مدرسه فمینیستی: چرا در لیست احتمالی کابینهی دولت آقای روحانی حتی یک وزیر زن هم به چشم نمی خورد؟! این مطالبه از دولت روحانی که زنان هم به عنوانی نیمی از جمعیت کشور، در ادارهی سطوح کلان مملکت مشارکت داشته باشند، از این فکر سادهانگارانه ناشی نمیشود که ما باید بخاطر شووِ دموکراسی و اثبات پذیرش ظاهری حقوق برابر جنسیتی هم که شده در کابینه زن داشته باشیم، حتی از این فکر هم ناشی نمیشود که بایستی قدرتمندان سیاست از سر ترحم و به خاطر موقعیت فرودستی زنان لطف کنند و در کابینه “سهم” کمی به زنان بدهند که دیگر صدایشان در نیاید، چرا که خود این از یک طرف استفادهی ابزاری از جنسیت است و از طرف دیگر زنان را در موقعیت ضعف قرار میدهد و آنها را وا می دارد که مشروعیت شان را نه از خودشان بلکه از مرجعیتی بزرگتر یعنی “پدرسالاران سیاست” بگیرند که هر دوی اینها خود بازتولیدکننده ی گفتمان ناعادلانه و مردمحور کنونی است و انفعال را برای زنان به دنبال دارد.
این مطالبه به شکل ایجابی در راستای نگاهی انتقادی قرار دارد که به شکل بنیانی، توزیعِ نابرابرِ جنسیتیِ فرصتها را به چالش میکشد که در آن زنان جامعه از امکانی برابر همچون مردان برای رسیدن به مراتب بالای مدیریتی و همچنین امکان شکوفا کردن بالقوههای شان برخوردار نیستند. یکی از خطرناکترین دیدگاههای رایج در این زمینه نگاهی است که در آن، فقدان حضور زنان در عرصهی عمومی و سطوح مدیریتی به شکل ذاتگرایانه به خواست و عدم توانایی آنها نسبت داده میشود. گویی زنان یا با نوعی ناتوانی ذاتی نسبت به مردان از قافلهی موفقیت در مدارج بالا بازماندهاند و یا به شکل خودخواسته و مازوخیستی خواهان حقوق برابر نیستند!! این در حالی است که به بیان پیر بوردیو فرهنگ و گفتمان مردسالار جامعه با عقیم کردن زنان در نهادهای مختلفی چون خانواده، دین، نهادهای حقوقی و سیاسی و خصوصا نهادهای آموزشی و دولتی عملا انگیزه و امکان زنان برای حضور برابر در جامعه و در سطح های مختلف تحصیلی و شغلی را از آنان سلب کردهاند. موانع زیاد قانونی و فرهنگی، پیشرویِ اجتماعی اکثر زنان را کند یا متوقف میکند. این نگاه کلیشهای و مبتنی بر قدرت مردانه، که به جای انگشت نهادن بر نابرابریهای اجتماعی به عنوان هستهی شکلدهنده و پیشبرندهیِ انحصار سیاسیِ مردان، زنان را به شکلی غیرتاریخی و فردی متهم و محکوم میکند، بهترین مفر برای مردان قدرتطلب و مردسالار است که یکی به نعل زده باشند یکی به میخ. به این معنا که هم میتوانند فریبکارانه افکار عمومی را قانع کنند که نگاهی جنسیتی ندارند (و مثلا در شعارهای انتخاباتی از آن استفادهی ابزاری کنند) و هم در عین حال عدم حضور زنان در کابینه و پستهای حساس سیاسی را امری “طبیعی” (و نه برساختهای اجتماعی) جلوه دهند که هرگونه مسئولیتی در این زمینه را از دوش آنان بر میدارد. به اصطلاح رایج ما گذاشتیم خودتان نخواستید و نتوانستید چون “طبیعت” شما این اجازه را نمیدهد! و این همه، چیزی جز بندبازی سیاسی نیست که البته همه حساسیت مان را به آن از دست دادهایم و به همین دلیل هرروز فراگیرتر و طبیعیتر میشود.
اما مهمترین دلیل موجه بودن و به حق بودن این مطالبه در جای دیگری نهفته است: زنان بسیاری هستند که همچون مردان حاضر در لیست روحانی و حتی در مواردی بیشتر از آنها برای پذیرش پست وزارت شایستگی دارند و حضورشان میتواند تمام کلیشههای پیرامون ناتوانی و ضعف ذاتی و طبیعی زنان، که فاقد پشتوانهای انسانی و موجهاند را، به چالش بکشاند. اما اینکه چرا این قبیل زنان در لیستی از این دست قرار نمیگیرند این همان چیزی است که محل سوال و انتقاد است و از گفتمان مردسالار حاکم بر سیاستمداران ایرانی حکایت دارد. یعنی واقعا در ایران حتی یک زن هم پیدا نمیشود که بتواند یک وزارتخانه را مدیریت کند؟!! آیا قرار است آقای روحانی وعدههای متعدد انتخاباتی به زنان از جمله تشکیل وزارت امور بانوان در دولت تدبیر و امید را، با تحقیر زنان در اولین اقدام خود در دولت جدید و با حذف مقدماتی آنها متحقق کند؟! یعنی ما صلاح شما زنان را بهتر از خودتان میدانیم، به حرف ما گوش دهید، سیاست خیلی مهم و جدی است و شوخیبردار نیست، شما نمیتوانید در این سطح خوب عمل کنید. اما در این میان چند پرسش وجود دارد:
1. چطور زنان در کشورهای دیگر توانستهاند خوب عمل کنند اما زنان ایرانی نمی توانند؟
2. مگر همهی سیاستمداران و مدیران مرد کشور در این سطح خوب عمل میکنند؟ چطور است که چنین سختگیریهایی در مورد مردان وجود ندارد؟!
3. چه چیز جز تاریخی جنسیتی و مردمحور (که از قضا قابل تغییر است)، آنچه جدی است را به مردان و آنچه رنگ و بوی شوخی و سطحی بودن را دارد، به زنان نسبت میدهد که چنین آن را بنیان عمل خود قرار دادهاید؟
بیراه نیست که بوردیو عنوان میکند: “در ساحت حفظ نظم موجود، هرآنچه قدرت دارد مردانه است و برعکس.”
بر خلاف آنچه این رفتار سیاسی دولتمردان القا میکند، مسأله این نیست که زنانی شایسته برای تصدی پست وزارت در این کشور وجود ندارند بلکه مسأله این است که چنین زنانی در ساختاری مردسالار و نابرابر، در عرصهی نمادین سیاسی کاملا به حاشیه رفته و یا حذف شدهاند. این وضعیت مضحک فقط روند دموکراسی را کند کرده و شکاف میان آزادیخواهان و دولتمردان نابخرد این کشور را افزایش میدهد و نشان میدهد که همچنان گفتار مربوط به زنان، سنگ محک دموکراسی در ایران و محل رژه رفتن ادعاهای برابریخواهانهای است که جامهی عمل به تن نمیکند.
+ There are no comments
Add yours