صیغه و «عفونت رابطه اخلاقی»

فرهاد شرفی -3 فروردین 1388

مدرسه فمینیستی: نوشته حاضر نقدی است بر مقاله «صیغه، سنتی مفید و ارزنده» (بخش اول و بخش دوم) به قلم دکتر محمد برقعی. پیش از این در مدرسه فمینیستی در مورد صیغه مطالبی سلسله وار از جمله مقاله «صیغه و عقوبت رابطه جنسی» نوشته نوشین احمدی خراسانی، «صیغه، امتداد منطقی ‌نهاد ازدواج در ایران» به قلم دکتر حسین باقرزاده، «صیغه، از نگاه سنت گرایان متجدد» به قلم محمد غزنویان و همچنین «صیغه: سنتی غیرانسانی، محصول حاکمیت مردسالار» نوشته دکتر ناهید توسلی، – مدرسه فمینیستی

مقدمه:

واقعیت آن است که گر چه در فرهنگ ایرانی کما بیش بر تک همسری و خلوص رابطه جنسی زن و مرد در خانواده ، به عنوان یک ارزش نگریسته می شود و ارتباط جنسی با فرد سوم در خانواده، خلاف ارزش محسوب می شود، ولی نباید فراموش کرد که این ارتباط جنسی رو به افزایش خارج از چارچوب خانواده، خود حاکی از ناتوانی نظام فلسفی خانواده، در ایران دارد. برخی معتقدند که اسلام با مطرح کردن بحث مجاز بودن مرد در داشتن همسران متعدد ( 4 زن ) در زمان واحد و تعداد زن های صیغه ای بی شمار، از عاملین اصلی این فرهنگ غیر اخلاقی به شمار می آید، ولی به نظر می رسد که واقعیت این امر، شکل و ابعاد عمیق تری داشته باشد.

واقعیت آن بود که بسترهای فرهنگی در ایران زمینه را برای نفوذ و پذیرش اینگونه آیین ها، رسوم، ادیان و فرهنگ های غیر، مهیا کرده بود و این فقط شامل دین اسلام نمی شد. در همۀ موارد ارتباط با جهان خارج (چه به صورت روابط مسالمت آمیز و چه غیر مسالمت آمیز) جامعه مازمینۀ پذیرش و نفوذ دیگر فرهنگ ها را داشت. در دنیای قدیم، از اسلام تا تا آیین های هندو، و در دنیای جدید از مارکسیسم روسی گرفته تا دموکراسی آمریکایی و . . . ، ولی جالب است که با این تعاملات فرهنگی ( به زعم برخی ) یا تهاجم فرهنگی ( به زعم برخی دیگر)، هیچگاه این روابط به اصطلاح وسیع، میان نیروهای اجتماعی در درون ایران شکل نپذیرفت. ایرانیان پذیرش و تعاملات برون فرهنگی و یا به تعبیر خود حل کردن فرهنگهای دیگر در فرهنگ خودی را، نقطۀ قوت خود می دانند، ولی سوال اساسی اینجاست که چرا این نقطۀ قوت از درون نه ایجاد شده و نه رشد نموده است؟ به بیانی دیگر به لحاظ درون فرهنگی هنوز ایرانیان سخن همدیگر را درک نمی کنند و همدیگر را نمی فهمند و یا به عبارتی غیر را به خوبی می پذیرند ، ولی از پذیرش یکدیگر ناتوانند؟

پس موضوع این است که با وجودیکه برخی تحلیل گران، عمدۀ نقطۀ اشتباه و ضعف کنونی را ناشی از تهاجم فرهنگی و نظامی اعراب و اسلام به ایران می دانند و در مقابل اغلب بنیادگرایان مسلمان، مشکل ایران را تهاجم فرهنگی غرب، قلمداد می کنند، ولی در هر صورت بخش عمده ای از تاریخ ما به ضعف ساختاری فرهنگی – سیاسی ما در تشخیص نیروهای مثبت برون فرهنگی ایران و ناتوانی عمده تر، در روابط و تعاملات درونی در سطوح گوناگون اعم از قومی، صنفی، طبقه ای، نژادی، جنسی، زبانی و . . . بر می گردد.

نیازهای جنسی و هدایت آنها قطعاً در بسترهای فکری – فرهنگی یک جامعه شکل می گیرند. گرچه نیاز جنسی امری است که در درون هر فرد و به همراه اوست ولی نوع برخورد اجتماعی و میزان و شکل کنترل غریزۀ جنسی به وضعیت فرهنگی _ اجتماعی و ساختارهای خانوادگی آن جامعه باز می گردد. در ایران به دلیل محدودیتهای جنسی در طول تاریخ و در عین حال درونی نکردن فرهنگ اخلاقی و سیستم فلسفی تک همسری و بالعکس تقویت تابو کردن تک همسری، رابطۀ جنسی به صورت عقده ای جنسی _ تاریخی تبدیل گردیده است. این عقدۀ جنسی _ تاریخی، که توان بروز به صورت عریان و رسمی ندارد، خود را یا در اشکال رسمی و بیگانه ای همچون قوانین فقهی اسلامی) ازدواج یک مرد با 4 زن به صورت همزمان ) متبلور می سازد و یا در ارتباطات جنسی پنهان با جنس مخالف. در حقیقت می توان این گونه گفت که گرچه آمار واقعی و دقیقی از رابطۀ جنسی افراد متاهل سوای از چارچوب خانواده وجود ندارد، ولی شواهد حاکی از آن است که بخشی از مردان و زنان متاهل ایران به صورت متعددی رابطه جنسی دارند.

به هر حال می توان گفت که اساساً ناتوانی نظام فرهنگی در ایران، جهت کالبد شکافی مسئله جنسی و تجزیه و تحلیل آن در عرصه عمومی، راه را برای روابط جنسی متعدد پنهان و آشکار باز نموده است. کتمان این واقعیت ها نه تنها مشکلی را در این زمینه حل نمی کند، بلکه متاسفانه می تواند در دراز مدت بر میزان روابط جنسی متعدد پنهان افراد نیز افزوده گردد و آسیب های روانی همچون چند شخصیتی، دروغ پردازی، ریاکاری، پنهان کاری، فریب و . . . را برای افراد جامعه و نهایتاً شخصیت اجتماعی و فرهنگی ما بوجود بیاورد. بنابراین یکی از راهکارهای اساسی برای جلوگیری از روابط پنهانی و آسیب های فردی – اجتماعی آن، مطرح نمودن مسایل جنسی و روابط جنسی و تحلیل آنها در عرصه عمومی می باشد. امری که همچنان در فرهنگ ایران تابو به شمار می رود. می توان با مطرح نمودن زوایای مختلف اساس نظام خانواده، روابط جنسی، روابط جنسی متعدد و تحلیل مفهومی ارزش هایی چون تک همسری در تقابل چند همسری و استدلال های گوناگون در نقد آنها، به کمک روابط سالم جنسی شتافت. شکستن تابوها، قبل از هر چیز به تداوم حیات واقعی عناصر کارآمد آنها ( البته در صورتیکه عنصر کارآمدی داشته باشند ) کمک خواهد نمود. تابوهایی چون بحث از مسایل جنسی، بیشتر از آنکه روابط سالم جنسی را تقویت نمایند به انحرافات و ناهنجاریهای اجتماعی دامن می زنند.

ماهیت صیغه :

به نظر می رسد که صیغه فقط شکلی برای ساختار روابط متعدد جنسی افراد، در اسلام باشد. ماهیت صیغه بر خلاف شکل آن که یک طرفه و بسته است بدین معنا که مرد انتخاب گر است و زن انتخاب شونده، مرد ” صیغه می کند ” و زن ” صیغه می شود ” یک ماهیت دو طرفه جنسی است. در دیدگاه هایی مانند نظر دکتر حسین باقر زاده که به صیغه به عنوان یک رابطه یک طرفه الزام آور و با تسلط مردان نگریسته می شود، این نکته بنیادین فراموش می شود که ارتباط جنسی یک امر دو طرفه است و نه یکسویه، بدین دلیل که نمی توان گفت مردی در خلا رابطه جنسی برقرار می کند، یا زنی در انتزاع رابطه جنسی می یابد (گرچه شاید گونه ای از تصورات و بیماریهای جنسی نیز بدین اشکال به صورت ناهنجار و غیر متعارف وجود داشته باشند)، ولی اساساً رابطۀ جنسی، یک امر دو سویه است. در فرهنگهای مختلف برای روابط چند گانۀ جنسی افراد، راهکارهای متنوعی ارائه شده است که در دین اسلام برای برون رفت از این امر و ارضای نیاز افراد گزینه هایی همچون صیغه لحاظ گردیده است.

برای روشن تر شدن موضوع می توان مسئله را اینگونه مطرح نمود که وقتی مردی با زنهای متعدد رابطۀ جنسی، تحت عنوان صیغه بوجود می آورد، در حقیقت زنهای متعددی نیز با مردان رابطه جنسی برقرار نموده اند یا زنهایی که در صیغه مشارکت می جویند در واقع با مردان متعددی رابطه جنسی ایجاد نموده اند. به بیانی دیگر، رابطه ای که ظاهراً مرد با زنان متعدد دارد از آن طرف قضیه هم صادق است، یعنی زن هم با مردان متعدد رابطه جنسی برقرار می کند. گرچه ” انتخاب گر” مرد است و ” انتخاب شونده ” زن و اگر این قضیه را طبق مفاهیم سنتی، فقهی، شرعی برای تمام جامعه صادق بدانیم و شمولیت دهیم، آنگاه وضعیتی که برقرار خواهد شد ” ارتباط جنسی همه با همه ” خواهد بود.

صیغه هم به لحاظ فرم و شکل تحقیری نسبت به زن و موقعیت او و انسان بودن او محسوب می گردد و هم به لحاظ ماهوی موقعیت او را تبعی و وابسته به مرد می سازد ولی به هر حال نتیجۀ عمل، به لحاظ جنسی ممکن است کمابیش ارضای نسبی نیاز جنسی دو طرفه باشد. واقعیت این است که صیغه راهی مشروع در دین اسلام برای برون رفت از ضد ارزش بودن از منظر اجتماعی و یا راهکاری برای ارضای نیاز جنسی به داشتن روابط جنسی متعدد محسوب می شود. گرچه شاید تعدد و گستره زن هایی که صیغه می شوند مشخص و محدود باشند، ولی بحث بنیادی بر روابط جنسی متعدد زنان و مردان با دیگر افراد تکیه دارد.

فرم صیغه، تحقیر و تنزل موقعیت زن و خوار نمودن او در ساختارهای اجتماعی و خانوادگی است. ولی این فرم خود نیز زاییدۀ بسترهای فرهنگی – اجتماعی در مورد شکل رابطۀ جنسی می باشد. یعنی می توان اینگونه گفت که در اسلام به رابطه های متعدد جنسی ( هم برای زن و هم برای مرد ) به عنوان یک هنجار نگریسته شده است ولی در شکل قضیه، این مرد است که قانوناً و رسماً زنهای متعددی ” صیغه می کند”. به عبارتی شاید ناخواسته و به شکلی غیر مستقیم تعدد رابطه های جنسی برای زن و مرد مجاز شمرده است، چرا که با رابطه های متعدد جنسی مرد که مجاز شمرده می شوند، عملاً زنها هم دارای رابطه های متعدد جنسی با مردان متعدد می گردند و بالطبع رابطۀ آنها با مردان نیز مجاز محسوب می گردد. ولی نکتۀ اساسی تبعیض در اینجاست که برتری مرد در این زمینه به دلیل همزمانی در داشتن زنهای متعدد صیغه ای می باشد که این حق، برای زنان مردود شمرده می شود و بدیهی است که این سنت، زادۀ نگرش بهره وری جنسی مرد از زن است.

به معنایی، تحقیر نسبت به زن گرچه در امر صیغه، پدیده ای واقعی و ملموس و عینی است، اما بنیادی تر از آن، تحقیر مقام انسان در پشت قضیه صیغه نهفته است. احترام به خانواده و شان و ارزش آن فقط در نگاه اول است که در صیغه بروز می نماید و در نگاه دوم تحقیر زن خود را باز مینماید و در نگاه آخر تحقیر انسان و هستی او ، که سراسر وابسته به شهوت و ارضای نیازهای جنسی متعدد و “بهره کشی جنسی انسان از انسان” می شود. این مطلب را هم می توان اضافه نمود که در دین اسلام رابطه های متعدد جنسی نه صرفاً برخاسته از موجودیت دین، بلکه از زمینه های اجتماعی و فرهنگی آن ناشی شده است. بنابراین نباید تصور کرد که امر صیغه به یکباره از فقه و شرع و دین برخاسته است، بلکه بایستی به ریشه های اجتماعی و نیازهای انسانی در طول تاریخ و قبل از شکل گیری و تکوین ادیان توجه نمود تا بتوان به تحلیلی واقعی تر از صیغه دست یافت.

صیغه ، توتالیتاریسم و اخلاق :

من نیز با خانم نوشین احمدی خراسانی موافقم که دولت نبایستی از موقعیت تاریخی به ارث رسیدۀ خود به لحاظ سیطره بر تمامی حوزه های زندگی سواستفاده کند و روابط جنسی را از حوزۀ خصوصی به حوزۀ عمومی کشانیده تا مجازات ها و تنبیهات و نظارت و . . . را بر اساس قراردادهای سنتی که به صورت یکجانبه عقد گردیده اند بر شهروندان روا دارند، اما موضوع به اعتقاد من مهم تر از قضیۀ نفوذ دولت به حوزۀ خصوصی و دخالت آن در امور جنسی شهروندان است. نهایت دخالت دولت در ریزترین امور شخصی زندگی افراد از جمله روابط جنسی به توتالیتاریسم و تمامیت خواهی منجر می گردد، ولی آنچه که در این میان بسیار مهم تر است، تخریب اخلاق در حوزۀ عمومی است. با تخریب اخلاق، بدیهی است که بنیادهای فرهنگی زندگی اجتماعی انسان نیز به هم ریخته و فروپاشی حیات اخلاقی جامعۀ انسانی بروز می نماید. صیغه، با کلاه شرعی که می خواهد بر سر افراد بگذارد، نه تنها به کمک اخلاق در حوزۀ عمومی نمی شتابد، بلکه اساساً به تخریب و ویرانی واقعی آن می پردازد. صیغه در حقیقت مشروعیت بخشیدن شرعی به فساد اخلاقی و سقوط اخلاقی است. صیغه، « عفونت اخلاقی » است. مشروعیت بخشیدن به دروغ یا دزدی و . . . و البته قانونی و موجه کردن آن و حساب و کتاب دار کردن آن. به نظر من نگرانی عمده، نه از ابعاد وسیعتر توتالیتاریسم ( که به نوبۀ خود مخرب جامعۀ انسانی است )، بلکه ناشی از فروپاشی اخلاق در جامعۀ ایران است.

حاکمیت های تمامیت خواه به قول هانا آرنت به همان سرعتی که به وجود می آیند و وسعت می یابند و در تمام روزنه ها نفوذ می یابند ، به همان سرعت نیز محو می گردند. این گونه پدیدار شدن و به سرعت نیز زوال یافتن این حکومت ها به دلیل خصلت توده ای بودن آنهاست. اما در حوزۀ اخلاق وضعیت بدین گونه نیست. اخلاق عمومی که در جامعه به انحطاط میل پیدا کند، به سختی احیا می شود و به نظر من احیا اخلاق انسان – مدار به مراتب سخت تر و پیچیده تر از احیا آزادیهای سیاسی است که توسط یک حاکمیت تمامیت خواه لگد مال می شوند. از این رو گرچه در شکل گیری و حیات قارچ گونۀ حاکمیت های تمامیت خواه، بسترهای فرهنگی – اجتماعی توده ها تعیین کننده هستند، اما بایستی به تبعات و تخریب دراز مدت این حاکمیت ها که پس از به قدرت رسیدن در جامعه انجام می دهند، توجه نمود. جبران برخی از این تخریب ها همچون اخلاق در حوزۀ عمومی به دشواری امکان پذیر است. دلیل آن هم تخریب انسان و موجودیت وی و ارزشهای انسانی توسط حاکمیت های تمامیت خواه است، که با سرکوب نهادهای مدنی و سیاسی و فرهنگی در طول زمامداری خود، اجازۀ حیات را برای اخلاق در حوزۀ عمومی سلب می نمایند.

موازی سازی های بدلی :

موازی سازی هایی همچون صیغه، در کنار خانواده در شریعت و دین اسلام، سابقۀ کمی ندارد. این گونه موازی سازی دینی در عرصه های گوناگون به شکلی کاملاً بی کیفیت و به عنوان صرفاً بدیلی بدلی جهت تخریب انسان در معنای واقعی آن نقش داشته است. به نظر می رسد که این موازی سازی در طول تاریخ بنا به دلایل گوناگون و کارکردهای متفاوت شکل گرفته است. هر یک از این مفاهیم جایگزین بدلی، محصول سنتز شرایط اجتماعی و روابط افراد با یکدیگر بوده اند، ولی بعدها این منافع نیروها بوده است که عمدۀ دلیل ایجاد و احیا و توسعه این گونه موازی سازی ها از جمله صیغه، شده است.

در هر صورت، موازی سازی دینی همچون؛ دموکراسی دینی، روشنفکری دینی، هنر اسلامی، حقوق بشر اسلامی، اخلاق اسلامی، فلسفۀ اسلامی، امت اسلامی، حقوق اسلامی، اقتصاد اسلامی و… و موارد دیگر، همگی نشان از طرحهای منفعت طلبانه با اشکال گوناگون است که بیشتر از آنکه ناشی از ضروریات و نتایج عملی و تجربی باشند، ناشی از منفعت عده ای خاص چه به لحاظ ایدئولوژیک و چه به لحاظ مادی است. مثلاً تعبیر حقوق بشر اسلامی را می توان با ادبیات داستان قلعه حیوانات اثر جورج اورول اینچنین عنوان نمود: « همۀ بشریت با یکدیگر برابرند، ولی مسلمانان برابرترند» و تکلیف جامعۀ جهانی که بخواهد مبنای حقوق انسانی اش بر پایۀ مفهوم متناقض “حقوق بشر اسلامی” باشد، از پیش روشن است.

این گونه موازی سازی ها تاکنون در ایران حداقل بیشتر از آنکه به کمک حل مشکلات و درد و رنج بشریت و رفع تبعیض بینجامند، خود موجب دوگانگی و تبعیض و تهی نمودن و بی کیفیت نمودن مفاهیم همراه خود بوده اند. در مورد صیغه نیز می توان گفت که این جنس از نکاح و عقد ویا قرارداد، دوگانه ای است که ظاهراً در کنار خانواده و برای تکمیل آن است، ولی خانواده ای بر پایۀ تحقیر و تخریب؛ خانواده ای که در واقع خانواده نیست. خانواده ای که عملاً در تعارض با اخلاق خانوادگی و ساختار و کارکرد های نهاد خانواده است. گر چه درست است که بنیان خانواده بر اساس رابطه و غریزۀ جنسی است ، ولی تداوم حیات خانواده بر مبنای توسعۀ روابط جنسی نیست، بلکه بر اساس تعالی و ایجاد عشق و دوستی میان زن و مرد و ایجاد محبت و رابطۀ انسانی است که در کنار آن نیز تولید مثل و به وجود می آید و بعد از آن تداوم حیات این انسان، سنتز و مکانی برای تربیت او و نهایتاً تداوم حیات بشر. به عبارتی بهتر گرچه نقطۀ آغازین زندگی خانواده ، نیاز جنسی است، ولی در تداوم آن نیاز جنسی فقط یک عامل است و به مرور زمان رنگ عوامل دیگر چون دوستی و عشق و تولید مثل پر رنگ تر می گردند.

کارکرد صیغه :

به اعتقاد من بر خلاف آن چیزی که آقای محمد برقعی در ارتباط با کارکرد صیغه برای اعتلای خانواده به صورت عام در کنار خانواده و به موازات آن عنوان می کند، صیغه، بیشتر به عنوان دوگانه ای، در کنار خانواده برای تحقیر و پوزخند به آن بوجود آمده است. به عبارتی صیغه، جز دهن کجی به خانواده، هیچ چیز دیگر نیست. بنابراین می توان گفت که به نظر آقای برقعی، کارکردهایی که صیغه می تواند در جامعه داشته باشد مثل کمک مالی به یک یتیم و یا برآورده نمودن نیازهای عاطفی و یا کمک به زمینه ای برای روابط عاطفی دختران و پسران و دلسوزی برای بیوه ها به ویژه بیوه های به جا مانده از ” جنگ ایران و عراق “، به عریانی چیزی جز برآورده نمودن میل جنسی همان “حاجی آقا”ها، هیچ چیزی برای خانواده نمی تواند داشته باشد، گرچه واقعیت این است که ممکن است در این میان بخشی از نیاز های مادی و عاطفی زن ” صیغه شده” نیز مرتفع گردد. اما اساساً صیغه صرفاً مجوزی است شرعی برای بهره گیری جنسی مرد و آنهم مرد مسلمان از زن، خواه مسلمان و خواه غیر مسلمان.

من معتقدم کارکردهایی که صیغه دارد ( همانگونه که حامیان تئوریک آن ادعا دارند )، در حقیقت نه تنها به جلوگیری از گسترش فساد در جامعه و عدم تبعیض در حقوق زنان و برون رفت از فرادستی آنان نمی انجامد، بلکه عملاً به شیوه ای رندانه و شرعی در قانونی کردن و طبعاً رسمی و عرفی و هنجاری کردن آن و نهایتاً سقوط اخلاقی جامعه منجر می شوند. قانونی که اساساً هیچ سودی به لحاظ ساختاری و بنیادی و به لحاظ مالی و روانی برای زنان ندارد. از آن رو سود مالی ندارد چرا که به این شکل مطرح شده، زنان مجدداً باید صیغه گردند تا شاید که ” حاجی آقا ” و یا آن دفتر و دستک قانونی که حکومت شرعی تعیین نموده، کمابیش به وی پولی دهد تا نیاز مالی وی برطرف گردد و بدیهی است که اینگونه کمک مالی به کارهای ساختاری و زیربنایی تولیدی و توسعۀ جامعۀ ما که زنان در آن نقش داشته باشند، منجر نخواهد شد و همچنان نقش زنان در آن تبعی و پیرو مردان است و کماکان فرودستی مالی و وابستگی اقتصادی محفوظ می ماند و روشن است که این بار هر زنی وضع مالی بهتری خواهد داشت که بیشتر صیغه شود و این گونه است که تن فروشی با پوشش شرعی، گسترش یافته و بدین سان مدینۀ فاضله ” حاجی آقاها ” بوجود می آید و زنان نیز با این تعبیر بدین شکل از فرودستی تاریخی نجات می یابند !

با این وضعیت بایستی از آقای برقعی پرسید که رواج تن فروشی آیا می تواند به کارکردهای جامعه شناسانه صیغه نقطۀ مثبتی بیفزاید؟ و اما در زمینۀ روانی نیز روشن است که صیغه بیشتر از آنکه امنیت روانی ایجاد کند ( گرچه این واقعیت را نیز انکار نمی توان کرد که ممکن است برای عده ای انگشت شمار از افراد، آسایش روانی به همراه می آورد ) به صورت عمومی امنیت روانی ایجاد نمی کند، چرا که بخش عمده ای از امنیت روانی زنان بر اساس ثبات و ضعیت زیستی خانوادگی آنها به لحاظ روابط جنسی در ماهیت تک همسری مهیا خواهد شد و یا حداقل هنجار موجود در جامعۀ ما به صورت عمومی (که آقای برقعی با دیدگاه واقع گرایانه اش بر آنها تاکید دارد ) اینچنین است و نه در بی ثباتی. ترس از چند همسری و یا آوردن هوو و یا صیغه کردن زنان توسط همسرشان به یک نوع دغدغه و دلهرۀ مداوم و تشویش آور در زندگی بدل شده و به نوعی یک نوع دلهرۀ مداوم که هیچ گونه کمکی به ایمنی خاطر و ثبات فکری و ذهنی زنان در خانواده نمی نماید، درذهن زنان حاکم شود. عدم اطمینان قانونی از این لحاظ برای زنان، این دلهرۀ تاریخی را به نوعی بی ثباتی و ناامنی در زندگی آنان منجر می کند که مجدداً هیچ کمکی به موقعیت زیستی زنان نمی کند.

گذار به مدرنیته با نهادهای سنتی :

موضوع دیگری که در اینجا لازم است به آن اشاره شود تلقی آقای محمد برقعی از مدرنیته و تجدد است که فکر می کنند با احیا هر سنت پوشالی و پوسیده می توان به سوی تجدد راه برد. من نیز از این لحاظ با آقای برقعی موافقم که تجدد داخل جعبه ای نیست که در غرب باشد و با خرید و انتقال آن به ایران بتوان متجدد شد. قطعاً اینگونه نگرش، حداقل به لحاظ تاریخی در ایران مردود است (نمونه آن: نوسازی دوره پهلوی ). ولی می توان گفت که سنت و مفاهیم سنتی و ساز و کارها و نهادهایش زمانی به تجدد گام خواهند برداشت و متحول خواهند شد که اخلاق در حوزه عمومی در کنار عقلانیت انسان – محور حفظ شود. صیغه که امری است غیر اخلاقی، تا کنون به هیچ شکلی نتوانسته است به انسان و اخلاق وی در حوزۀ عمومی کمک نماید تا چه رسد به اینکه با کژکاردهایش بتواند، حداقل زمینه گذار به تجدد را برای جامعۀ ما مهیا سازد. واقعیت نیز این است که اگر چه ساختار خانواده حتی در شکل تک همسری آن نیز دارای مشکلات و معایبی است، ولی بعید به نظر می رسد که با تخریب و دگردیسی آن به خانواده ای با شکل چند همسری ( 4 زن ) و یا با بدل های خانواده همچون صیغه بتوان این نهاد را ارتقا بخشید و با تحول در آن، نظام خانوادگی را به یک امر مدرن تبدیل نمود. پدیده هایی چون چند همسری و صیغه به جای برطرف نمودن نیازهای انسانی به صورت بنیادی، صرفاً به ایجاد حفره هایی عظیم در روابط انسانی زن و مرد چه به لحاظ مالی و چه به لحاظ روانی می پردازند. به نظر من ساخت بدیلهایی برای نظام خانواده خواه به جایگزینی آن و خواه در تکمیل آن، زمانی مناسب خواهند بود که نه الزاماً در هماهنگی و یا در بافت تاریخی جامعه، بلکه با توجه به میزان کارکرد آنها و ارتقا زیست اجتماعی ما با لحاظ نمودن اخلاق، مثمر ثمر باشند. این گونه جایگزینها می تواند برگرفته از الگویی در هر نقطه از جهان باشند، ولی به شرطی که بتوانند در اعتلای اخلاقی عموم افراد جامعه مفید باشند .

بنا بر اینکه مدرنیته امری است انسان _ محور، و اخلاق _ مدار، و صیغه امری است غیر اخلاقی و غیر انسانی، پس نتیجتاً صیغه نمی تواند عملاً چه در عرضۀ راه و چه در هدف به مدرنیته کمکی نماید. به لحاظ شکلی نیز در صیغه، جاری کردن کلماتی برای مشروع قلمداد کردن رابطۀ جنسی با شکل و شمایل شرعی، هیچگونه تناسبی با اراده گرایی و انسان محوری در تجدد ندارد. بدین ترتیب می توان گفت که گذار از سنت به مدرنیته الزاماً با احیا و دستکاری تمام نهادهای سنتی انجام نمی پذیرد چرا که بعضاً برخی از این نهادها خود چنان فرسوده اند که هیچ توانی در کمک به ایجاد جامعۀ انسان محور و اخلاق مدار نمی نمایند. ( البته اگر بتوان صیغه را در مجموع نهادهای سنتی عنوان نمود، که نگارنده نیز به این موضوع تردید اساسی دارد چرا که سنتها و نهادهای آن معمولاً دارای مقبولیت گستردۀ اجتماعی هستند که عمدۀ افراد یک جامعه از طریق آن مجاری ها، کردارهای خود را شکل می دهند که در مورد صیغه هیچگاه جز همان “حاجی آقا”ها کسی به این موضوع روی نیاورده است ). من نیز بسان آقای غزنوی اعتقاد دارم که، لاطلاعاتی که صادق هدایت در داستان تاریخی خود، “حاجی آقا” نوشته به مراتب واقعی تر از برخی تحلیل های برخی به ظاهر رئالیست گرا در جامعه ما هستند.

صیغه و فرهنگ گریز و تسلیم :

موضوع دیگری که بدان می توان پرداخت دفاع از صیغه برای جلوگیری از عتاب و خطاب و غل و زنجیر و باتوم و چماق “مبصران فرهنگی” است که با این “صیغه” می توان مانع از حمله این گروهها به خویش شد. به نظر می رسد که در اینجا نیز آقای برقعی بیشتر به دنبال کوره راههایی است که تسکین دهنده و مقطعی و موقت هستند که اتفاقاً نتایج زیانبار دراز مدت آنها برای جامعه بسیار گران تمام می شود . برای توضیح می توان عنوان نمود که اگر در جامعۀ ما توافقی حاصل آید که زن ها و دخترها صیغه شوند و بدین شکل نیازهای عاطفی و مالی خویش را مرتفع سازند، دیگر دلیلی و ضرورتی برای حضور “مبصران فرهنگی” نخواهد بود و حضور آنها در سر چهارراهها و میدان ها برای کنترل و ارشاد افراد منتفی می گردد چرا که آنها با صیغه به “راه راست ” هدایت شده اند، و دیگر اینکه، متاسفانه با اینگونه برخورد با مسایل، به نوعی دیگر شیوۀ برخورد مزورانه و مطیع جویانه را در ایران بازتولید نموده ایم و به جای شفاف سازی، به راهکارهای غیر عقلانی و قطعاً غیر مدرن روی آورده ایم که این نیز هیچ سودی به حال جامعه ایران که خود از بیماریهای متنوع فرهنگ سیاسی رنج می برد نخواهد کرد و اتفاقاً یکی از بیماری های این دیار را تقویت می نماید: بیماری مطیع قدرت بودن و سرسپردگی به آن.

واقعیت این است که باید انتقاد را به همان “مبصران فرهنگی” وارد نمود. بدیهی شمردن وجود و حضور این “مبصران فرهنگی” برای ارشاد باتوم وارانه افراد یک جامعه، چیزی جز بنیادگرایی و واپس گرایی نمی تواند باشد. در حقیقت عنصر خلاف کار در این میانه همین “مبصران فرهنگی” هستند و نه زنان و دخترانی که در سرزمین خود، حق انتخاب نوع پوشش خود را ندارند و منتظرند تا “مرشدهای فرهنگی” توسط “مبصران فرهنگی” راه را از چاه برایشان نورافکنی نمایند. به نظر آقای برقعی برای مبارزه و یافتن راه حلهای واقع گرایانه ابتدا بایستی وضعیت موجود را بپذیریم، در صورتیکه واقعگرایی معنایش به اعتقاد من این است که واقعیات را ببینیم، درک کنیم و آنها را بفهمیم، نه اینکه الزاماً آنها رابپذیریم و یا آنها را در اشکال گوناگون بازتولید نماییم. سرسپردگی به واقعیت موجود، راهکار واقع گرایی نیست. آنچه که از دید واقع گرایی حاصل می شود، الزاماً نبایستی به پذیرفتن شرایط موجود، منتج شود. واقعیات موجود، نوع و موقعیت سکوی حرکت ما را تعیین می نمایند، نه تسلیم و سرسپردگی به آن.

واقعیات و رویارویی با آن :

مطلب مهم و اساسی، رویارویی با این واقعیت است که خیلی از زنان و مردان متاهل خواهان ارتباطات جنسی با افراد دیگر هستند. در درجه نخست بایستی گفت که حداقل در این مقطع از تاریخ ما تک همسری و ارتباط جنسی بیشتر از یک همسر امری است نا مطلوب، چرا که به سلامت اجتماعی و خانوادگی و فردی افراد آسیب می زند. بدین معنا که اگر شمولیت آن را برای تمام اعضای جامعه روا داریم آنگاه بخش عمده ای از چارچوب های اخلاقی جامعۀ ما نیز به هم ریخته و به کژکارکردی دچار می شوند. پس تا کنون حقیقتاً اینجانب هیچ نظام خانوادگی غیر از تک همسری را برای ارضای نیازهای جنسی در جامعه مناسب نمی بینم. و اما در مورد روسپیان و “حاجی آقا”هایی که پا را فراتر از این محدوده می گذارند، کلاه شرعی تراشیدن برای آن، تبعات منفی فرهنگی و اخلاقی بسیار بیشتری از حالتی دارد که ارتباط جنسی صرفاً یک ارتباط پنهانی است. چارچوب رسمی تراشیدن برای یک امر نامناسب خود “جنایت بارتر از خیانت” است. چرا که این قانون یا شرع در حقیقت اخلاق را در حوزۀ عمومی به تباهی می کشاند. به اعتقاد من تا زمانیکه جایگزین مناسبی برای نظام تک همسری نتوان یافت که با کارآیی بهتری از نظام خانوادگی موجود باشد، بهتر است که همین نظام خانوادگی به عنوان الگوی مناسب زندگی خانوادگی و حیات جنسی پذیرفته شود، و هیچگونه الزامی وجود ندارد که بدون جایگزین مناسب و یا طرح و ایدۀ مناسب و عقلانی تر و اخلاقی تر برای تحول نظام خانوادگی تک همسری به وضعیت آرمانی دیگر و برای صرفاًَ گذار از سنت به مدرنیته، نظام تک همسری خانواده را تخریب نمود.

پس به نظر می رسد که هدف حداقلی در این مقطع از تاریخ مبارزات اجتماعی ایران در گام اول، پالایش نظام خانوادگی از صیغه کردن زنان توسط مردان و در گام دوم، حذف چند همسری و تعدد زوجات به تک همسری است و نه پسروی و پیش کشیدن طرحهای معجول و واپس گرایی چون ” صیغه”. افراد جامعه، خواه متاهل و خواه مجرد بنا به توان خود در کنترل جنسی خویش بایستی در حفظ سلامت خود و اخلاق عمومی جامعه بکوشند و در غیر این صورت روابط آنها خارج از آن چارچوب به مراتب انسانی تر است از «صیغه هایی» چون «صیغه».

مطالب مرتبط

+ There are no comments

Add yours