گویا: سیاست چیزی جز همین “نپذیرفتن” نیست. نپذیرفتن استدلال شما. هیچکس جز مظلوم نمیتواند تصمیم بگیرد که چه چیزی را از ظالم بطلبد. و هیچکس نمیتواند تعیین کند که زمان مناسب برای اعلان خواست او چه هنگام است. نگران دموکراسی درون صندوقهای رأی نباشید، انکار ائتلاف و مطالبات آزادانه، خود از اساس غیردموکراتیک است
خانم شکوه میرزادگی در نوشتهای به نام «ائتلاف جدید زنان و خواستاری یک محال» در سایت گویانیوز به تاریخ ۱۵ اردیبهشت ایدهی شکلگیری جنبش همگرایی زنان را اساساً زیر سؤال بردهاند.[۱] استدلال ایشان چنین است: «طرح مطالبه زمانی معنا دارد که راههای عملی قانونی تحقق مطالبات در قوانین اساسی و ساختار عقیدتی یک حکومت وجود داشته، اما راههای عملی شدن آن به دلایلی چند مسدود شده باشند. ولی وقتی که تکتک بندهای کنوانسیون رفع تبعیض از زنان مغایر قانون اساسی حکومت اسلامی، اصل ارجحیت شرع بر قانون، و سلطهی ولایت مطلقهی فقیه است، طرح آن به عنوان مطالبات مشروطکنندهی شرکت در انتخابات بیشتر به زیان زنها تمام خواهد شد تا به سود آنها.» ایشان به گفتهی خودشان مخالفتشان را با طرح مطالبات «با قاطعیت و روشنی» بیان کردهاند. دقیقاً به واسطهی همین «قاطعیت و روشنی» فرضهایی هم که استدلال ایشان بر آن متکی است در نوشتهشان منعکس شده که این را باید به فال نیک گرفت. همچنان که غالباً پیش میآید، باید از قاطعیت و روشنی سپاسگزار بود؛ هرچند که قاطعیت به خرج دادن از موضع امنیت، نیاز چندان به جسارت ندارد و باید آن را صراحت نامید نه قاطعیت.
یکی از رفتارهای نادرست در قبال یک متن، جستجوی انگیزههای پشت یک نوشته به عوض پاسخگویی به محتوای آن است و این کار را نمیکنم. اما بررسی پیشفرضها درون یک نوشته میتواند چیزهایی بیشتری از خود آن نوشته بگوید و این کار را میکنم. در اصل قصدم پاسخ دادن به ادعای این نوشته نیست؛ آنچه برایم جالب است، تفاوتی شگرفی است که بین عقاید ایرانیان خارج و داخل ایران در مورد وضعیت «ایرانیان داخل ایران» وجود دارد؛ انگار که این دو دربارهی دو کشور متفاوت صحبت میکنند. و غالباً اینطور دیدهام که این عقاید بیش از آنکه ناشی از احساسهای معینی متکی باشند ناشی از تلقیهای متفاوتی از «واقعیت» ایران است. گاه دادهها یکی است، اصول اخلاقی و نظری هم یکی، اما احکام زمین تا آسمان متفاوت. حتا ایرانیانی که سالهای بسیاری را بعد از انقلاب در ایران گذراندهاند و از نزدیک دست بر آتش داشتهاند پس از مدتی دوری از اوضاع، به تصور بسیار متفاوتی از اینکه ایران «واقعی» چیست میرسند. (که غالباً حتا از تصور «غیرایرانیان» نیز دورتر است.) به علاوه، در مواردی نظیر این مورد، جالب است که اتفاقاً هر دو گروه با خواست کمابیش یکسانی به قضیه میپردازند: هر دو به دنبال سیاستی رادیکال و مؤثر هستند، اما تعریفشان از رادیکالیته و مؤثر بودن شباهتی به یکدیگر ندارد. اینجاست که به نظرم قدری تئوری ضرورت دارد و میتواند چیزها را روشنتر کند. برای ما که نه فقط گفتار ایدئولوژیک دینی، بلکه گفتار آزادیخواهانه نیز در قبال ما غالباً گفتاری یکطرفه است که از رسانههای وطنخواه خارج از وطن بر سرمان میبارد مهم است که در مورد وضعیتمان دقیقتر بیندیشیم.
خانم میرزادگی به هنگام بسط استدلال خود فرضهای خود را مطرح ساختهاند. از نظر ایشان از دو حال خارج نیست: «یا این بخش از زنان عامداً خواستهایی را مطرح کردهاند که حکومت قادر به انجامش نیست و، در نتیجه، حتی اگر یکی از کاندیداها اعلام کند که انجام این خواستها را در برنامهی خود منظور داشته است، از پیش معلوم است که قادر به انجام وعدهی خود نخواهد بود. اما آنچه حاصل زنان میشود آشنا کردن ایرانیان وسیعتری با مفاد یک کنوانسیون بینالمللی است که بسیاری از دولتها و ملتها آن را به عنوان اصول تمدن خود پذیرفتهاند. اما این تاکتیک دارای یک ضعف عمده است و آن اینکه تا کاندیدای وعدهدهنده انتخاب نشده و زمام امور اجرایی کشور را در دست نگیرد معلوم نخواهد شد که از عهدهی اجرای وعدههای خود بر میآید. حاصل اینکه این ائتلاف بخشی از جنبش زنان ایران کاری کرده است که کاندیداها با یک بلوف ساده میتوانند آنها را به پای صندوقهای رأی بکشانند.» از نظر خانم میرزادگی، فریب و فاجعهای از این بالاتر نیست که مردم ایران به پای صندوقهای رأی کشانده شوند. حالت دوم این است: «شاید هم این بخش از زنان کشورمان دنبال پیدا کردن بهانهای برای شرکت در انتخابات بوده و با مطرح ساختن این مطالبات و پذیرش بیهوده و توخالی آن از جانب یک کاندیدای «اهل تقیه» خواستهاند با «وجدان راحت» در انتخابات شرکت کنند، بی آنکه به «تحریمشکنی» متهم شوند. در عین حال، جدا از مسئلهی شرکت یا عدم شرکت در انتخابات، این دسته از زنان به حکومت گفتهاند که ما نه مخالف جمهوری اسلامی و نه اهل انحلال و براندازی هستیم؛ ما فقط حقوق خودمان را میخواهیم و بس.»
جالب است که در ظاهر آنچه این تحلیل به دنبال است، «صراحت لهجه»، «صداقت» (در مقابل «تقیه»)، «سختگیری اخلاقی با خود» و «وجدان واقعاً پاک» است و به صورت غیرمستقیم طرفداران همگرایی را به دو خصیصه متهم میسازد: سادهلوحی و ترس. در گزینهی دوم ایشان، زنان بین دو انتخاب گیر افتادهاند: تمایل مبرمشان به شرکت در انتخابات از سر ترس و فشار وجدان که از پذیرفتن رذالت نهفته در شرکت در انتخابات سرباز میزند. و حرکت رادیکال هم از نظر ایشان تحریم انتخابات است. چه کاری از این رادیکالتر که زنان حتا ذرهای دربرابر ظلم کوتاه نیایند.
اما واقعاً سیاست از منظر کسانی که از چنین زاویهای به ایرانیان مینگرند چگونه چیزی است؟ شرافت فردی و توسل به اخلاقیات جهانی؟ آیا بزرگترین مسئلهی سیاسی شهروندی جهان سوم، دندانکروچیدن در انتظار روزگاری است که در آن زندگی کردن و شریف بودن ممکن شود؟
نمیخواهم سریع حکم کنم و بدبین باشم؛ بهعکس، با نهایت حسن نیت گمان میکنم چنین تصوری از منشئی صادقانه آب میخورد؛ از اینکه کسانی که جامعهی به نسبت آزادتر و پیچیدهتر اروپایی را تجربه کردهاند این را ناخودآگاه و با احساس خویش دریافتهاند که «وجدان» را در غرب چهقدر آسانتر میتوان (دستکم در امور روزانه) پاک نگاه داشت و چه آسانتر میتوان «شریف» ماند. اعتقاد فردی همواره زیر بار فشار تحملناپذیر جمع خرد نمیشود و فرد لازم نیست که اینهمه دربرابر اصول اخلاقیاش مماشات کند. (از تئوریهای «پیچیده و غیرمستقیم»ای که وجدان اروپایی را نیز معذب میسازند بگذریم. در هر صورت، بزرگترین مسئلهی فرد در جامعهای قانونمند با قانونهایی نسبتاً معقول، همواره دغدغهای اخلاقی نیست. در واقع «وجدان» ما در ایران بیش از عقلمان با قضایا به صورتی اضطراری درگیر میشود و این خیلی به جامعه برمیگردد تا به خود ما.) این احساس، به آسانی میتواند فرد را به این نتیجه برساند که از آنجایی که ایرانیان امکان این را نیافتهاند که اصولی اخلاقییی را که باید بدان پایبند باشند در پیش بگیرند، آنچه نیاز دارند صرفاً جسارت و آگاهیرسانی است؛ باید جایی سرعقل بیایند و یکباره با هم قرار بگذارند که به گونهای دیگر زندگی کنند، شیوهای که در جایی دیگر از جهان، ممکن بودناش اثبات شده و روال جاری امور است. یا به عبارت دیگر نوعی «خواستاری محال». جالب است که نظر دولتمردان ما نیز در مقابل جهان بیرون نیز همین است. چرا آمریکاییان دستجمعی قیام نمیکنند جلوی جنگ و تجاوز را بگیرند؛ چرا غرب «شیطنت»اش را کنار نمیگذارد؛ چرا اشغالگران از سرزمین اشغالی بیرون نمیروند؛ چرا غرب کوتاه نمیآید.
اما اتفاقاً چنین تصوری به سادهاندیشی نزدیکتر است. هیچکس به اندازهی مظلوم، سازوکار ظلم را با گوشت و پوست خود حس نمیکند. و سیاست نیز عبارت از این نیست که فرد به قول همینگوی «در گوشهای پاک و پرنور» مستقر شود و راهی بیابد تا دامن از آلودگی برچیند. مشخصاً برای کسی که تا کمر در آن فرورفته است دامن برچیدن بیمعناست. سیاست آفریدن همین فضاست نه پیدا کردنش. سیاست «اعلان» مطالبات است، داشتن مطالبات است، نه جستجوی خواستههایی که «راههای عملی قانونی تحقق آن ممکن باشد». سیاست دهان به سخن گشودن است. آری، حق دارید، هنگامی که سکوت بلندتر سخن بگوید تحریم و سکوت نیز سیاسیاند. در واقع، اینکه میترسید همگرایی زنان فریب سیاست را بخورد جواب سادهای دارد: همگرایی چیزی در مورد تحریم یا شرکت در انتخابات نگفته است. این همگرایی خود اساساً «سیاست» است و شما این را ندیدهاید و تصور خود را به این ائتلاف نسبت دادهاید و این مهم نیست. اما اینکه گروهی ایدهی طرح «مطالبات» را نادرست بشمارند چرا که طرفدار «انفجار» مطالبات دیگراناند (چرا که این مطالبات را طبیعی و غریزی میشمارند که با سرکوب در جایی دیگر سرباز خواهد کرد) و تحقق کامل این مطالبات را صرفاً در فضایی پاک و روشن جستجو میکنند بسیار ظالمانه و حتا ترسناک است. این به معنای حیوان دانستنِ سوژهی سیاسی است. کدام امر سیاسی در تاریخ در موضعی پاک و روشن حادث شده است؟ اما از این گذشته، چنین موضعی در نظر نمیگیرد که اساساً زنان و ایرانیان را به سادگی از حق «سیاسی بودن» محروم کرده است. معنای سرراست نهفته در آن چنین است: تا زمانی که خواستههای ایرانیان محقق نشود حتا حق ندارند چیزی را «بخواهند». تا زمانی که به «شرافت» دست نیابند هیچ عمل سیاسی «شریف»ای از آنها صادر نمیشود. ایشان گروهی قربانیاند که تا هنگامی که این را نپذیرند و به گردن نگیرند نمیتوانند آن را تغییر دهند. خانم میرزادگی، من «صریح و روشن» با چنین نظری مخالفم. سیاست چیزی جز همین «نپذیرفتن» نیست. نپذیرفتن استدلال شما. هیچکس جز مظلوم نمیتواند تصمیم بگیرد که چه چیزی را از ظالم بطلبد. و هیچکس نمیتواند تعیین کند که زمان مناسب برای اعلان خواست او چه هنگام است. نگران دموکراسی درون صندوقهای رأی نباشید، انکار ائتلاف و مطالبات آزادانه، خود از اساس غیردموکراتیک است.
+ There are no comments
Add yours