“زنی که پرید”

۱ min read

نوشته ی لیلا برزگر -17 شهریور 1387

لیلا برزگر متولد 1355در شیراز است و ادبیات نمایشی خوانده است. از برزگر سه کار در زمینه کودک و نوجوان چاپ شده است: زندگینامه نصرالله منشی سال 82، انتشارات مدرسه. خورشید زخمی سال 84 و بی سیم چی کوچک سال 85 نشر رخشید. چند داستان کوتاه بزرگسال نیز دارد: یادداشت هایی با مداد آرایش، زنی که پرید، دو ماهی یکبار … که هیچ یک از آنها چاپ نشده است . برزگر سه کتاب کودک زیر چاپ دارد. وی در حال حاضر مسئول واحد ادبیات کودک حوزه هنری فارس است. زنی که پرید داستان کوتاهی از این نویسنده است که برای اولین باردر بخش کافه مونث مدرسه فمینیستی منتشر شده است.

به فرض که بیدار شدی، چی می تونم بگم. تا خرخره خوردی به قول خودت الانه که بیاری بالا، منم کاری بهتر ازاین به ذهنم نمی رسه که سیگاری دود کنم، فکرنمی کنم یه سیگار خطرناک تر از فکر حلق آویز کردن سر حلقه ی وسط هال باشه.

اون شب که خونه هما اینا بساط تریاک بالای سرم جا مانده بود، داشتم عزممو جزم می کردم که چند حبه بخورم و خودمو خلاص کنم که یکدفعه بچه تکونی خورد و پاهاشو زیر پهلوم فشار داد.

امروز بعد از مدت ها دوباره از حاشیه ی دیوار کوتاه رود خشک گذشتیم، جایی که در پناه تاریکی دستمو بوسیدی برای اولین با دستتو گرفتم، گذاشتم روی پیشانیم و گفتم فشاربده سرم درد می کنه … چشمات برق زد و دستمو بوسیدی، سبیلهات خیلی نرمتر از الان بود. امروز بر خلاف روزهای گذشته، من از پشت سرت می آمدم. کفش ها و شلوار سیاهت را تار می دیدم، چادر سیاه مامان دم نظرم باد می خورد و من از پشت سر مامان آن قدر پا سست می کردم که میان شلوغی بازار گم می شدم. همه چیز دم نظرم در هم بود که یکدفعه ایستادی و دندون قروچه رفتی.

◀️  اتفاقا چون شکل باباتی این قدر دوست دارم.

از خیابانهای زیادی می گذریم و می خندیم و او هم چنان توی بغلم است. از میان شلوغی که می گذرم، دست دختر هفت هشت ساله ای را گرفته ام که خیلی شبیه بچگی خودم است. از کیفم روسری رنگی ای در می آورم و سرش می کنم. دستم را با آب دهنم خیس می کنم و دو قطره خون روی دماغش را پاک می کنم.

موج صداهایی در هم توی گوشم می پیچد، چشم که باز می کنم، پرستارها می آیند و می روند. دهانم خشک شده، می خواهم بپرسم بچه پسر بود یا دختر ؟ ولی دوباره خوابم می برد.

مطالب مرتبط

+ There are no comments

Add yours