مدرسه فمینیستی: به جرأت می توان گفت یکی از معیارهای سنجشِ توسعه یافتگی کشورها، میزان اعتباری است که برای جایگاه زنان قائل اند. حضور و نقش زنان آن هم نقش پذیری چندگانه از همسرداری، فرزندآوری تا تربیت و پرورش، در تحول و توسعه ی اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جوامع انسانی انکار ناشدنی است. اما نگاه به مقوله زن از جامعه ای به جامعه ی دیگر متفاوت است. این تفاوت در «رسانه»ها بازتاب آشکارتری دارد. در واقع جایگاه رسانه و نوع فعالیت آن نیز در بازآفرینی جایگاه زنان، از یک جامعه به جامعه دیگر فرق می کند. در این میان، مجرای توزیع خبرهای مربوط به زنان از دیگر مجراها، تأثیرگذارتر است. زیرا از طریق انتقال اخبار می توان طرز فکر و نگرش افراد را تحت تاثیر قرار داد. برای مثال در جامعه ایرانی، وقتی از زن سخن به میان می آید ابتدا به حجاب و عفاف اشاره می شود و سپس باقی مسائل مطرح می گردد. چرا که از نظر مسئولان خبری، بحث حجاب از الویت بسزایی برخوردار است. به این ترتیب هر از چندگاهی از مشکلات پیش آمده در حوزه زنان اطلاع رسانی و درباره آن بحث می شود، آن هم در کنار شبکه های اجتماعی که مسائل و مشکلات را پیش تر بازگو کرده اند. به این ترتیب گاهی در رسانه ها از زنان «کارتون خواب» در پایتخت، تا مشکلات درمانی، بهداشتی و معیشتی زنان در استان سیستان و بلوچستان، اعتیاد زنان، خشونت های خانگی و مواردی که در آن یک زن حضور داشته باشد سخن به میان می آید. در واقع با آشکار ساختن کمبود و کاستی های موجود تلاش می شود تا از طریق مسئولان مربوطه، موانعی که در برابر آنها وجود دارد رفع و رجوع شود.
در حوزه نظام سلامت نیز گاه به گاه مشکلات جسمی و روحی زنان مطرح می شود و در رسانه ها از سختی کار زنان، از زنان سرپرست خانوار گرفته تا آنهایی که در معادن و اتاق عمل شاغل هستند صحبت به میان می آید و مشکلات شان نیز مطرح می شود. حال چه این مطرح کردن کاستی ها، در رفع آن معضلات تاثیرگذار باشد یا خیر؟ به هر حال مسئله این است که تلاش در جهت استیفای حقوق این بخش از زنان صورت می گیرد. ولی ما مشاهده می کنیم که رسانه ها در پاره ای از امور نمی توانند وارد شوند و حتا طرح سوال نمایند؛ برای مثال قشری از زنان جامعه هستند که اصلاً هیچ رسانه ای ندارند و یا هیچ کس به سراغ شان نمی رود تا از مشکلات شان آگاهی یابند، از جمله زنان عشایر کوچ نشین که در سرما و گرما مسافت های طولانی را طی می کنند. از این رو در اینجا می خواهم از زنانی سخن بگویم که در سکوتی بزرگ به زندگی خود ادامه می دهند و به دنبال همسران شان، هر چند سال از محل قبلی شان جدا شده و در غربتی دیگر ساکن می شوند. این زنان به واسطه ی شغل شوهران خود در سختی، زندگی شان را می گذرانند و غالباً مهر سکوت بر لب می نهند و در خانه های فرسوده و قدیمی روز را به شب می رسانند. آری می خواهم از زنانی سخن بگویم که در حصار تنگ شهرک ها – خانه های سازمانی نیروهای مسلح – زندگی می کنند که محیطی خشک، خشن، بی روح، و از همه مهم تر محیطی کاملاً مردانه است؛ محیطی که در آن مردان ساکن یعنی نظامیان اش هر روز لباس رزم به تن می پوشند، محیطی که فاقد شادی و نشاط برای زنانی است که سختی را به جان خریده اند و گویی در این خانه های سازمانی نوعی از حبس خانگی خود را یافته اند.
سازمان های نظامی تعاریف خاص خود را دارند از جمله این که تقریباً هیچ موضوع و معضلی را رسانه ای نمی کنند. محیط شهرک ها و خانه های سازمانی همانطور که سرباز را موظف بار می آورند، زنان را نیز به موجوداتی فرورفته در خود و مطیع نظم این شهرک ها تبدیل می کنند که پس از مدتی زندگی در این خانه های سازمانی، ناخواسته، اراده خود را از کف می دهند و هرچه دیکته شود درست می پندارند.
زندگی در فضای شهرک های نظامی، شرایط خاص دارد از جمله دوری از زادگاه اصلی، نقل مکان به مناطقی از پیش تعیین شده، و حتا اگر شرایط شان با شرایط جوی سازگار نباشند و فرسودگی وسایل منزل در ترددهای پیاپی که قسمت مادی موضوع را شامل می شود. همین طور عدم امکانات رفاهی در محل سکونت که نمی توان از آن ساده گذشت. در چنین فضایی زنان از حداقل امکانات برخوردار هستند. روزمرگی در آنها بسیار بالا و رایج است. زنان در فضای بی روح و کنترل شدۀ این خانه های سازمانی بی هدف، روزها را به پایان می رسانند و استعدادهای خود را خواسته یا ناخواسته هدر می دهند. زنانی را دیده ام که به موسیقی علاقه نشان می دادند اما در اکثر مراکز نظامی و مسکونی آموزش موسیقی ممنوع است. هنر و هنرنمایی عمدتاً در خیاطی و فرش بافی دیده می شود و گاهی هم نقاشی. هر چند در این خانه های سازمانی حتا فضایی برای ارائه آن آثار هنری هم به ندرت یافت می شود. محیط بستۀ زندگی، آنها را بیش از پیش محافظه کار بار می آورد. هیچ رسانه ای نمی تواند نابسامانی های موجود در فضای این شهرک ها را بازگو کند و احتمالاً این سکوت خبری، نکته مثبتی برای مراکز کنترل شده است.
همچنین میزان اطلاعات و دانسته های زنانی که در این خانه های سازمانی زندگی می کنند به مراتب پایین تر از سایر زنان جامعه است. متأسفانه میزان مطالعه نیز به طرز دردناکی پایین است. میزان حضور اجتماعی هم کاملا منفی است. قدرت تصمیم گیری زنان در خانواده به نسبت دیگر خانواده ها بسیار پایین یا به طوری کلی دیده نمی شود. زنان نمی توانند آن طور که معمول است خود را نشان دهند. اغلب زنان با نهادهای اجتماعی و مردمی غریبه و ناآشنا هستند.
نکته دیگر که باید به آن اشاره کرد تحصیلات این قشر از زنان است. کسانی هستند که تمایل به ادامه تحصیل در مقاطع بالاتر را دارند، اما فضای مردسالار خانواده هایشان بر نمی تابد که زن از محل زندگی خود و شوهر دور شود تا به ادامه تحصیل بپردازد. دوری مسافت نیز عامل دیگری است برای آنها که از حق تحصیل محروم باشند. نکته دیگر آن که دوری زنان از خانوادۀ پدری، از دوستان و آشنایان گاه در صورت رفتار خشونت بار مردان بیش از پیش خود را نشان می دهد. حضور مردان به واسطه محیط کارشان (نیروهای مسلح) در خانه نیز بر زندگی سایه انداخته که این مسئله نه تنها از اعتماد به نفس زنان کاسته بلکه تاحدود زیادی در آداب اجتماعی شان نیز تأثیر منفی گذاشته است. در فضای این شهرک ها، همانطور که قبل تر اشاره شد امکانات رفاهی و تفریحی چندان مهیّا نیست. سالن های ورزشی استاندارد که بانوان از آن استفاده کنند یا کتابخانه های مجهز که بتوان به فرهنگ کتابخوانی کمک کرد معمولاً وجود ندارد یا بسیار ناکافی است. هر چه خانه های سازمانی از شهر و زندگی شهری دورتر باشد به تضعیف روحیه و دلمردگی آنها می افزاید. البته از محیط خشک و بسته نظامی بیش از این نمی شود انتظار داشت.
سرگرمی های این «جنس دوم» تنها دوره های زنانه است آن هم به ندرت، تا زنان بتوانند از ناملایمات و خشکی محیط برای لحظه ای دور شوند. از منظر بهداشتی و پزشکی مراکز نظامی و مسکونی آن چنان که باید جوابگوی نیاز زنان نبوده و با چالش های زیادی دست و پنجه نرم می کند. مراکز بهداشتی و درمانی با حداقل های موجود روبه روست. حضور پزشکان متخصص در برخی از مناطق نظامی هنوز ناکافیست. این درحالی است که عدم بهداشت، آلودگی های ناشی از تجمع زباله، امراض و بیماری ها نیز آنان را تهدید می کند. ناامن بودن جایگاه زن در خانه های سازمانی نیروهای مسلح بحث دیگری است که غالباً به داستان سازی مردان خانواده مربوط است. محیط بسته و افراط گری های موجود، متأسفانه باعث شده تا بر علیه زنان به راحتی داستان پردازی شود و شخصیت آنان را زیر سؤال ببرند. فضای موجود به راحتی زنان را قضاوت می کند و گاه تهمت هایی همچون بی قیدی، لاابالی بودن و بی عفتی نثارشان می کند. این نوع رفتار غیراخلاقی باعث شده تا این جنس تخریب شده بیش از گذشته خود را در خانه حبس نمایند تا خود را از تیررس تهمت های ناروا در امان نگه دارد و به قول معروف انگشت نمای فضای مردانه نشوند.
طبعاً خشونت خانگی علیه زنان – که البته یک اپیدمی در سراسر کشور است – در چنین محیط هایی نیز وجود دارد، گاه در خفاء و گاه به صورت آشکار. مردان شاغل در نهادها و ادارات نیروهای مسلح در محیطی خشن کار می کنند و خشونت موجود در محیط کارشان را ناخواسته به خانه های خود انتقال می دهند. این چنین شرایطی مراکز مشاوره و رفتار درمانی را می طلبد که متأسفانه مناطق نظامی و مسکونی از چنین سیستمی برخوردار نیست. زنان در محیط های ذکر شده اصولاً بیکار و خانه دار هستند. حتا اگر تمایل به کار آن هم خارج از منزل داشته باشند، نمی توانند. از این رو به هیچ عنوان استقلال مالی ندارند. اگر کار در کل جامعه برای زنان کمرنگ باشد، برای این قشر کاملاً بی رنگ است. معلمی و فعالیت در کادر درمانی، اصلی ترین کار زنان در محیط نظامی است. این قشر به ندرت شاغل هستند و از طریق مردان تأمین نیاز می شوند. یک نکته را باید خاطر نشان کرد و آن این که در شرایط حساس و بحرانی، این قشر از زنان هستند که در هزینه دادن پیش قدم می شوند آن هم بدون داشتن حق و حقوق مادی و معنوی. نکته دیگر که متأسفانه مردان نظامی را درگیر خود کرده نشان های نظامی آنهاست. چون که تصور می کنند که هر چه نشان بالاتر فکر نیز کامل تر است. مردان در رده های بالاتر، خود را دور از خطا می بینند که این خود باعث مشکلات فراوان و تکراری در روابط خانوادگی می شود. بنابراین باید تلاش کرد تا زنان در محیط های بسته ای از این قبیل، حقوق مشروع و از دست رفته خود را بازستانند. امید آن می رود که تشکل های مردمی، نهادهای دولتی و ارگان های مربوطه در جهت برطرف کردن مشکلات موجود پیش قدم شوند و در راستای حقوق پایمال شده قشر مذکور قدمی بردارند.
+ There are no comments
Add yours