مدرسه فمینیستی: جنگ داخلی علاوه بر از بین بردن بافت اجتماعی سوریه و زندگی خانوادگی، بقاء یک نسل کامل از شهروندان جوان را نیز زیر سئوال برده است.
تعداد دختران جوانی که در سوریه مجبور به ازدواج میشوند، تنها یکی از عوارض جانبی جنگ وحشتناک در این کشور است که تمامیت شبکه ایمنی کشور را به نابودی کشاندهاست. همچنین نسلی با صدها هزار تن از کودک یتیم وجود دارد که حتی ممکن است زنده نمانند.
فیلم کارگردان یمنی خدیجه آل سلامی با نام «من نجوم، ۱۰ ساله و مطلقه هستم»، داستان معروف یک دختر یمنی، نجوم علی را به خوبی بازگو میکند که پدر و مادرش او را به زور وادار به ازدواج با یک مرد ۳۰ ساله میکنند. پدر دختر جوان – نام او را به نجوم، به معنی “ستاره”، تغییر میدهد چون او دوست داشت ستارگان آسمان را بشمارد – ادعا میکند که باید او را عروس میکرد تا با ازدواجش سرنوشت این دختر متفاوت از خواهرش باشد که توسط پسر یک رهبر قبیله مورد تجاوز قرار گرفته بود.
داستان واقعیای که گزارش آن مبنی بر تصمیم این دختر ۱۰ ساله در برابر همه هنجارهای اجتماعی و درخواست تجدید نظر به دادگاه برای طلاق، با تحسین در سراسر جهان روبرو شده است.
کل این ماجرای حماسهوار در اصل در سال ۲۰۱۰ برملا شد و بهصورت یک زندگینامه پرفروش، حق امتیاز آن برای کمک به نجوم اختصاص داده شد. این حرکت منجر به زندگی مستقل او شد و در نهایت به او اجازه میداد تا به تحقق هدفاش یعنی وکیل شدن بیانجامد.
با این حال، این داستان پایان خوشی نداشت. این حق امتیاز درنهایت نصیب پدر نجوم شد تا آنها را صرف خرید دو زن جدید نماید. خواهر کوچکتر نجوم نیز به یک مرد خیلی مسنتر فروخته شد، و همسر سابق نجوم فقط ماهی ۳۰ دلار نفقه به نجوم پرداخت میکند.
ازدواج کودکان یک پدیده نادر در خاورمیانه نیست. در اغلب موارد کودکعروس از میان خانوادههای فقیر با والدینی که نیاز به پول دارند اتفاق میافتد و با فروش دختران خود به حمایت از خود برمیآیند. به ویژه در طول سه سال گذشته، چنین ازدواجهایی، بههرصورت، بخشی جدایی ناپذیر از مبارزه برای بقا تبدیل شدهاند که توسط پناهندگان فراری از کشتار در جنگ داخلی سوریه به کشورهای همسایه به راه انداخته شده است. بسیاری از خانواده ها نیز در برابر تهدید به تجاوز جنسی و آزار و اذیت در کشوری که قانون و نظم اساسا مفاهیمی مربوط به گذشته هستند، به این عمل متوسل میشوند.
«من هیچ انتخابی نداشتم. من از او و خانواده محافظت میکردم » پدر «ماها» این دختر شانزده ساله در مصاحبهای با وب سایت دیلی پرس گفت: شوهر ماها یک مرد بالای ۵۰ سال و بدون همسر است با سه فرزند.
ترس و وحشت از تجاور به دختران و یا مجبور کردن آنها به تبدیل شدن به بردگان جنسی، بسیاری از خانوادههای سوریه را به کام این ناامیدی و استیصال کشانده و از سویی نیز رودررویی با مشکلات اقتصادی؛ باعث شد تا تعداد زیادی از خانوادههای پناهنده کاملا بیبضاعت در یک کشوری که بیش از ۸۰ درصد از مردم در حال حاضر، زیر خط فقر زندگی میکنند، دختران خردسال خود را بفروشند.
اطلاعات منتشر شده توسط سازمانهای حقوق بشری سوریه نشان میدهد که روزانه حدود ۱۰۰ قرارداد ازدواج بین دختران خردسال و مردان مسنتر از خود امضا می شوند که بیشتر آنها اساس غیررسمی دارند و هیچ گونه تضمینی در دریافت حقوق خاص برای این دختران صورت نمیگیرد. قانون سوریه اجازه میدهد تا دختران در سن ۱۷ سالگی (برای مردان، ۱۸ سال) ازدواج کنند. برای دور زدن محدودیت سنی، پدر و مادر به دختران خود یاد میدهند تا به مقامات رسمی چه بگویند، در شرایطی هم آنها بهجای برگزاری ازدواج رسمی، با یک مراسم سنتی دخترانشان را شوهر میدهند.
یکی از این روشهای دور زدن، ارایه مدرک به قاضی – یک قاضی شرع اسلام – است تا اعلام کند که والدین دختر کشته شدهاند، یا این که او مسن تر است اما گواهی تولداش از دست رفته است.
اعضای سازمانهای کمک رسانی گزارش میدهند که بسیاری از دختران جوان که مجبور به چنین ازدواجهایی شدهاند، از آسیبدیدگی جدی رنج میبرند و پیوند با محیط اطراف خود را از دست میدهند و از هر گونه ارتباط با مردم در هراس هستند. برخی از آنها دست بهخودکشی زدهاند، و تنها تعداد محدودی خوششانس بودند که به آنها کمکشده تا با روان درمانی تاحدودی اعتماد به نفس خود را بازیابند.
بی قانونی بیحد و اندازه
گزارش از جنگ داخلی در سوریه به طور طبیعی به تعداد غیرقابل تصور از غیرنظامیان و دیگر افراد کشته شده، بر روی آسیب بزرگ اقتصادی و تحولات و فعل انفعالات نظامی در جنگ، تمرکز دارد، اما میزان درد و رنج ناشی از این مبارزه که به مراتب بیش از آنچه گزارش شده، تمرکز نیافته است.
در واقع، وادار کردن تعدادی از دختران به ازدواج اجباری تنها یکی از این پدیدههای ترسناک و هولآنگیز است. بیش از ۴۰ هزار نفر از بیماری لیشمانیاسز، یک بیماری انگلی که عامل گسترش آن پشه خاکی است، رنج میبرند. شرایط بد بهداشتی و عدم وجود داروها، این بیماری را به یک بیماری همهگیر تبدیل کرده است. علاوه بر این، بیماران مبتلا به سرطان نمی توانند به درمانگاه مراقبت های پزشکی بروند و زمانی هم که برای آنها تنظیم می کنند تا از امکانات پزشکی استفاده کنند، غالباً قطع شدن برق مانع از دریافت این نوع مراقبتها میشود. همه این اتفاقات حتی در شهرهای بزرگ مانند دمشق و حمص هم میافتد. در مناطق دور افتاده، بیماران تنها میتواند خوابِ درمان مناسب یا پیشرفته را ببینند.
بهخاطر نبود یک قدرت مرکزی که بتواند قانون را اعمال کند، بی قانونی به یک روش زندگی در سوریه تبدیل شده است. هزاران گزارش سرقت در ایستگاه های پلیس و در دادگاهها ثبت شده بدون آن که کسی قادر به گفتن زمان رسیدگی آنها یا توسط چه کسی صورت گرفته است، باشد. قتل یک اتفاق روزانه است. منابع پلیس می گویند که حداقل ۲۰۰ سلول جنایی شناخته شده در سرتاسر کشور وجود دارد و همه زندانیان – مردان و زنان به طور یکسان – در آدم ربایی، سرقت و دیگر اعمال مجرمانه شرکت داشتند. ممکن است که بسیاری دیگر از این نوع گروهها آزادانه و گزارش نشده به این جرایم مشغول باشند.
جنگ همچنین بافت اجتماعی کشور و زندگی خانوادگی را به طور کلی از بین برده است. روزانه صدها دادخواست طلاق به علت مشکلات مالی، روانی و یا سوء استفاده، در سوریه دریافت و بایگانی میشود. یک مددکار اجتماعی سوریه به روزنامه الوطن سوریه گفت: «همبستگی در خانواده از هم پاشیده شده است و بستگان گاهی اوقات در برابر یکدیگر میایستند.»
وضعیت فعلی و چشم انداز آینده رژیم بشار اسد، رئیس جمهور سوریه، مسائل اصلی تصمیم گیرندگان اشغال در غرب و در جهان عرب است. در این میان، با این حال، جمعیت این کشور است که دارد نابود میشود. یک نسل از کودکان یتیم، آمار تخمینی حدود ۲۰۰ هزار نفر در حال رشد هستند بدون آنکه بدانند در آینده چه اتفاقی برایشان میافتد و یا حتی تا فردا زنده خواهند ماند. این نسل که قرار بود آینده کشور باشد، اما در حال حاضر این جوانان حتی نمیدانند که چگونه آن کلمه نوشته میشود.
پینوشت:
* – On child brides and other Syrian horrors by Zvi Barel
◀️ کودکْعروسان را برای معادل انگلیسی آن Child Brides برگزیدهام.
+ There are no comments
Add yours