مدرسه فمینیستی: مقاله ای که در پی می آید توسط آقای محمد غزنویان به نگارش درآمده و نقدی است بر مقاله دکتر محمد برقعی با نام «سخنی با منقدان صیغه».. پیش از آن نیز در مورد صیغه مطالبی سلسله وار در مدرسه فمینیستی منتشر شده است، از جمله: «صیغه، سنتی مفید و ارزنده» (بخش اول و بخش دوم) به قلم دکتر محمد برقعی، «صیغه و عقوبت رابطه جنسی» نوشته نوشین احمدی خراسانی، «صیغه، امتداد منطقی نهاد ازدواج در ایران» به قلم دکتر حسین باقرزاده، «صیغه، از نگاه سنت گرایان متجدد» به قلم محمد غزنویان، «صیغه: سنتی غیرانسانی، محصول حاکمیت مردسالار» نوشته دکتر ناهید توسلی، «صیغه و عفونت رابطه اخلاقی» به قلم فرهاد شرفی.
مواجهه با سنت، ابزارهای خاصی را طلب می کند، که از اهم آن لوازم یکی اشراف بر تاریخ است و دیگری داشتن روش تحلیل. این هر دو زمانی مقرون به نتیجه اند که بر آمده از واقعیات ساری و جاری جامعه باشند. یعنی باید در عین حال که نگاه عمیقی به پیرامونمان داریم درک درستی نیز از منطق حاکم بر روابط به دست آوریم. اندیشه های افراد در زایش سنتها کمترین اثر را داشته اند، و عمل انسانها در هر دوره تاریخی در تقدم بر خردورزی آنها بوده است. چنانکه «رُزا لوگزامبورگ» همواره می گفت: ابتدا کردار بود.
پرداختن به ماهیت سنت و رو در رو کردنش با تجدد، وظیفه این سطور نیست اما به اشاره بگویم که سنتهایی که در طول زمان به کار فرادستان می آمده اند بقای بیشتری یافته اند. با این حال ضخامت آنها ابداً دال بر نقض بدیهیات نیست. برابری زنان با مردان از جمله بدیهی ترین و اولی ترین این مسائل است، اگر چه سنت چیزی خلاف آن بگوید. برای بیرون کشیدن آن جوهر ناب از زیر لایه های ستبر سنت نیازی به طرحهای فیلسوف مآبانه نیست. طرحی مانند مهندسی اجتماعی تدریجی که کارل پوپر پرچمدارش بود و جناب دکتر محمد برقعی مدافع اش ـ که بقول برنارشار هر یک از ما کوته قامتان بر شانه یکی از این غولان تکیه زده ایم ـ وقتی زنان در ایران به قدر تاریخ این سرزمین مورد تعدی و ظلم واقع بوده اند و روز به روز این تاریخ را به زیستن با برخی زنجیریان مردار خوار سپری کرده اند دیگر جایی برای مهندسی نمی ماند. چرا که آنها بهتر از هر کسی این تاریخ را بند به بند و رچ به رچ مهندسی کرده اند. اگر چه بدون دریافت مزد!
سنت به مثابه عارضه واقعاًموجود تاریخ، از خود نشانه هایی نمایش می دهد. زبان، حقوق، حکومت،…شناخت آن نیز موقوف است بر گزینش یکی از گزینه های شناخت. البته برای کسانی که فرصت مطالعه و پژوهشهای عمیق را دارند. روش فلسفی، اندیشگی، ایدئولوژیک و… چنانکه اشتراوس توضیح داده است روش تحلیل اندیشه ها بیشترین امکانات را به پژوهشگر می دهد. تحلیل سیاسی یا بازخوانی اندیشه های سیاسی تنها به زوال و استمرار حکومت داری و آئین شهریاری می پردازد، و روش فلسفی که معلوم است قصد در بازخوانی پس ذهن این و آن حکیم را دارد. اما روش جامعه شناختی آنهم نه بر اساس الگوی اگوست کنت بلکه بر اساس روش کارل مارکس، تاریخ و سنت را از طریق کشف عینی رابطه نیروهای متضاد و متناقض به شناخت می آورد.
این روش بر خلاف روش صرفاً سیاسی بخشی از چپ مارکسیستی که هر خر بنده ای را به محک استثمار شونده و هر خر چرانی را به محک استثمار کننده می زند، روشی مقرون به حقیقت است. چرا که حقیقت را نه همچون اگزیستانسیالیست ها در کشف محتوای هستی فی نفسه می بیند بلکه آنرا درست پیش چشمان ما در تردد می یابد. شاید بد نباشد با استفاده از این روش شناخت به ارزیابی سخنان آقای برقعی در توجیه سنت «صیغه» برآئیم. البته که اکنون نه مارکس و انگلسی مانده و نه پرودن و دورینگی!
من در این ارزیابی به جای آنکه سعی کنم سند تاریخی و ماخذ کتابخانه ای بیاورم از افشای تناقضات درونی ساخت زبانی و معرفتی در متن مورد اشاره (مقاله دکتر برقعی) بهره می برم. یعنی روشی که ساختارگرایان در تحلیل متون به کار می بندند و آنها را در آخر با چرخشی صد و هشتاد درجه ای پیش روی مولف می گشایند. این روش چیزی به جز سفسطه است و با نمایش گفته های خود مولف می نمایاند که منطقاً باید نتیجه دیگری از متن وی گرفت.
پاسخ دکتر محمد برقعی به مقاله نگارنده
از حملات شخصی آقای برقعی درمی گذرم چون این رویه ایست معمول بین آنها که به تسخیر تمدن فرنگی کامیاب نمی شوند. ولی برای خالی نبودن عریضه، دانه ای آجر از آن سرزمین الدورادو می کنند و رویش لعاب سنت می ریزند. ما بشویم حامل فرهنگ دیکتاتوری، و آشیل هنوز از غربت بازنگشته بشود سیمرغ آزادی.
نخست اما نگاهی به سوء تفاهم ها:
1. جوانی کردم و هنگام نوشتن پاسخ به دکتر برقعی، به صراحت خود را غیر حکومتی نامیدم. این از آنرو بود که جناب برقعی در مقاله شان پختگی کرده بودند و پیشاپیش گفته بودند منتقدان احتمالی شان متجددانی اند اهل تیر اندازی یا حکومتی هایی اهل باند بازی. در ضمن برای مصالح جامعه ای که در دستگاه تئوریک ایشان تعریف شده است وقت نمی گذارم.
1. سیاست، محل تحقق منافع هیئت حاکمه است. روشنفکران، سیاستمداران را مدل نمی کنند بلکه این نخبگانند که بدین رویکرد مایلند. جناب برقعی از منظر یک نخبه و نه یک کنشگر اجتماعی به سیاستهای آقای هاشمی رفسنجانی نگریسته اند. رفتار و عملی که کار هر روز و هر شب امثال دکتر صادق زیباکلام است. نخبگان سیاسی چون حول محور قدرت به تحلیل می پردازند از درک مطالبات حقیقی جامعه عاجزند. آنها در هر دو صورت ـ با، یا بر حاکمیت ـ تحت تاثیر ایدئولوژی مسلط عمل می کنند. سیاه و سفید دیدن در جامعه دیکتاتوری از قضا این مزیت را دارد که در شرایط گذار، تاحدودی دسته بندیها را مشخص می کند. در ثانی عالم و آدم را تنها در رویاها و طراحی اسلوبهای ذهنی می توان خاکستری دید. یعنی آن جور که ما دوست داریم! در عالم واقع اما شما گریزی جز ثنوی دیدن ندارید. «تثلیث» فقط یک شوخی است!
3. از قضا من نگران این نبودم دکتر برقعی کتاب رستم التواریخ را نخوانده است بلکه نگران آنم که ایشان نیز چون اهالی تتبعات ادبی، هر جا که احساس می کنند شاهد مثالی نیاز است دست در خرجین سنت می برند و یکی دو جمله قصار بر می کشند و چنانش آب و تاب می دهند که مریدان عربده زنند و بیهوش بر زمین اوفتند! آن کتاب و امثالهم اگر چه فساد شاهان را نشان می دهند لیکن در جوهر خود حامل پیامی اند از فساد سنت. روسپیگری و صیغه در بنیاد تفاوتی باهم ندارند وقتی در هر دو صورت، گواه یک نظام عقیدتی باشند: اینکه زنان از بهر حوائج مردان خلق گشته اند.
اما فهم آقای برقعی از مقاله من
در مقاله ام ابداً به فقر به عنوان یگانه عامل روسپیگری اشاره ای نکرده ام. فقط یادآور شدم که: «اگرچه روش شناخت و کند و کاو در جامعه مدرن اقتضا می کند که در جزئیات، دقتی ویژه مبذول شود اما هرگز مهر تائیدی بر تقلیل اعتبار مسائل کلان وارد نمی سازد. کم اهمیت جلوه دادن رابطه ثروت و قدرت با سکس از آن مواردست.» جالب آنکه با این وجود آقای برقعی نوشته اند: “بگذریم از آن که وجود یک پدیده اجتماعی را به یک عامل نمی توان تقلیل داد و مطالعات فراوان در سراسر جهان نشان داده که این دو ناهنجاری به ده ها عامل بستگی دارد که مسلما عامل اقتصادی نقش مهم و چشمگیری در آن دارد ولی با رفع فقر، این ناهنجاری ها از بین نمی رود و حتا در مواردی گسترده تر هم می شود.” از جناب برقعی باید پرسید که آیا این دقیقاً اشاره خود من به این موضوع نیست؟ تردیدی ندارم که اقتصاد عامل نهایی است. اگر چه می دانیم که سایر عوامل فرهنگی و اجتماعی تعیین کننده باشند و دارای نقش، اما اقتصاد است که در تحلیل نهایی، به مجموعه این تعاملات روبنایی شکل و ساختار می دهد.
4. آقای برقعی در پاسخ به نقد من، در بخش دیگری از مقاله شان نوشته اند که: “ایرادات ایشان و دیگران در مورد «صیغه» آن است که «ناعدالتی» در حق زنان است و تنها خواسته مردان را برآورده می کند و در مورد متاهل ها تنها کام جویی مردان را ممکن می سازد و در یک کلام نشات گرفته از ارزش های زن ستیز در جامعه مردسالار است. از این رو در بسیاری از موارد همان نظام اجتماعی را نمایندگی می کند. من تمامی این ایرادات را تایید می کنم و بر مردسالاری آن هیچ انکاری یا جدلی ندارم و کاملا قبول دارم که با توجه به قوانین مردسالارانه حاکم شده در ایران زیر اسم شریعت بر سنگینی این ستم جنسی افزوده شده است لذا اختلافی اگر هست نه بر سر ارزش ها بلکه در شیوه دستیابی به اهداف انسانی تر و حقوق مساوی و رفع ستم جنسی است.”
اگر چه هنوز هم همین اعتقاد را دارم اما اگر کسی متوجه نتیجه و منظور دکتر برقعی از این پاراگراف می شود با راهنمایی اش در تاویل آن به من کمک نماید. می گویم تاویل و نه تفسیر. چون این جمله به لحاظ ارتباط فرم و محتوا جمله ایست مغلوط و مغشوش، محصول تند نویسی و نه تدقیق.
5. دوست شما تحلیلی ارائه کرده اند که شگفتا به مذاقتان خوش آمده است. شما جامعه بسته ما را گویا مملکت احولان دانسته اید. شما خرده دارید که فلانی مفاهیم را تقلیل داده است و خود به سخیف ترین شکل تقلیل مفاهیم تن داده اید. انگشت در جهان کرده اید و پی قرمطی می گردید آنگاه دوست خود را ندیده اید؟ اما آقای دکتر نظری بر مطالعات فروید بویژه کتاب معروف توتم و تابو بیندازید تا دریابید که بر خلاف نظر شما اتفاقا همگان، این دو ناهنجاری را محکوم نکرده اند.البته دیدن فیلم ادیپ پازولینی هم برای تان خالی از لطف نخواهد بود. اگرچه آن را خوانده و این را دیده اید، اما بیهقی توصیه کرده که خواندن واقعا ضرر ندارد.
الف: روبنایی ترین سطح تقلیل مفاهیم، تقلیل زبانی آنهاست. از مشروطیت بدین سو، کاربست این شیوه چه آفاتی که دامنگیر دانایی در ایران نکرده است. یک مفهوم حامل یک سیکل کامل از معرفت است. عوض کردن جای دو مفهوم را با هم، دارای یک نتیجه است: تسلسل. کنفوسیوس بود که وظیفه حکومت را حراست از نامها می دانست. منبع:کتاب کلمات ترجمه کاظم زاده ایرانشهر.
ب: مخاطب خود را تخمه چرانی دانسته اید که از فرط عجز دریافت خبر شفاف پای تحلیل های کلیشه ای صدای آمریکا نشسته اند. بگوئید نامزدی، درست می شود آقای دکتر!!!
ج: اگر در غرب واژه جدیدی می آید در امتدا سنت فکری آنهاست. یعنی واژه از دکان عطاری خریداری نشده است.
د: از آمریکایی ها روش فروش را فرا گرفته اید؟ اینجا اما تن فروشی روش نمی خواهد منش می خواهد!!! ( اینجا مامورا گانگسترن…)
راه حل دکتر برقعی در متن جامعه مرد سالار
1. چه چیزی باعث شده تا «صیغه» از عقب مانده ترین و ارتجاعی ترین مفاد شریعت و سنت به حساب نیاید؟
2. چه قطعیتی هست که نشان دهد اصلاً در آینده تمایل به ازدواج به این حدت باشد که رابطه خارج از آن، ناهنجاری محسوب گردد؟
3. تعبیرتان، تعبیر قابل تامل و سنجیده است درباره انقلاب و انفجار جنسی. به یاد دارم خیلی پیشترها در مطلبی نوشتم جامعه ایرانی را در آینده بحران سکسوآلیته تهدید خواهد کرد. همیشه برای اطرافیان مثال زده ام که اگر در عصر جدید آن مرد غول آسا چاپلین را در هیات مرغی فربه می یافت اکنون گرسنگی جنسی ایرانیان آنان را دچار توهمات جنسی کرده است. این بند سوم شما آنقدر بدیهیست که جای تردیدی برایمان باقی نگذارد شما درست می گوئید. اما بازهم یک سوال:
تفاوت انقلاب با انفجار در پیمودن مسیر در یکی و غلیان در دیگری است. این توصیف بدیهی شما را چه عاملی به این سمت می برد که زنان باید صیغه شوند تا جامعه صدمه نخورد؟ اگر می گوئید غرب انقلاب جنسی را تجربه کرده یعنی می گوئید با اراده این کار را انجام داده است؟ یا شاید هم تحلیل تان دترمینیستی است و معتقدید بهر حال باید این انقلاب روی میداد؟ وقتی می گوئید در حال انفجار، آنوقت باید به فکر سوپاپهای جدیدی باشید تا ترکشهای پورنو و بلوتوث و فیلم پارتی خسارت بار نیاورد.این سوپاپ آیا «صیغه» است؟ راستی میدانید که قربانیان اصلی این فیلمها و …زنها و دخترها هستند؟ از خودتان بپرسید چرا اینجا مردها خودکشی نمی کنند؟ البته یک عده هستند که هنوز حاضرند خودشان به خاطر معشوق شان از بام پرت کنند. البته که طاقت دیدن آن زن را در لباس عروسی ندارند. البته که اگر خودشان را نکشند لابد نامزد دختر را می کشند. البته که اسید تو صورتش می ریزند. البته که عروسی را به عزا تبدیل می کنند. البته که اگر معشوق بدستشان بیفتد آنقدر دوستش دارند که دیگر طلاقش نمی دهند! بهتر است برای این ناملایمات زنان را صیغه شان کرد تا نبرد جنسی را از خیابانها جمع کرده باشیم.شب زفاف کمتر از پادشاهی نیست…
راه حل آقای برقعی:
1. بین تمامیت خواهی و شیوه انقلابی، تفاوت از زمین تا آسمان است. شیوه انقلابی مناسب زمانی است که هنوز مطالبات ما و هم اندیشان مان محقق نشده است بنابراین اصل را بر تغییر قوانین تبعیض آمیز گذاشته ایم. اما تمامیت خواهی مناسب کسانی است که پیروز شده اند و پس از استقرار نهادهای انقلابی به حذف رقبا مبادرت می کنند. جنبش زنان در ایران جنبشی برابری طلب است و داعیه حذف فرودست را ندارد. آنان که به آب نرسیده برهنه می شوند و در مرحله تئوری قوام نیافته در حال گزینش لینکهای آخرالزمانی اند بگذار بر حال خویش خوش باشند…
الف: به آقای دکتر باید بگویم اگر با متهم کردن من به تمامیت خواهی قدمی در راستای پروراندن تئوری «صیغه سنتی مفید و ارزنده» برداشته می شود این کار را انجام دهید! مسائلی که مثل حق طلاق و …از نظر محمد برقعی غیر بدیهی اند از نظر من خود حقیقت اند که فقط به علت شرایط مادی و تاریخی دور افتاده اند. آنها وجود دارند منتهی موجودیت ندارند. احتمال هم ندهیم دقیقاً کسانی که با بدیهی ترین حقوق انسانی به بهانه گفتمان جنسی سر ناسازگاری دارند استثمارگر و فریب کارند. من با برقعی فقط بر سر صور بحث، گفتگو می کنم و بر سر بدیهیات، جایی برای بحث نمی بینم. منکری به ابن سینا گفت من وجود ندارم، بر گوش وی سیلی بنواخت!
ب: اصلاً مشخص نیست که نادانان و فریب کاران در گفته آقای برقعی خطاب به کیست. غزنویان و هم اندیشانش؟ یا آنان که نه تو دانی و نه من..؟ البته که هر دو.
2. برقعی از محافظه کاری خود دلتنگ است. اما نه به عقل، که به احساس. این هم از فواید فرهنگ فایده باور است دیگر! از جنس همان ادبیات رابینسون کروزوئه ای. مسلم می دانید که باید هزینه داد و … اما چه کسی باید هزینه بدهد؟ خود آقای برقعی که از محافظه کاری خود حتی در این مقطع هم پشیمان نیست. چون حتما از فرهنگ عقلانیت هستند. عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی….
الف: چرا مسلم پنداشته اید که هر دو سوی رابطه از روی عقل و استدلال به این نتیجه می رسند؟ طرف استثمار شده در وهله نخست با لمس سلولی فرودستی و تحمل ظلم است که در می یابد کاری باید کرد. طرف حاکم اما فرصت آرایش قوا دارد. فرودستان در مسیر تجمیع مادی مطالبات به این نتیجه می رسند که به تئوری هم نیاز دارند. ایدئولوژی ای درست در نقطه مقابل دیگری. در ضمن جامعه باز وجود ندارد. جوامع در قیاس باهم، کمتر یا بیشتر دچار انسدادند.
ب: سر سپرده این نقیض گویی جناب برقعی هستم! نمی دانم که باعث اش سنت هگلی است یا نعوذبالله نگاشتن از سر انتقام؟ برقعی تکلیف را مشخص نمی کند که بالاخره این سنت ها چیستند؟ همین سطر پیش گفته است که مردم با استدلات عقلی به نتایج می رسند. ولی یک سطر بعد می نویسد: سنت، استدلالات آنها را شکل میدهد. چطور چنین تغییر موضع شگرفی روی داده است؟ این چرخش برای آکادمیسین ها هزینه بر است. چرخش از راست به چپ. این را مثال آوردم چون که خود آقای برقعی گفته اند که در عقل محافظه کارند. وگرنه من این چرخش را به فال نیک می گیرم. مگر اینکه از روی احساس بوده باشد.
پروسه طرح تا محاق رفتن قانون حمابت از خانواده چند ماه بیشتر به طول نینجامید.گامهای تدریجی این قدر تند برداشته شدند؟ خوب که خود ایشان هم اشاره کرده اند. در جامعه ای که قوانین به این راحتی برای ازدواج رسمی جا باز می کنند آیا اصرار برای «صیغه» غیر معقول نیست؟
اهداف مورد نظر…
1. زمانی که ماهیت تحلیل و غایت مداری آن مشخص نباشد تحلیلگر برای اثبات مدعای خویش به هر دری میزند و از هر علمی شاخه ای را چیده و کنار هم می نشاند. چنانکه مبحث آقای دکتر برقعی در نوسانی عمیق بین رویکرد تاریخی، فلسفی، جامعه شناختی و سیاسی به دام افتاده است. در بخشی از مقاله، ایشان جهت الگو سازی، به قیاس بین دو سیستم مملکت داری رو آورده اند. یعنی خواسته اند تا نوع مواجهه شهروند آمریکایی را با تغییر قوانین، با ایران قیاس کرده و یکی را از دیگری استنتاج نمایند. عملی به وضوح سیاسی و قابل طرح در حوزه مطالعات علم سیاست. در همین حوزه نیز شاخه ای بنام سیاستهای مقایسه ای، موجود و فعال است که روش تحلیل سیستمی را پیشه می سازد. حتی در این روش مرسوم در علم سیاست نیز سعی می کنند تا مدلهای نزدیک بهم را در دایره تطبیق گرد آورند. برای مثال، در رابطه مواجهه با تجدد، ایران را با ترکیه، یا در بحث تعدد ادیان و اقلیتها مثلا با هند قیاس می کنند. اما قیاس نظام حقوقی ایران البته با توجه به صبغه عمیقاً تاریخی آن، با ایالات متحده، به نظر من قیاسی بلاموضوع است که ممکن است خلق را از آن خنده آید. در مواجهه با تجدد و سنت، محمد برقعی جزو آن دسته ای است که چنانکه پیشتر هم اشاره کردم یا در پی راه سوم اند و یا اساساً در برزخ این و آن گرفتارند و حیران. یکی را نه او خواندی و نه غیر او، آن خط سوم شمائید…
1. ایشان در بند اول می گویند: باید برای سلامت نهاد خانواده، دولت را از میدان بدر کرد.
2. در بند دوم می گویید: اما نیاز به نظارت دورادور دولت وجود دارد.
متاسفانه آقای برقعی چنانکه خود نیز معترفند همچون امام محمد غزالی هنوز بین پیمودن طریق عقل یا وانهادن خویش به سبیل احساس، در نوسانند. طرفه آنکه ایشان این دو را، دو هدف فرض کرده اند و در نیافته اید این دو تنها دو رویه در سنت واحد عمل گرائی آمریکایی است. بسیار گذشته از زمانی که اقتصاد دانان لیبرال چنین مبحثی را رابطه با دست نامرئی دولت ابراز کرده اند. امری که تنها یک انتزاع محض بیش نبوده و نیست. چطور ممکن است دولت را فرض بدانیم اما قائل بدان باشیم که عمل اش در سطح نظارت باقی بماند؟؟ جناب دکتر باید واقعیت را بپذیرند که عمل و کارکرد دولت فی نفسه جز این است.
ضمناً ایشان در طول مقاله ابداً مشخص نمی کنند که موضع شان در قبال دین چسیت؟ چون متن ایشان بطرز مبتدیانه ای دچار اختلاط مفاهیمی چون دین،مذهب وسنت است. در حالیکه احتمالا باید تعریف مشخصی در ذهن می داشتند تا قلم شان دچار اینهمانی نگردد. و عجیب آنکه ایشان در نقض گفته خود میآورید هر جامعه ای سنت خود را دارد!!
دو ایراد اساسی که آقای برقعی،به منتقدان خود وارد دانسته اند:
1. منتقدان برقعی خیلی ساده و روشن می گویند «صیغه» بر ستم و بی حقوقی زنان می افزاید. من به عنوان یکی از منتقدان آقای برقعی، هنوز بر این باورم و دلایلم را در مقاله پیشین گفته ام.
2. کاربرد کلمه مردم در این جمله که مردم صیغه را زشت می دانند خود دال بر نهادینه شدن ادبیات تبعیض در شماست. از قضا بسیاری از مردان ایرانی این سنت را زشت نمی دانند. آب نمی بنند وگرنه شنا را بخوبی بلدند!
پاسخ دکتر برقعی به این دو ایراد
1. مرد سالاری بیش از یک ریشه ندارد و آنهم محصول تغییر کارکرد اقتصادی مرد در اقتصاد خانوار است. سایر موارد نه ریشه که عوارض و محصولات آن ریشه اند. بگونه ای که حتی پدیده ضمخت زنده به گور کردن دختران در اعراب بادیه نشین نه عملی از سر جاهلیت عرب که عملی از سر بخل اقتصادی صحاری عربستان بوده است. مردان در راه سالار شدن مبارزه نکرده اند بلکه محیط، آنها را بر کشیده است و با تغییر ساخت محیط، آنها محکومند از این عرش زرین خود کوتاه آیند. در این مسیر قطعاً در مقام صاحبان عنان و اختیار زنان و کودکان در برابر تغییر وضع موجود چنگ و دندان خویش را به زنان به عنوان حاملین اندیشه تغییر نشان خواهند داد. چنانکه آمریکا سالیان دراز سیاهان را به بند کشید. و اینک سیاهی را بر اریکه هدایت ارابه سیاست و حکومت می بیند! راه حل پیشنهادی، قطعاً ایده آل نیست و قطعاً جمع و تفریق و سود و زیان آن به سود می انجامد. اما حتی بریتانیایی های سود گرا به این نتیجه رسیدند که حق انسانی را در چرتکه دو دو تا، نتوان انداخت. استوارت میل رساله در انقیاد زنان را چون پتکی بر سر مجلسیان فرود آورد و آنوقت آقای برقعی که از قضا به تفاوت فرهنگها هم اذعان دارد باید بداند این بازی سود و زیان را نفع از آن مردان است. مگر ماهیت روابط و منطق حاکم بر روابط طبقات اجتماعی در ایران تغییر کرده است که ما از پی برآورد سود زنان در تن دادن به صیغه باشیم؟ من نمی دانم آقای برقعی که سودای هزینه دادن و کمر راست کردن در برابر اسلحه بدستان دارد چطور از بازی سود و زیان حرف می زند؟؟؟ انگار بازهم سودا و صفرا به هم آمده و زهر انگبین تراوش فرموده اند. بالاخره این برج عاج نشین کیست؟
2. آقای برقعی به من اتهام زده اند که «حاجی آقا» را کلمه ای زشت دانسته ام. من کجا حاجی آقا را کلمه ای زشت شمردم؟ صادق هدایت که جای خود دارد او همان زمان هم از دست کسانی که گوششان به رادیو لندن چسبیده بود، می نالید. از قضا من گفتم هدایت با توصیف واقعگرای حاجی آقا نشان داد که این تیپ، بخشی انکار ناپذیر از جامعه ایرانی است. صادق هدایت کلمه حاجی آقا را زشت نمی داند بلکه حاجی آقا را زشت می شمارد. او با توصیف این تیپ اجتماعی در اثر مهم و ماندگار خود، قریب قرنی پیش از شما، در واقع آینده اینها را پیش بینی می کرد. صادق هدایت، سنت را می شناخت و زبان آن را می دانست.
من هم که گفته بودم بار ارزشی مفاهیم دچار تغییر کارکرد می شوند. اگر چه اصلاً معتقد نیستم که روشنفکران ما توانسته اند این صیغه گرایی آقای رفسنجانی را متوقف سازند. حال اگر جناب برقعی اینطور می پندارند مسئله ای نیست، پس به راستی ایران روشنفکر داشته است! اما کجا در ادبیات روشنفکران ما ـ که البته فضایی مردانه داشته اند ـ گفتمان مخالفت با تبعیض جنسی رواج داشته است؟ وانگهی، در دوران اصلاحات حقیقتا چند تا از روشنفکران بقول آقای برقعی «متجدد» توانستند یا اصلاً خواستند که مسائل زنان را، مسئله بدانند؟ از آقای برقعی که مدارج عالیه علم را پیموده اند بعید است که چنین می اندیشند و تکرار هم می کنند سخن آن دوست قرمطی شان را! که با تعویض نام «صیغه»، مردم راحت تر به آن تن خواهند سپرد! فرهنگستان ادب، این کارکرد را دارد و باید برای این تئوری با آنجا در تماس بود…
و اما جناب برقعی عزیز، «خانه عفاف» یکی از همان تغییر اسامی است که شما می پسندید. لمپنها به آن می گویند […]، اما خانه/ شهری های سابق می گویند شهر نو…/ آن دیگری می گوید کازینو…/ و…شما نمی دانم لابد می گویید: فروشگاه محصولات مفید و ارزنده!!! در تمام حالات ممکن ، استثمار زنان تن فروش دچار گسست و وقفه نمی شود فقط شکل استثمار است که تغییر می کند. چون گرداننده و صاحب خانه که زن تن فروش نمی شود. از برکت کمیسیون او، صاحب خانه از قضا صاحب صنعت سکس می شود. و بقول شما از طریق سایت و وبلاگ و… آگهی و «مِنو» هم عرضه می کند. در ثانی به دفعات این را تکرار کردم و باز می گویم در این طرح فقط دغدغه های اخلاقی شما حاصل می شود. دیدید هیوم می گوید وقتی دین تمام می شود اخلاق تازه آغاز می شود. البته اخلاق، خود، دارای شقوق چند گانه است. که اخلاق مد نظر شما ریشه در اخلاق فتوت و جوانمردی دارد. چرا که قصد دارید مردان را در پاتوقی بنام «خانه عفاف» گرد هم متصور شوید که هم ارضا جنسی شده اند و هم شکر خدا غلط غیر شرعی نکرده اند. و تازه عارق بزنند و بگویند اگر این خانه نبود این ضعیفه ها در کوچه ها ول بودند و ….
+ There are no comments
Add yours