آدمها متجاوز متولد نمی شوند؛ جامعه آنها را متجاوز می کند

۱ min read

ترجمه و تلخیص: میترا شجاعی-9 خرداد 1393

مدرسه فمینیستی: “کاملا بهاسین” را مادر جنبش زنان هند می‌نامند، او اما این عنوان را دوست ندارد و می‌گوید من تنها صدایی از میان هزاران صدا هستم. این کنشگر حقوق زنان سرسختانه معتقد است که انسان تنها زمانی می‌تواند بر پدرسالاری غلبه کند که سرمایه داری را شکست داده باشد.

“کاملا بهاسین” در خانه ای در جنوب دهلی نو زندگی می‌کند؛ در منطقه‌ای ثروتمندنشین در پایتخت هند. در اتاق نشیمن او کتاب‌های زیادی جلب توجه می‌کنند؛ در رنگها، اندازه‌ها و زبان‌های مختلف. بعضی از آنها را خود بهاسین ۶۸ ساله نوشته و برخی دیگر را با همکاری نویسنده‌ای دیگر.

این چهره برجسته جنبش زنان هند اما خود در دنیایی بدون کتاب بزرگ شده است. در دهکده زادگاه بهاسین در شمال غربی هند که او یک سال پیش از استقلال هند آنجا به دنیا آمد، کتابها مثل معلم‌ها کمیاب بودند.

این زن با موهای کوتاه خاکستری در حالی که یک شلوار ورزشی و یک تی‌شرت بر تن دارد روی کاناپه اتاق نشیمنش نشسته تا خاطراتش را برای ما بازگو کند: «ما از زندگی، چیز یاد می‌گرفتیم نه از کتاب. آن وقتها هم مثل الان ارتباطات شفاهی، همچنین ترانه و موسیقی، جایگاه خاصی در مناطق روستایی جنوب آسیا داشتند چرا که اکثر مردم بیسواد بودند».

به همین دلیل است که بهاسین علاوه بر کتابها و مقالات متعدد، شعرهای زیادی هم سروده. تاکنون ۱۰ نوار کاست از ترانه‌های او منتشر شده، به سی دی تبدیل شده و هزاران بار کپی شده است. بسیاری از ترانه‌های جنبش زنان در شمال هند، سروده اوست هرچند خود می‌گوید: «من شاعر نیستم، تنها زمانی که یک موضوع سیاسی مرا تحت تاثیر قرار می‌دهد، ترانه‌ای برای آن می‌سرایم».

آخرین سروده او ترانه‌ای است برای انتخابات اخیر پارلمانی در هند: «رای ما، سلاح ماست. بگذارید سوال کنیم و برای رسیدن به حقوقمان ترانه سر دهیم؛ نبرد سراسری جنبش زنان».

بهاسین امروزه به عنوان مادر جنبش زنان در هند نامیده می‌شود؛ عنوانی که خودش چندان از آن خوشش نمی‌آید: «ما برای رسیدن به برابری به صداهای مختلف نیاز داریم؛ صداهایی تا حد ممکن متفاوت و گوناگون. من تنها یکی از این صداها هستم».

پدرسالاری همه‌جا ریشه دوانده

کاملا بهاسین تنها به خاطر شغل پدرش که پزشکی دولتی بوده این امکان را پیدا کرده که به مدرسه دولتی “جایپور” مرکز استان راجستان در غرب هند برود. پس از پایان مدرسه، او توانست به دانشگاه جایپور برود و در رشته اقتصاد فارغ التحصیل شود.

در زمان دانشجویی در دانشگاه جایپور، بهاسین با دو زن آلمانی که به عنوان دانشجوی مهمان در هند بوده‌اند آشنا می‌شود و به کمک آنها بورسیه‌ای از دانشگاه مونستر می‌گیرد. بدین ترتیب بهاسین جوان به مدت دو سال در آلمان دهه ۱۹۷۰ زندگی می‌کند و در رشته جامعه شناسی کشورهای در حال توسعه نیز فارغ التحصیل می‌شود.

در این مدت او بارها برای ادای سخنرانی درباره هند دعوت می‌شود اما به گفته خودش: «تنها چیزی که آنها می‌خواستند بشنوند این بود: آه، بیچاره این هندیها وضعشان خیلی بد است و ما می‌توانیم به خود ببالیم که شرایط مان بهتر است و کارها را درست سر و سامان داده‌ایم».

بهاسین از زندگی در آلمان دهه ۷۰ چیزهای زیادی فهمید؛ مثلا اینکه همه مردها، چه ازدواج کرده و چه مجرد، “آقا” خطاب می‌شدند؛ اما برای زنها دو نوع خطاب وجود داشت: دوشیزه و خانم. همینطور زنانی که آشپزی می‌کردند در حالی که شوهرانشان آبجو می‌نوشیدند و فیلم‌های پورنو تماشا می‌کردند. پدرسالاری در تمام دنیا ریشه دوانده بود.

پروژه‌ای سه‌ماهه که ۳۰ ساله شد

بهاسین تصمیم می‌گیرد کاری برای وطنش کند به همین دلیل به هند باز می‌گردد، به راجستان. در ۳۰ سالگی شروع به همکاری با یک سازمان غیردولتی می‌کند، نهادهایی که در آن زمان تعدادشان اصلا زیاد نبود.

او می‌گوید: «در اصل هدف اصلی من مبارزه با فقر و استثمار بود اما در حین کار کردن فهمیدم که زنان در مقایسه با مردان مشخصا و به طور مشهود مورد تبعیض قرار می‌گیرند و بدین ترتیب میتوان گفت به طور تصادفی من به طرف فمینیسم کشیده شدم».

در سال ۱۹۷۹ سازمان ملل از بهاسین دعوت کرد تا در پروژه آموزش جنسیتی در جنوب آسیا و مشخصا در افغانستان، بنگلادش، بوتان، هند، نپال، سریلانکا و مالدیو همکاری کند. این پروژه که قرار بود ابتدا تنها سه ماه باشد، کاری ۳۰ ساله با سازمان ملل را برای بهاسین به ارمغان آورد؛ چهار سال از این مدت را در تایلند بود و بقیه را در دهلی نو.

در طول کار با سازمان ملل، بهاسین در تاسیس تعداد زیادی سازمان‌های زنان همکاری کرد از جمله سازمان “جاگوری” در سال ۱۹۸۴ و نهادهای به هم پیوسته دیگری به نام “زنان بیدار شوید”. علاوه بر اینها او شبکه فمینیستی زنان به نام “سنگات” را پایه‌گذاری کرد که کار در آن از هشت سال پیش، پس از بازنشستگی‌اش از سازمان ملل، شغل اصلی اوست.

اما بهاسین در پروژه آموزش جنسیتی دقیقا چه کار می کرد؟ او کلاس هایی برای زنان و مردان به طور مثال برای پلیس‌ها و کارمندان ادارات دولتی برگزار می‌کرد و در این کلاسها سعی میکرد تفکرات پدرسالارانه شرکت کنندگان را نمایان کرده و به آنها نشان دهد. به مدت یک ماه، شرکت کنندگان فرصت داشتند تا یاد بگیرند پدرسالاری چیست و چه مشکلاتی به بار می‌آورد. این افراد همچنین به کمک روانشناسان باید می‌فهمیدند که ساختار پدرسالارانه تا چه حد در درونشان نهادینه شده بدون اینکه الزاما بازتاب بیرونی داشته باشد. بهاسین می گوید: «گذشته از این ما آنها را با فمینیست‌های منطقه خودشان آشنا می‌کردیم و فعالان زنان را به این کلاس‌ها دعوت می‌کردیم. ما در حقیقت می‌خواستیم به آنها نشان دهیم چه جایگزینی برای پدرسالاری وجود دارد و چگونه در زندگی روزمره میتوان با آن سر و کار داشت».

تجاوز دسته‌جمعی، زیر گوش بهاسین

بالغ بر ۴۰ سال پس از آغاز تلاش این کنشگر حقوق زنان، در دسامبر ۲۰۱۲ خبر تجاوز دسته جمعی به یک دختر در دهلی نو که منجر به مرگ او شد، در صدر اخبار جهان نشست. این اتفاق زیر گوش بهاسین روی داد اما او اصلا متعجب نشد چرا که به نظر او این رویدادی منحصر به فرد نیست، تنها همیشه با این میزان از توجه افکار عمومی روبرو نمی‌شود و زنان بسیاری در سکوت و خفا زجر می‌کشند.

بهاسین اما از این بهت زده شد که دهلی نو پایتخت هند از سوی رسانه‌های خارجی به عنوان “شهر آزار جنسی زنان” نام گرفت. او می‌گوید: «آزار جنسی در همه جا وجود دارد اما در هیچ جا مخالفت و اعتراض به آن مثل اینجا عظیم نیست».

در دسامبر ۲۰۱۲ هزاران نفر چندین روز متوالی در خیابان‌های دهلی نو تظاهرات کردند. این تظاهرات، نه تنها منجر به تغییر قانون و تشدید مجازات متجاوزان جنسی شد بلکه تعداد زنانی را که سکوتشان را پس از تجاوز شکستند، به طرز خیره کننده‌ای افزایش داد. بهاسین این امر را نشانه یک تغییر بزرگ می‌داند؛ اینکه زنان مورد تجاوز قرار گرفته دیگر معتقد نیستند که بی آبرو شده‌اند بلکه درست برعکس، کسی که آنها را آزار داده آبرویش رفته است.

اما به عقیده او هنوز خیلی چیزها سر جای خودش نیست؛ مثلا همچنان خانواده‌هایی هستند که دخترانشان را می‌فروشند یا می کشند. یا نظرسنجی ها نشان می دهد بخش بزرگی از مردم هند معتقدند کتک زدن زن توسط شوهر کاری عادی است.

این که هنوز در هند قانونی علیه خشونت خانگی وجود ندارد نیز، بهاسین را متعجب نمی‌کند. او البته تصریح می‌کند که برخی قوانین خوب نیز در این زمینه وجود دارند اما اجرا نمی‌شوند. او می‌گوید: «حکومت الان مجبور است درباره موضوعات جنسیتی بحث و گفت و گو کند و در تمامی سخنرانی‌ها به این موضوع اشاره می‌شود اما این بحثها نمودی در برنامه‌های دولت پیدا نمی‌کنند».

پدرسالاری؛ زاییده سرمایه‌داری است

بهاسین برخی مشکلات را خاص هند ندانسته و آنها را جهانی می‌داند. او می‌گوید: «هیچ کشوری در دنیا نیست که زنان و مردان در آن برابر باشند، همه جا پدرسالاری برقرار است و از قِبَل آن کلیشه‌های زنانه و مردانه بازتولید می‌شوند؛ زنها مهربان، مطیع و فداکار هستند و مردان قوی. اینجاست که مردان هم مثل زنان قربانی می‌شوند».

مردان اجازه ندارند از خود ضعف نشان دهند چرا که به عنوان جنس قوی تربیت شده‌اند و جامعه هم همین انتظار را از آنان دارد. آنها باید قدرتشان را به نمایش بگذارند و این کار اغلب با خشونت همراه می‌شود. به همین دلیل از نظر بهاسین، آزار جنسی ربطی به میل جنسی ندارد بلکه مستقیما با قدرت در ارتباط است.

«متجاوزان اینگونه متولد نمی‌شوند بلکه جامعه آنها را به این سمت سوق می‌دهد». چرخه اقتصادی در این میان به نظر بهاسین نقش اصلی را بازی می‌کند. او معتقد است سرمایه داری، تفکر پدرسالارانه می‌طلبد. به عنوان مثال بهاسین به صنعت لوازم آرایش و پورنو اشاره می‌کند. با این استدلال که “سکس فروش دارد” زنان بدنشان را می‌فروشند؛ به عنوان تن فروش یا به عناوین دیگر. برای اینکه این “کالا” به فروش برسد، مدلی کلیشه‌ای از اندام زن ارائه می‌شود که هدفی جز فروش و سود بیشتر ندارد. در این چرخه، زنان نیز برای رسیدن به این “کلیشه” هزینه هنگفتی را می‌پردازند؛ پولی که در نهایت به جیب سرمایه داران می‌رود و این چرخه سرمایه داری خرید و فروش ادامه پیدا می‌کند.

بهاسین میگوید تا زمانی که قدرت و اخلاق از هم دور هستند، صلحی وجود نخواهد داشت. او به سوسیالیسم معتقد است و می گوید آنچه دنیا نیاز دارد رقابت نیست، همکاری است. به نظر او موضوع، عدم وابستگی یا استقلال فردی نیست بلکه وابستگی متقابل و همبستگی است. او اما تاکید دارد: «فقط در حرف چیزی تغییر نمی‌کند، باید روش زندگی‌مان را تغییر دهیم؛ روشی که در ارتباط با سیستم سرمایه‌داری باید از نو درباره‌اش اندیشید».

«کاملا بهاسین» سالهاست که از شوهرش جدا شده و با پسر ۳۳ ساله معلولش زندگی می‌کند. دختر او کوتاه زمانی پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه هاروارد در یک تصادف جان باخت. عکس بزرگ او بر دیوار اتاق بهاسین است و او با نگاه به عکس دخترش می‌گوید: «اگر من برای حقوق زنان مبارزه نمی‌کردم، خیلی پیشتر از این مرده بودم».

منبع: هفته نامه فرایتاگ، چاپ آلمان

مطالب مرتبط

+ There are no comments

Add yours