مدرسه فمینیستی: این سه زن، قربانی ناتوانی دستگاه های مختلف مملکتی در حل بحران های جامعه شده اند: «مهدیه گلرو»، «غنچه قوامی» و «مریم السادات یحیوی».
مهدیه گلرو، قربانی ناتوانی پلیس در یافتن اسیدپاش
مهدیه گلرو[1]، فعال حقوق زنان و عضو «کانون شهروندی زنان» را سه روز پس از تجمع مسالمت آمیز و قانونی در برابر مجلس در اعتراض به اسیدپاشی، بازداشت کردند. چرا؟ پاسخ خیلی ساده است: چون پلیس و نیروهای امنیتی هنوز نتوانسته اند اسیدپاشان را بازداشت کنند، بنابراین تنها راه حل ناتوانی شان را در بازداشت «مهدیه گلرو» می بینند تا به این وسیله بگویند بقیه زنان و کنشگران جنبش زنان، حق ندارند در مورد اسیدپاشی کلمه ای سخن بگویند یا اعتراضی کنند. زیرا هرچقدر به اسیدپاشان معترض باشیم، انگار از نظر آنان عجز پلیس و نیروهای امنیتی را برای عدم توانایی دستگیری اسیدپاشان به رخ می کشیم! آنها مهدیه گلرو را بازداشت کرده اند تا ما زنان بترسیم و عبرت بگیریم، و در نتیجه به آنها یادآور نشویم که: «آقا جان، تو که این همه برای زنان هموطن ات شاخ و شانه می کشی، پس چرا نمی توانی مجرم یا مجرمان زنجیره ای را که اسید بر چهره زنانه شهر می کشند بازداشت کنی؟»
بازداشت کنندگان بهتر از همه ما می دانند که قضیه چیست ولی مهدیه گلرو را همچنان در حبس نگه داشته اند. اما قضیه خیلی روشن است یعنی اتفاقی که افتاده به طور ساده عبارت از این است که دو ماه از اسیدپاشی های زنجیره ای در خیابان های اصفهان می گذرد. فضای خیابان ها مکانی عمومی و متعلق به همه مردم است اما اسیدپاش یا اسیدپاشان خیابان ها را به فضایی دلهره آور برای زنان و زندگی آنها تبدیل کرده اند. خواهران ما در اصفهان، با صدای غرش هر موتورسیکلت سوار، بر خود می لرزند که کسی آمده تا آنان را از «چهره» و «آینده ی زندگی» محروم کند. طی این مدت، به دفعات پیش آمده که خانواده ها گاه دختران شان را حتا از رفتن به دانشگاه و تردد در خیابان منع می کنند. این اضطراب و احساس ناامنی از شهر اصفهان به دیگر شهرهای کشور نیز سرایت کرده است. در این میان مردمانی خشمگین و ترس خورده از خطر اسیدپاشی، اساساَ چه می توانند بکنند؟ سئوال اینجاست که در این شرایط به جز درخواست حفظ امنیت از مسئولان و دفاع از حق ابتدایی حیات و زندگی اجتماعی عاری از خشونت، کار دیگری می شود کرد؟ در این حیص و بیص گروه های پُرشماری از زنان حق خواه چنین درخواستی را مطرح کردند. آنها 30 مهرماه 93 در حالی که به شدت نگران بودند به طور کاملا خودجوش در اصفهان و نیز در تهران مقابل مجلس شورای اسلامی جمع شدند و به شکلی مسالمت آمیز و قانونی نسبت به ناامنی های ایجاد شده توسط اسیدپاشان در جامعه دست به اعتراض زدند. در این تجمع مسالمت آمیز، «مهدیه گلرو» به همراه دیگر زنان و مردان برابری خواه، از نمایندگان مجلس و مقامات مملکتی درخواست کردند که حداقل قانونگذاران برای طرح ها و سخنان زن ستیزانه ای که بسترساز چنین اقدامات موهن و خشونت آمیز است چاره ای بیندیشند. در عین حال، خواهان ریشه کن کردن چنین اقدامات جنایت کارانه ای شدند که خشونت عریان علیه زنان است…. اما متأسفانه مهدیه گلرو که حق حیات و شهری امن و عاری از خشونت برای زنان می خواست، اکنون در زندان است ولی آن که حق حیات زنان را سلب کرد و خیابان ها را ناامن کرد، هنوز آزادانه می گردد. بی شک مهدیه گلرو صرفا طنین مسالمت آمیز صدای دختران جوان این مرز و بوم است که همه می دانیم از وقایع اسیدپاشی آزرده و بسیار خشمگین شدند. در واقع با به بند کشیدن این صدای عقلانی و قانون مدار، قطعا خشم زنانه ای که در زیر پوست شهر موج می زد را نمی توان آرام کرد و بحرانی را که گریبانگیر شهرهای مان شده بود نمی توان در میان جامعه حل و فصل کرد.
«غنچه قوامی»، قربانی ناتوانی در انجام تعهد بین المللی دولت
غنچه قوامی[2]، دختر جوانی است فارغ التحصیل رشته حقوق از دانشگاه سواز لندن. او اسفند ماه سال ۱۳۹۲ پس از پایان تحصیلات اش به وطن اش بازگشت. در روز سی ام خرداد ماه برای تماشای بازی والیبال ایران و ایتالیا در مقابل ورزشگاه آزادی در کنار جمعی از زنان حضور یافت و در همان روز به همراه تعداد دیگری از زنانی که خواستار حضور به داخل ورزشگاه برای دیدن مسابقه بودند دستگیر شد. با این حال او نیز به همراه بقیه زنان، پس از توقیف وسایل شخصی اش، در همان روز با سپردن تعهد از «بازداشتگاه وزرا» آزاد شد. اما هنگامی که روز نهم تیرماه برای پس گرفتن لوازم شخصی اش به بازداشتگاه وزرا مراجعه کرد، بدون توضیح بازداشت شد. او را محاکمه و به یکسال زندان محکوم کردند، هر چند هنوز حکم اش را ابلاغ نکرده اند. از همین روست که «غنچه قوامی» در اعتراض به رفتارهای غیرقانونی و خشونت آمیز، این روزها در اعتصاب غذا به سر می برد.
حالا پس از تلاش های بسیار[3] و بعد از طولانی شدن بازداشت غنچه قوامی[4]، بالاخره فدراسیون جهانی والیبال نیز صدایش از پیمان شکنی های دولت در برابر تعهدات بین المللی درآمد و برای الزام ایران به پایبندی به وعده حضور زنان در ورزشگاه ها، به فشار متوسل شده و در گام اول، ایران را از میزبانی جام جهانی نوجوانان محروم کرده است. همچنین تهدید کرده که اگر جمهوری اسلامی همچنان بخواهد زنان را از تماشای بازی ها محروم نگه دارد ایران را از میزبانی لیگ جهانی نیز محروم خواهد کرد.
بنابراین روشن است که «غنچه قوامی» قربانی ناتوانی دستگاه های اجرایی در حل و فصل احقاق حق ابتدایی برای زنان ایرانی شده است. زنان و به ویژه دختران جوان مانند همه جوانان در جهان، می خواهند از تفریحات سالم برخوردار باشند طبعاَ یکی از این تفریحات سالم، حضور در ورزشگاه ها برای تماشای مسابقات ورزشی است، اما این حق ساده و ابتدایی را از زنان سلب کرده اند.
از سوی دیگر ایران تعهد داده است که حضور زنان در ورزشگاه ها را طبق عرف بین المللی که در همه جای دنیا رایج است بپذیرد، اما دستگاه های اجرایی که چنین تعهداتی را داده اند به خاطر فشارهای عده قلیلی که از قضا گویا نفوذ و قدرت بسیار زیادی دارند، نمی تواند این تعهد ساده و مشروع بین المللی را که هم سبب شادمانی مردم مملکت اش و به ویژه زنان می شود و هم باعث می شود که ایران چهره ای پذیرفته شده در جهان داشته باشد، به اجرا بگذارند، بنابراین نیروهای امنیتی به جای آن، «غنچه قوامی» را که خواستار حضور در ورزشگاه است بازداشت می کنند. در واقع او را قربانی ناتوانی دستگاه های اجرایی در انجام تعهدات بین المللی خود، کرده اند.
«مریم السادات یحیوی»، قربانی ناتوانی در حل مسئله حصر رهبران جنبش سبز
«مریم السادات یحیوی» را روز یکشنبه ۱۱ آبان ۹۳ در منزل پدر و مادرش بازداشت کردند. مریم یحیوی را در حالی بازداشت و به زندان منتقل می کنند که از بیماری سرطان به شدت رنج می برد و تحت شیمی درمانی است. شاید برای همین هم بوده که به دستور پزشکی قانونی، اجرای حکم یک سال حبس اش به دلیل بیماری و پیگیری دوره شیمی درمانی و رادیوتراپی متوقف شده بود. هر چند تهدید و احضارهای او همچنان ادامه داشت به طوری که در همین تیرماه امسال همراه با تعدادی از فعالان سیاسی و مدنی دیگر، مجدداَ احضار و مورد بازجویی با هدف طرح اتهامات جدیدی قرار گرفته بودند.
«مریم یحیوی» در فیس بوک خود همواره از زندانیان و در حصر شدگان می نوشت و به دیدار آزادشدگان می شتافت. رفع حصر زهرا رهنورد و میرحسین موسوی و مهدی کروبی یکی از درخواست ها و آرزوهای او بود که به رغم آن که در انتخابات ریاست جمهوری سال 93 جزو حامیان آقای روحانی بود اما همچنان از حصر رهبران جنبش سبز انتقاد می کرد؛ او به ویژه از رفع حصر دکتر زهرا رهنورد می نوشت.
در این میان امروز می بینیم که ادامه حصر رهبران اعتراض های سال 1388، یا شکستن این حصر، به یکی از بحران های لاینحل در میان مسئولان و تصمیم گیران سیاسی و امنیتی تبدیل شده و میان آنان مجادلاتی در می گیرد که گاه برخی از این بگو مگوها در رسانه ها نیز منعکس می شود. اما به نظر می رسد موضوع حصر مانند برخی دیگر از بحران ها در جامعه ما، با ناتوانی در حل و فصل آن روبروست و در این میان جوانانی همچون «مریم یحیوی» که خواسته شان رفع و حل عقلایی این بحران است، قربانی می شوند و به رغم دست و پنجه نرم کردن با بیماری سرطان، به زندان انداخته می شوند.
و آن سه زن دیگر…
به نظر می رسد که بحران های درون جامعه، به جای آن که با برخوردی مدبّرانه و عقلانی توسط مسئولان، مدیریت و حل و عقد شوند، به طور پیوسته از درون جامعه مدنی، بویژه از جامعه زنان، قربانی می گیرد! بدین ترتیب «مهدیه گلرو» قربانی بحران اسیدپاشی در جامعه می شود؛ «غنچه قوامی» قربانی عدم توانایی در انجام تعهدات بین المللی دولت و… بگذریم از این که زنان جوانی همچون «بهاره هدایت»، «مریم شفیع پور»، «ساجده عرب سرخی» و بسیاری دیگر به دلیل فعالیت های مدنی و مسالمت آمیزشان سالهاست که در حبس اند و عمر و جوانی شان در سلول های زندان و بین دیوارهای سرد بتونی، می سوزد و فریاد حق حواهی شان هرگز به گوش مسئولان نمی رسد.
برخی دیگر از فعالان حق خواه جنبش زنان همچون «نرگس محمدی» عضو دیگر کانون شهروندی زنان نیز مرتباَ بازجویی، احضار، تهدید و تکفیر می شود و مدام برای این کنشگر مسالمت جو، پرونده های جدید می سازند. از سوی دیگر برای زنان قانون مداری همچون «نسرین ستوده»، حقوق دان با سابقه و وکیل فعالان جنبش زنان هم پس از پایان دوره حبس و آزاد شدن از زندان، در یک اقدام فراقانونی حتا از حق کار کردن و امرار معاش، محروم اش کرده اند تا جایی که ناگزیر شده است در برابر خانه خود، یعنی ساختمان مرکزی وکلای دادگستری، دست به تحصن بزند.
پانوشت ها:
[1] http://feministschool.com/spip.php?article7613
[2] http://feministschool.com/spip.php?article7600
+ There are no comments
Add yours