مدرسه فمینیستی: جنس دوم شدن زنان فمینیست در ایران با تناقضات و دشواریهای بسیاری روبهرو است. هنگامی که با موانع بزرگی که گاه چشماندازهای این جنبش نه چندان نوپا را تیره و تار میکند روبهرو میشویم، امیدواری را در تنوع و تکثری مییابیم که شاید بر خلاف نحلههای دیگر، در طبیعت فمینیسم است. گستردگی فمینیسم، از آنجا که به نیمی از جمعیت برمیگردد شاید هم نقطه قوت آن باشد و هم نقطه ضعف آن؛ در این میان، تنها باور و درک واقعیت آن است که امیدبخش است. همین که فمینیسم چندان متکثر است که گروههای اجتماعی گوناگون بسته به رویههایی گوناگونی که اختیار میکنند میتوانند فمینیسم خودشان را داشته باشند. تکثری حیرتانگیز که حتی میتواند فراروی گروههایی به کوچکی یک فرد نیز قرار گیرد. چنان که هر فمینیستی، فمینیسم خودش را داشته باشد! باید این را بدانیم تا بتوانیم در مقابل هجمههایی که همواره و همچنان به جمعیت کوچکی که خود را فمینیست مینامند وارد میشود، مقاومت و از خود و فمینیسممان دفاع کنیم. هجمههایی مثل «فمینیسم ضد مرد است» یا «فمینیسم ضد دین است» و غیره. آگاهی و آگاهیرسانی از این موضوع این هجمهها را به حرفهایی احمقانه تبدیل خواهد کرد. وجود شاخههایی در درخت پهناور فمینیسم همچون «فمینیسم مسلمان» یا «مسلمانان فمینیست»، انبوه زنان فمینیستی که نه تنها ضدمرد نیستند بلکه در تعامل و همراهی با مردان، فمینیسم خود را پیش میبرند، و نیز خود مردان فمینیست، شاهدهایی بر این مدعا است که فمینیستها همواره در مقابل هجمهها برپا داشتهاند.
اما یکی از معضلاتی که فمینیسم در ایران به طور اخص با آن روبهرو است معضل جنس دوم بودن یا نبودن زنان است. این معضلی مناقشهبرانگیز در میان فمینیستهای ایرانی با گرایشها و اولویتهای گوناگون بوده که آنها را با سردرگمی و پیچیدگی کنار آمدن با اولویتهای یکدیگر مواجه ساخته است. در حالی که فمینیستها در دنیا سیمون دوبوار را که نام «جنس دوم» را بر کتاب خود گذاشت، نه تنها به رسمیت میشناسند بلکه او را پیشکسوت خود میدانند ، برخی فمینیستهای ایرانی همچنان به آن اینگونه مینگرند که مثلا میگویند، مگر ما جنس دوم هستیم؟ اگر بگوییم جنس دوم هستیم، پس هستیم و خودمان بر جنس دوم بودن خود صحه گذاشتهایم. و به این ترتیب، از اساس نابرابری را به نوعی انکار میکنند یا آن را به حقخواهیهای دیگر موکول میکنند و تقلیل میدهند، مثل نابرابری در فرصتهای شغلی و غیره! و نهایتاً در میان ما ایرانیها به بحث مضحکی تبدیل شده که این دسته مقابل آن دسته میگویند مگر سیمون دوبوار جنس دوم بوده؟!
شاید ما همگی نیاز داشته باشیم بار دیگر کتاب «جنس دوم» سیمون دوبوار را بخوانیم. و وقتی خواندیم، با توجه به این که هیچ یک از ما او را که فرانسوی سفیدپوست است «جنس دوم» نمیدانیم در صورت خواست و لزوم بحث کنیم. اما در حال حاضر این مناقشه مضحک بین خودمان جایی ندارد که فمینیستهایی که با مسئله زنان از این جهت مواجه شدهاند معنیاش خیلی ساده که همگان متوجه شوند این نبوده که ما جنس دوم «هستیم»، به آن معنی که در زبانمان فهمیده میشود! آنها هم فمینیسم خودشان را دارند و مثل دیگر فمینیست ها نه تنها هیچ اجازهای برای زنستیزی (ستیز با خودشان!!) ندادهاند، بلکه مثل بقیه و حتی بیشتر از آنان، با زنستیزی، یعنی ستیز با خودشان و زنان دیگر مبارزه کردهاند. در ایران رویکرد به مسئله زنان از وجه جنس دوم شدنشان بیشتر به مبارزه با تبعیض نژادی شباهت دارد. و اتفاقاً در ایران، به خاطر زنسالاریهایی در دوران باستانی ایران و علاقه بسیاری از فمینیستهای ایرانی به آن دوران تاریخی در ایران شاید رویکرد چندان محبوبی نباشد. هر چند در مبارزات زنان، چه در ایران و چه در فرانسه، با همه تفاوتهایی که در این مبارزات وجود دارد، متعلق به دوران پختگی و بلوغ فمینیسم است. امروزه در ایران، روشن است که اگر بُردی در کار باشد از آن فمینیسم مادرانه است. و چه بُرد خوبی، که هم با سنتهای تاریخیمان همآهنگ است و هم میتواند آبی باشد بر آتش خشونتهایی که زنان طی سالها متحمل شدهاند؛ چتر سبز تنومندترین شاخه درخت پُرشاخه و متکثر فمینیسم، که دسته دختران خسته و زخمی از جنس دوم شدن میتوانند در سایهاش بیاسایند و رشد کنند.
+ There are no comments
Add yours