دکتر نیره توحیدی استاد مطالعات زنان دانشگاه دولتی کالیفرنیا (نورت ریج)است. او تحقیقات متعددی در مورد جنبش زنان در ایران، فمینیسم اسلامی و فمینیسم سکولار و… انجام داده است. او در کنار نظریه پردازی، همواره یکی از اصلی ترین مشوقان و یاری دهندگان فعالان جنبش زنان در ایران بوده است. گفت و گویی که می خوانید، اندکی بعد از ملاقات شهروندان زن با نمایندگان انجام شد اما تنظیم و ویرایش آن به دلیل مشغله زیاد نیره توحیدی در آغاز سال تحصیلی به تاخیر افتاد.
نظر شما درباره فعالیتهای جنبش زنان در اعتراض به لایحه حمایت خانواده چیست؟
اجازه دهید قبل از هر چیز بگویم آنچه که در وهله اول از ملاقات شهروندان زن با نمایندگان مجلس و به طور کلی از این ائتلاف بزرگ و متکثر اخیر بر علیه لایحه حمایت از خانواده” (که به درستی لایحه ضد خانواده نامیده شد) حاصل شد، نه یک پیشرفت در حقوق زنان یا حقوق خانواده بلکه جلوگیری از یک پسرفت بود. اما در عین حال خود شکل گیری این ائتلاف و همراهی، حرکتی مهم و نشانی از پیشرفت در سطح رشد جنبش زنان و پختگی و کارآمدی در کادرهای فعال آن است.
فعالین مدافع حقوق زنان توانستند نگذارند قوانین عقب مانده و تبعیض گرای موجود از آنچه هست عقب تر برود. خب، در همین حد هم خود موفقیتی است برای مردم ایران، به خصوص زنان.
شاید بتوان گفت که بعضی دولت مردان که از مردسالاری افراطی و ناامنی شخصیتی رنج می برند به کمک مردان و زنان دنباله رو خود در مجلس می خواستند به قول معروف “به مرگ بگیرند تا به تب راضی شویم” . در ذهنیت سلطه جو و عقب گرای آنان “زنان پررو شده اند”، “جنبش برپا می کنند”، “کمپین برابری خواهی به راه می اندازند”، پس “باید روی آنها را کم کرد.” ضرب و شتم، تحقیر و دستگیری در خیابانها و خانه ها، و زندان و جریمه کافی نیست، باید از “لج آنها” قوانین موجود را از آنچه که هست نیز بیشتر به نفع مردسالاری و تضعیف و تضییع حقوق زنان تغییر داد و نام آن را هم “حمایت از خانواده” گذاشت تا آنها شکرگزار همین که دارند باشند و “رویشان کم شود.”
خب خوشبختانه زنان نه تنها رویشان کم نشد بلکه عزم خود را برای اعتراض و تغییر جزم تر هم کردند و با یک همکاری همه جانبه و یارگیری سریع و به موقع از همه زنان باانصاف و عدالت جو، از هرگروه فکری و سیاسی و صنفی از وکیل و حقوقدان گرفته تا روزنامه نگار، معلم، هنرمند، دانشجو، کارگر، ورزشکار، خانه دار، نماینده مجلس و حتی بعضی روحانیون آینده نگر و روشن اندیش توانستند مانع این عقب رفتن مسخره و خجالت آور در حقوق زنان و خانواده بشوند.
برای آن عده از فعالین حقوق زنان مثل من که در موقعیتی فرامرزی و فراملی قرار دارند، تماشای این بازیهای قدرت بی اختیار همراه با مقایسه کردن های بین المللی است.همین یکی دو سال پیش در آمریکا یک کشیش را که یک فرقه چند زنی را در آریزونا رهبری می کرد، دستگیر و محاکمه کردند چرا که او را باعث رنج روحی و جسمی بسیاری از زنان و کودکان متعلق به این فرقه دانستند. همین دو سه ماه پیش نیز بیش از 400 کودک را از یک مزرعه در غرب صحرای تگزاس که در محیطی بسته و مقید به ازدواج های زودرس یا چندزنه زندگی می کردند، جمع کرده و زیر حمایت موسسات دولتی قرار دادند تا به دنبال آن مسئولین این کمپ (مزرعه) را به خاطر کودک آزاری و ازدواج های چند زنی مورد محاکمه و مواخذه قرار دهند. یعنی امروز آن قدر ناسالم بودن زندگی برای زنان و کودکان در یک خانواده چندزنه به یک اصل ثابت شده روانشناختی و جامعه شناسی تبدیل شده است که چنین ازدواجی غیرقانونی و جرم محسوب می شود و اکثریت بزرگی از مردم جهان هم امروزه این نوع مناسبات خانوادگی را غیر اخلاقی، ظالمانه و ناسالم تلقی می کنند. و حالا در کشور ما که انگار مدتهاست پر از چیزهای نامتعارف و خلاف جریان تاریخ و حرکت تمدن مدرن است، یکباره می خواهند همان قید و بندهای محدود و ناقصی را هم که علیه چند زنی وجود دارد از میان بردارند و اجازه دهند مردان نوکیسه بدون احساس مسئولیت و بدون ترس از فشار قانون در پی بوالهوسی های خود باشند. و در عین حال می خواهند استفاده زنان از مهریه را (که خود در این مناسبات مردسالار به مثابه وسیله ای حمایتی از زنان طلاق داده شده تعبیه کرده است) را هم محدود سازند. مهریه ای که اساسا در یک ازدواج مبتنی بر عشق، تساوی حقوق و تساوی یا تعادل نقش ها و مسئولیت ها، دیگر علت وجودی اش را از دست می دهد.
به نظر شما ملاقات شهروندان زن با نمایندگان چه ویژگی داشت که آن را از سایر اقدامات اعتراضی جنبش زنان متمایز می کرد؟
گردهم آمدن کنشگران اصلی جنبش زنان و حامیان آنها در یکی دو ماه اخیر (مرداد و شهریور 87) که منجر به تشکیل ائتلافی بزرگ و متکثر شد از چند جهت موفقیت آمیز و قابل تقدیر است. مهمتر از همه وجود آگاهی، حساسیت (و به قول عوام، غیرت) و وقت شناسی لازم در میان فعالین حقوق زنان نسبت به اولویت ها و ضرورت ها به نمایش درآمد. فعالین ما در عین حال سطح رشد قابل ملاحظه ای از مهارتهای تماس گیری، شبکه سازی و سازماندهی و بسیج را به نمایش گذاشتند و خوشبختانه از یک روحیه همکاری و همیاری در جهت اتحاد و ائتلاف نیز برخوردار بودند. و اینهمه به رغم فشارهای سانسور و تهدید و سرکوب و همکاری محدود فقط دو سه روزنامه داخلی و اندکی رسانه های بین المللی صورت گرفت.
ویژگی دیگر این حرکت، خصوصیت فراحزبی، فراایدئولوژیک و فراگروهی آن بود. ائتلافی که به همت و ابتکار فعالین دلسوزی چون ژیلا بنی یعقوب ابتدا در یک فضای مجازی با همراه 120 نفر آغاز و به سرعت به همکاری قریب 3000 نفر انجامید. بگذارید سخن او که “اگر با هم باشیم می توانیم پیروز باشیم حتی اگر این پیروزی کوچک باشد”، و سخن فخرالسادات محتشمی پور که “خود ائتلاف بر ضد لایحه بیش از دستاوردهایش ارزشمند است” را تکرار کنم. در فرهنگ ما که دیرزمانی است از فرقه گرایی، مسلک گرایی، مذهب گرایی، شخصیت محوری، مرید و مرادی و سلطان پروری آسیب دیده است، اینگونه حرکت ها که از فرقه و مسلک و شخصیت ها فراتر می رود و حول یک هدف مشخص حقوقی و مدنی شکل می گیرد بسیار مغتنم هستند و باید برای پی ریزی سرمایه اجتماعی جنبش دراز مدت زنان مورد استفاده بهینه قرار گیرند.
البته اشاره کنم منظور در اینجا از “همه با هم بودن” به آن مفهوم که در گفتمان اوائل انقلاب 1979 (1357) رایج شده بود، نیست. منظور نه نادیده گرفتن تفاوت ها و اختلاف ها و نه رنگ باختن فردیت و مضمحل شدن گروهها و گرایش های نظری و ایدئولوژیک و صنفی و طبقاتی و … بلکه احترام و پذیرش تفاوت ها و تکثر در عین وحدت عمل در جهت یک هدف مشخص مورد وفاق همه گروه ها و گرایش های طرفدار حقوق بشر و حقوق زنان است. ائتلاف بر سر یک هدف کوتاه مدت که با اهداف دراز مدت جنبش نیز هم خوانی دارد. یک جنبش جدی اجتماعی و مدنی که بر مبنای یک برنامه عمل، یعنی طرحی عملی و سنجیده حرکت می کند و بین اهداف دراز مدت و کوتاه مدت خود تمایز قائل می شود، می تواند به کوشندگان و فعالین و نیز مردم دیگری که بیشتر نقش تماشاچی منفعل (و امید که نگران و دلسوز) را دارند نشان دهد که حرکت و تلاش ها علیرغم هزینه ها و رنج های همراه آن، بی اثر و بی نتیجه نیستند و حتی اگر حرکت به جلو کند و زیگزاگ وار باشد اما پیوسته بودن آن و دستاوردهای هرچند کوچک و هرچند گاه به گاه می تواند اعتماد به نفس فعالین و امید به تغییر را زنده نگاه دارد.
تاثیر برنامه 10 شهریور را از نظر آرایش نیروها و نوع تاکتیکهای استفاده شده و نیتجه آن بر جنبش زنان را چگونه ارزیابی می کنید؟
موفقیت نسبی این ائتلاف بک بار دیگر این واقعیت جامعه شناختی از جنبش های مدنی را به نمایش گذاشت که کوشندگان یک چنین جنبشی می باید حداقل چهار نقش متفاوت را بازی کنند تا یک جنبش اجتماعی مسالمت آمیز بتواند با موفقیت تغییر ایجاد کند: نقش شهروندی، نقش معترض، نقش عاملیت تغییر، نقش اصلاح گری. هرکدام از این نقش ها به منظورهای متفاوت با سبک های متفاوت و مهارت ها و نیازهای متفاوت همراه است و گاه موثر و گاه ناموثر ایفا می گردند.
فعالین (کنشگران) مدنی در جنبش های نوین اجتماعی، از جمله جنبش زنان، ابتدا به مثابه یک شهروند (citizen) مسئول، فعال و دلسوز، یک هویت محترم و مشروع (legitimate) در انظار مردم کسب می کنند. این هویت شهروندی بیشتر با بازخورد آری همراه است، یعنی آری به یک سری اصول، قوانین، ارزش ها و چارچوب هایی که اکثریت شهروندان آنها را محترم، مشروع و ملی تلقی می کنند.
در کنار شهروند بودن، بعد دیگری از هویت یک کنشگر، یعنی هویت معترض، و یا مخالف (rebel) است که بیشتر با بازخورد نه همراه است، یعنی نه به آن دسته مناسبات، قوانین و آداب و رسومی که انسانی و عادلانه نیست و با ستم، خشونت و تبعیض آمیخته است.
عامل تغییر بودن (change agent) هویت یا نقشی است که یک نه گو را به یک فعال، مبارز و پویشگر در جهت تغییر ارتقا می دهد. وقتی او به صرف نه گفتن و اعتراض و غر زدن اکتفا نمی کند بلکه به آموزش، سازماندهی مردم و یافتن راه حلها می پردازد.
و بالاخره اصلاح گر (reformer) آن نقشی است که تغییرات مطلوب را به مرحله عملی می رساند. با موسسات، ارگان ها، مقامات و نهادهای سیاسی، قضایی، اجرایی و قانون گذاری وارد تعامل می شود (مثل حرکت زنان در دهم شهریور 1387) تا بتواند تلاشهای از پایین برخاسته کنشگران و مردم را در بالا به منصه ظهور عملی رسانده به تغییرات اصلاحی و نهایتا تحولات بنیادین تبدیل نماید.
در ائتلافی که اخیرا شکل گرفت ما شاهد حضور و نقش آفرینی هر چهار شکل یا چهار سطح از کنشگری بودیم. کمیپن های مختلف گروههای متفاوت زنان، به خصوص کمپین یک میلیون امضا، تلاشهای آموزشی و تبلیغی و عملی منعکس در سایت میدان و سایت کانون زنان و مدرسه فمینیستی درباره لایحه ضد خانواده، تلاشهای حقوقدانان و وکلا، زنان روزنامه نگار، نمایندگان سابق و گاه کنونی مجلس، زنان حزب مشارکت، دانشچویان، هنرمندان، نویسندگان و نیز شخصیتهای پیش کسوتی چون شیرین عبادی، سیمین بهبهانی، شهلا شرکت، اعظم طالقانی و… زمینه را برای این ائتلاف گسترده و رنگارنگ فراهم کردند. بعضی کنشگران قادرند هر چهار نقش را بازی کنند بعضی ها ترجیح می دهند فقط یک یا دو نقش از چهار نقش مذکور را به عهده بگیرند. معمولا هم بین کنشگران معترض و نه گو با کنشگران لابی گر و اصلاح گر میانه خوبی دیده نمی شود و معمولا یکی آن دیگری را سازشکار، غیر مستقل و وابسته، و آن دیگری او را انقلابی، رادیکال و تندرو خطاب می کند، اما اگر به صورت یک جامعه شناس از دور این بازیگران کنشگر را بنگریم، خواهیم دید که همه آنها به یکدیگر نیازمند هستند و همه این نقش ها لازم و ملزوم یکدیگرند تا حرکت به سوی تحول ادامه یابد و به سرانجام هدف های ملموس برسد.
نکته دیگر اینکه درس دیگری نیز در این اثنا برای ما بازآموزی شد. این واقعیت که به صرف زن بودن و به مدارج توانمند سیاسی رسیدن، نمی توان حامی حقوق زنان بود. چنانکه در گزارشهای خود شما در سایت میدان خواندیم، بعضی زنان نماینده در مجلس هشتم، به همان اندازه و گاه بدتر از بسیاری از همکاران مذکرشان، زن ستیز، ضدفمینیست، خشونت گرا ، سلطه جو و سلطه پذیر هستند. این دسته از زنان برای حفظ موقعیت و مقام و امتیازات شخصی خود که در سایه دولتمردان زن ستیز کسب کرده اند حاضرند به توجیه و دفاع از چند زنی، صیغه (حتی برای مردان متاهل) و سایر تحقیرها و ظلم هایی که به نام قانون و در لوای مذهب و سنت به زنان و کودکان تحمیل می شود بپردازند.
این پدیده منحصر به ایران نیست. همین روزها در آمریکا، وقتی زن توانای حامی حقوق زنان و لیبرالی چون هیلری رودهام کلینتون توانست 18 میلیون رای در مبارزات انتخابات ریاست جمهوری به دست بیاورد، محافظه کاران مخالف حقوق مساوی برای زنان، فرصت طلبانه دریافتند که دیگر زمان مقاومت و مخالفت با رهبری زنان به سر رسیده است پس ناگزیر باید سوار موج شوند اما با علم کردن یک زن محافظه کار بنیادگرا و مخالف بخشی ازحقوق زنان، یعنی سارا پلین، سعی دارند افکار عمومی را منحرف کرده، مبارزات انتخاباتی را به سود حفظ بنیادهای مردسالاری در آمریکا هدایت نمایند.
این نمونه ها برای کوشندگان حقوق زنان در ایران و نیز در آمریکا و سایر نقاط جهان یادآوری این نکته است که فمینیسم صرفا به دنیال روی کار آمدن دولتزنان، یا صرفا ازدیاد تعداد زنان در مقامات رهبری یا شراکت دادن بیشتر زنان در سهم بری از قدرت نیست، بلکه بازتعریف از قدرت به طور کلی و درکی دموکراتیک و تساوی جویانه از کارکردهای دولتی، سیاست گزاری ها و تحول دموکراتیک در بنیادهای اقتصادی، اجتماعی، قانونی، اعتقادی و آداب و رسوم و فرهنگ و …جامعه است که بتواند برای زنان و مردان شهروند، فارغ از جنسیت، نژاد، قومیت، مذهب و عقیده، طبقه و…حقوق مساوی و آزادیهای شهروندی و مدنی قائل شود.
به هر حال امیدوارم بتوانیم همچنان تلاشهای خود را در جهت تغییر و اصلاح قوانین به خصوص “لایحه حمایت از خانواده” ادامه دهیم و با برنامه ریزی و کارشناسی روی تدوین یک لایحه بدیل (جایگزین) کار کنیم و نگذاریم خستگی و سکوت بر ما غلبه کند. مبادا که همین پیروزی کوچک اما با اهمیت را خنثی سازند.
+ There are no comments
Add yours