قدرت زنان در خانواده، یک افسانه پدرسالار است!

۱ min read

گفتگو با مهرداد درویش پور-27 تیر 1394

مدرسه فمینیستی: نوشته زیر برگردان گفتگویی است که در 23 ژوئن توسط روزنامه صبح سوئد، «سونسک داگ بلادت»[1] با مهرداد درویش پور انجام گرفته است. این مصاحبه توسط «ماریا کارلینگ» تهیه و توسط «زهرا باقری شاد» به فارسی برگردانده شده است:

ماه اگوست ماهی پربار و پرحادثه ای برای مهرداد درویش پور، پژوهشگر جنسیت و قومیت است. در این ماه او برای نخستین بار پدر خواهد شد، تقاضای ارتقای درجه علمی در دانشگاه ملاردالن را خواهد داد و کتاب جدیدی که او از جمله گردآورنده و ویراستار آن است منتشر خواهد شد. چند فصل از این کتاب درباره روابط قدرت در حوزه های گوناگون است.

“تضاد در روابط بین زوج های خارجی تبار رایج تر از سوئدی تبارهاست”. این را مهرداد درویش پور می گوید زمانی که من موفق می شوم با او در فاصله ای که او سوار قطار بین استکهلم و محل کارش است از طریق تلفن تماس بگیرم. به گفته او (همچنان) طلاق و جدایی در میان خارجی تبارها به مراتب گسترده تر از سوئدی تبارهاست. مهرداد درباره قدرت در روابط خانوادگی به مدت طولانی تحقیق کرده است. او در چندین تحقیق و بررسی های دولتی نیز مشارکت داشته از جمله در “پژوهش درباره قدرت زنان”، “پژوهش درباره مردانگی و برابری”، و موارد دیگر. او همچنین درباره فرهنگ ناموسی تحقیقاتی داشته و از پیش تر در رشته جامعه شناسی در دانشگاه استکهلم درس داده است. در حال حاضر استاد مددکاری اجتماعی در دانشگاه ملاردالن است.

حدود 12 سال پیش او پایان نامه دکترای خود را در دانشگاه استکهلم به پایان رساند که درباره تغییر روابط قدرت در خانواده های ایرانی در سوئد و تاثیر آن بر روابط بود. او در آن تحقیق نشان داد که مردان ایرانی تبار بسیاری در سوئد خود را بی قدرت و بی هویت یافته و پیشداوری درباره آنان بیشتر از زنان است. درحالیکه (عموما) موقعیت زنان ایرانی تبار در سوئد بهبود یافته موقعیت بسیاری از مردان در مقایسه با سرزمین مادری شان به شدت دچار تزلزل شده است. مهرداد درویش پور در سال 1984 به عنوان یک پناهنده سیاسی به سوئد آمد. مادر او سال بعد به او پیوست. مادر مهمترین الگوی زندگی مهرداد بود و درویش پور با سربلندی اشاره می کند که پسرش که در ماه اگوست به دنیا خواهد آمد (ماتیار ) به معنای “یار مادر” نام گرفته است.

“پسر ما از همان ابتدا تصویر دیگری از مردانگی را فراخواهد گرفت. مادر او نیز یک فمینیست است همچون خود من”.

مهرداد آرزو می کند که بخشی از چیزهایی که پسرشان می آموزد این باشد که نوع دیگری از مردانگی هم وجود دارد.

چرا باید مردان قدرت خود را وانهند و نوع دیگری از مردانگی را فرا بگیرند؟

مردان (در درازمدت) بیشتر از آن سود خواهند برد. یک مرد به جای اینکه پدری خودکامه باشد می تواند پیش از هرچیز یک پدر و دوست باشد و رابطه ای برابر با فرزند و همسرش داشته باشد. به این ترتیب او نه فقط یک رابطه نزدیک تر با فرزند خود خواهد داشت بلکه روابط بهتری نیز با همسر خود ایجاد خواهد کرد. در این معنا او از واگذاری قدرت خود سود خواهد برد. حدود 80 درصد طلاق ها در سوئد با پیشقدمی زنان صورت می گیرد. زنان در موقعیت برابر، از رابطه رضایت بیشتری دارند. این را هم پژوهش های مختلف درباره “منابع قدرت زنان” و هم تحقیقات من نشان می دهند. زنان بیشتر جذب مردان برابری طلب می شوند تا مردان خودکامه. بسیاری از مردان اما نمی توانند خود را با این تغییرات همراه کنند. به عبارت دقیق تر شتاب رشد زنان از توانایی تطبیق مردان گسترده تر است. اینکه مردان در پذیرفتن تغییرات تردید می کنند چندان عجیب نیست. خانواده همچنان در بخش اعظم خود یک نهاد پدرسالار است. برخی مدعی آن هستند که گرچه زنان در اجتماع تعیین کننده نیستند اما در خانه، تمام قدرت از آن زنان است. می خواهم به این افراد معنای قدرت را توضیح دهم. برای من قدرت به معنای توانایی تصمیم گیری است؛ نه تصمیم گیری درباره موارد جزئی بلکه تصمیم گیری در موارد تعیین کننده.

منظور مهرداد آن است که ” این یک افسانه پدرسالار است که زنان قدرت بیشتری در خانواده دارند. در واقع کسانی که چنین می گویند منظورشان آن است که زنان در انتخاب نوع پرده و اینکه چه غذایی بپزند از قدرت برخوردارند، اما تصمیمات اصلی از جمله اینکه کجا زندگی کنند و مدیریت اقتصادی خانواده معمولا در دست مردان است”.

مهرداد درویش پور در پژوهش های خود روابط زوج ها را در سه گروه، می سنجد. نخست؛ خانواده های پدرسالار باثبات که در آنها زنان کم قدرت هستند و مردان از قدرت بیشتری برخوردارند. اینگونه از روابط به ویژه در ازدواج های وارداتی و پستی بیشتر به چشم می خورد که زنان به قصد ازدواج مهاجرت کرده اند و نیز در خانواده های سنتی و مذهبی. دوم؛ خانواده های پدرسالار بی ثبات یا ناپایدار که در آنها مردان قدرت زیادی دارند اما قدرت زنان نیز افزایش یافته است و از همین رو تضادها بیشتر می شود. سوم؛ روابط نسبتا برابر و نسبتا پایدار که در آنها زنان و مردان هردو قدرتمند هستند و مردان به روابط برابر تن داده اند.

قدرت، یک رابطه مبتنی بر وابستگی است. آن که قدرت بیشتر داشته باشد از وابستگی کمتری برخودار است و برعکس. قدرت می تواند اجباری (فیزیکی یا حقوقی)، اقتصادی و ارزشی باشد. به این معنی که نفس وجود نقش های سنتی در خانواده، قدرت بیشتری به مردان می دهد. عشق، یک قدرت سمبلیک است که خود نیز از ارزش های پدسالار تاثیر پذیرفته. به گفته مهرداد در روابط مبتنی بر نقش های سنتی، “مردان عشق را می گیرند و زنان عشق را می دهند”.

تفاوت بین خانواده برابر که کودک محور است و الگوی نوین در سوئد به شمار می رود با خانواده های پدرسالار سنتی بسیار زیاد است. “این می تواند به یک رویایی آشکار منجر شود زمانی که مرد انتظارات جدید زن را برای سهم بیشتر در تصمیم گیری و اثرگذاری نمی پذیرد. امری که به ناپایداری خانواده های پدرسالار منجر خواهد شد. مهرداد تاکید می کند زمانی که مرد از قدرت افزایش یافته زن احساس تهدید می کند می تواند مردانگی نوستالژیک در او تقویت شود. یک مثال از آن مردان سوئدی تباری هستند که به کشورهای آسیایی سفر می کنند تا شریک زندگی خود را در آنجا بیابند و به سوئد بیاورند. این مردان از عهده تامین خواسته های برابری طلبانه زنان در روابط برنمی آیند. حال آن که همسران پستی و وارداتی شان در یک موقعیت به شدت وابسته به این مردان به سر می برند.
مهرداد می گوید “با اینهمه، برابری تضمینی برای عدم جدایی نیست. اما برابری و احترام متقابل، ریسک جدایی های مخرب و دراماتیک را کاهش می دهد. آن وقت ریسک کمتری وجود دارد که مردان از خشونت برای وادار کردن زنان برای ماندن در رابطه استفاده کنند یا کودکان را به گروگان بگیرند”.

موقعیت و توان اقتصادی در این میان چه نقشی ایفا می کند؟

توانایی مالی، یک منبع قدرت است. بدون برابری اقتصادی محال است که یک برابری کامل برقرار شود. مردانی که درآمد بیشتری دارند از قدرت بیشتری نیز برخوردار خواهند بود. از منظر قدرت، این نابرابری بسیار عریان است. اینگونه مردان انتظارات بیشتری می توانند پیش روی رابطه قرار دهند.

رایج ترین نشانه های روابط برابر در زوج های مهاجرتبار کدامند؟

هردوی زن و مرد، تحصیلکرده و سکولارند. و بیش از هرچیز زنان از یک نقش بسیار قدرتمند برخوردارند. یکی از مواردی که مهرداد به آن اشاره می کند این است که در پژوهش او برخی زنان گفته اند که آنها معمولا سعی می کنند مردان را به گونه ای در تصمیم گیری های خود “دخیل” کنند تا مردان احساس کنند که آنان این تصمیم ها را گرفته اند؛ درحالیکه زنان پیشگام و مبتکر این تصمیمات بوده اند تا مردان بابت از دست دادن قدرتشان ناخرسند و برانگیخته نشوند.

بسیاری از مردانی که از جوامع سنتی آمده اند نگران آن هستند که زنانشان حضور فعال تری در انجمن ها و شبکه های اجتماعی پیدا کنند. شبکه روابط، نوعی قدرت اجتماعی ایجاد می کند. همزمان با قدرتمند تر شدن زنان از جمله در پی حضور فعال تر در شبکه روابط اجتماعی، گاه همسران مرد از اینکه نتوانسته اند ساختار سنتی رابطه را حفظ کنند توسط مردان دیگر مورد طعنه و تحقیر قرار می گیرند. این مردان گاه به خاطر راندن کالسکه کودک یا کار در آشپزخانه با “متلک هایی” از سوی مردان دیگر روبرو می شوند. یا زمانی که همسرانشان به گروه های مختلف اجتماعی می روند ، به نظرشان مردانگی و ناموس خانواده با تهدید روبرو می شود.

چه کسانی بیشتر جدا می شوند؟

مردانی که درآمد کمتری دارند بیشتر با خطر ترک از سوی زنان روبرو هستند. اما همین امر درباره زنان، صادق نیست. بلکه هم زنان با درآمد بالاتر و هم زنان با درآمد پایین تر که با مردان کم درآمد زندگی می کنند، از احتمال بالاتری برای جدایی برخوردارند. به این ترتیب، رابطه روشنی بین طلاق ها و موقعیت پایین اجتماعی – اقتصادی وجود دارد. اما روابط برابر از دوام بیشتری برخوردارند.

مهرداد درویش پور به آینده امیدوار است. نسل جدید، به گمان او از شرایط بهتری برای برابری در روابط برخوردارند. آنها طرز تلقی های آزادانه تر و بازتری نسبت به روابط برابر دارند و بیشتر این مطلب را درک می کنند که زن و مرد هر دو از تقسیم (برابر) روابط قدرت بین دو فرد سود می برند.

داده های آماری :

تضاد در خانواده های مهاجر، رایج تر از سوئدی تبارهاست. در کتاب “مهاجرت و قومیت، چشم انداز جامعه چندفرهنگی سوئد” که در ماه آگوست توسط انتشارات دانشجو به بازار خواهد آمد درویش پور با اشاره به پژوهش های پیشین از سه نوع واکنش مردان به قدرت یابی زنان سخن می گوید: 1. پذیرش. بسیاری از مردان به هر حال زندگی در روابط برابر را تحسین می کنند. 2. متغیر و نوسانی. این گروه از مردان بین تائید تغییرات از یک سو و واکنش منفی درباره ” ترک کودکان و خانه توسط زنان” درنوسان و متزلزند. 3. مقاومت. این گروه از مردان واپس گرا می شوند. آنان می کوشند تلاش زنان برای برابری را متوقف کرده و پدرسالاری پیشین را احیا کنند.

منبع:

[1] – http://www.svd.se/att-kvinnor-har-m…

مطالب مرتبط

+ There are no comments

Add yours