جنبش اجتماعی در ایران در گفتگو با دکتر پرویز پیران

سعید مدنی-19 دی 1387

تحلیل تحولات اجتماعی جامعه ایران و چشم انداز تغییرات اجتماعی در آن بدون ارزیابی صحیح و واقعی از ماهیت جنبش های اجتماعی و ویژگی های آن ممکن نیست. دکتر پرویز پیران که هم اکنون کتاب وی درباره “جنبش اجتماعی” آخرین مراحل بازبینی و چاپ را می گذراند و به زودی در دسترس علاقه مندان قرار خواهد گرفت، مدت هاست دغدغه تحلیل جنبش و تحولات اجتماعی جامعه ایران را دارد. در این گفت وگو تلاش شده تا ابعاد جنبش های اجتماعی روشن و مورد بحث قرار گیرد. از دکترپیران که دعوت برای این گفت وگو را پذیرفتند، سپاسگزاریم.

سعید مدنی: بسیاری با تأکید بر حجم نارضایتی عمومی که در کوچه و خیابان اظهار می شود، معتقدند در حال حاضر جنبش اجتماعی قوی اما سرخورده ای در ایران وجود دارد که در صورت ایجاد زمینه های لازم می تواند تغییرات مهمی را در جهت دمکراتیزه کردن جامعه ایران به وجود آورد، گروهی نیز این ارزیابی را خوشبینانه تلقی می کنند و بر این باورند که در حال حاضر چشم انداز روشنی از تغییر به کمک یک جنبش اجتماعی فعال وجود ندارد، درواقع اساساً بر سر مفهوم “جنبش اجتماعی” نیز توافق مشخصی وجود ندارد، شما وضعیت را چگونه ارزیابی می کنید؟

پرویز پیران: خارج از همه بحث ها و شرایط حاکم بر جامعه، ما به عنوان کسانی که دغدغه شناخت مسائل جامعه را داریم، با مسئولیت های زمین مانده ای روبه رو هستیم و متأسفانه این مسئولیت های بر زمین مانده تا حدودی با بی توجهی هم همراه است. وقتی یک انسجام فکری در جامعه وجود ندارد و مطالعات و تحقیقات کسانی که دغدغه کار علمی را دارند به هم پیوند نمی خورد و مثل صنعت رابطه قبل و بعد وجود ندارد و انباشتی صورت نمی گیرد، در کنار شرایطی نقد آگاهانه و علمی هم نه نهادینه است و نه رواج دارد. خطری که وجود دارد این است که دوغ و دوشاب با هم قاطی می شود. امتزاج این سره و ناسره طیفی را دربرمی گیرد. کسانی که با سرقت کار دیگران آثاری را آماده می کنند، میداندار می شوند و تازه در بین کسانیکه شرافتمندانه کار می کنند، عناصر اخلاقی منفی به چشم می خورد. برای نمونه دیده میشود کسانی مثل ما که کار تحقیقاتی میکنیم، وقتی به موضوعی می پردازیم، یکی از ویژگی های روشنفکر جهان سومی این است که کار دیگرانی که در آن زمینه انجام شده ـ اگر نخواهیم از آن برداشت نادرست بکنیم ـ نادیده می گیریم و به سکوت برگزار می کنیم. یکی از نتایج منفی این جریان این است که روی مباحث و موضوعات گفت وگو، چالش و دیالوگی شکل نمی گیرد و هرکس در انزوای خودش یک پروژه تحقیقاتی را به پیش می برد و تصور می کند که اگر به کار دیگران رجوع کند یا کار دیگران را به حساب بیاورد، این شیوه سطح کارش را پایین می آورد، حال این که شما می دانید اگر برای مجامع و نشریات معتبر دنیا یک کار تحقیقاتی بی نظیر انجام دهید، اما نگاهی به پیشینه پژوهش نکنید، تحت هیچ شرایطی چاپ نمی شود. ارزنده ترین مسئله این است که ما در هر کار تحقیقاتی، داشته های خودمان در زمینه آن بحث را مطرح کنیم و بعد بررسی کنیم که چگونه دیگران به موضوع نگریسته اند و چگونه باید با کار دیگران برخورد کرد. آیا موضوع را به پیش ببریم؟ آیا تعدیل اش کنیم؟ آیا نقد و اصلاحش کنیم؟ زیبایی کار تحقیقاتی این است. وقتی این کار شکل نمی گیرد، طیفی از شارلاتانیزم تا سکوت و بی توجهی به کار دیگران و جزیره های پراکنده ای که افراد در زمینه کار تحقیقاتی شکل می دهند شکل می گیرد. در چنین حال و هوا و محیطی بدیهی است که توده مردم یا علاقه مندان به مباحث تحقیقاتی دچار سردرگمی می شوند. جالب توجه این است که این سردرگمی از سطح مفهومی و تعریف شروع می شود و هرکس سعی می کند تعریف خودش را بگوید و تعریف دیگران را کنار بگذارد.

نکته بعدی ـ که البته دوسویه است ـ این است که این زمینه باعث می شود دستگاه های اجرایی و دستگاه های برنامه ریز و سیاست ساز نتوانند از دستاوردهای تحقیقات علمی استفاده لازم را ببرند. متأسفانه خود آن ها هم به این جزیره سازی ها مبادرت می کنند. ضمن اینکه علی الاصول دستگاه های اجرایی سیاست ساز با مسائل علمی و استفاده کار علمی در تصمیم سازی ها و اقداماتی که می کنند، بیگانه هم هستند. سنت تحقیقاتی و سنت نقد نهادینه نیست و این به اتلاف منابع و تصمیمات نادرست می انجامد. اگر گفت وگو باب شود، در مراحل بعدی به نهادسازی منجر می شود و این نهادسازی، سازمان های خاص خودش را به دنیا می آورد و ما وارد یک جریان پالایش یافته سالم و علمی می شویم. آن موقع است که وقتی پژوهش پالایش یافته علمی و سالم به جامعه عرضه شد، جامعه وارد کنش و واکنش می شود و هر چیزی به تدریج جای خودش را پیدا می کند و یک جریان عمومی، پایدار، بر هم انباشته همراه با نقد، اصلاح، تعدیل و پیشبردن و تصحیح کردن و ارتقادادن شکل می گیرد. این آن مسئولیت مهمی است که همه ما داریم و همان طورکه گفتم به دلیل روانشناسی اجتماعی جامعه ایران و خطرکردن هایی که هست، این مسئولیت بر زمین مانده است. بدیهی است که در بحث جنبش های اجتماعی این مشکل تشدید هم می شود، زیرا بحث درباره جنبش اجتماعی بار سیاسی دارد و یا پیدا کرده و متأسفانه در جامعه سیاست زدهای که از یک سو سیاست به اشکال مختلف ناسالمش در جریان است و از یک سو مردم از بحث سیاست هم زده شده اند، دریافت واقعیت دشوار می شود. این جاست که به قول مولوی “هرکسی از ظن خود شد یار من” و هرکس براساس میزان اطلاع و دانشی که دارد، خودش را مجتهد می داند و به خودش حق می دهد که وارد بحث جنبش های اجتماعی بشود. با این توصیف شاید آن نکته ای که شما گفتید که هرکس یک نگاهی به جنبش اجتماعی دارد برخی به زودباوری و خوش خیالی می افتند و بعضی به برداشت های دیگر، این جا دلیلش روشن می شود. اما این که مردم فکر می کنند اعتراض فی نفسه جنبش اجتماعی است، شاید از این واقعیت سرچشمه می گیرد که بحث اعتراض در تعریف جنبش اجتماعی جایگاه ویژه ای دارد. تعریفی که از جنبش اجتماعی می شود این است که ـ درواقع این تعریف مرز جنبش اجتماعی با دیگر حرکت های دسته جمعی است ـ جنبش اجتماعی جریان آگاهانه ای است که برای ایجاد تغییری مطلوب یا جلوگیری از تغییری نامطلوب یا جلوگیری از شرایطی نامطلوب به راه می افتد. بدیهی است که در همه اشکال جنبش اجتماعی بنا به این تعریف، میزانی از نفی شرایط موجود و میزانی از اعتراض نهفته است.

◀️  صددرصد. جهانیسازی یا جهانیشدن پیامدهای بسیار مهمی دارد، حتی اگر شما روی آرایش فضایی که تحتتأثیر جهانیشدن هست فکر کنید میبینید چه اتفاقی میافتد. چه بخواهیم و چه نخواهیم، عناصر جهانیشدن یا جهانیسازی بر شرایط اجتماعی ما تأثیر میگذارند. وجود ارتباطات، وجود تلفن همراه یا شبکههای ماهوارهای یا دسترسی به کانالهای تلویزیونی یا اینترنت که هر روز دارد با سرعت زیاد متحول میشود، اینها شرایطی را برای ما فراهم میکنند که میتواند به جنبشهای اجتماعی مصنوعی بینجامد. این چیزی است که جامعه ایران باید نسبت به آن هوشیار باشد. مخصوصاً بهدلیل اهمیت و استراتژیک بودن جامعه ایران این خطر بسیار جدی است. اینجاست که باز هم ساختار فرصتهای سیاسی متصلب میتواند برای کشور بسیار خطرناک باشد. بهاندادن به جریان شکلگیری سازمانهای غیردولتی راستین میتواند برای جامعه ایران هزینه سنگینی داشته باشد. تصدیگری دولت میتواند هزینههای سنگینی داشته باشد. از آن طرف خصوصیسازی بهمعنای غارت منابع ملی هم میتواند هزینه سنگینی داشته باشد. جهانیسازی نشان میدهد که ما نیازمند درک شرایط و مقتضیات و تفاهم براساس بده بستان هستیم، نه هیچ یا همه چیز. چنین چیزی در جامعه کنونی امکانپذیر نیست. من باید به نکتهای اشاره کنم که جهانیسازی و جهانیشدن بهدلیل شرایط استراتژیک ما و ویژگیهای

مطالب مرتبط

+ There are no comments

Add yours