تغییر برای برابری: من زن نیستم. در نتیجه در اکثر جلسات نقد و بررسی کمپین و کمیته ها به خصوص جلسه ی روز هشت آذر راه داده نشدم. در اکثر کمیته ها هم به سبب زن نبودنم شرکت نکرده ام. در نتیجه از صحبت هایی که در آن جلسه ها شده خبر نداشتم و هنوز هم ندارم. گفته شد که گروهی نقد شده اند و بعد از این که نقد شده اند و از این نقادی ناراحت شده اند قهر کرده اند و رفته اند یک سایت موازی کمپین راه انداخته اند و اسمش را گذاشته اند مدرسه فمینیستی.
تا این جای کار به من ربطی نداشت. من عضو کمیته ی پسران کمپین بودم و نمی دانستم موضوع از چه قرار است. ما در کمیته ی پسران سعی کرده بودیم به دلیل راه پیدا نکردن به دیگر کمیته ها – که دلایل به نسبت قانع کننده ای داشت – کمیته های کوچکی داخل خودمان درست کنیم. یعنی ما در کمیته ی پسران هم کار آموزش را انجام می دادیم و هم داوطلب های جدید و قدیم را پیگیری می کردیم. یک وبلاگ هم راه انداختیم و سعی کردیم همه ی کارها را تا حد امکان خودمان بکنیم. شش ماهی که از آذر تا اردیبهشت گذشت – و اعضای دیگر کمیته ها درگیر بحث های ناشی از مدرسه بودند – به نظرم یکی از بهترین دوران های کمیته ی پسران بود. هم از نظر برگزاری کارگاه و هم از نظر امضای گروهی و هم به روز شدن وبلاگ. البته در جذب عضو “پایه” ی جدید مثل همیشه مشکل داشتیم.
تا این که یک دفعه اتفاقی افتاد. البته به نظر من اتفاقی نیفتاده بود اما گفتند که اتفاقی افتاده است. مدرسه ی فمینیستی در یکی از مقالات خود نوشته بود که ما – یعنی کمیته ی پسران کمپین – نمونه ی خوبی از یک هسته ی خود بنیاد هستیم و مثال هایی از فعالیت های ما آورده بود. من با آن که سعی کرده ام مقاله های هر دو سایت تغییر برای برابری و مدرسه را بخوانم هنوز خیلی دقیق و به قول خارجی ها خیلی concrete نمی فهمم که فرق هسته و کمیته در چیست. البته می فهمم که فرق هایی باهم دارند. و البته احساس نمی کنم که اگر به من بگویند تو تا حالا عضو هسته بوده ای به من توهینی شده است. پس باز هم این عنوان برای من اهمیتی نداشت. چون کار من ارتباطی با ادعای درست یا غلط مدرسه پیدا نمی کرد. من عضو کمپین بودم و کارم جمع آوری امضا برای تغییر قوانین تبعیض آمیز بود.
چند هفته ی بعد بود که در جلسه ی کمیته ی پسران هم بحث سرگرفت که ما کمیته هستیم یا هسته. من همان موضع را داشتم که فرقی نمی کند ما چه باشیم. به دو دلیل؛ اول این که تفاوت های ماهوی هسته و کمیته خیلی روشن نیست و هر کس از ظن خود یار می شود و تفسیرهای متفاوت از متن واحد می شود. دوم این که در طول این یک سال و نیم که از شروع کار کمیته ی پسران می گذرد طبق نظر سایت مدرسه ما هسته بوده ایم و طبق نظر سایت تغییر برای برابری ما کمیته بوده ایم! و مشکلی پیش نیامده است. پس سوای این که نامی که روی ما گذاشته اند چیست، ما مردهای عضو کمپین بوده ایم که خلاقانه برای تغییر قوانین تبعیض آمیز امضا جمع می کرده ایم. عملکرد ما، ما را شکل می داد و نه نامی که دیگران روی ما گذاشته بودند.
اما گروهی اصرار داشتند که باید موضع بگیرید (بگیریم) و اعلام کنید (کنیم) که چه هستید (هستیم). به نظرم اتفاق اصلی همین جا افتاد. یعنی اتفاق بدی که نباید می افتاد این جا افتاد. این که مدرسه ی فمینیستی شروع به کار کند اتفاق بدی نیست، این که مدرسه ما را هسته بداند هم باز اتفاق بدی نیست اما این که ما باید اعلام کنیم که چه هستیم اتفاق خیلی بدی است. احساس کردم فردیتم دارد زیر سؤال می رود. انگار که گفته شود تو یا با ما هستی یا با آن ها. یا با ما هستی یا بر ما. اگر با ما هستی باید اعلام کنی که هنوز وفاداری و اگر نیستی هم باید از جمع ما خارج شوی. البته عده ی معدودی بودند که این حرف را زدند اما این ادبیات هیچ قرابتی با کمپین ندارد. دست کم با کمپینی که من می شناسم قرابتی ندارد. کمپینی که من می شناسم خواسته محور است و یک هدف بیشتر ندارد و آن تغییر قوانین تبعیض آمیز از طریق جمع آوری یک میلیون امضاست و البته از طریق آگاهی که در پی آن ساخته می شود. این که تو به کدام گروه و دسته وفادار هستی حرف بدی نیست اما توی کمپین حرف بدی است. این حرف که امضاها را به چه کسی تحویل می دهی که دیگر واویلاست! مگر قرار است امضاها را مدرسه یا تغییر برای برابری به عنوان سند افتخار به سینه بزنند یا چه می دانم قورت بدهند یا زبانم لال تقدیم وزارت فخیمه کنند که مهم باشد امضاها دست چه کسی می رود؟ مگر مهم جمع شدن یک میلیون امضا نیست؟ چه فرقی می کند امضاها دست چه کسی برسد؟ مگر قرار نیست دست آخر این امضاها روی هم جمع شود؟ این که با کدام گروه در کمپین همکاری می کنی هم باز دغدغه ی من نیست. من با هر گروهی که هدفش تغییر قوانین تبعیض آمیز باشد و به سه سند وفادار باشد همکاری می کنم. هیچ کس از این سین جیم ها خوشش نمی آید. مرام لیبرال من که اصلاً با این حرف ها سر سازگاری ندارد. آن هم در جایی که قرار نبوده این حرف ها باشد.
من دوست ندارم گروهی از پسران که دور هم جمع شده بودند و سر یک خواسته ی مشخص فعالیت می کردند از هم بپاشد. خواسته ی اصلی ما دارد فراموش می شود. من دوست ندارم این اتفاق بیفتد. من می خواهم هنوز هم مثل سابق – که نمی دانم ما هسته بودیم یا کمیته بودیم – کنار همدیگر باشیم. شاید همه ی پسرهای کمپین هم همین را بخواهند. اما من زیر بار این حرف نمی روم که باید به یکی از گروه ها اعلام وفاداری کنم. دعوایی که به نظرم پسران کمپین نه سر آن بوده اند و نه ته آن، دارد به کمیته یا گروه یا هسته ای که یک سال و نیم از زمان تشکیلش می گذرد ضربه می زند. آن هم دعوایی که سر لحاف ملاست. نزدیک دو سال است که در این جمع هستم و تا روزی که کمپین به هدف برسد با کمپین خواهم بود.
من یک کمپینی ام که تنها یک هدف دارم
+ There are no comments
Add yours