شود؟ من با شور انقلابی تمام در پاسخ به او گفتم: آقای فوکو انگار شما نمی دانید که مبارزات و مسایل ما ورای چنین مسایل پیش پا افتاده است. ما در حال مبارزه با امپریالیسم با تمامی وجوه جهان خوارگی اش هستیم… و من واقعاَ متأسفم که امروز ناچارم در میانسالی و در حالی که در حسرت آرمانهای انقلابی ام آه می کشم با زنان جوان و نسل سوم پس از انقلاب برای جلوگیری از تصویب لایحه چندهمسری و یا جلوگیری از تصویب لایحه محدودیت خروج دختران مجرد از کشور، تلاش و مبارزه کنم. امروز خدا را شکر می کنم که میشل فوکو زنده نیست تا مرا ببیند که ناگزیرم هم از انقلابی بودن ام در آن زمان دفاع کنم و هم پس از 30 سال هنوز برای جلوگیری از همان مسئله چندهمسری که او گفته بود، به مجلس شورای اسلامی بروم. از نظر من این طرحها و بسیاری دیگر از اقدامات حکومت، تحت نگرش ها و برداشت هایی غیرمسئولانه و بسیار متناقض و گاه متضاد به جامعه ارائه می شود. یعنی از یک طرف در نظام جمهوری اسلامی زنان آتش نشان، زن راننده تاکسی و اتوبوس و یا زن پلیس و وزیر و وکیل و غیره تربیت و به کار گرفته می شوند ولی از طرف دیگر پس از 34 سال، خروج مثلا یک زن استاد دانشگاه یا وزیر و وکیل که مجرد باشد را تا 40 سالگی به اجازۀ پدرش مشروط می کنند.» مینو مرتاضی در ادامه گفت: «به هرحال درهای حوزه نواندیشی دینی هم بر روی تفسیرهای زنانه خیلی باز نیست. شاید به این خاطر که فاصله و مرز میان نگرش های اصلاح طلبان دینی با نگرش محافظه کارانه اصولگرایان سنتی در رابطه با زنان مخدوش هستند… به گواهی تاریخ معاصر. در ظهور و بروز مدرنیته و نوگرایی ایرانیان نیز مردان نوگرا با احتیاط تمام خواهان نوگرایی کنترل شده (نه همه جانبه) زنان بوده اند، نه چیزی بیشتر!…»


عمادالدین باقی: هدف اصلی در آیه ضرب، ایجاد محدودیت در برابر خشونت علیه زنان است

به گزارش مدرسه فمینیستی در ادامه این نشست، «عمادالدین باقی» به سخنرانی پرداخت و گفت: «در رابطه با بحث نواندیشی دینی و زنان، موضوعات کلی و جزیی فراوانی وجود دارد که من از بین آنها، یک موضوع جزیی را انتخاب کرده ام و آن هم بحث در مورد تنبیه بدنی یا آیه ضرب یعنی آیه 34 سوره نساء است. چون یکی از مصادیق معروف نقض حقوق بشر زنان به شمار رفته است. این بحث جزیی است ولی به نظرم از این لحاظ که کانون نزاع دیدگاه های حقوق بشری است، شاخص است. البته در مورد این آیه ضرب، بحث های زیادی تاکنون مطرح شده است از جمله در کتاب آقای مهریزی. اما من در اینجا سعی می کنم نکاتی را مطرح کنم که به ندرت مطرح شده است. البته در کشورهای عربی در رابطه با بحث نواندیشی دینی و زنان، بیشتر بحث شده تا ایران. در واقع در دنیای عرب، نواندیشی دینی خیلی جلوتر از ماست.» عمادالدین باقی سپس در ادامه سخنانش به رویکرد خاص نواندیشی مذهبی پرداخت: «رویکرد نواندیشی دینی فرق اش با دیدگاه های صرف حقوق بشری آن است که نقطه عزیمت اش دین است و از طریق بازتفسیر آیات می خواهد مشکلات را حل کند. برای همین رویکرد ما در این کار، سنجش مفاهیم و نظریه های دینی با حقوق بشر است، منتها با یک نگاه آشتی جویانه. به همین لحاظ است که در اینجا این آیه ای که می خواهم در مورد آن بحث کنم به عنوان گزاره ای حقوقی و اخلاقی مورد بحث قرار می گیرد.» او سپس افزود که: «بحث اول من حول وضعیت آرمانی و وضعیت واقعی است. در نگاه آرمانی پر واضح است که کتک زدن هر انسانی زشت و غیرقابل قبول است و زدن زن هم زشت ترین عمل ممکن است و این یک حکم وجدانی و فطری از نظر ما تلقی می شود. فارغ از آن که در برخی از ابعاد وجودی، مردان برتری هایی دارند و در برخی از ابعاد وجودی، زنان برتری هایی نسبت به مردان دارند با این حال، از دیدگاه آرمانی، شخصیت و حقوق زن و مرد با هم یکسان و برابر است. اما این دیدگاه آرمانی لزوما منطبق با واقعیت نیست. مثلا ما در اینجا در مورد یک خانواده ایده آل که خانواده ای سالم و تعادل در آن برقرار است و اساساَ مشکلی در آن وجود ندارد، بحث نمی کنیم. ولی در عالم واقع منازعات و خانواده های پُرمشکل کثیرالوقوع هستند و قانون هم برای فصل خصومات در مورد این قبیل خانواده هاست و این بحث ما هم در مورد خانواده هایی است که از چارچوب تعادل خارج می شوند. در واقع توجه به وضعیت آرمانی با وضعیت واقع، به این لحاظ است که وقتی در مورد قوانین مجازات در تمام دنیا صحبت می کنیم و در مورد سارق و قاتل و… مقرراتی وضع می شود، این مقررات و مجازات ها بیانگر یک وضعیت آرمانی نیست و نمی خواهد تجویز کند که باید اینگونه باشد، بلکه مربوط به مسائلی است که در عالم واقع وجود دارد و بایستی یک نسخه و راه حلی برایش به وجود بیاید. مثلا وقتی در مورد احکامی که در مورد مؤمنان خلاف کار در نظر گرفته، معنایش این نیست که مؤمنان می توانند این کارها را انجام بدهند و یا این کارها را تجویز نمی کند. آیه ضرب هم بیانگر یک وضعیت آرمانی نیست بلکه بیانگر وضعیتی «واقع شده است» که باید راه حل اش مشخص شود. چون برخی این آیه را طوری بیان می کنند که گویا قرآن تجویز کرده است که مردان می توانند هر روز زنان خود را بزنید.» عمادالدین باقی در ادامه تفسیر و تحلیل های خود از شرایط و شأن نزول آیه ضرب، این گونه ادامه داد: «بحث دوم من در مورد تأثیر شرایط بر حکم و اشاره به جنبش زنان است که این آیه و بجث های تفسیری و روایی پیرامون آن نشان می دهد که در عصر پیامبر در مدینه یک شبهه جنبش زنانی هم وجود داشته است، چرا که در روایتی نقل شده که یک عده از مردان خطاب به پیامبر می گویند که قبل از آن که بیاییم به مدینه، ما صاحب اختیار زنان مان بودیم ولی از وقتی آمده ایم به مدینه، این زنان ما هستند که صاحب اختیار ما هستند. این روایت و بحث هایی که حول آن مطرح است نشان می دهد که در آن زمان زنان در مدینه خیلی رشیدتر و قدرتمندتر و نگاه شان بازتر بوده است که وقتی زنان به مدینه می آیند بر اثر همنشینی با زنان مدینه تحت تاثیر قرار می گیرند و در برابر شوهران شان می ایستند و همین باعث مناقشاتی می شود و بعد هم که این مردان به پیامبر مراجعه می کنند و می گویند از وقتی آمده ایم مدینه زنان مان در مقابل ما ایستند. که در ادامه این روایت می گوید که پیامبر هم می گوید که اگر زنان نشوز یا نافرمانی کردند می توانید آنها را بزنید. بعد از آن هم وقتی زنان در مدینه می بینند که مردان دست درازی می کنند و کتک می زنند، می روند پیش پیامبر. و روایت هست که خود پیامبر می گوید 70 تن از زنان خانه مرا محاصره کرده بودند و در آنجا پیامبر مردانی را که زنان شان را کتک می زنند ملامت و شماتت می کند. حال این روایت ها حول و حوش این آیه نشان می دهد که در آن زمان، اولا بین هنجارها و مناسبات زنان بادیه نشین و زنان شهری تفاوت هایی وجود داشته و زنان در محیط شهری جایگاه و منزلت بیشتری داشته اند. نکته دیگر هم این است که نشان می دهد در آن زمان هم زنان به عنوان یک گروه فشار عمل می کردند و چانه زنی و گفتگو حتا با پیامبر هم در احکام، تأثیر داشته است و در نهایت نشان می دهد که شرایط اجتماعی اصولا در چنین احکامی بسیار مؤثر است. چون اساساَ این آیه ضرب در زمانی نازل شده که جنگ احد در پیش بوده و در واقع مردان می آیند به پیامبر می گویند که از آنجایی که زنان شان به مدینه آمده اند و نافرمانی می کنند برای همین آنها هم بیم دارند بروند جنگ. در واقع مردان در آن زمان برای رفتن به جنگ، نگران سلامت و بقاء زندگی خانوادگی شان بوده اند و به همین خاطر که مردان به همین بهانه استنکاف می کنند از رفتن به جنگ، پیامبر در واقع حکمی را بیان می کند که مردان یک قوت قلبی پیدا کنند و بتوانند با اطمینان بیشتری عازم جبهه های جنگ شوند. که البته جنگ احد هم به رغم همۀ این تدابیر، نهایتاَ شکست می خورد. به همین دلایل برخی می گویند اساساَ این آیه ضرب، متعلق به آن وضعیت خاص در زمان جنگ احد بوده و اصلا حکم دائمی نیست و یک حکمی است مختص شرایط خاص جنگ احد».


عمادالدین باقی در ادامه سخنانش افزود که: «بحث سوم من در مورد یک فرض باطل است که برخی می کوشند تا ریشه خشونت علیه زنان در کشورهایی مثل ایران، افغانستان و… را ناشی از وجود همین آیه ضرب یا آیاتی مشابه تلقی کنند و برای همین می گویند اسلام منشاء خشونت علیه زنان است. درحالی که بحث خشونت علیه زنان موضوعی اجتماعی و فرهنگی است و در همه جوامع با مذاهب مختلف (مسیحی، بودایی، یهودی و…) و نیز در کشورهای مختلف اعم از مدرن، سنتی، سکولار، مارکسیستی و… خشونت علیه زنان را می بینیم و برای رفع خشونت علیه زنان باید شعور و اخلاق بشریت درمان شود و به تبع آن وقتی این اخلاق و شعور ما تغییر کند، فهم ما هم از قرآن یا جامعه یا زنان و غیره نیز تغییر و تحول می یابد. از همین روست که به نظر من، اصولا نحوه نگرش به زن بیش از آن که تحت تأثیر اسلام یا متون مقدس باشد، تحت تأثیر تجربه های فردی و خصوصیات فردی است.» باقی سپس به بحث چهارم خود پرداخت و گفت: «بحث چهارم من در مورد دیدگاه مقاصدی است که خیلی بحث کلیدی است. گزارش مختصری که پیشتر در مورد این آیه دادم بیانگر فرآیند قانونگذاری است. یعنی ابتدا پیش از این آیه، پیامبر زدن را منع می کند. داستان اش هم این است که مردی دست دخترش را می گیرد و می آید پیش پیامبر و می گوید دخترم تازه ازدواج کرده و شوهرش او را کتک زده است. پیامبر هم حکم می کند که این دختر باید قصاص کند. بعد از این اتفاق است که مردان می آیند پیش پیامبر و می گویند زنان ما آمده اند مدینه و دیگر ما صاحب اختیارش نیستیم و نمی توانیم با این وضعیت برویم جنگ. بعد پیامبر به آن دختر که می خواسته قصاص کند می گوید برگردید و این آیه ضرب نازل شده. بعد هم دوباره زنان، خانه پیامبر را محاصره می کنند و آنجا هم پیامبر مردانی را که زنان شان را می زنند ملامت می کند. خلاصه این که این روایت ها و اتفاقات حول و حوش این آیه نشان از روند بغرنج قانونگذاری در آن زمان دارد که اول یک حکمی صادر می شود و یک رفتاری، منع می شود و بعد تبعات آن مشاهده می شود و سپس، با توجه به این تبعات و پیامدها، دوباره باز می گردند به آن حکم و آن حکم را تعدیل می کنند و بعد آنرا متناسب با ظرفیت فرهنگی موجود در جامعه حکم را تعدی می کنند و بعد هم ترک عمل زدن را سفارش می کنند، و می دانیم که در روایت های فراوان، منع زدن، وارد شده است. منظورم آن است که این شیوۀ قانونگذاری در عرف قانونگذاری در همه جای دنیا رایج است که قانونی وضع می شود و بعد پیامدهایش بررسی می شود و با توجه به آن پیامدها دوباره آن قانون تعدیل می شود یا تغییر و یا تثبیت اش می کنند. به همین دلیل هم هست که بسیاری از مفسرین از همین زاویه به این آیه نگاه می کنند. مثلا برخی می گویند که این آیه ضرب، یک قانون و مقررات حقوقی است که کاملا وابسته به عرف است که در آن زمان در میان بادیه نشینان این مسئله با عرف شان سازگار بوده و بنابراین متعلق به آن زمان بوده است. در واقع در دیدگاه مقاصدی، ما به جای جمود در ظواهر و واژگان، به دنبال مقاصد یا فلسفه حکم هستیم و در مواردی که فلسفه حکم صریح باشد، فلسفه حکم بر خود حکم تقدم دارد و حجت است. در مورد این آیه هم، ما هم ملاک های مضمونی و هم ملاک های صریح داریم. هر کجا نصی وجود داشته باشد که علت حکم مشخص باشد، و آن چه که ملاک در دیدگاه مقاصدی ما می گوییم این آیه ملاک و فلسفه اش چه بوده است؟ وقتی شان نزول این آیه اتفاق هست که در یک زمانی که حقوق زنان پایمال می شده در چنین شرایطی آیه ای نازل می شود که خشونت علیه زنان را محدود کند. فلسفه این آیه هم ایجاد محدودیت در برابر خشونت علیه زنان در آن زمان بوده است و بنابراین اصل و فلسفه این آیه باید در نظر گرفته شود و نه خود حکم. بنابراین با توجه به فلسفه این آیه، هر جا حکمی در جهت خشونت علیه زنان باشد منسوخ است. حالا چرا این مرحله بندی در این آیه آمده است، برخی معتقدند که می خواسته خشونت علیه زنان را مانند برده داری به تدریج منسوخ کند. یک نکته صریحی هم در آیه است که هدف از این مراحلی که در آیه ضرب گفته شد برگرداندن به مودت است. بنابراین با توجه به دیدگاه مقاصدی هرجا در جهت تقویت مودت و روابط زن و شوهر و صلاح و اصلاح باشد آن مقدم است. از همین رو اگر ما در یک زمانی قرار بگیریم که روش های بهتری برای ایجاد مودت و اصلاح در خانواده وجود داشته باشد، آن روش مقدم است بر روش هایی که در این آیه گفته شده است. بنابراین این مراحلی که در آیه ضرب گفته شده، خود اینها موضوعیت ندارد بلکه طریقت دارد و بنابراین می توانند نسخ شود. چون هدف این آیه ایجاد مودت و رفع خشونت علیه زنان است.»


عمادالدین باقی در ادامه سخنانش، به فراز دیگری در تفسیر این موضوع پرداخت و گفت: «بحث پنجم من آن است که بعضی از مفسران معتقد به نسخ این آیه هستند. اگر ما این نسخ را بپذیریم که حجتی به بحث نیست و در واقع این آیه نهایتاَ می تواند یک گذاره خبری و تاریخی برای ما باشد برای شناخت از وضعیت زن در یک دوره تاریخی . اما به دلیل این که عده ای دیگر این آیه را منسوخ نمی دانند این تفسیر را به عنوان یک احتمال و فرض مطرح می کنیم.» وی سپس گفت: «بحث بعدی من در مورد بحث اصل و استخراج اصل است. ما در بیان حکم باید ببینیم اصل بر چیست؟ مثلا در همه نظام های حقوقی مدرن و غیرمدرن، اصل بر برائت است مگر این که جرمی ثابت شود. حالا با توجه به مبحث «اصل»، اگر ما بخواهیم متون حقوقی و شرعی را بفهمیم باید ببینیم با توجه به چه «اصلی» باید این متن ها را بخوانیم و تفسیر کنیم. مثلا در همین آیه ضرب، باید ببینیم چه اصلی ثابت می شود یعنی باید ببینیم اصل بر ضرب است یا اصل بر عدم ضرب؟ در این آیه چون حکم اباهه و انحصار ضرب، منحصر به نشوز است، پس در غیر نشوز، ضرب حرام است، یعنی اصل بر عدم ضرب است. این هم نکته مهمی است که در آیه باید به آن توجه شود. ضمن این که این اصل با بسیاری از آیات و روایت دیگر تضمین می شود. مثلا آیه دیگری در قرآن وجود دارد که می گوید در معاشرت با زنان کلام تان و حتا ظاهرتان را در حد بضاعت و توان تان، نیک کنید. پس اصل عدم ضرب با بسیاری از آیات و روایت دیگر تضمین و بر آن صحه گذارده می شود… و بالاخره بحث هفتم من، در مورد چند مفهوم و عنصر کلیدی در این آیه است. روش ما در این بحث، از تحمیل نظریه های برون متنی پرهیز می کنیم و در جستجوی معنایی منطبق با منطوق کلام هستیم و نیز از تفسیرهای دور از ذهن هم پرهیز می کنیم. بنابراین باید بر عناصر کلیدی آیه انگشت بگذاریم. عناصر کلیدی در آیه عبارتند از : خوف، نشوز، وعظ، مضجع، عدم تعدی و ضرب است. برخی نشوز را نافرمانی و عدم اطاعت معنی کرده اند اما اگر به زمان نزول آیه نگاه کنیم که در زمان جنگ احد اتفاق افتاده است، می شود گفت که زنان غیرنشوز، زنانی هستند که در نبود شوهران شان اسرار و ناموس خانواده را حفظ می کنند. پس به استناد همین حافظات الغیب که در این آیه آمده و روایت دیگر، منظور از نشوز، فحشاء است و نه نافرمانی و منظور از فحشاء هم فحشاء علنی است. در روایتی از پیامبر هست که می گوید پیامبر در حجت الوداع وصیت کرد و در آن وصیت هم پیامبر بعد از این که می گوید با زنان خوشرفتاری کنید بعد همین آیه ضرب را قرائت می کند. در حجت الوداع هم زمانی بوده که فحشاء آشکاری رخ داده بود و از همین رو در آنجا پیامبر می گوید که با زنان بدرفتاری نکنید مگر آن که فحشاء مبین و علنی صورت بگیرد. اینجا می خواهم نتیجه بگیرم که بحث نشوز، برخلاف آنچه می گویند نافرمانی است ولی در واقع نشوز به معنی فحشاء علنی و آشکار است. با توجه به این معنی و روایت زیادی که وجود دارد، نشوز در این آیه ضرب، دلالت بر فحشاء علنی دارد و نه نافرمانی. البته باید تاکید کنم که این بحث ها در همان زمان صدر اسلام نیز مطرح بوده است یعنی همین تفسیر از نشوز به معنای فحشاء علنی در همان موقع بحث شده است. اما کلمه خوف در این آیه، بنابه برخی از تفسیرها بر این دلالت دارد که اگر خوف دارید که زنی نشوز یعنی فحشاء علنی کند، به عنوان عمل پیشگیرانه این اعمال را انجام بدهید. اما اگر به مراحل مختلفی که در این آیه آمده دقت کنیم می بینیم که در این آیه آمده که اگر زنی نشوز کرد یعنی فحشاء علنی کرد، اول نصیحت کنید، اگر نصیحت اثر نکرد، قهر کنید و بعد اگر اثر نکرد آن وقت ضرب کنید. بنابراین این مراحل خودش نشان می دهد که یک اتفاقی افتاده و آن اتفاق تداوم پیدا کرده است، پس مسئله خوف، مسئله پیشگیری از عمل نیست بلکه این آیه تداوم نشوز یعنی تداوم فحشاء علنی را نشان می دهد. پس اینجا خوف به معنی عمل پیشگیرانه نیست بلکه به این معنی است که اگر فحشایی صورت گرفت و شما نسبت به این فحشاء علنی خوف دارید یعنی آنرا خطرناک می دانستید آن وقت این مراحل را انجام بدهید. بنابراین اگر این معنا را بپذیریم می شود به این نتیجه رسید که می تواند نشوزی رخ دهد ولی آن نشوز خطرناک نباشد و مشکلی در پی نداشته باشد، که این خودش می شود یک شرط علیحده، یعنی شرط نشوز کافی نیست و خطرناک بودن آن هم شرط دیگر است. اما کلمه کلیدی دیگر وعظ است. که وعظ به معنی نصیحت با ملاطفت است که در صورت تحقق آن، دوتا شرط اولیه باید رخ دهد؛ و بعد هم می گوید نباید خشونت روا دارید بلکه باید وعظ کنید یعنی با زبان خوش نصیحت کنید و وارد گفتگو بشوید. کلمه بعدی هم مضجع است. در برخی از تعابیر مضجع را خوابگاه در نظر گرفته اند؛ و در این آیه آنرا به معنای ترک بستر می دانند. یعنی وقتی در آیه می گوید که در این مرحله با زنان قهر کنید به معنی آن نیست که با آنها بداخلاقی کنید و همه جا قهر کنید بلکه قهر را محدود کرده به خانه و نه بیرون از خانه، و نه حتا در جلوی فرزندان. بعد از همه این مراحل و تحقق این شروط، آن موقع مسئله ضرب را مطرح می کند. که در مورد ضرب هم روایت های زیادی در مورد ضرب وجود دارد و مجموعه ای از شرایط در آن گفته می شود از جمله روایت هست از خود پیامبر که می گوید ضرب غیر مبرع، یعنی ضربی که باعث ناراحتی و اندوه نشود. برای همین است که بین مفسران سنی و شیعه اتفاق نظر است که اگر ضرب، اثرش مانند کبودی، باقی بماند، مرد قصاص می شود. باز هم روایت هست که به پیامبر می گویند پس با چی باید بزنیم؟ و او می گوید با مسواک یا با نخ یا با دستمال. حتا شیخ طوسی می گوید چند رشته نخ. بعد هم پیامبر تعدادش را هم محدود کرده و می گوید از 10 تا بیشتر نباید باشد. در مجموع پیامبر می گوید که یک جوری در این عمل ضرب عمل کنید که زن فکر کند دارید باهاش مزاح می کنید. با همه این محدودیت ها باز هم روایت هست که پیامبر می گوید که استنکاف از ضرب اولاست. بعد هم در همین آیه می گوید که اگر عادت به نشوز یعنی فحشاء علنی متوقف شد دیگر دنبال بهانه جویی و آزار و اذیت نباشید. چرا چون می گوید اصل بر مودت است و چون هدف از این حکم بازگشت به مودت در خانواده است. بنابراین اگر اصل و اساس این آیه را بر بازگشت به مودت بگذاریم، اگر امروز عرف می گوید که روش های بهتری برای بازگشت به مودت در خانواده وجود دارد، بنابراین اصلا این روش هایی که در این آیه گفته است نسخ می شود.»


ناهید توسلی: مسایل و مشکلات زنان باید با حضور و خوانش خود زنان از متون مقدس حل شود

با پایان گرفتن سخنرانی عمادالدین باقی، برخی از حاضران، به طرح دیدگاه های انتقادی خود پرداختند. از جمله «ناهید توسلی» در این نشست گفت: «به نظر من با توجه به این که در طول تاریخ خوانش متن قرآن که به نوعی «مانیفست» «اسلام» محسوب می شود از سوی مردان صورت گرفته است. آن چه در قرآن در رابطه با حقوق شهروندی/ مدنی زنان، که من آن را برگرفته از آیات متشابه یعنی آیه های «در زمانی» و آن چه در رابطه با حقوق انسانی زنان، که بی شک حقوقی کاملا برابر با مردان است یعنی (محکمات) یا آیات «همزمانی» آمده است با خوانش و تفسیر و تأویل «تک صدایی» مردمحور صورت گرفته است. بنابراین، در چنین شرایطی بدیهی است که آن چه حق مسلم انسانی برای زن متصور است بی حضور اندیشه و درک و نیز خوانش و تفسیر و تأویل خود «زن» و از سوی «مرد» این شده است که می بینیم. مثلا هیچ مفسری به اتیمولوژی واژه های به کارگرفته شده در قرآن توجه نکرده است. «نشوز» به معنای «خاک»ی است که بالاتر از سطح زمین قرار دارد و آب به آن نمی رسد. یا در مورد واژه «ضرب» در آیه ای که مردان تفسیر به رأی کرده و از آن زدن (کتک زدن) زن را تعبیر کرده اند… یا واژه «الرجال» در آیه مربوطه… این ها و بسیاری از این ها که در ترجمه یا خوانش واژه ها آمده به ظرف معنایی زمانی/ مکانی آن واژه توجه نشده و اگر هم شده، با پشتوانه ذهن مرداندیش و مردمحور بوده است.»

این پژوهشگر مسایل زنان سپس افزود: «آن چه امروزه بیش از هرچیز نیازمند توجه به آن هستیم – به ویژه برای آنان که به اسلام و به قرآن به عنوان واقعیتی ایمانی برای نزدیک به دو سه میلیارد انسان باورمندند – بازخوانی متن کتاب مقدس ادیان ابراهیمی و به روز (روزآمد) تفسیر و تأویل کردن آن است؛ آن چه همه مفسران در طول زمان به آن روی آورده و تحت موضوع و نام «فقه» منتشر کردهاند. اما متأسفانه این «فقه»، هیچ زمانی «روزآمده» نشده است. ریشه اصلی این نابسامانی معنایی تنها و تنها از این نوع خوانش و نقد و تفسیر و تأویل متنهای کتابهای مقدس ادیان ابراهیمی – که اساساً علت پیداییشان گسترش «توحید» و «عدل» در جامعه دوآلیستی مردپدرسالارانه بوده – بی حضور اندیشه و درک و شعور و حس زن/مادرانه زن در تاریخ بوده – که متأسفانه پیآمد آن بیش از هرچیز، تنها نصیب «زن» در جامعه جهانی شده، نشات گرفته است. بنابراین، به زعم من برای رفع مشکلاتی که در طول تاریخ بر سر «زن» آمده و ناشی از این نوع تفسیر و تأویل صرفاَ مردمحورانه (بخوانیم عقلانیت مذکر) بوده است، میباید با حضور اندیشه و احساس و درک و شعور انسانی خود «زن»، که به دلیل توانایی زن/مادرانه مصلحانه تر نیز هست، حل شود.»


فاطمه راکعی: اعتراف می کنند که شرایط زنان عوض شده اما طرح هایی همچون لایحه جدید گذرنامه را مطرح می کنند

سخنران بعدی این نشست، «فاطمه راکعی» نیز ابتدا شعری را که برای فریده ماشینی سروده بود خواند و در ادامه گفت: «متأسفانه در ایران، به رغم همه این تفاسیری که از آیه ضرب می شود، اما مکرراَ و به صورت انبوه در دادگاه ها و در جامعه می بینیم که مردهای بسیاری با استناد به همین کلمه ضرب در آیه ضرب، زنش را کتک می زند و حتا می کشد؛ بعد هم در دادگاه وقتی می خواهد زنش را طلاق بدهد با همین ادعا که زنش ناشزه است این کار را می کند. بنابراین در بستر واقعی زندگی، خشونت های بسیاری علیه زنان اتفاق می افتد که فارغ از این تفاسیر خوب، رخ می دهد.» فاطمه راکعی سپس افزود که: «من پیشنهادم به آقایانی که چنین تفاسیری از این آیه و دیگر آیات دارند، این است که این قبیل مسائل را باید با روحانیون در میان بگذارند تا بتوان این قوانین را تغییر داد. ما دیگر خسته شده ایم. نسل های جوان تر که از ما هم خسته تر شده اند از این مباحث و می خواهند واقعاَ تغییری ایجاد شود و کارها فقط در حد تفسیر، باقی نماند.»

راکعی در ادامه گفتارش، به تغییر شرایط تاریخی جامعه و موقعیت زنان ایران اشاره کرد و بر ضرورت انطباق قوانین مملکت متناسب با این تغییرات، تأکید گذاشت و گفت: «امروز در جامعه فشار و محدودیت بر زنان به جای کاهش، افزایش می یابد، مثلا همین «لایحه جدید گذرنامه» که می بینیم برای خروج زنان مجرد هم علاوه بر زنان متأهل، محدودیت های بیشتری اعمال کرده اند. یا به تازگی، مسئله دیه زن و مرد، دوباره مطرح شده است و آقایان تأکید می کنند که به لحاظ فقهی مسئله برابری دیه زن و مرد حل نشده است و همان نابرابری بین دیه زن و مرد در جای محفوظ است و اضافه می کنند که چون می خواهیم از حق زنان دفاع کنیم بنابراین با پرداخت نیمی از دیه زن، عملا این کار را می کنیم!! ولی در این میان می بینیم که مدیر کل امور حقوقی قوه قضاییه یک اعتراف جالبی می کند و می گوید چون شرایط عوض شده و زنان دیگر شرایط قبل را ندارند و حتا در تأمین معیشت خانواده نقش دارند بنابراین این کار را به خاطر تغییر شرایط زنان کردیم. به نظر من این اعتراف خوبی است که این آقایان مسئول در قوه قضاییه می کنند. چون ما سال هاست که داریم همین را می گوییم و در مجلس ششم و پس از آن هم مرتب همین بحث را می کردیم که شرایط زنان عوض شده و باید تغییراتی در قوانین ایجاد شود ولی متأسفانه همه این تلاش های ما را تخطئه کردند ولی امروز خود آقایان می آیند اعتراف می کنند و می گویند که شرایط زنان عوض شده است و برای همین در قانون دیه زن و مرد، باید تغییراتی صورت گیرد. حالا این که این اعتراف، تظاهر است یا واقعاَ به این نتیجه رسیده اند، از نظر من خیلی مهم نیست بلکه مهم این است که در حال حاضر آنها اعتراف کرده اند که شرایط زنان عوض شده است ولی نکته ای که به آنها می خواهم یادآوری کنم این است که اگر شما قبول دارید که شرایط زنان عوض شده یعنی زیرساخت ها عوض شده است بنابراین روبناها هم باید واقعاَ عوض شود. وقتی با این قانون، اصل نابرابری دیه زن و مرد را تغییر می دهند بنابراین به رغم آن که تاکید می کنند که اصل نابرابری دیه زن و مرد خدشه ناپذیر است در عین حال به اصل، خدشه وارد شده است، بنابراین اصل را هم باید عوض کنند و اساساَ به جای دور زدن، دیه برابر زن و مرد را به طور قانونی تصویب کنند.»


در این نشست قرار بود که حجت السلام مهدی مهریزی و علیرضا علوی تبار نیز به سخنرانی بپردازند ولی نتوانستند خود را به این نشست برسانند.

مطالب مرتبط

+ There are no comments

Add yours