مدرسه فمینیستی: یک موقعی به شوخی میگفتیم: «فرض کنید مقام زن در ایران آنقدر بالا برود، که مثلاً یک زن بشود وزیر امور خارجه. آن وقت بخواهد در مقام وزیر امور خارجه برود یک کشور خارجی که با همتایان خارجیش قرارداد همکاریهای سیاسی و غیره امضا کند، اما شوهرش به او بگوید “پات را از خانه بیرون گذاشتی، قلمش را میشکنم” و اجازۀ خروج از کشور ندهد.»
شوخی میکردیم دیگر! چون نه فکر میکردیم که زنها در ایران وزیر شوند و نه مردان ایرانی را آن قدر تنگنظر و ناآگاه تصور میکردیم که به مصالح ملی بیاعتنا باشند و در چنین موقعیتی اجازۀ خروج از کشور به همسرشان ندهند.
امروز زنان در ایران با تلاش و صبوری تمام توانستهاند شایستگیها و حضور مفید شان را در عرصۀ اجتماع بر همگان ثابت کنند. هنوز وزیر نشدهاند تا این شوخی جدی شود و موردی پیش آید که ببینیم آیا حکم و رای شوهر بالاتر از مصالح کشور و رئیس دولت قرار میگیرد یا نه. ولی به مدالهای طلا و نقره و برنزی که زنان برای کاروانهای ورزشی به ارمغان میآورند بسیار مباهات میشود. به خصوص که گاه ، به نسبت تعداد اندکشان، حضور پربارتری از مردان دارند.
موضوع کاپیتان تیم فوتسال بانوان کشور و اینکه با وجود نقش مهم و کلیدیش در تیم نتوانسته اجازۀ شوهرش را برای خروج از کشور و بازی در تیم فوتسال بگیرد، شوخی تلخی است که جدی شده.
آیا قانونگذاران ما نمیتوانند چارهای بیندیشند که مصالح ملی بر خودکامگی شخصی اولویت داده شود؟
+ There are no comments
Add yours