مدرسه فمینیستی: در چند سال اخیر، حساسیت افکار عمومی ایرانیان نسبت به «مسئله زن» تا حدودی رنگ باخته است. در این خصوص بحث ها و نظرات مختلفی ابراز شده و هر گروهی دلایل و مستنداتی را برای کاهش حساسیت، مطرح می کند. از میان این دلایل، موضوع عطف توجه افکار عمومی به مسئله رفع تحریم های اقتصادی و توافق کش دار اتمی، بیشتر از بقیه در تحلیل ها تکرار می شود و به عنوان مهم ترین دلیل، به آن استناد می ورزند. این در حالی است که خود موضوع توافق و رفع تحریم ها نیز مخالفان و موافقان سرسختی دارد. مثلا عده ای می گویند بدون تحقق آزادی و حقوق بشر، رفع تحریم ها و توافق هسته ای برای ایرانیان منفعت زیادی نخواهد داشت. در مقابل، عده ای هم اذعان می دارند که برخی از مفاد حقوق بشر از جمله حق حیات و… با همین توافق هسته ای – و کاهش تحریم های بین المللی – میسر می شود.
عده ای دیگر مدعی اند که جلوی ضرر را از هر جا که بگیریم منفعت است و عده ای می گویند این توافق، ضرر را تداوم می بخشد و سودش فقط به حاکمیت می رسد و نه مردم.
عده ای می گویند که تجربه نشان داده در آفریقای جنوبی و برمه و بسی جاهای دیگر، تحریم های کمرشکن اقتصادی که تداوم یافته، سرآخر باعث عقب نشینی رژیم های مستبد و نژادپرست آن کشورها و گشایش در فضای سیاسی آن جوامع شده است و زنان توانسته اند در فضای باز سیاسی حقوق شان را مطرح کنند، در مقابل عده ای دیگر مدعی هستند که بدون کاهش تنش بین المللی هیچ گشایش سیاسی و امکانی برای آزادی زنان، امکان پذیر نیست.
….
مسئله وقتی پیچیده تر می شود که بخواهیم به این سؤال پاسخ بدهیم که اکثریت مردم ایران – اعم از زن و مرد – چرا از توافق هسته ای و رفع تحریم ها استقبال می کنند؟ واقعیت این است که در دورۀ جنبش مردم آفریقای جنوبی علیه تبعیض نژادی، مردمان آن کشور با بدیل های متفاوتی نسبت به گزینه های مردم ایران مواجه بودند. در واقع حمایت جهانی و تحریم های گسترده اقتصادی علیه حاکمیت نژادپرست آفریقای جنوبی، به این دلیل توانست به جنبش ضدآپارتاید این کشور یاری رساند و آپارتاید نژادی را در آنجا به زانو درآورد که در بافت تاریخی متفاوتی قرار داشت. زیرا درست یا غلط بودن هر کنش و اقدام عملی، نمی تواند با شاخص های انتزاعی مورد بررسی قرار گیرد، بلکه آن کنش و اقدام باید در بستر زمانی و مکانی مشخص است که تاثیرگذاری مثبت و منفی اش مشخص می شود. در زمان جنبش ضدآپارتاید آفریقای جنوبی به رهبری نلسون ماندلا، ما با جهانی متفاوت از جهان امروز مواجه بودیم. پیروزی جنبش مردمی آفریقای جنوبی درست در مرز زمانی اتفاق افتاد که جنگ سرد رو به افول بود، یعنی در زمانی که جامعه جهانی از تنش ها دوری می کرد و ثبات و امنیت در مجموعه آن حاکم شده بود. اما جامعه ما امروز در خاورمیانه ای پُرآشوب و درگیر جنگ و خونریزی قرار گرفته است. از یک سو تنش های بین المللی میان غرب و روسیه بر سر اوکراین و کریمه، و تشدید جنگ های مختلف قومی در این کشور، به تدریج در حال تغییر احتمالی جغرافیای این بخش از جهان است و از آن مهم تر برای ما ایرانیان، تغییر جغرافیایی، به معنی بروز جنگ های قومی، مذهبی است چنانچه در منطقه خاورمیانه یعنی بیخ گوش کشورمان این منازعات جاری است و باعث عقب نشینی فزایندۀ خرده جنبش های زنان، دانشجویی و…. شده است. از سوی دیگر در یک دهه اخیر، نتیجه نهایی تحریم اقتصادی – برای نمونه در کشوری مانند عراق – عملاً جنگ و سپس درگیری های مذهبی بوده است به طوری که در این کشور مدتهای مدید است که «مسئله زن» به طور کلی به فراموشی سپرده شده است! اتفاقاً راه حل های دیگر بین المللی برای رفع مناقشات در لیبی و سوریه و… نیز با بن بست های وحشتناکی مواجه شده که نتیجه اش ظهور دهها و صدها گروه بنیادگرای اسلامی و زن ستیز است.
در حقیقت امروز ما در زمانه ای به سر می بریم که راه حل های بین المللی به جای بهتر کردن وضعیت، به بی ثبات و ناامن کردن جوامع منجر می شود از این رو بدبینی به این راه حل ها در میان مردم به شدت گسترش یافته است. بنابراین در چنین وضعیت پُرآشوبی، احتمالاً طبیعی است که مردم حقوق دموکراتیک خود را فدای ثبات و امنیت کنند. هر چند جوامع انسانی پیش بینی ناپذیر است و در چنین زمانه ای هم ممکن است که بی ثباتی، بخش ناخودآگاه جامعه را در برابر نقض حقوق دموکراتیک اش به واکنش های عجیب و غریبی وا دارد و به نوعی منشاء انفجارهای غیرمترقبه شود. اما وجود چنین احتمالاتی، جایگاه بخش خودآگاه جامعه، که در پی امنیت و ثبات است، به راه خود ادامه خواهد داد، و به پیروی از قانون صیانت نفس، هر چیزی که ممکن است ذره ای این ثبات و امنیت را خدشه دار کند، آنرا پس می زند. این که چنین رویکردی در جامعه ایران محافظه کارانه و عافیت طلبانه است یا عقلانی و دوراندیشانه، باید پاسخ اش به آینده سپرده شود. هر چند آینده نیز نمی تواند در مورد تبعات مثبت و منفی اتفاقاتی که رخ نداده است قضاوت کند.
گرایش اکثریت جامعه به امنیت و ثبات نه تنها بر تصمیم گیری های مردم نسبت به تحولات در منطقه اثر می گذارد بلکه بر مسائل داخلی هم بی تأثیر نیست. برای نمونه بی تفاوتی و عدم استقبال عمومی نسبت به بخشی از خواسته های زنان، یکی دیگر از پیامدهای این ثبات گرایی است. این بی تفاوتی به دلیل آن است که اولویت های جامعه به خاطر همین نیاز به امنیت و ثبات، خواسته یا ناخواسته تغییر کرده است. واضح است که ارادگرایانه نمی توان نسبت به رویکردهایی که در جامعه حاکم می شود برخورد کرد. چرا که عزم و اراده فردی – و حتا جمعی – تنها در چارچوب امکانات موجود در جامعه امکان مانور دارند و نه در ورای آن.
در هر جامعه ای، صدها و هزاران پارامتر داخلی و خارجی دست به دست هم می دهند تا یک رویکرد یا گفتمان مشخص در زمانی مشخص بر جامعه حاکم شود، سپس آن گفتمان اصلی و مورد اجماع است که میزان تاثیرگذاری نیروهای تعیین کننده در جامعه را مشخص می کند، و به تناسب میزان این تاثیرگذاری است که بازیگران جامعه می توانند در آن فضاهای معینی که گفتمان اصلی جامعه به آنها اجازه می دهد، حرکت کنند و نقش آفرین باشند. از همین روست که امروز می بینیم فعالان جنبش زنان با توجه به فضای حاکم بر جامعه، قدرت و امکان مانور بسیار کمتری دارند. در واقع بحث بر سر این نیست که کدام اقدام درست است و آیا باید موافق نظر اکثریت بود یا همراه نظر مخالف گروه های اقلیت، بلکه بحث بر سر آن است که اگر شرایط موجود را درست بررسی کنیم می بینیم که به نظر می رسد اکثریت مردم امروز در این شرایط عقلانی ترین انتخاب را کرده اند و این بدان معنا نیست که لزوماً برخی از استدلال های مخالفین انتخاب مردم، از اساس نابه جاست.
+ There are no comments
Add yours